_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

iran-ghalam@hotmail.de

www.iran-ghalam.de

كانت فيلسوف روشنگري

11.05.2008

شهلا فرید

كتابي به نام ((اخلاق در فلسفه كانت)) نوشته راجر ساليوان توسط آقاي عزت اله فولادوند به زبان فارسي ترجمه شده و توسط انتشارات طرح نو در سال ١٣٨٠ چاپ شده است.
 
فولادوند در مقدمه كتاب مي گويد: ((... كانت بالاترين فرمان اخلاق را در اين مي داند كه همه آدميان را به چشم غايت بنگريم ، نه وسيله - يعني استفاده ابزاري از ديگران را در هيچ شرايطي روا نداريم چرا؟ به دليل ارزش و كرامت هر فرد انساني كه بالاتر از ملاحظه ديگران است هر انسان في نفسه غايت است و احترام او واجب. جالب تر اين ك به اعتقاد كانت ، ((هر انسان)) شامل خود شخص نيز مي شود.
 -
يعني حفظ حرمت و كرامت نفس بر خود شخص نيز واجب است و هيچ كس مجاز نيست براي رسيدن به هدف ، تن به پستي و چاپلوسي و دروغ گويي دهد، چون در اين صورت ، به خويشتن بي حرمتي روا داشته است. كساني مي گويند حقوق و تكاليف به نسبت اوضاع و احوال ديني و تاريخي و فرهنگي و غير آن متغير است ، پس اساس آنچه به عنوان حقوق بشر اعلام شده است و سازمان ملل متحد رعايت آن را بر همه دولت ها واجب شمرده چيست ؟ پاسخ در دو كلمه از قول كانت خلاصه مي شود:
 
كرامت انسان - كه اگر دنيا زير و زبر شود؟ همچنان پابرجاست.
 
نظام فلسفي كانت نمانيده چنان گسستي با گذشته بود كه سال ها طول كشيد تا او اجزاي آن را پرورش دهد.
 
كانت نه تنها متاثر از نهضت روشن انديشي بلكه خود يكي از پيشروان آن در آلمان بود. او بعدها نوشت ((اين كه كسي بياموزد بر پايه تفكر شخصي مستقلا تصميم بگيرد وصفش به مراتب دشوارتر از عمل به آن است ، زيرا بسيار آسان تر است كه كسي تنبلي پيشه كند و بگذارد ديگران به جاي او ببينند. اين كه كسي عمري وابستگي ((خام)) به مراجع را كنار بگذارد و به جاي آن روي پاي خود بايستد، نيازمند شهامت بسيار است)).
 
در اين كتاب مي خوانيم:
 
آثار سياسي كانت شباهت ها و قرابت هايي دارد با نوشته هاي گروهي از نويسندگان كه انديشه فلسفي ايشان شالوده اسناد بنيادي جمهوري آمريكاست.
 
قدر مشترك همه اين مردان اعتقاد به اين بود كه حكومت هاي مطلقه ، اعم از سلطنتي يا جابرانه ، بيش از حد مزاحم زندگي شهروندان مي شوند. مردم عادي در اين قبيل حكومت ها هيچ حق اظهار نظر در تعيين سرنوشت خويش ندارند، و اگر داشته باشند نيز داراي هيچ قدرتي در كنترل مقدرات خود نيستند. اين عيب نه تنها در حاكماني وجود دارد كه به هيچ روي غم مردم خويش را به دل ندارند، بلكه همچنين در حكومت هاي پدرسالاري ديده مي شود كه از سر خير خواهي ، ولي باز مستبدانه ، مي خواهد مسئول سعادت شهروندان باشند. اين گونه دولت ها به گرايش هاي طبيعي آدميان به خودپسندي و كاهلي دامن مي زنند، و از اين راه ، وابستگي و فرومايگي و چاكرمآبي را تشويق مي كنند.
 
نويسنده كتاب نظر كانت در باره دولت را اين طور بيان مي كند.
 
كانت به حكم وفاداري به سنت ليبراليسم ، وظيفه بنيادي دولت را وظيفه اي منفي مي دانست و به معناي برقرار ساختن محدوديت هاي ضروري براي حفظ و پيشبرد آزادي يكايك مردم. نظام حقوقي دولت بايد هم قدرت حكمران را محدود سازد و هم خواهش هاي سمج شهروندان را تا به استقرار شرايطي موفق شود كه مردم بتوانند مجمتعا در صلح و آرامش در كنار يكديگر زندگي كنند. از اين رو، قوانين بنيادي نظام حقوقي بايد وظايف سلبي را تعيين كنند، يعني تكاليفي كه مردم را از خلال در آزادي ساير شهروندان ممنوع سازد. (كمتر اصطلاحي در نظريه كانت - و چنان كه خواهيم ديد، در نظريه اخلاقي وي - از اهميتي بيش از ((تكليف)) برخوردار است).
 
مترجم كتاب در توضيح مي نويسد: ليبراليسم كلاسيك به نحوي كه اينجا تصوير شده است ، امروزه عموما ((محافظه كاري)) ناميده مي شود، در مقابل ليبراليسم ((تجديد نظر طلبانه)) كه مثلا جان استوارت ميل بدان قايل بود. نوع اخير ليبراليسم عمدتا از سياست هاي مداخله گرانه دولتي دفاع مي كند كه صنعت نوعي دولت هاي رفاه گستر امروزي (در تامين اجتماعي) است.
 
در اين كتاب در باره عقل عنوان زيربناي مناسبات كه كانت به آن معتقد بود آمده است:
 
كانت استدلال مي كرد كه بالاترين ويژگي دولت خوب ، چنان كه ارسطو نيز معتقد بود، عدالت است ، و پرواضح است كه فقط قدرت مطلق حكومت ضامن عدالت نيست. لذا كانت قائل به اين بود كه صرف نظر از اين كه مردم در اصل به چه انگيزه اي به مراجع مدني گردن نهاده باشند، توجيه نهايي براي تاسيس جامعه اي مركب از شهروندان آزاد بايد ماهيت اخلاقي داشته باشد. ولي پايه اعتقادهاي اخلاقي غالبا هنجاري هاي مختلف و متعارض ديني ـ مذهبي يا ساير هنجارهاي فرهنگي است؛ بنابراين ، چگونه ممكن است نظامي از قوانين به وجود آورد كه اخلاقا براي همه كس پذيرفتني باشد؟
 
كانت براي رفع اين مشكل قائل به اصلي ماقبل سياسي در قانونگذاري شد كه اساس آن فقط عقل بود، و نام آن را ((اصل عام عدالت)) گذارد. نقش اين اصل تنظيم سراسر ساختار شكلي قوانين در جامعه است. و سرانجام چون اين اصل اساس هر مجموعه اي از قوانين است كه اخلاقا پذيرفتني باشد، كانت مي گويد هر پيكر سياسي در هر نظام سياسي بايد آن را بپذيرد و محترم بشمارد. ولي اگر اين اصل بايد عموما الزام آور باشد، منشا نهايي اعتبار آن چيست ؟ مسلما كليسا نيست كه متاسفانه بسياري از اوقات جابرانه به پشتيباني وضع موجود برخاسته يا لااقل از اعتراض به آن خودداري كرده است. شاه هم نيست كه متاسفانه بسياري از اوقات مدعي اين حق الاهي شده كه سخنگوي خداوند در امور دنيايي است و از اين راه ، خواست هاي خود را پيش برده است. احساسات و منافع شخصي مردم هم نيست ، زيرا در صورت بروز تعارض ميان مردم داراي احساسات و منافع مختلف ، فقط توسل به زور مساله را فيصله مي دهد، و كانت با مسلم گرفتن خصلت بنيادين اصل مورد بحث ، و همچنين با توجه به تعهد خودش به نهضت روشن انديشي (روشنگري)، قائل به اين شد كه يگانه اساس ممكن براي اصل عام عدالت ، حجيت عقل است و بس.
 
به دليل كلي بودن چنين اصول ، نياز وجود دارد به وضع قوانين بيشتر و مشخص تري كه كانت آن ها را ((قوانين موضوع)) مي خواند، و فقط پس از اين كه وضع شدند قوت قانوني پيدا مي كنند و بايد مسائل مربوط به حق را مشخص تر كنند. قوانين موضوعه معين مي كنند كه در اموري كه در غير اين صورت تابع نظم و قاعده نخواهند بود، مثلا قواعد عبور و مرور در راه ها يا طريقه تحصيل و انتقال اموال ، نبايد با اصل عام عدالت در تعارض بيايند. چون دولت ، هم محق و هم مكلف به وضع چنين قوانين است ، اطاعت از آن ها بايد تكليف شهروندي و از نظر اخلاق ، همچنين وظيفه اي اخلاقي به شمار آيد.
 
كانت به اختيار و مسئوليت عمل كردن برطبق اصل عام عدالت ، در انسان نام ((خودآييني)) مي دهد. مطابق نظريه سياسي ليبرال كانت ، آنچه به فرد در برابر قدرت دولت اقتدار و پايگاه اخلاقي مي دهد، همين خودآييني است.
 
دولت ليبرال براي عادل بودن ، بايد همچنين تساوي طلب باشد و همه كس را داراي منزلت اخلاقي واحد بداند. همه را داراي توان خودآييني دانستن بدين معناست كه قوانين بنيادي دولت بايد متساوي شامل همه كس شود، و هيچ استثنايي به نفع ثروتمندان يا قدرتمندان يا صاحبان استعداد يا تحصيلات گذاشته نشود. نبايد هيچ طبقه داراي امتيازات قانوني ويژه وجود داشته باشد، يا از بعضي منافع خاص حمايت شود.
 
اصل برابري همچنين مستلزم اصل عموميت است. دولت ليبرال ((عام نگر است ، زيرا به يگانگي اخلاقي نوع بشر اعتقاد دارد و براي هم گروهي هاي تاريخي و تشكل هاي فرهنگي مشخص (تنها) اهميت ثانوي قائل است)).
 
اين ويژگي مستقيما با يكي از عقايد مردم پسند امروزي متناقض است كه ، برطبق آن ، چندگانگي فرهنگي بنيادي تر از يگانگي اخلاقي كل جامعه است.
 
در فلسفه سياسي كانت به ايده جامعه ملل بر اساس صلح جهاني برمي خوريم.
 
نويسنده مي نويسد:
 
فلسفه سياسي كانت محدود به بحث در باره امور داخلي فرد فرد دولت ها نبود، زيرا او عقيده داشت كه شرط تحقق بالاترين خير سياسي ، صلح جهاني است كه توافق هاي عادلانه ميان دولت ها آن را تامين كند. او در معروفترين رساله سياسي خويش ، صلح جاويد، دولت ها را ((اشخاص اخلاقي)) معرفي مي كند داراي همان وظايف ساير اشخاص نسبت به يكديگر، دولت ها نيز مانند افرادي كه جدا از وضع قانونمند زندگي مي كنند، بدوا در يك وضع طبيعي بين المللي بي قانون به سر مي برند و همواره با يكديگر در جنگند يا پيوسته مشغول آماده شدن براي جنگ. آن ها نيز مخالف واگذاري قدرت و اختيار خويش به واحدهاي سياسي ديگرند و در برابر فكر مقاومت مي ورزند.
 
او معتقد بود كه همان نفع شخصي كه افراد را از وضع طبيعي به جامعه قانونمند رانده است ، ملت ها را نيز به سوي فدراسيوني بين المللي يا نوعي جامعه ملل به صورت قسمي جمهوري جهاني مركب از قدرت هاي داراي حق حاكميت سوق خواهد داد. همينكه چنين وضعي دستياب شود، وابستيگي اقتصادي متقابل ، دولت ها را در آن وضع نگاه خواهد داشت ، و همان تمايل ضد اجتماعي سابق در افراد، و تمايل ناسيوناليستي كنوني در دولت ها په پيشي گرفتن از ديگران ، كشورها را وادار خواهد كرد به آموزش و پرورش شهروندان خود بپردازند تا هر كشور بتواند به نحو موثرتر با ساير كشورها رقابت كند.
 
ليبراليسم سياسي او بن مايه هاي نظري اخلاقي وي را در خود جمع مي كند.
 
رابطه اخلاق اجتماعي و خصوصي
 
بررسي نظريه سياسي كانت ما را با اصل عام عدالت ، يعني اساس هم گروهي عادلانه مدني ، آشنا كرد. اصل مذكور اگر به صورتي بيان شود كه كانت در بنيادها نام آن را امر مطلق مي گذارد، همچنين هنجار بنيادي اخلاق در زندگي شخصي و خصوصي فرد است - به معناي اين كه شخص در تنهايي يا با ديگران يا براي ديگران ، در خلوت خانه يا گروه هاي خصوصي ، چه مي كند.
 
مثلا روا نيست كه در زندگي اجتماعي يا خصوصي احترامي را كه بايد به ديگران بگذاريم ، نقض كنيم. بنابراين ، نمي توان گفت مفهومي از ((اخلاق خصوصي)) وجود دارد كه به اخلاق اجتماعي مي گويد يا جاي تو يا جاي من. در واقع بايد گفت تصميم به خارج ساختن تمايلات شخصي از شمول اخلاق اجتماعي و حاكم كردن بي منازع آنها در زندگي خصوصي ، شخص را اخلاقا سزاوار نكوهش مي كند. در دايره نظريه كانت ، اخلاق خصوصي به معناي خودمحوري ضد اجتماعي و خودپسندانه ، و مساوي با تصميم به زندگي در وضع طبيعي اخلاقي است ، يعني بي قانون و بيرون از قيود و محدوديت هاي اخلاقي زيستن.
 
چون اساس جنبه هاي اجتماعي و خصوصي زندگي انسان هر دو بر اصل عام عدالت است ، كانت معتقد است كه آن ها را گرچه بايد از هم تشخيص دهيم ، ولي نبايد از يكديگر جدا كنيم. او اعتقاد راسخ داشت كه اخلاق شخصي ممكن نيست وجود داشته باشد و به شكوفايي برسد مگر در متن جامعه مدني.
 
مرجع كشوري مي تواند در اجراي قوانين خود دست به قوه قهريه ببرد، اما نمي تواند در مورد دلايل و مقاصدي كه شهروندان ممكن است براي اطاعت از قوانين دارند قانون وضع كنند و به مرحله اجرا بگذارد. ممكن است في المثل شهروندان را از هتك حرمت ديگران باز دارد، اما نمي تواند اصرار بورزد كه به دليل احترام به ديگران از اين كار خودداري ورزند. (اين همان حقيقت محدود در اين گفته است كه اخلاق با قانون گذاري درست نمي شود). به اين جهت ، براي الزام مردم به انجام تكاليف مدني رسما به انگيزه هاي اخلاقي استناد نمي شود، بلكه اساس فقط مجازات است كه حتي اشخاص فاقد منش اخلاقي قوي مي خواهند از آن بپرهيزند و اين خود انگيزه اي مبتني بر مصلحت بيني و دورانديشي است.

 

مطالب در ارتباط:

ــ لافونتن؛ اصلاح طلب فدایی ( الهام رفیع زاده )

ــ ازادبیات انقلابی-  تا آثاری احتیاط آمیز ( بهار نیکفر )

ــ سالگرد کتاب‌سوزان در آلمان نازی؛ اعلام جنگ به فرهنگ ( بی بی سی )

ــ یادی از دو نویسنده سیاسی زمان فاشیسم ( بهار نیکفر )

ــ اخلاق و سياست در بازخواني ماکياولي ( حسین فراستخواه )

ــ آشتی با فلسفه معترض مسیحی قرون وسطایی ( روسیا روشن )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد