_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

 

روزهای تاریک بغداد (57 )

بخش اخباری

محمد حسین سبحانی

Sobhani_m_h@hotmail.com

گاهی مواقع رهبری سازمان برای پیشبرد یک خط سیاسی و تبلیغاتی، از تلفن استفاده می کرد و به تعدادی از اعضا و مسئولین سازمان اجازه می داد که به بستگان خانوادگی خودشان تلفن بزنند و خط تبلیغاتی مورد نظر سازمان را به آنان منتقل کـنند. بطـور مثال هنگامـیکه ازدواج آقای رجـوی با خـانم فیروزه بنـی صدر (1) صورت گرفت، خبر این ازدواج به داخل ایران و سپس به درون زندان های رژیم جمهوری اسلامی نیز رسید. در این شرایط بسیاری از زندانیان مجاهد دچار ابهام و مسئله شده بودند و ازدواج فوری مسعود رجوی بعد از کشته شدن همسرش برای آنها قابل هضم نبود. خانواده ها و هواداران سازمان نیز همین وضعیت را داشتند. بسیاری از خانواده ها و هواداران از اینکه مسعود رجوی تنها چند ماه بعد از کشته شدن اشرف ربیعی اقدام به ازدواج مجدّد کرده بود، بسیار متعجب و دچار ابهام شده بودند. بویژه طلاق مریم عضدانلو از مهدی ابریشمچی به منظور ازدواج با مسعود رجوی، اساساً برای خانواده ها و هواداران سازمان قابل فهم نبود.

در این مقطع "خط" ارتباط تلفنی با خانواده ها مطرح شد تا استدلال و توجیه سازمان به خانواده ها گفته شود تا از طریق آنان ضرورت مقدس!! این پیوند زناشویی به داخل جامعه و زندان ها منتقل شود. مسئولیت این کار نیز برعهده "ستاد تبلیغات" سازمان و محمد علی جابرزاده (2) قرار گرفت.

در هر صورت من بعد از رفتن شجاع الدین متولی برای رساندن پیام رباب صادقپور به میرحسین موسوی سیگاری نیا و اکبر معینی به آسایشگاه برادران! زنگ زدم. هوشنگ گوشی را آن طرف خط برداشت. هوشنگ اسم تشکیلاتی هادی روشن روان بود.

سلام کردم و از او پرسیدم آیا فاضل یا اکبر در آسایشگاه نیستند؟

هادی روشن روان گفت:

چرا فاضل هست.

هادی روشن روان بعد از خداحافظی گوشی را به موسوی سیگاری نیا داد.

به وی برنامه نشست با ابراهیم ذاکری را توضیح دادم و اینکه رباب صادقپور دنبال او می گشته است.

تا اسم رباب صادقپور را آوردم، موسوی سیگاری نیا با لحن اعتراضی گفت:

"بابا من تا الان توی اتاقم بودم، چه موقع خواهر رباب زنگ زده؟"

من اظهار بی اطلاعی کردم وسپس به او گفتم به اکبر معینی هم ساعت نشست را اطلاع دهد و سپس خداحافظی کردم.

هادی روشن روان که قبل از موسوی سیگاری نیا تلفن را برداشته بود، از کادرهای قدیمـی و اعضای دفتر سیاسـی (3) بود. او مسـئول "بخش اخباری" بود و مدت کوتاهـی نیز در سـال ۱۳۶۷ مسـئول " ستاد اطلاعات "، و جانشـین مهـدی افتخاری شد. این بخش در چارت سازماندهی، در زیر مجموعه " ستاد امنیت" قرار داشت. هادی روشن روان تعریف می کرد که برای یک سری نشست های توجیـهـی و دیدن نوارهای ویدئویـی نشست های شـورای مـرکزی از آلمان به بطـور موقت به عـراق آمده است، ولی من از رباب صادقپور شنیدم که قـرار است مهین نظری همسر هادی شمس حائری ( 4 ) به جای هادی روشن روان به آلمان برود و مسئول "بخش اخباری" شود.

"بخش اخباری" از ابتدای حضور سازمان در اروپا بطور مخفی در آلمان و شهر فرانکفورت مستقر بود و سپس به شهر کلن منتقل شد. موضوع کار و اعضای این بخش برای اعضای انجمن دانشجویان مسلمان ـ آلمان ـ مخفی نگاه داشته می شد و صرفاً اسم مستعار این بخش برای تنی چند از اعضای انجمن که اجباراً به دلیل آشنایی به زبان آلمانی باید مجموعه کارهای اداری و فنی آنها را انجام می دادند، تحت عنوان " روابط عمومی!" معرفی می شد.

مهدی افتخاری نیز  در آن زمان مسئولیت " ستاد اطلاعات" را برعهده داشت و " بخش اخباری " زیر مجـموعه آن ستاد قـرار داشـت . کار بخش" اخباری" تخلیه اطلاعاتی نیروهای سیاسی، نظامی و اقتصادی رژیم از طریق تلفن می باشد. رژیم جمهوری اسلامی با اینکه از این تاکتیک تخلیه اطلاعاتی سازمان اطلاع دارد، ولی هنوزحجم زیادی از اطلاعات را از این طریق از دست می دهد و نمی تواند نیروهایش را بطور کامل در مورد تاکـتیک سازمـان توجیه کند و با توجه به گسـترده بودن نیـروهای مشغـول به کار در ساختار سیاسی رژیم جمهوری اسلامی، به نظر نمی رسد در توان رژیم باشد که بتواند بعدها نیز این تاکتیک سازمان را بی اثر کند.

من با توجه به موضوع کارم در سازمان، تا به حال متن بسیاری ازمکالمات تلفنی کادرهای " بخش اخباری " را با مقامات درجه ۲ و۳ رژیم، و نتایج تخلیه های اطلاعاتی صورت گرفته را خوانده ام.

شیوه کار بدین ترتیب است که کادرهای " بخش اخباری " خود را یکی از عناصر درجه ۲ یا ۳ رژیم جمهوری اسلامی جا می زنند و فرد مقابل ( یکی از مقام های سیاسی یا اقتصادی یا انتظامی یا نظامی جمهوری اسلامی) هم باور کرده که آن طرف خط تلفن فلان مقام درجه ۲ یا ۳ سیاسی یا نظامی رژیم می باشد و با پرسـش و پاسـخ فرد مقـابل تخلیه اطـلاعاتـی می شود.

البته این کار به همین سادگی که من توضیح دادم، نمی باشد. افرادی که در این بخش کار می کردند باید خود را در قالب یک مقام رژیم  جا می زدند و برای این کار بیوگرافی، عکس، و ویژگی های شخصیتی هر کدام از مقامات درجه ۲ و۳ رژیم جمع آوری می شد. حتی مسائل خانوادگی و اسامی فرزندان و فامیل های فرد نیز تهیه می شد تا فردی که خودش را می خواست فلان مقام رژیم جا بزند، اطلاعات کافی داشته باشد.

معمولاً هر بخش یا ستادی که برای پیشبرد کارش احتیاج به اطلاعات داشت، نیازهای اطلاعاتی خودشان را در فرم های مخصوص به صورت" سؤال" به " ستاد امنیت" می دادند و ابراهیم ذاکری هم بعد از کنترل و تأیید، آن را به رباب صادقپور می داد تا از طریق تلفن و فاکس برای پیگیری از عراق به بخش "اخباری" در آلمان بفرستد.

سـازمـان در سال ۱۳۶۶هنـگامیـکه مسعـود رجـوی می خواست زمینه انتقال خود به عراق را فراهم کند، برای اولین بار یک نمونه از شیوه " تخلیه اطلاعاتی با تلفن " را در کتاب " پرواز تاریخ ساز" چاپ کرد.

البته سازمان آگاهانه به مکانیزم چگونگی تهیه این اطلاعات در کتاب ذکرشده اشاره نکرد، و تلاش کرد وانمود کند این نوار، مکالمه و ارتباط تلفنی واقعی دو نفز از مقامات رژیم جمهوری اسلامی با یکدیگر می باشد که اصل نوار را به وسیله شبکه نفوذی خود در داخل رژیم بدست آورده است. در صورتیکه یک طرف تماس یکی از اعضای سازمان، و طرف دوم مکالمه کنسول رژیم جمهوری اسلامی در سوییس بود که برای آشنایی و اطلاع بیشتر از این شیوه " تخلیه اطلاعاتی "، عیناً از صفحه های ۱۵۶ و ۱۵۷ کتاب "پرواز تاریخ ساز" از انتشارات سازمان مجاهدین آورده می شود.

 

عضو سازمان: سلام علیکم

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: سلام علیکم

عضو سازمان: حالتان خوبه

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: قربان شما

عضو سازمان: تقبل الله اعمالکم

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: خیلی ممنون

عضو سازمان: حالتان چطوره

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: الحمدالله

عضو سازمان: سلامت باشید انشاالله. عرض شود که مطلبی بود ما الان ....

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: می بخشید جنابعالی؟ من چون آن دفعه اصلاً من هیچی را نشنیدم که شما چی گفتید.

عضو سازمان: بشارت هستم از نخست وزیری ( مسئول) پیگیری های ویژه خود آقای موسوی.( منظـور میرحسین موسـوی نخست وزیر وقت رژیم جمـهوری اسلامـی می باشد.)

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: بله بفرمایید.

عضو سازمان: عرض شود که من الان می خواستم با این آقای ملائک که هر چی باصطلاح ( ایشان را) پیج کردم. متأسفانه ( در ) وزارت خارجه پیدا نکردم.

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: بله

عضو سازمان: یک مطلبی را ما خدمت ایشان گذاشته بودیم که قرار بود بپرسند از آنجا، از شما، ظاهراً خبر بدهند که خبری نشده تا الان، این است که من مستقیماً تماس گرفتم.

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: بفرمایید

عضو سازمان: ببینید مطلب مربوط می شود به......

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: بله مطلب را می دانم ولی چه سؤالی دارید که حالا آنرا باید بگم.

عضو سازمان: آهان ببینید یک نامه ای ما اقدام کرده بودیم سریعاً از پلیس بین الملل این را می خواستم ببینم آنجا بدستتان رسیده ، نرسیده ، چه جور شده؟

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: نه از پلیس بین الملل چیزی بدستمان نرسیده

عضو سازمان: هیچ چیز بدست شما نرسیده؟

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: نخیر

عضو سازمان: این نامه ای بود که مال اداره تشخیص هویت و پلیس بین الملل که اعلام جرم شده بود.

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: نه این نامه به دست ما نرسیده

نفر سازمان: پس اقدامی که صورت گرفته بر چه اساسی بوده؟

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: والله ما خوب بدون این اعمال ما این را مطرح کردیم که اینها را ما در اختیار شما می ذاریم.

عضو سازمان: صحیح

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: یکسری اولاً مدارکی که من خودم توی این چند سال توی ملاقات هایی که داشتم به آنها دادم و براساس اعترافات خود اینها توی روزنامه شان، نمی دانم مطالب مختلف و اینها و یکسری هم در یادداشتمان گفتیم که بعداً به شما خواهیم داد.

عضو سازمان: آن وقت همین ها باعث شده که اینها دست نگه دارند؟

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: نه

عضو سازمان: هان

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: والله آخر اینها را من الان پای تلفن نمی تونم بگویم.

عضو سازمان: همون سر بسته بگید، اسم نبرید، سر بسته هم صحبت می کنیم

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: ما چند تلکس در این موردِ شما داشتیم که آخرین بار هم

عضو سازمان: الان من از افسر کشیک اینجا پرسیدم هیچ تلکسی دیروز و امروز نیامده بود

کنسول رژیم جمهوری اسلامی: خوب من دیروز یک تلکس زدم جوابش هم اومده دومرتبه یک تلکس دیگه هم زدم دیروز و.............

( نیمه تمام بودن جملات به اصل مکالمه بر می گردد.)

همانطور که در متن مکالمه بالا ملاحظه کردید، سازمان با این مکانیزم می تواند بعضی اطلاعات را از خود مقامات رژیم جمهوری اسلامی کسب کند.

در حال حاضر هم که در حال نوشتن خاطراتم می باشم، سازمان با شیوه بالا توانست فرماندار نطنز را در مورد سایت هسته ای جمهوری اسلامی تخلیه اطلاعاتی کند، و طوری تهیه این اطلاعات را برای رسانه ها وانمود کرد که مثلاً در داخل رژیم جمهوری اسلامی دارای شبکه های اطلاعاتی بسیار قوی می باشد. سازمان حتی تا مدتی سرویس های اطلاعاتی غرب را در این مورد فریب داد، در صورتیکه این کار به ترتیب بالا صورت گرفته بود و اطلاعات نقل شده از طرف سازمان مجاهدین در مورد سایت های هسته ای جمهوری اسلامی، آمیخته با دروغ، و ترکیبی از اطلاعات گرفته شده از سرویس امنیتی اسراییل، اطلاعات کسب شده از طریق تلفن به وسیله بخش اخباری سازمان، و اطلاعات علنی بود.

 

زیرنویس ها:

(1) مسعود رجوی بعد از گذشت هفت ماه از کشته شدن اشرف ربیعی (همسر اولش ) با خانم فیروزه بنی صدر دختر آقای دکتر بنی صدر در ۲۰ مهر ماه ۱۳۶۱ ازدواج کرد. سازمان مجاهدین در توجیه علت ازدواج فوری مسعود رجوی، این ازدواج را برگرفته از سنت تاریخی پیامبر اسلام دانست که برای نزدیک کردن قبائل و طایفه های مختلف اقدام به ازدواج با یک طایفه ای جز قریش می کرد و بدین ترتیب ازدواج خود و خانم فیروزه بنی صدر را در راستای نـزدیک کردن خـطوط سیاسـی و استراتژیکـی آقای بنـی صدر و سازمـان ارزیابـی می کرد.

نکته جالب دیگر این است که در میان پیام های تبریک فرستاده شده از طرف مسئولین ارشد سازمان برای خانم فیروزه بنی صدر و آقای مسعود رجوی در سال ۱۳۶۱ هیچ نامی از خانم مریم رجوی وجود ندارد و مهین رضایی به عنوان مسئول ترین زن سازمان برای مسعود رجوی و خانم فیروزه بنی صدر پیام تبریک فرستاده است.

به نظر من دیدگاه عقب مانده آقای رجوی در مورد " زن " را دقیقاً باید در ازدواج وی با خانم فیروزه بنی صدر مشاهده کرد. در این ازدواج آنچه که اهمیت ندارد و به آن توجه نمی شود، نقش " زن " و فیروزه بنی صدر در این ازدواج می باشد که به عنوان یک وسیله برای اهداف و مقاصد شخصی و سیاسی آقای مسعود رجوی مورد سؤاستفاده قرار گرفت و هنگامیکه آقای دکتر بنی صدر به درستی ملاقات مسعود رجوی و طارق عزیز را بر خلاف مصالح ملی ایران تشخیص داد و به اتحاد سیاسی خود با سازمان مجاهدین پایان داد، آقای مسعود رجوی نیز از خانم فیروزه بنی صدر جدا شد.

البته انصاف حکم می کند که برداشت و انگیزه های روشن آقای دکتر بنی صدر از این ازدواج را که در متنی که دفتر دکتر بنی صدر به هنگام این ازدواج انتشار داده است، یاد آوری کرد. در این بیانیه چنین می خوانیم:

" این ازدواج نیز میان شـما دو انسان ( فیروزه بنی صدر و مسعـود رجـوی) خالـی از هر گونه محاسبه سود و زیان سیاسی و مالی و..... برقرار می شود. ( به نقل از نشـریه اتحادیه انجمن های دانشجویان مسلمان خارج از کشور ــ صفـحه اول ــ شماره۵۹ ــ ۳۰ مهر ماه ۱۳۶۱)

در صورتیکه بسیار زود روشن شد که انگیزه های مسعود رجوی از این ازدواج، سیاسی و کشاندن دکتر بنی صدر بدنبال خود می باشد که البته ایشان هوشیارانه در این دام نیفتاد.

(2) محمد علی جابرزاده با نام تشکیلاتی قاسم از اعضای قدیمــی سازمان مجاهدین می باشد که مدتی نیز در زندان های رژیم شاه بود. وی بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از مسئولین نشریه مجـاهد شد و عمدتاً در ستاد های" سیاسی" و " تبلیغات " مشغول بکار بوده است.

وی بعد از ۳۰ خرداد۱۳۶۰ به پاریس رفت و مسئولیت " ستاد تبلیغات " سازمان را برعهده گرفت و تا سال ۱۳۶۷ این مسئولیت را بر عهده داشت. " ستاد تبلیغات " شامل نشریه مجاهد، کتاب و انتشارات، رادیو مجاهد و برنامه تلویزیونی سازمان بود. برادر وی عباسعلی جابرزاده نیز از کادرهای حفاظت موسی خیابانی و اشرف ربیعی بود که در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ قربانی خطوط استراتژیکی نادرست مسعود رجوی شد.

وی از سال ۱۳۶۷ تحت مسئولیت زهرا مریخی معاونت "ستاد تبلیغات" را بر عهده داشت. محمد علی جابرزاده یکی از مشاورین اصلی مسعود رجوی در مورد مسائل سیاسی بود. من در " ستاد حفاظت "، هنگـامیکه پاسبخش درب ورودی محوطه استـقرار رجوی بودم، روزانه مشاهده می کردم که وی هر روز بعد از ظهرها اخبار سیاسی روز را در قالب بولتن های ویژه نزد وی می برد. نام وی در لیست شورای مرکزی در سال ۱۳۶۴ بعنوان عضو " دفتر سیاسی"سـیاسـی، و در سـال ۱۳۷۰ به عـنوان عضـو هیـئت اجـرایـی معـرفـی شد. ضمناً جـابـرزاده یکی از عناصر فعال در سرکوب اعضا و مسئولین منتقد سازمان و ترویج فرهنگ لومپنیزم و توهین و دشنام در تشکیلات بوده است.

(3) در سال ۱۳۶۴ اعضای دفتر سیاسی سازمان ۲۰ نفر اعلام شدند. بعد از "انقلاب ایدئولوژیک" و شکل گیری " رهبری مذهبی و ایدئولوژیک " در سازمان مجاهدین " دفتر سیاسی "  در سال ۱۳۶۶ منحل شد و جای آن را "هیئت اجرایی" گرفت.

(4) آقای هادی شمس حائری از مسئولین سابق سازمان مجاهدین خلق می باشد که فعالیت های سیاسی خود را از سال ۱۳۳۹ آغاز کرد و در تظاهرات پانزده خرداد ۱۳۴۲ مورد اصابت گلوله مأمورین رژیم شاه قرار گرفت. وی در سال ۱۳۴۴ به اتهام عضویت در حزب ملل اسلامی دستگیر و به چهار سال زندان محکوم شد. او بعد ها به عضویت سازمان مجاهدین خلق در آمد و در سال ۱۳۵۵ مجددا بازداشت و به پانزده سال زندان محکوم شد که با سقوط رژیم شاه از زندان آزاد شد. وی بعد از انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ فعالیت های سیاسی خود را با سازمان مجاهدین ادامه داد و در سال ۱۳۶۴ به عضویت شورای مرکزی در آمد و از معاونین مرکزیت سازمان شد. وی در سال ۱۳۷۰ به دلیل مخالفت های سیاسی و ایدئولوژیک خواستار جدایی از سازمان مجاهدین جدا شد و به همین دلیل به مدت سه ماه در زندان سازمان بسر برد و سپس به اردوگاه رمادی فرستاده شد. هم اکنون دو فرزند ایشان به عنوان گروگان در دست سازمان مجاهدین در عراق، به سر می برند. از ایشان تا کنون دو کتاب تحت عناوین "ارتجاع غالب در رقابت با ارتجاع مغلوب" و"مرداب" به چاپ رسیده است.  

 سایت قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد