_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

  مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق

قسمت نوزدهم: استفاده ابزاری از مرگ ندا و صدیقه
 

 

09.09.2009

بتول سلطانی

http://saharngo.com/

batul_soltani_sahar@yahoo.com

 

 

لینک به قسمت هفدهم و هجدهم

لینک به قسمت شانزدهم

لینک به قسمت یازدهم تا چهاردهم

لینک به قسمت نهم و دهم

لینک به قسمت هشتم

لینک به قسمت هفتم

لینک به قسمت ششم

ما خسته اگر چه؛ شب ز ما خسته تر است.
تاريکی اگر چه دم به دم بيشتر است.
تاريک ‌ترين زمان هر شب امّا،
دانم که همان لحظه‌ی پيش از سحر است
        

 

بنیاد خانواده سحر: بعد از آزادی مریم و جشن هایی که در قرارگاه مریم در پاریس و در اشرف برگزار شد شاهد یک سری برنامه های خاص از طریق تلویزیون مجاهدین خلق بودیم. این برنامه ها در لایه های زیرین خود یک سری مفاهیم و روش های تازه را وارد سازمان کرد. مثلا اجرای رقص های مختلف بخصوص آن رقص سماء که بیشتر جنبه عرفانی داشت. یا مثلا تمرکز روی نشانه ها و نمادهایی که به گونه ای تداعی کننده بحث های آموزشی بخصوص مرتبط با انقلاب ایدئولوژیک بود. مثلا ماده کردن مفهوم فدا و صدق و این طور مسائل. می خواستم ببینیم نظر شما در رابطه با این برنامه ها چیست. یعنی چه نوع پیامی از این برنامه ها گرفتید و سازمان چه اهدافی را در این رابطه دنبال می کرد.

 

خانم بتول سلطانی: این برنامه هایی که اشاره کردید را من هم شاهد بودم. لازم است برای پاسخ به ان نقطه نظرها و هدف های خاصی که سازمان دراین رابطه دنبال می کرد، کمی به عقب بر گردم و اگر چه شاید این توضیحات کمی بی ارتباط با موضوع اصلی یعنی عملیات انتحاری و وقایع 17 ژوئن باشد، اما لازم است در این خصوص توضیح بدهم که سازمان از کی و با چه ضرورتی وارد این نوع فعالیت ها و به اصطلاح فاز شد. من بیاد دارم وقتی برای اولین بار در قرارگاه اشرف صدای مرضیه پخش شد، ناخواسته یک شوک به مناسبات وارد گردید. می خواهم به این اشاره کنم که تا قبل از این اتفاق اصلا بحث موسیقی و کنسرت و خوانندگان در مناسبات یک تابو بود. ضمن اینکه به ذهن کسی نمی آمد که بخواهد در چنین مناسباتی و در فضایی که مرتب بوی خون و باروت و اسلحه و این مسائل تنیده است، سراغ موسیقی و اینطور مسائل برود. برای همین خودبخود این مسائل جزو تابوها و ممنوعه ها رفته بود. اما وقتی این اتفاق افتاد و متعاقب آن مرضیه به قرارگاه اشرف آمد همه چیز فرق کرد. حداقل در شکل و شمایل ظاهری اش. بتدریج یک نگرش ابزاری به اینطور مسائل شکل گرفت. البته این نگرش از بالا به لایه های مختلف تزریق شد. دلیل اش ابتدا این بود که سازمان خلع سلاح شده بود. اگر دقت کنیم که بخش عمده ای از فعالیت های روزانه تا قبل از خلع سلاح حول سلاح و تنظیف سلاح و آماده کردن هر روزه آنها و اینگونه اقدامات زمان بندی شده بود، بطور طبیعی بعد از این اتفاق یعنی خلع سلاح شدن، زمان زیادی از مناسبات آزاد می شود. از این به بعد است که سازمان می رود روی این ریل که بعضی چیزها را جایگزین کند. یعنی مثلا برای حفظ همان فضای آلوده به خون و مرگ و خشونت و نگه داشتن همان روحیه از هر ابزاری که برای اش امکان دارد استفاده کند. برای همین روی این موضوعات می رود. یعنی روی بسط دادن مسائل هنری در مناسبات و از جمله موسیقی.

 

اما هدف اش این است که همان روحیه رزمنده گری را حفظ کند. این یک دلیل این گرایش. اما جدای از این سازمان تلاش می کند در غرب چهره دیگری از خودش نشان بدهد. برای همین بطور موازی به این موضوعات دامن می زند و نوعی مدرن نمایی در مناسبات بیرونی و داخلی اش جاری می کند. در واقع سازمان به این نتیجه می رسد که می تواند موسیقی و هنر را در خدمت همان آموزش های تشکیلاتی و ایدئولوژیک درآورد. وقتی اتفاقات 17 ژوئن می افتد و مریم آزاد می شود، روی این موضوع می رود که چطور این خودسوزی ها و بخصوص کشته شدن ندا و صدیقه را با این ابزار به یک اسطوره و پدیده مقدس تبدیل کند. بنابراین به سمت بکار گرفتن قالب هنر می رود و در اینجا بطور مشخص روی موسیقی عرفانی تمرکز میکند. اما این موسیقی کارش این است که این اقدامات را به حماسه و شور و اسطوره و چیزی دست نیافتنی تبدیل کند. اگر دقت می کردید همه این رقص ها و آوازها و کارهای چریکی که سازمان می ساخت همه اش توی این راستا بود که از این دو نفر قدیس بسازد. و خوب معلوم است استفاده از هنر برای القای این مفاهیم خیلی تاثیرش بیشتر از سخنرانی و خطابه و آموزش های مستقیم ایدئولوژیک است. برای همین سازمان به این سمت می آید. اما نکته جالب این بود که این گرایش منظورم همین رقص های عرفانی و سماء بیشتر در قرارگاه اشرف رایج شده بود. به این دلیل که متناسب با فضای قرارگاه اشرف و همان جو ایدئولوژیک بود. اما هیچ وقت در قرارگاه اشرف ترانه های مرجان یا معین یا سایر خواننندگان لس آنجلسی پخش نمی شد. چون محتوای این موسیقی درست در تعارض با آن اموزش ها بود. اما بر عکس در فضای پاریس قضیه متفاوت بود. آنجا موسیقی لس آنجلسی بیداد می کرد. ترانه های کوچه بازاری و لوس و بی مزه خوانندگان مرد و زن و اینطور سبک ها گرمی بخش قرارگاه مریم و اطراف آن بود. آنجا در فرانسه سازمان می توانست از این سبک موسیقی برای تحمیق هواداران اش استفاده کند. رقص های بندری و تند و الهام گرفته از انواع موسیقی های غربی، توجه را جلب می کرد. توی آن ظرف رقص سماء و عرفانی بود و توی این ظرف راک و پانک و انواع دیگر.  

 

اما آنچه برای سازمان اهمیت حیاتی داشت حفظ آن کسانی بود که در قرارگاه اشرف بودند. در واقع آنها می باید از هر گزندی محافظت می شدند تا همیشه برای انجام اقدامات انتحاری آمادگی داشته باشند. اینجا در غرب چون همه سیاهی لشگر هستند، بطور طبیعی باید به آنها باج بدهد. شاید باور کردن این حقیقت سخت باشد، اما نهایت آن هنری که در اشرف تزریق و اجرا می شود، پررنگ کردن و تزریق روحیه فداکاری و آماده کردن افراد برای انجام هر نوع عملیات و یا اقداماتی بود که مردن و کشته شدن و فدا شدن جسمی حداقل اش بود. به نظر من همه این اتفاقات را باید از همین دریچه نگاه کرد. اگر مثلا به طراحی صحنه این رقص ها در تلویزیون مجاهدین نگاه کنید، اگر به اشعار و ترکیب رنگ ها و حتی نوع چینشی که در صحنه است نگاه کنید، این معنا از تمام اجزای صحنه بیرون می زند. یعنی واقعا کمتر کسی پیدا می شود که بتواند از زیر بار چنین فضای سنگینی که برای تحمیق کردن افراد و مشخص تر آماده کردن برای مردن تنظیم شده، خودش را رها کند. حالا نکته جالب اینکه وقتی محور این برنامه ها را نگاه می کنیم می بینیم همه اش روی این دو نفر یعنی ندا و مرضیه متمرکز و طراحی شده است. طوری که شاید ناخواسته خیلی از بچه ها آرزو می کردند ای کاش جای ندا و صدیقه می بودند. این فضا جز از طریق استفاده از هنر و موسیقی و فرم های دیگر هنری مشکل به دست می آید. بنابراین چنین ضرورت هایی سازمان را وادار کرد نیم نگاهی هم به مقوله هنر بیندازد. والا سازمان اصلا با هنر میانه ای ندارد و بخصوص هنری که به قول رجوی برای خود هنر باشد. سازمان اینها را جدای از اینکه به تعریف خاص خودش حرام می داند، از نظر تاثیرات مخربی که روی مناسبات می گذارد نیز رد می کند. منظورم این است که در مقطعی و بخصوص اتفاقات 17 ژوئن سازمان روی این خط تمرکز یافته بود که می تواند از ابزار هنر نیز برای آماده کردن ذهنی و روحی افراد برای انجام اقدامات انتحاری استفاده کند. آن موارد و نشانه هایی که از تلویزیون اشاره کردید باید در همین راستا مورد بررسی قرار بدهید. پرداختن به این مسائل با توجه به اینکه شما فعلا روی عملیات انتحاری بحث می کنید، شاید چندان ضرورتی نداشته باشد، اما تا آنجایی که این بحث ها به موضوع اقدامات انتحاری مرتبط می شود فکر می کنم همین توضیحات کفایت بکند.

 

بنیاد خانواده سحر: روی خودسوزی ندا و صدیقه خیلی تاکید داشتید می خواهم درباره بازتاب های این دو خودسوزی در تشکیلات صحبت کنید و اینکه از چه زاویه ای می توانید به این موضوع نگاه کنید.

 

خانم بتول سلطانی: خوب اصلی ترین وجهی که می شود به این موضوع نگاه کرد همین نگاه اسطوره گرایی به مرگ این دو نفر بود. همین توضیحاتی هم که درباره گرایش به موسیقی و بخصوص آن رقص های عرفانی اشاره کردم دقیقا در همین جهت بود. یعنی اینجا برای سازمان هنر و موسیقی و این مسائل مطرح نبود. اینها موادی بودند که سازمان از آنها برای پر کردن ظرف های خودش استفاده می کرد. ساختن همه این ملودی ها و شعرها برای ندا و صدیقه و بزرگ کردن به همین خاطر بود که ندا و مرضیه و آن چند نفر مجروح روی دست مانده از عملیات انتحاری را در درون مناسبات اول تثبیت و بعد تکثیر کند. وقتی به موضوع اینطوری نگاه کنید یعنی به همه چیز از جمله موسیقی و هنر بصورت ابزاری و کاربردی و درست در جهت مقدس کردن این دو نگاه کنید، اینجا دیگر هنر قائم به خودش نیست. قائم به ارزشی است که اصلا هنر در نقطه مقابل آن قرار گرفته است. هنری که در ستایش زندگی و زیبایی است در این دستگاه در ستایش نابودی و مرگ و آن هم از شنیع ترین و مشمئز کننده ترین شکل اش حرف می زند. هنری که پیام اش ارج گذاردن به زندگی و کمال و لذت بردن از مواهب زندگی است اینجا کارکردش درست بر عکس است در مذمت و هجو زندگی و زیبایی حرف می زند و ستایش می کند. نمی خواهم بگویم همه هنر این است که به حال فکر کند و آرمانگرا نباشد. اما خطی که سازمان دنبال می کند درست در تقابل با فلسفه هنر است. مردن در راه آرمان چیز خوبی است. اما مردن برای کسی که خودش به هیچ پرنسیب و آرمانی جز قدرت اعتقادی ندارد، قربانی شدن است. سازمان درست در تقدیس این نوع قربانی شدن دست به این کارها می زند. گفتم همه هدف سازمان در وهله اول این بود که از مرگ این دو نفر اسطوره و قدیس درست کند. بعد به قول خودش این را راهگشایی و بعد هم مسیر رستگاری برای دیگران بکند.

 

اینها تعابیر و تحلیل هایی است که خودشان ارائه می دادند. حالا اینکه چطوری این آموزش ها به تشکیلات تزریق می شود بحث جداگانه ای است. مثلا در قرارگاه اشرف این ماجرای اسطوره سازی اول با مژگان شروع شد. البته قبل اش مسعود تماس گرفته بود و گفته بود اقدام این دو نفر اوج گذشت و فدا و صداقت ایدئولوژیکی را نشان می دهد. این را هم فکر می کنم قبلا اشاره کردم که پیام اول مسعود این بود که سهل انگاری و کم مایه گذاشتن شما باعث شده مریم این مدت در بازدداشت بماند و کلی از تشکیلات ادعای طلبکاری کرد. اما بعد رفت روی این ریل که از این دو نفر اسطوره سازی کند. شروع کرد به تحسین و تمجید کردن از ندا و صدیقه و بعد هم دیگر کسانی که در این ماجرا خودسوزی کرده بودند. بعد آمد روی طرح این موضوع که اقدام این دو نفر را به قول خودش تبیین کند و توضیح می داد که آدم چطور می تواند به این درجه از کمال برسد. شروع به توضیح دادن درباره نقطه وصل انسان به بیرون از خودش کرد. اینکه چرا بعضی آدم ها به این راحتی دست به این کارها می زنند و چرا برای دیگران این اقدامات دشوار و ناممکن است. البته این توضیحات را قبلا هم داده بود. مثلا این بحث که وقتی فردی نقطه اتصال اش در درون خودش باشد، کندن از خودش مشکل است. اما وقتی از درون جدا شد و این نقطه وصل را به بیرون از خودش و یک جای مطمئن وصل کند و از او فرمان بگیرد، انجام چنین اقداماتی چقدر آسان می شود. در ادامه روی این معنی انگشت می گذاشت که ندا و صدیقه پیش از اینکه این اقدام را بکنند خودشان را از نقطه اتصال درونی شان جدا کرده و به مریم وصل کرده بودند. برای همین می گفت این اقدام چقدر برای این دو نفر ساده و راحت بوده است. می گفت مثلا کسی که می خواهد از یاس و ناامیدی خودش را به آتش بکشد خیلی سخت است اما برای کسی که می خواهد با این اقدام خودش را در وصل به دیگری ببیند و رستگار شود، این اقدام یک نوع عزیمت است، از دنیای روزمره گی و مادی به یک دنیای ابدی و روحانی است.

 

رجوی می گفت وقتی می گویم ذوب شدن در رهبری معنی اش این است که وقتی قرار می شود به رهبری صدمه ای وارد بیاید در این وضعیت دیگر همه چیز در این راستا است که جان این رهبری را محافظت کنیم. روش و ابزارش هم در حداقل ممکن دادن جان و فدیه کردن است. این توضیحات را مسعود بعد از خاتمه وقایع ژوئن برای ما البته بصورت صوتی مطرح می کرد. در ادامه هم از ده نفر دیگری که خودشان را سوزانده بودند به نام کوچک یاد کرد و تجلیل کرد. در قدم بعد مژگان وارد موضوع شد. توضیحات تکمیلی و مبسوطی درباره حرف های رجوی داد و در ادامه هم گفت بچه های قرارگاه پیشنهاد داده اند برای این دو نفر در قرارگاه اشرف بنای یادبود درست کنیم. خوب از یک طرف رجوی این دو نفر را با تحلیل و تئوری اسطوره و قدیس می کرد و در ادامه هم امثال مژگان و صدیقه حسینی می آمدند بر روی این تحلیل ها سوار می شدند و فضا را با ساخت مثلا بنای یادبود، مزار سمبولیک، نامگذاری خیابان و بیابان، نصب عکس های قدی، گذاشتن دستخط وصیت نامه های آنها بر سر هر کوی و برزن و خیلی اقدامات عملی و اجرایی دیگر اقدامات موازی انجام می دادند. و اینطوری توی ریل تکثیر امثال ندا و صدیقه می رفتند. اینها توضیحات اش مفصل است.  

 

مطالبی در ارتباط:

ــ رجوی و کناره گیری از مقام ولایت ( صرافپور )

ــ  قلعه کهنه اشرف در عراق و قلعه مدرن اوورسورواز در فرانسه ـ قسمت پنجم اعضای جداشده از مجاهدین خلق مرکز خشونت و تروریسم را در قلعه اوورسورواز در فرانسه نشان می دهند ( سایت ایران قلم )

ــ دمکراسی سد راه رشد تروریسم ( مسعود جابانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت چهارم ـ برخاستن مرده از قبر در قلعه اوورسورواز  ( سایت ایران قلم )

ــ نکشید این جوانان را!! ، داستان کوتاهی از رضا اسدی ( سایت پرواز )

ــ به اعتبار این جنبش ملی دستبرد نزنید!  ( علی کشتگر )

ــ اوور کانون اتفاقات غیر منتظره ( بهار ایرانی )

ــ شگردهای رهبری فرقه در قلعه اووروسورواز برای گردهمایی  20 ژوئن در فرانسه  ( علی جهانی )

ــ چرا مجاهدین در قبال به جریان افتادن پرونده 17 ژوئن سکوت کرده اند؟!! ( بهار ایرانی )

ــ همنوازی به سبک ریگی، رجوی ( امید پویا )

ــ نامه به خانم آنا ماریا گومش نماینده پرتغال در پارلمان اروپا ( کانون رهایی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت سوم ، اتحاد گروه تروریستی  جندالله و فرقه مجاهدین خلق ( ایران قلم )

ــ امواج یکی از شریان های حیاتی اوورسورواز در فرانسه ( بهار ایرانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت دوم ( سایت ایران قلم )

ــ نظرگاه های رجوی و مجاهدین درباره دمکراسی و حکومت ( بهار ایرانی )

ــ نامه سپاس و قدردانی کانون ایران قلم از خانم آنا ماریا گومش عضو گروه سوسیالیست اروپا ( ایران قلم )

ــ نامه تعدادی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق در عراق به رئیس پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ مجاهدین استخوان در گلوی آمریکا ( امید پویا )

ــ اهمیت ویژه گردهمایی 20 ژوئن 2009 در فرانسه برای رهبری فرقه مجاهدین ( سایت ایران قلم )

ــ اقامه دعوای بتول سلطانی عضو شورای رهبری مجاهدین در عراق ( بتول سلطانی )

ــ نامه کانون ایران قلم به رهبران احزاب اسپانیا ( ایران قلم )

ــ نامه کانون رهایی به نخست وزیر اسپانیا ( پیام رهایی )

ــ ملاقات های مادر رضوان در مجلس سوئد ( رابعه شاهرخی )

ــ نامه سرگشاده محمد سبحانی به آقای رودریگز نخست وزیر اسپانیا ( ایران قلم )

ــ دیالکتیک اندیشه و قهر، کادرسازی و کادرسوزی ( سعید شاهسوندی )

ــ مخلوق رجوی ( میترا یوسفی )

ــ مجاهدین خلق بخشي از سياست هاي خطير عراق ( آسوشیتدپرس )

ــ نماینده فرقه در پارلمان اروپا ( آن سینگلتون )

