_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

خاطرات امید پارس ـ قسمت یازدهم

خاطرات  دوران اسارت در کمپ امریکایی ها

 

23.09.2008

امید پارس

 

توضیح کانون آوا:

تاریخ معاصر ایران حوادث تلخ و ناگواری را تجربه کرده است یکی از این حوادث بسا آموزنده سرنوشت کسانی است که برای آزادی و سرفرازی مردم ایران خود اسیر مناسبات غیر انسانی سازمان مجاهدین شدند.

این فرقه سیاسی که با شعار " مرگ بر آمریکا" و " برای آمریکا ویتنام دیگری خواهیم ساخت" جوانان زیادی را به دام خود کشید، اکنون اعضای خود را به کمپ های آمریکاییان که هیچ کمتر از زندان نیست در خاک عراق منتقل می نماید.و خود نیز تحت حمایت و حفاظت ارتش امریکا می باشد.

سلسله خاطرات زیر که توسط کانون آوا تدوین و منتشر میگردد با همکاری یکی از اعضای جدا شده از فرقه رجوی می باشد که بعد از اعلام جدایی از سازمان مجاهدین در سال 2003 به کمپ امریکائی ها در مجاورت قرارگاه اشرف ( واقع در شمال بغداد ) منتقل شد و به مدت 5 سال در زیر چادر بسر برده است.

نویسنده خاطرات مزبور " امید پارس " که با آرزوی سرافرازی و آزادی مردم ایران مدت 16 سال از عمر خود را در سراب فرقه مجاهدین در عراق گذرانده است، بعد از این مدت جهت نجات از چنگال این فرقه مجبور به قبول اسارت جدیدی در کمپ امریکائی ها شد و خاطرات تلخ خود را به رشته تحریر در آورده است که اکنون جهت اطلاع هموطنان عزیز کانون آوا در انتشار و تدوین آن خود را مسئول می داند.

مطالعه این روزشمار بخوبی نشان میدهد هرکسی که به شعارهای توخالی رجوی اعتماد نموده در نهایت برای خلاصی از این مناسبات ننگین دوران سختی را پیش رو خواهد داشت که که هرگز تصور آن را نمی کرده است.کانون آوا برای نویسنده این خاطرات که خوشبختانه در حال حاضر در دنیای آزاد و بدور از القائات فرقه رجوی زندگی میکند آرزوی موفقیت و سلامتی دارد.

 

 

کمپ اشرف در مقطع سرنگونی صدام حسین

قسمت یازدهم ــ مای  2005

 

 

قسمت یازدهم

2 May 2005

چند روزی است که انبارها و کانکس ها را تفکیک می کنیم. ظروف غذاها را جدا می کنیم و غذا ها را دور می ریزیم. از بلوک دیگر یک کتاب انگلیسی گیر آورده ایم و در حال رونویسی هستیم که داشته باشیم. درد آرنجم خیلی اذیت می کند و نمی توانم ورزش کنم.

3 May  

امروز صبح رضا گوران دعوایش شد و کار تعطیل شد. یکسری از نفرات هم برای گرفتن پول بیشتر سعی دارند زیر آب بلوک لیدر را بزنند و خودشان بلوک لیدر بشوند، بلوک لیدر 120 دلار بخاطر کارشان می گیرند که کارشان توزیع غذا، آب و جمع آوری نفرات برای آمار است. اگر هم پوشاک یا مواد بهداشتی بدهند آنها را توزیع می کنند.

4 May  

امروز گارها حمله کردند به بلوک 3. علت دعوای رضا گوران با موسی بود. در مجموع خیلی شیرتوشیر شده بود، علت هم اعتراض موسی و محمود در قبال پول بلوک لیدری رضا گوران بود.

5 May  

امروز انتخابات بلوک لیدری بود که کسی رای نداد و محمود عینکی خودش را کاندید کرد و بلوک لیدر شد و 150 دلار این ماه برای وی می شود، شاید دعوا تمام شود .

6 May  

امروز گاردها ریختند توی بلوک و هر چادری که 2 کولر داشت یکی را بردند، البته بعضی چادرها سه تا کولر دارند ویکی را قایم کرده اند.

10 May  

سارجنت جونز که یک پیرمرد سیاه پوست آمریکایی است با بچه ها خیلی چفت شده چون او هم در ارتش آمریکا تعمیرکار تانک بوده، بچه ها هم با او شوخی می کنند و می گویند ما همکار هستیم.

12 May  

برای خودم کار ثابتی در بلوک 6 پیدا کردم، ما هم برق چادرها را انجام میدهیم.

14 May  

دیروز برایم نامه آمد، نامه از خارج بود یکماه طول کشیده بود تا برسد.

18 May  

از دیروز تلفن راه اندازی شده و هر نفر می تواند 8 دقیقه در ماه صحبت بکند.

19 May  

جواب نامه را نوشتم وآن را به یکی از سربازها دادم که برایم قاچاقی پست کند. وی گفت کار خطرناکی است ولی قول داد که بفرستد.

20 May  

امروز یکی از سربازها گفت که برای مرخصی می رود. وی گفت اگر چیزی می خواهم به او بگویم که برایمان بیاورد، در ضمن گفت که اگر نامه داریم برایمان می برد.

25 May  

امروز نوبت تلفن کردن من بود. بعد از سالیان با خانواده ام صحبت کردم، حس عجیبی داشتم، خیلی احساساتی شده بودم ولی وقت خیلی زود تمام شد هر چه التماس کردم بهم وقت اضافی ندادند.

عصر یکی از بچه ها نوبت تلفن خودش را به من داد و دوباره صحبت کردم.

26 May  

امروز ژنرال آمده بود و گفت هیچ اطلاعاتی سر زمان و مکان مصاحبه نمی دهد، وی گفت بنظرش فرستادن مصاحبه ها به UN خیلی تاثیر گذار است.

27 May  

امروز تلفن داشتم. وقتی شرایط را برای خانواده ام توضیح می دادم آنها باورشان نمی شد، جالب اینکه آنها اصلا چیزی در مورد مجاهدین نمی دانند، تازه اینها خانواده ما هستند، بی دریغ یاد حرف برادر مسعود افتادم که مدعی است 90% مردم هوادار سازمانند، توهم هم حدی داره !

29 May  

تقریبا تا بعد از تاریکی هوا کار می کنیم، سرباز مسئول کارما هوایمان را دارد و برایمان خوراکی و نوشیدنی می آورد و ساعت کارمان را 15 ساعت در روز می نویسد در صورتی که ماکزیمم 10 ساعت کار می کنیم

 

امید پارس

 

 

 

 

مطالبی دیگر از امید پارس:

ــ شاهدان زنده

ــ لینک به قسمت دهم خاطرات امید پارس

ــ لینک به قسمت نهم خاطرات امید پارس

ــ رژیم طالبان و سازمان مجاهدین !

ــ بدون تیتراژ!

ــ شرف و ناموس

ــ لینک به قسمت هفتم

ــ لینک به قسمت ششم

ــ لینک به قسمت پنجم

ــ لینک به قسمت سوم

ــ لینک به قسمت دوم

ــ لینک به قسمت اول خاطرات امید پارس

 

ــ کسی بدون اطلاع رهبری نفس نمی کشه !

ــ  ما کجائیم و تو کجا

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد