_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

 

روزهای تاریک بغداد (50)

نامه های محبت

 

محمد حسین سبحانی

sobhani_m_h@hotmail.com

علاقه به والدین، فرزندان، همسر، میل به جنس مخالف، احساس برادری، دوستی، عشق به سرزمین، همه اینها "عشق" است. عشقی بی پایان. اما با "عشق" چه باید کرد؟

چرا باید "عشق" را ممنوع کرد؟

با "عشق ممنوع "چه باید کرد؟

بعد از بحث های "انقـلاب ایدئولوژیک و طـلاق های اجـباری" خـانواده ها عـملاً نمی توانستند یکدیگر را ببینند. علاوه بر زن و شوهرها این مسئله به برادر و خواهر یا پسرعمو و پسر دایی و سایر نسبت های خانوادگی نیز تسری پیدا کرده بود. تا قبل از سال ۱۳۶۸ و شروع " طلاق های اجباری " کلیه اعضای سازمان از بعدازظهر پنجشنبه تا ساعت ۴ بعدازظهر جمعه در اختیار خود بودند و مجاز بودند تا با اجازه مسئول خود به مراکز و پایگاه ها و لشگرها نزد دوستان و آشنایان خود بروند و چند ساعتی پیش هم باشند، ولی بعد از " طلاق های اجباری" یکی از اصولی که باید حتماَ در چارت سازماندهی رعایت می شد، اصل جدایی و تفرق بود تا عاطفه ها و محبت ها و دوستی ها تعمیق پیدا نکند.

چارت سازماندهی سازمان که تنظیم نهایی آن با رهبری سازمان بود، باید به شکلی تنظیم می شد که زن در یک قرارگاه باشد و شوهر در قرارگاه دیگر، یا برادر در یک پایگاه باشد و خواهر وی در محل دیگر، پسر دربغداد باشد و مادر در شهر کوت، دختر درمنطقه جلولا باشد و پدر در منطقه کِفری.

حتی وقتی بحث های محفلی در تشکیلات فزونی گرفت، رهبری سازمان در چارت سازماندهی تلاش می کرد همشهری و بچه محل ها را نیز پیش هم نگذارد. بنابراین بعد از بحث " طلاق های اجباری" در سال ۱۳۶۸ دیگر از دید و بازدید های فامیلی و خانوادگـی در پنجـشنبه و جمـعه خبری نبود و اعضای سازمـان تنها از طـریق نامه می توانستند با یکدیگر ارتباط دوستی و فامیلـی داشـته باشند، الـبته مـواردی نیز وجـود داشـت که همـسران اصل ایـدئولوژیـک " طـلاق هـای اجـباری " را نادیده مـی گـرفتند و با محـمل و بهـانه پیگـیری وضعـیت فرزندانشـان به یـکدیـگر نامـه می نوشتند و بدین ترتیب نمی گذاشتند شعله های عشق و عاطفه در درونشان خاکستر شود. اما رهبری سازمان برای ممنوع کردن و خشکاندن هرگونه عشق و عاطفه، حتی ابراز محبت دو برادر یا دو خواهر نسبت به یکدیگر اقدام به تنظیم سناریویی در " ستاد امنیت " کرد.

تابستان ۱۳۷۰ بود و من هنوز به ستاد امنیت منتقل نشده و در ستاد حفاظت بودم. در یکی از نشست ها وجیهه کربلایی که مسئولیت نشست را برعهده داشت، گفت:

"موارد مشکوکی در سازمان مشاهده شده که باید کلیه افراد حفاظت به این مسئله توجه، و هوشیاری امنیتی و حفاظتی لازم را داشته باشند، زیرا تعدادی نامه مشکوک از یک ستاد به ستاد دیگر خطاب به افراد مختلف نوشته شده و در آنها توهین و شعار و تهدیدات امنیتی علیه رهبری وجود داشته است."

سپس وجیهه کربلایی نتیجه گیری کرد:

" بنابراین دیگر ارسال نامه های پستی فقط با نام وامضای مسئول ستاد و بالاترین رده تشکیلاتی (هیئت اجرایی) امکان پذیر است و هر کس نامه ای دارد، باید از طریق سلسله مراتب تشکیلاتی به بالاترین مسئول ستاد یا لشکر خود برساند تا از کانال وی نامه اش ارسال شود."

وی همچنین یاد آوری کرد که این مسئله را به کلیه افراد تحت مسئولیت خود ابلاغ کنید. سپس وجیهه کربلایی به زهرا مهرصفت مسئول پشتیبانی ستاد حفاظت گفت:

"صندوق های مخصوص نامه های مراسلاتی را از محل های عمومی بردار و به اتاق من و کاک صالح منتقل کن."

بدین ترتیب " ستاد امنیت " توانست با خلق این سناریو و جلوه دادن یک تهدید امنیتی دروغین، یک تهدید تشکیلاتی و سیاسی واقعی را از پیش روی سازمان بردارد و عملاً تنها کانال باقی مانده ارتباطات خانوادگی و دوستی و ابراز محبت که از طریق نامه صورت می گرفت، بدین ترتیب قطع شد. از آن پس اگر فردی هم می خواست از کانال تشکیلاتـی اقـدام به ارسـال نامه های دوستی و خانوادگی کند، بلافاصله زیر ذره بین و انتقاد تشکیلاتی قرار می گرفت. رهبری سازمان حتی ابراز محبتِ دوستانه وعاطفی بین مسئول و تحت مسئول را هـم نمی توانست تحمل کند و باید تمامی عشق و عاطفه و محبت نثار و تقدیم " رهبری " می شد. استدلال سازمان این بود که وقتی مسئول با تحـت مسئول خودش ـ حتی اگر دو تا مرد یا دو تا زن باشند ـ رابطـه عاطفـی و دوستانه پیدا کند به همـین میزان مـانـع وصل فرد به" رهبری " می شوند.

یک بار در" ستاد حفاظت" عبدالوهـاب فرجـی (1) یک نشسـت تشکیلاتـی برای بچه های حفاظت گذاشته بود، وی بحث را با این سؤال شروع کرد که: "چه کسانی با مسئولینشان خیلی چفت (2) هستند؟ "

چند نفری از افراد حاضر در نشست دستشان را بلند کردند، یکی از آنها صمد فخری یکی از تحت مسئولین من بود. وی در عملیات"غروب جاویدان" به شدت از ناحـیه فک و صورت مجروح شده بود و به همین دلیل نمی توانست غذای سفت و سخت بخورد. من برای وی یک دستگاه مولینکس درخواست کرده بودم تا وی غذاهای سـخت را بتواند با مولینکس نرم کند، و براحتی تر بخورد. در هر صورت رسیدگی های لازم را به لحاظ روانی وعاطفی به وی می کردم، و تلاش می کردم به جای رابطه خشک تشکیلاتی با وی و تحت مسئولینم رابطه دوستانه و خودمانی برقرار کنم. من در تنظیم رابطه با مسـئولین خودم نـیـز تلاش می کردم رابـطه خـشک و بسته برقرار نکنم. فرضاً برای صدا کردن مسئولینم کمـتر از لفظ " برادر" استفاده می کردم مثلاً ابریشمچی یا محمود عطایی را" برادر شریف " یا " برادر حمید " صـدا نمی کـردم و آنـها را شـریف و حمید صدا مـی کردم و اعـتقاد داشــتم که واژه " برادر" محتوی و مضـمون طبقاتی و ارزش یک " درجه نـظامی" را پـیدا کـرده و در این مورد اسـتـدلال می کردم:

چرا بالایی ها و مسئولین سازمان برای پایینی ها و تحت مسئولین خودشان از لفــظ " برادر" استفاده نمی کنند؟

خلاصه بعد از صحبت عبدالوهاب فرجی و سؤالی که برای پیشبرد بحث مطرح کرد، صمد فخری شروع به صحبت کرد و گفت:

"من با هیچ کدام از مسئولینم مثل حسن راحت نیستم و بعضی مشکلات و انتقادات خودم را فقط برای حسن می توانم، بنویسم و یا صحبت کنم و...."

در هر صورت این یکی ازاتهامات وانتقادات علیه من شد که تو با تحت مسئولین خودت رابطه عاطفی برقرار می کنی و اعضای سازمان را بجای اینکه به " مسعود و مریم " وصل کنی به خودت وصل می کنی.

زیرنویس ها:

(1) عبدالوهاب فرجی با نام تشکیلاتی افشین اهل شهرستان جهرم بود. وی یک تیپ ورزشکـار و نظامی بود که در سازمان به "فرمانده افشین" معروف بود. وی بعد از شروع مبارزات مسلحانه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به تهران منتقل و یکی از فرماندهان ارشد عملیاتی تهران شد. وی قبل از تشکیل ارتش آزادیبخش در سال ۱۳۶۶ معاونت مهدی کتیرایی و آموزش تیم های نظامی برای اعزام به داخل ایران را در دانشکـده چریک شهری در شهرهای کرکوک و بغداد بر عهده داشت. وی بعد از تشکیل ارتش آزادیبخش به دلیل داشتن تفکر "جنگ چریکی" و نپذیرفتن "جنگ کلاسیک" مدتی تحت برخورد قرار گرفت وسپس آن شد که رجوی می خواست. وی در در جنگ اول خلیج فارس در اواخـر ۱۳۶۹ به علت شرایط نامتعین اوضاع سیاسی در عراق و تقویت سیستم حفاظتی رجوی به سـتاد حفاظت منتقل شد معاونت ذاکری را عهده دار شد.

 

عبدالوهاب فرجی  معروف به فرمانده افشین

(2) " چفت و چـفت بودن " یک اصطلاح تشکیلاتـی است که به مفهوم هماهنگی دو نفر با یکدیگر در سازمان مورد استفاده قرار می گرفت.