ــ افشای توطئه کثیف فرماندهی اوورسوراوواز در مورد جداشدگان و ایرانیان آزاده مقیم اروپا ـ 1 ( آریا ایران )

ــ طنز پیروزی نمایی فرقۀ رجوی! ( حامد صرافپور )

ــ توطئه مریم عضدانلو از اوورسورواز فرانسه علیه قربانیان از فرقه مجاهدین ( علی جهانی )

ــ در حاشیه گفتگو با یکی از نمایندگان پارلمان اروپا ( سعید محسنی )

ــ چه کسی به دژ اوورسورواز توجه می کند؟ ( ستار اورنگی )

ــ ملاقات نمایندگان کانون رهائی با سفیر عراق در دنهاخ هلند ( پیام رهایی )

ــ تناقضات مجاهدین ( ایران سبز )

ــ نامه به خانم میشل آلیوت ماری وزیر کشور دردولت فرانسه  ( الف مینو سپهر )

ــ توطئه کثیف مجاهدین بر علیه جداشدگان ( آریا ایران )

ــ هیاهوی جدید فرقه رجوی ( محمد بازیارپور )

ــ بریف پارلمان بریتانیا: کمپ اشرف و کنوانسیون ژنو  ( پارلمان بریتانیا )

ــ نامه آقای مسعود خدابنده به آقای نوری المالکی نخست وزیر عراق ( ایران اینترلینک )

ــ ملاقات نمايندگان انجمن ايران باستان ـ آينده درخشان با مقامات سفارت عراق در پاريس  ( ایران باستان ـ آینده درخشان )

ــ چرا فاصله بین کوه مردان وزنان! اسیردراشرف تا بریدگی ومزدوری برای رژیم تنها نیم گام است ؟!! ( الف ـ مینو سپهر )

ــ مجموعه مطالب در محکومیت حمله خشونت طلبانه فرقه مجاهدین به اعضای جداشده ( ایران قلم )

ــ نامه سرگشاده خانم بتول سلطانی به نمایندگان پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ نامه سرگشاده محمد حسین سبحانی به مریم رجوی در مورد تهاجم اوباشان خشونت طلب و تروریست فرقه مجاهدین به وی در شهر کلن آلمان ( محمد حسین سبحانی )

ــ گزارش تايم از اوضاع نابسامان فرقه مجاهدین در اردوگاه اشرف ( مجله تایم)

ــ مجاهدین خلق از عراق به کجا خواهند رفت؟ ( اکونومیست  )

ــ روز پاسخگویی  رهبران فرقه مجاهدین نزدیک است ( علی جهانی فر )

ــ آیا اشرف شهر شرف است؟!! ( رضا اسدی )

مصاحبه آن سینگلتون با دکتر موفق الربیعی مشاور امنیت ملی عراق در مورد اردوگاه اشرف ( ایران اینترلینک )

ــ سربازان آمريکايي براي محافظت از رجوي در اردوگاه اشرف حضور دارند (مسعود خدابنده)

ــ در باره فرقه مجاهد ( اسماعیل هوشیار )

ــ سرنوشت قلعه اشرف  به کجا کشیده می شود؟ ( بتول ملکی )

ــ رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد! ( حمید تقوایی )

ــ  در باره ی هرزه درآيی های اخير مجاهدين ( محمد علی اصفهانی )

ــ عوامفریبی مجاهدین بخاطر جلب ترحم ( هادی شمس حائری )

ــ فاجعه اصلی برای فرانسه، با ورود رجوی به خاک این کشور رخ داده است!! ( بهار ایرانی )

ــ عراق تشدید محاصره اردوگاه اشرف را رد کرد ( بی بی سی )

ــ آخرین خبرها از اشرف ( بهزاد علیشاهی )

ــ مریم رجوی به فروپاشی تدریجی فرقه در قلعه اشرف اعتراف می کند ( یادداشت روز ـ ایران قلم )

ــ شل شدن میخ فرقه گرایی در عراق  ( علی جهانی فر )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد