_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

یکصد هزار کودک بدون شناسنامه در ایران

24.09.2008

امین علم الهدی

 

26سال بیشتر ندارد ،وقتی گفتم می خواهم از وضعیت بچه هایش گزارش بنویسم ، باور نمی کرد می گفت: "از مامورین وزارت کشور هستی". آنقدر برایش دلیل آوردم تا راضی شد کمی با هم حرف بزنیم.

گفت:" اهل مشهد هستم. با شوهرم که افغانی است در همان مشهد آشنا شدم. با برادرم سر یک ساختمان کار می کرد" وقتی پرسیدم که آیا شوهرش را دوست دارد با افسوس به چهار دیواری شکسته ای که در آن زندگی می کرد نگاهی کرد و گفت:" مدتهاست به تنها چیزی که نمی توانم فکر کنم ،همین دوست داشتن است .برای ما زنده ماندن و سیر کردن شکم خودمان و بچه هایمان از همه چیز مهم تر است ."

وقتی حرف به تحصیل بچه هایش می رسد می فهمم هیچ کدام از بچه هایش حتی یک سال هم مدرسه نرفته اند. دو پسرش دست فروشی می کنند . دخترش هم سنش هنوز برای کار در خیابان کم است. بچه هایش شناسنامه ندارند .وقتی تعجب می کنم ،می گوید : "اینجا محله بچه های بی شناسنامه است"

اینجا محله حلبی آباد قم است .محله ای با کودکان بی شناسنامه ، زنان درد کشیده و مردان غالبا غیر ایرانی . نگاهی به اطراف می اندازم .باورم نمی شود اکنون سال 87 باشد. درمقابل دیدگانم عکس های سیاه سفید قدیمی که از زاغه نشین های شهر های بزرگ گرفته شده ، می آیند و می روند. بدون هیچ تغییری. اگر الان چند عکس سیاه سفید بگیرم می توانم بگویم عکس ها متعلق به یک سده قبل است. چهار دیوار هایی که با یک سقف شده اند خانه . با آجرهای شکسته و درهای حلبی.

هر چند دقیقه یکبار صدای فریاد بچه ها می آید که با شیطنت کودکی شان می دوند. هر کدامشان که روی زمین می افتد چند دقیقه ای با صدای بلند گریه می کند و بعد انگار که از گریه خسته شده باشد به جمع دوستانش می رود.

"یعنی هیچ کدام از این بچه ها شناسنامه ندارند؟"

ناهید اشرفی رئیس انجمن حامی انجمن خصوصی رسیدگی به امور مهاجرین از پشت تلفن درباره تعداد کودکان بدون شناسنامه می گوید:" هیچ کس آمار دقیقی ندارد. نه ما و نه منابع دولتی. اما بر اساس آمار نسبی غیر دولتی بیش از 100 هزار کودک در ایران با این وضعیت زندگی می کنند."

زن جا افتاده تری است . یعنی من اینطور فکر می کنم . چون از سنش هیچ چیز نمی گوید .من هم ترجیح می دهم نپرسم دوست دارم در خیالم اینطور فکر کنم ،که گذر زمان اینگونه پیرش کرده تا اینکه با یک پیری زودرس مواجه شوم. پنج فرزند دارد .دو پسر و سه دختر که همه با هم برای نان در آوردن سر چهارراه می روند. خودش هم گاهی کمکشان می کند. " مثلا فصل گردو براشون گردو پوست می گیرم.تا بفروشند."

او هم شوهرش افغانی است. فرزندانش هم هیچ کدام نه شناسنامه دارند و نه مدرسه می روند. می گوید:" چند وقت قبل در بیمارستان به والدین پسر همسایه که تازه به دنیا آمده و وضع مشابهی دارد، یک برگه ای دادند و گفته اند که به سن مدرسه که رسید می تواند با ان به مدرسه برود."

تعارف می کند. وارد خانه اش می شوم. نگاهم به سقف می افتد. می پرسم با این وضع زمستان وقت باران و برف اینجا قابل سکونت است؟

خنده ای تلخ می کند و می گوید:" زندگی؟"

همین برای تمام جواب هایم کافی است. هیچ کدام از کودکان در آمار رسمی کشور نمی آیند. همسایه اش که نوزادی را روی کمرش با چادر بسته وارد می شود. از پیرزن کمی نان می خواهد. نان های خشک شده را پیرزن از زیر پارچه ای در می آورد و به دخترک که هجده ساله به نظر می رسد،می دهد. زن تشکر می کند و می رود. خواستم با او هم حرف بزنم که گفت::" بدبختی هایم را برای چی داد بزنم؟"

صدای گریه کودکش را به راحتی حتی وقت رفتن از حلبی آباد ، می شنوم .

سعید عبودی معاون حقوقی و سجلی سازمان ثبت احوال درباره نوع صدورتابیعیت ایرانی می گوید:" برای دادن شناسنامه طبق قانونی که در سال 1313 به ثبت رسیده تنها می توانیم به دو صورت اقدام کنیم: 1- پدر آنها ایرانی باشد. 2- سند ورود به تابعیت ایرانی را پدر آن فرد از اداره کل اتباع و امور مهاحرین گرفته باشد. "

وقتی از نقش مادر ایرانی سئوال می پرسم ؟می گوید :" مادر در این قانون نقشی ندارد."

او ادامه می دهد:" بر اساس تبصره ای که مجلس سال قبل تصویب کرد ، دیگر افرادی که در ایران متولد می شوند. حال از یک پدر و مادر غیر ایرانی یا با پدر غیر ایرانی و مادر ایرانی ، ما گواهی ولادت اتباع خارجی برای آنها صادر می کنیم و تا سن 18 سالگی می توانند از مدرسه و دیگر مزایای عادی استفاه کنند و بعد از 18 سالگی خود فرد ملیتش را انتخاب می کند ."

او ادامه می دهد:" تابعیت از دو طریق کلی به فرزند می رسد یا خون یا خاک و در هر دو مادر نقشی ندارد." وقتی می پرسم به نظر شما این قانون عادلانه است؟ در جواب می گوید:" این قانون در همه کشورها وجود دارد و مختص ایران نیست."

در اینترنت وقتی برای پیدا کردن منابع دیگر درباره این موضوع جست و جو می کنم با یوسف آشنا می شوم. یوسف مادری ایرانی و پدری آمریکایی دارد ، بنا بر قانون ایران او یک آمریکایی حساب می شود و برای ورود به ایران باید مراحل گرفتن ویزای یک فرد آمریکایی را پشت سر بگذارد. وقتی در اینترنت صدایش را می شنوم باورم نمی شود که یک آمریکایی به این روانی فارسی صحبت کند. خودش می گوید. مادرش در خانه با او فارسی حرف می زده و این زبان را به خوبی می داند. با یوسف داخل یکی از سایت های چت مشغول صحبت می شوم .می گوید خیلی دوست دارد ایرانی را که مادرش این همه از آن تعریف کرده ، ببیند. اما به خاطر دو دلیل نمی تواند:" یکی اینکه خانواده مادر او بعد از ازدواج مادرش با پدر یوسف با او قطع ارتباط می کنند و مادر یوسف می ترسد وقت ورود به ایران اگر خانواده اش بفهمند او و یوسف را اذیت کنند و دلیل دومش این است که می خواهد مانند یک ایرانی وارد ایران شود .نه یک بیگانه . او می گوید:"من از بسیاری از ایرانی ها بیشتر با فارسی و تاریخ ایران آشنایی دارم من مادرم ایرانی است. چرا باید با من مثل یک آمریکایی برخورد شود؟"

در دفتر محمد علی دادخواه از نقاشی تا مجسمه حتی پارچه ها با ترازوی عدالت تزئین شده اند. دکتر دادخواه وکیل پایه یک دادگستری است.

اوگفت: "مبنای قواعد حقوق بین الملل خصوصی بر این پایه استوار است: که چگونه قوانین خصوصی را در هنگام اجرا و عمل با افرادی که خارج از حوزه تابعیت و سکونت در یک کشور هستند به کار گیرند . باید چند نکته را به دقت مورد نظر قرار داد ، نخست حمایت قانونی و دیگر حفظ منافع ملی و سوم نگرش به نظم جهانی از یک سو و نظم داخلی از سوی دیگر. که اخلاق حسنه نیز در این موضع پای می فشارد .در خصوص حفظ منافع ملی باید اذعان داشت خرد ورزی و فرزانگی ایجاد می کند، که ما تعلق خاطر و پیوستگی ملی گروههای جدیدی که از نسل ایرانیان در دیگر کشورها متولد می شوند ، را حفظ کنیم .زیرا بی گمان هویت یک رابطه ارتباطی است که فرد را با سرزمین و تمدن ارزشمند او پیوند می دهد . لذا گریز از این اقدام به وسیله هر موضوعی که انجام گیرد، به هدف ما که ارتباط تنگانگ بین اشخاص واجد وارث این تمدن و سرزمین هستند دچار تعارض می کند.

او درباره قانون تابیعیت در ایران نیزگفت: "قانون عدم تابعیت به فرزندان ناشی از زنان ایرانی از جهات مختلف تامین کننده منافع ملی نیست.چرا که علاقه به فرهنگ به زبان به سرزمین و دیگرمبانی فرهنگی که پایداری و استواری فرد را فزون تر می کند ،در جهان امروز حرفی برای گفتن و کلامی برای ماندن و راهی برای رفتن است .بنا براین باید تلاش کنیم که افراد هر چه بیشتر تابعیت و ارتباط هویتی خود را با ایران حفظ کنند ،فارغ از این موارد اصولا سرزمین ها سعی می کنند به وسیله تابیعیت مضاعف سفیران فرهنگی خود را افزایش دهند نه اینکه آن را کاهش بدهند.

"آیا این قانون مناسب شرایط امروز هست یا خیر؟" دادخواه در پاسخ گفت :" اصولا قانون همانند انسان متولد می شود، رشد می کند و بعدا به علت تحولات و تغییراتی که در جامعه رخ می دهد ازجنبه استناد خارج می شود ، همانگونه که می بینیم هیچ قانونی همواره پایدار و پابرجا نمانده است. البته قواعد فقهی فطری و حقوق بنیادی و بشری که بر مبنای چهارچوب بشری و نیاز او طراحی شده از این مبحث خارج است . زمانی برده داری به عنوان اصل اساسی تجارت بر پا بود اما امروز به عنوان یک جرم تلقی می شود." او این قانون را معلول دید فرهنگی و اجتماعی به زن دانست و درباره بروز خارجی این قانون در دیگر کشورها ، انگلستان را مثال زد: "در انگلستان شناسنامه به نام مادر صادر می شود. حال فرزند در هر جای جهان متولد شود و برای مهاجرین هم اینگونه رفتار می شود:هر کس که در انگلستان متولد می شود. حتی اگر خود مایل به پذیرش انگلیس نباشد و از پدر و مادر خارج از تابعیت کشور متولد شود خود به خود به فرض قانون گذار به عنوان یک فرد انگلیسی شناخته می شود و از همه مواهب تابع اصلی یعنی کسی که پدر و مادرش انگلیسی برخوردار می شود."

دکتر دادخواه در پایان برای اصلاح این قانون پیشنهاد داد: "با عنایت به تحولات اخیر و سیل گسیل زنان پر شمار ایرانی به دیگر کشورها و پذیرش ازدواج و تولد فرزندان برومند ی که می توانند همان حامل فرهنگ و تمدن ایران باشند ، ما تابعیت اینان را به نسل اول قبول کنیم و برای نسل دوم تابعیت ایرانی قائل شویم . برای اینها این حق و امتیاز را قائل شویم که مانند بندهای دیگر قانون تابعیت بتوانند تا سن 18 سالگی تابعیت ایران را ولو به طور مضاعف تحمل کنند ." و لایحه پیشنهادی دادخواه :طی یک ماده واحده اعلام داریم همه اینها از این پس می توانند در هر سنی به تابعیت ایران پذیرفته شوند.

از دور نگاهی به حلبی آباد می اندازم .دیگر هیچ کدام از آن زنان حاضر نشدند با من حرف بزنند ،علتش ترس بود یا چیز دیگری نمی دانم. حرف یکی از آن زنان دوباره توی گوشم می پیچد:" اینجا محله بچه های بی شناسنامه است ".محله کودکان بی فردا و البته زنانی درد کشیده."

 

مطالب در ارتباط:

ــ بومی گزینی طرحی برای خانه نشینی دختران ( سرمایه )

ــ چند همسری ( جلوه جواهری )

ــ نسبیت فرهنگی، توجیه گر خشونت و تبعیض علیه زنان ( افسانه پایدار )

ــ افزایش تجاوز و سواستفاده جنسی از دختران و کودکان افغان در مناطق جنگی ( کارمن کشیشیان )

ــ لایحه حمایت از خانواده باید مسکوت بماند ( افسانه پایدار )

ــ معمای آمار زنان معتاد در ایران ( هلیا پارسی نژاد )

ــ فمینست عرب میگوید مریم رجوی مقهور نظام مردسالار است ( کانون ویلاگ نویسان مستقل ایرانی )

ــ زنان کرد در کوره های رنج و آتش ( ژیلا گل عنبر )

ــ گزارش تکان دهنده از رشد روسپیگری در تهران ( آفتاب )

ــ خشونت علیه زنان ( بتول ملکی )

ــ مردان فمینیست در مبارزات زنان ( مریم انصاری )

ــ جایگاه متعالی زنان در ایران باستان و اوستا (   ( الهام مظاهری

ــ خودسوزی یک زن افغان، در داخل دادگاه

ــ برده پروران برده نواز ( برگی از تاریخ ـ سایت ایران قلم  )

ــ زنان مبارز فراموش شده ( افغان )

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد