_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

  مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق

قسمت بیستم : سناریو نویسی، روش همیشه جاری در مناسبات

قسمت بیست و یکم:  اقدامات انتحاری 17 ژوئن و آزمایش تبعیت پذیری تشکیلاتی
 

 

13.09.2009

بتول سلطانی

http://saharngo.com/

batul_soltani_sahar@yahoo.com

 

 

لینک به قسمت نوزدهم

لینک به قسمت هفدهم و هجدهم

لینک به قسمت شانزدهم

لینک به قسمت یازدهم تا چهاردهم

لینک به قسمت نهم و دهم

لینک به قسمت هشتم

لینک به قسمت هفتم

لینک به قسمت ششم

ما خسته اگر چه؛ شب ز ما خسته تر است.
تاريکی اگر چه دم به دم بيشتر است.
تاريک ‌ترين زمان هر شب امّا،
دانم که همان لحظه‌ی پيش از سحر است
        

 قسمت بیستم:سناریو نویسی، روش همیشه جاری در مناسبات

 

بنیاد خانواده سحر: وقایع ژوئن و تبعات آن موضوعات فرعی زیادی را در خود جای داده است. برای دنبال کردن این موضوعات و سوالات تا فراموش نکرده ام می خواهم بپرسم مریم رجوی کلا چند روز در بازدداشت پلیس فرانسه بود؟

 

خانم بتول سلطانی: دقیقا یادم نیست، ولی فکر کنم بیست روزی در بازدداشت بود. اما واقعا وقتی به آن روزها فکر می کنیم و حجم اتفاقات و کیفیت آنها را بیاد می آوریم، انگار به اندازه یک سال گذشته است. فکر می کنم مریم رجوی ساعت 8 روز یازده تیر آزاد شد.  

 

بنیاد خانواده سحر: خوب بعد از این بازدداشت چه پیام مشخصی داد و قصدش چه بود؟

 

خانم بتول سلطانی: آنطور که خودش ادعا می کرد در طی مدت بازدداشت چند پیام آماده کرده که اجازه انتشار آن را نداده اند. از جمله یک پیام ویدئویی که ظاهرا می خواسته خطاب به اعضای سازمان در اروپا و در قرارگاه اشرف بگوید خودسوزی ها را متوقف کنید. اینها را در اولین سخنرانی اش بعد از آزادی مطرح کرد. از اقدامات دیگری که بعد از آزادی انجام داد برگزاری یک مراسم جشن در مقر خودش در پاریس بود. در این مراسم که در آن شماری از اعضای شورای ملی مقاومت و اعضای سازمان و همچنین تعدادی از همسایگان حضور داشتند، مریم به میهمانان گل اهداء کرد و بعد هم سخنرانی کرد. بخشی از مراسم جشن ها هم در خیابان های اطراف برگزار شد. از نکات جالب توجه در این جشن ها حضور دخترها و پسرهای زیادی بود که همراه با ترانه های لس آنجلسی، آنطور که تلویزیون نشان می داد و البته معلوم بود بعضی جاها را هم سانسور کرده بودند، دلی از عزا در آوردند. البته همان طور که گفتم من در پاریس نبودم و این مراسم را از سیمای مجاهدین مشاهده می کردم. اما خوب همین جشن و سرورها هم به نوعی در قرارگاه اشرف بود. اتفاقا من مراسم یکی از این جشن ها را در کامپیوتر خودم دارم. البته این جشن ها بطور همزمان در قرارگاه مریم در پاریس و قرارگاه اشرف برگزار می شد و بصورت کال کنفرانس پخش می گردید. سازمان سعی کرده بود فضای کاملا شاد و مفرحی ایجاد کند. با این تفاوت که در پاریس و اشرف این دو فضا به لحاظ شکل کاملا فرق می کرد. آنجا بیشتر سعی اش دراین بود که مدرن نمایی کند و اینجا بیشتر ازطریق یک نوع مراسم آئینی و عرفانی فضا را تلطیف و شاد کند.

 

بنیاد خانواده سحر: بعد از آزادی مریم یکسری مراسم سیمای آزادی پخش می کرد اشعاری مثل متن یا رقص سماع بود. در مورد کسانی که در عملیات کشته شده بودند، در مورد ایده اش که چه کسانی پشت اینها  بودند طراحی می کردند، تا چه اندازه شاهدش بودی ؟

 

خانم بتول سلطانی: اصلی ترین هدف آنها این بود که مرگ صدیقه مجاوری و ندا حسنی را جنبه قداست بدهند. و بصورت یک سمبل و نماد دربیاورند. شروع این جریان هم از پیام مسعود شروع شد. جایی که گفت این خودسوزی و مرگ اوج اخلاص و وصل ندا را نشان می دهد. بعد هم مژگان این جریان را در قرارگاه دنبال کرد. اما پیام رجوی جدای از این جنبه تحسین و تمجید، یک جنبه انتقادی به تشکیلات هم داشت و آن جایی بود که می گفت تشکیلات نباید اجازه می داد مریم این مدت در بازدداشت بماند. صراحتا می گفت تشکیلات در این رابطه خوب کار نکرده وگرنه این مدت نباید طول می کشید. روی این نکته اصرار می کرد که این تعداد و کیفیت از خودگذشتگی در واقع آن چیزی نیست که پیشتر در بحث فدا و صدق روی آن بحث و کار ایدئولوژیک کرده ایم. و خوب حرف اش این بود که خودسوزی در این راستا راحت ترین کاری بوده که می توانستیم انجام بدهیم چون در نقطه وصل با مریم، یعنی نقطه وصل با بیرون از خودمان، بوده ایم. این خودسوزی را مثلا مقایسه می کرد با کسی که قرار است از روی یاس و ناامیدی دست به این کار بزنند. می گفت آن آدم در واقع به جایی وصل نیست و حتی تا حدود زیادی هنوز به خودش وصل است، به تمایلات دینی خودش هنوز پیوند دارد و بنابراین اقدام اش به نسبت زیادی در مقایسه با شما دشوار است، اما کار شما به مراتب ساده تر بوده است. رجوی در ادامه این پیام بار دیگر همان بحث های ایدئولوژیکی درباره فدا و صدق را و رهبری عقیدتی را ادامه داد و حرف اش این بود که وقتی ما گفتیم ذوب در رهبری منظورمان این بود که هر زمان این رهبری از سوی هر کسی مورد تعرض و حمله قرار گرفت باید رفت روی این مدار که تا آنجا که قدرت داریم برای دفاع از او مایه بگذاریم. بعد ادامه می داد دستگیری مریم در واقع یک بستر کاملا مادی و عینی برای محک خوردن این بحث های ایدئولوژیکی بوده است. بعد هم در ادامه همانطور که گفتم مژگان این بحث را پی گرفت و موضوع ساختن بنای یادبود برای قربانیان را مطرح کرد. البته این را به عنوان یک پیشنهاد از سوی سایر افراد مطرح کرد.

 

بنیاد خانواده سحر: این خیلی موضوع جالبی است که سازمان هر کاری می خواهد بکند به نوعی آن را از زبان بقیه افراد و لایه های پائین مطرح می کند و بعد می کشاند توی مناسبات و سر بقیه هم منت می گذارد. در این باره توضیحی دارید.

 

خانم بتول سلطانی: سازمان تقریبا در تمام کارهای اش از این سبک و شیوه استفاده می کند. مثلا من یادم می آید سر موضوع انتخاب صدیقه حسینی می آمدند در لایه های شورای رهبری مطرح می کردند که چه نشسته اید شما که لایه های پائین دارند روی انتخاب صدیقه حسینی اتفاق نظر می کنند. می گفتند لایه های پائین در این رابطه پیشنهاد آورده اند و شما هنوز در خواب هستید. خوب وقتی این را در سطح شورای رهبری مطرح می کردند ناخوداگاه این به ذهن می رسید که شاید صدیقه حسینی واقعا صلاحیت این مسئولیت را دارد و همینطوری توی مناسبات و در تمام لایه های مختلف این جا می افتاد. شاید هم مثلا از قول ما برای لایه های پائین مطرح می کردند که مثلا در سطح شورای رهبری چنین تصمیمی گرفته شده است و به این ترتیب همه از نظر ذهنی آماده می شدند تا زمانی که نشست برگزار بشود و عملا صدیقه در یک انتخابات از پیش تعیین شده مسئول اول سازمان بشود. به این شکل وقتی صدیقه به رای گیری گذاشته می شد ناگهان سه هزار نفر دست خودشان را به علامت موافق بالا می بردند و جالب این بود که حتی یک رای مخالف و حتی ممتنع هم وجود نداشت.  

 

در قضیه ندا و صدیقه و ساختن بنای یادبود هم همین قاعده دنبال شد و قصدشان این بود که همه چیز را به گردن بقیه بگذارد و اینطوری وقتی مقدس مابی می کنند بطور طبیعی تاثیر مضاعفی روی مناسبات می گذارد. البته حالا استنباط من از موضوع این است که می خواستند با ساختن این بنا و مقدس جلوه دادن این اقدامات زمینه را برای انجام دادن این گونه اقدامات در روز مبادا در اشرف فراهم کنند. منظورم همان استفاده از بحث سپر انسانی برای پیش بردن هدف های سازمان است که اگر فرصت اش باشد روی آن هم بحث خواهیم کرد. خوب همه این کارها برای این بود که بگویند این اقدامات از دل خود مناسبات و به اختیار افراد بیرون آمده است و ما هیچ نقشی در این کارها نداشته ایم. مثلا وقتی مرضیه باباخانی را برای رفتن جلوی دوربین خبرنگاران انتخاب می کنند، می دانند چه چیزی را دنبال می کنند. مرضیه هم ادعا می کند خودش اقدام به این کار کرده است اما من عضو شورای رهبری بخوبی و وضوح می دانم و صددرصد هم می دانم که او یک فرمان تشکیلاتی را انجام داده است. می دانم که اینها همه روی یک ریل تشکیلاتی پیش می رود، هم خودسوزی اش هم اعترافات و مصاحبه های او. و خیلی هم سعی می کند دم به تله ندهد.

 

بنیاد خانواده سحر: به نظر شما در این وضعیت موفق شد که دم به تله ندهد .

 

خانم بتول سلطانی: خیلی سر این که گاف ندهد انرژی می گذارد. مثلا در انتخاب این که چه کسی را بیاورد جلوی دوربین، و چه نوع سناریویی بچیند .

 

بنیاد خانواده سحر: درباره آن دادگاه پاریس و اتهاماتی که در این خصوص متوجه سازمان بود چه می دانید.

 

خانم بتول سلطانی: ببینید اولا در مناسبات چیزی را از بیرون نقل نمی کنند. هر چیزی که قرار است مطرح بشود منبع اول و آخر آن خود سازمان است. مگر اینکه مطلب و موضوعی به کل و در تمامیت اش به نفع سازمان باشد که این هم غیر ممکن است. این یک قانون است. در نوبت بعد هم اگر قرار باشد و ناچار باشد مطلبی را از بیرون نقل کند، می رود روی این خط که مطالبی را انتخاب کند که برای آنها جواب داشته باشد. اما همانطور که گفتم مطالب در تائید خودش را خیلی حواسش جمع است که از دست ندهد و تا آنجا که می شود بهره برداری کند. تازه همین اندازه را هم فقط در سطح شورای رهبری مطرح می کند. سر همین دادگاه خودسوزی ها و مریم هم همینطوری برخورد کردند. سر همین بحث خودسوزی ها مطرح می کردند که ما چکاره بودیم که اینها این اقدامات را انجام دادند. ما که نخواستیم این افراد خود سوزی کنند. یک نکته جالب در این رابطه اینکه وقتی سازمان وارد چنین ماجراهایی بشود از صدپیچ قبل از این مسائل، میز خودش را می چیند. روش کارش اصلا اینطوری است. پیچیده ترین نوع اش را در همین اقدامات انتحاری 17 ژوئن می توان شاهد بود. مثلا روی کمترین احتمالات و فرض ها می رود و از همانجا خودش را با آینده وفق می دهد، چک می کند، ببیند کجاها می شود رد پای سازمان را دید و چطور این رد پاها را پاک کرد. سر همه مسائل درونی هم همین خط و روش را دنبال می کند. مثلا همین رویه ها را می برد روی کسانی که از تشکیلات فرار می کنند. با کمال افتخار مطرح می کرد اینها را از سازمان اخراج کرده ایم. بحث اخراج اصلا مطرح نبود. همه آنها جداشده بودند. برای همین هم وای به حال مسئولی که تحت امرش از سازمان فرار کرده باشد.

 

در راستای همین جوسازی ها بد نیست اشاره کنم در جریان وقایع ژوئن اولین نفری که بلند شد و شروع به جوسازی کرد برای اینکه خودش را بسوزاند همین مژگان بود. این آدم شروع کرد به دویدن بطرف محوطه که خودش را بسوزاند. در همین موقع ده نفر دنبال اش کردند که جلو او را بگیرند. به او التماس می کردند که منظور ما تو نبوده ای تا جلو او را بگیرند. اما وقتی قرار است مثلا محسن شریفی این کار را انجام بدهد هیچیک از این افراد نیستند. وقتی در اروپا دست به این کار می زنند هیچیک از افراد حضور ندارند تا این شبهه پیش نیاید که این کار یک اقدام تشکیلاتی است. مورد دیگر حتی از روی دفترچه ندا حسنی اسکن گرفته بودند تا ثابت کنند اقدام او خودسرانه و ارادی بوده است. یا مثلا قبل از اینکه ندا دست به این اقدام بزند از آنجایی که می دانستند و خودشان در جریان کامل ماوقع بودند، رفتند سراغ خانواده او یک سناریو و طرحی نوشتند که این هیچ شبهه ای در این خصوص پیش نیاید. به قول معروف دستگاه را تمام و کمال آب بندی کردند.

 

 بنیاد خانواده سحر: با وجود همه این تلاش ها می توانید به مواردی اشاره کنید که این سناریوها را نقض کند و از درون آنها گاف و رد پای سازمان بیرون بزند.

 

خانم بتول سلطانی: برای من درآوردن این تناقض ها و گاف ها خیلی ملموس و آسان است. مثلا اینکه مسعود در تماس تلفنی اش می گوید دستگاه چپ و چار کار کرده یعنی که جا داشته همه شما خودتان را اتش بزنید و صریح اعتراض می کند که چرا نکردید. چرا دستگاه اینقدر کند عمل کرده است. من این تناقض ها را در مقابل اینکه مریم می گوید چرا خود سوزی کردید، براحتی در می آورم. اگر قرار نبوده دست به این اقدامات بزنند، پس شما چرا می گویید خود سوزی ها کم بوده است. البته این اطلاعات را بطور موازی در تمام سطوح سازمان مطرح نمی کنند، چون طرف به هر حال به میزانی می تواند این تناقضات را در بیاورد. آن وقت کمترین سوالی که به ذهن اش می زند این است که پس شما آمده اید خودتان اعضا را کشته اید. خوب در این صورت چند تا فحش هم نثار سازمان می کند و بیرون می زند. بنابراین مهمترین چیزی که در این رابطه مهم است نحوه اطلاع رسانی در لایه های مختلف سازمان است. شما هر چقدر از بالا به مناسبات نگاه کنید این تناقضات را بیشتر متوجه می شوید. اما به همان اندازه هم محافظه کار و سازشکار شده اید. همان اندازه هم وابستگی های شما ریشه ای و خروج شما پر هزینه تر شده است. برای همین هم یک عضو شورای رهبری وقتی متوجه این تناقضات می شود حرف اش این است اگر تمام دنیا هم بسوزد چیزی فرق نخواهد کرد. حالا بیایید مثلا روی یکی از همین افراد که شهامت اعتراض و بیان تناقضات را داشته تمرکز کنید. فاطمه غلامی را مثال می زنم. او را به جایی رساندند که می شود به زندگی سگی تشبیه کرد. چون توان این را هم نداشت که از تشکیلات فرار کند. او را واداشته بودند علف های هرز محوطه را بکند. آنقدر در آفتاب نگه اش داشته بودند که سرطان پوست گرفته بود. آدم احساس می کرد او را مقابل یک مرگ تدریجی گذاشته اند.

 

بنیاد خانواده سحر:  از بحث اصلی منحرف می شویم، اما بد نیست در این جا به آدم هایی در همین رده اشاره کنید که سازمان آنها را تحت برخورد قرار داده است.

 

خانم بتول سلطانی: خیلی افراد بودند در همین رده ها و لایه ها که حتی دست به خودکشی زدند. بخصوص سطوح بالا مثلا کمال حدادی با سیانور خودکشی کرد. بحث اش مفصل است سعی می کنم در جای خودش اینها را مطرح کنم.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قسمت بیست و یکم: اقدامات انتحاری 17 ژوئن و آزمایش تبعیت پذیری تشکیلاتی

 

بنیاد خانواده سحر: این خودسوزی ها چه تاثیراتی روی مناسبات قرارگاه اشرف گذاشت؟ بطور مشخص مثلا چه سمت و سویی را در این رابطه دنبال می کردند؟

 

خانم بتول سلطانی: بازتاب این اقدامات خیلی گسترده بود و از جنبه های مختلف می توان درباره آن حرف زد. مثلا یک وجه قضیه جنبه پروپاگاندای قضیه یعنی جنبه تبلیغاتی آن در اشرف بود. همانطور که گفتم این جنبه بیشتر از طریق تهیه ویدئوکلیپ ها، موسیقی، تئاترها و نمایش های تلویزیونی و این گونه وسایل به افراد منتقل می شد. مثلا یادم می آید در این راستا رفته بودند تعدادی از آهنگ های قدیمی را که مضمون اشعار و ملودی های اش با محتوای فداکاری و مرید و مرید بازی همسو و هم اهنگ بود پیدا کرده بودند و آنها را با فیلم های مربوط به خودسوزی ها میکس کرده بودند و مدام توی غذاخوری و سلف سرویس ها به نمایش می گذاشتند. یا بعضا روی بعضی از این آهنگ ها متن هایی متناسب با آنچه خودشان می خواستند سوار کرده بودند. راستای همه این اقدامات روی چند مضمون تنظیم شده بود. یکی تهییج افراد به این اقدامات. یکی جنبه ستایش آمیز و مقدس کردن این اقدامات، یکی برانگیختن احساس خود کم بینی و حقارت در مقایسه با این افراد، یکی تشدید این حس که ما واقعا در این ماجرا کاری نکرده ایم و در واقع همان حس بدهکاری در افراد. یکی بردن افراد به درون و فردیت خودشان و وادار کردن آنها به انجام نوعی عملیات جاری درونی که به نظر من برآیند و تاثیر این به مراتب بیشتر از این بود که مثلا فرد در میان جمع این احساسات و درون خود را بیان کند. یکی هم بستن امکان هر گونه شک و تردید و سوال و ابهام در خصوص نفس این اقدامات. این فضا بیشتر در پی تشدید و تثبیت این اقدامات بود.

 

در این شرایط به فرض اگر کسی هم درباره این گونه اقدامات شک و تردیدی داشت و یا حتی سوالی درباره این اقدامات به ذهن اش می زد، اصلا به خودش اجازه نمی داد آن را طرح کند. به کلی هر نگاه عقلانی و چالش برانگیزی در این شرایط خفه می شد و افراد فقط مجاب و مقهور این فضا بودند. یک نکته پر اهمیت دیگر در این فضا این بود که افراد را وادار می کرد تا بلافاصله بروند روی اعلام داوطلبی برای انجام چنین اقداماتی و نام نویسی کنند تا در زمان مقتضی خودشان را آتش بزنند و یا به هر گونه دیگر این عملیات انتحاری را انجام بدهند. این بخشی از این تاثیرات بود که بیشتر همانطور که گفتم جنبه تبلیغاتی و احساسی داشت. یک بازتاب دیگر این بود که در مناسبات بحث های نظرخواهی براه انداختند. مثلا برای تشکیلات فهمیدن این موضوع که چند درصد از افراد در زمان دستگیری مریم داوطلب خودسوزی بوده اند خیلی مهم بود. این هم برای شان مهم بود که این افراد تا چه اندازه در چنین وضعیتی تبعیت تشکیلاتی داشته اند. یعنی تصمیم شان از روی اراده و خواست قلبی بوده و یا اینکه تحت تاثیر عوامل بیرونی و فاکتورهای دیگر بوده اند. اینها بحث های خیلی دقیق و پراهیتی بود که در اشکال مختلف دنبال می کردند. مکانیزم این بحث ها هم همان نظرخواهی ها بود. در این نشست ها طوری برخورد و تنظیم می کردند که افراد بصورت ناخودآگاه واکنش های درونی خودشان را نشان می دادند. شاید جایی به این موضوع اشاره کرده باشم یا نه نمی دانم اما بد نیست بار دیگر این نکته را مورد یادآوری قرار بدهم که در تشکیلات شاید داوطلب شدن برای خودسوزی و یا اقدامات انتحاری به هر شکل و نوع و با هر انگیزه ای خیلی مهم باشد و این تمایل شاید یکی از پارامترهای قوی برای ارتقاء تشکیلاتی بود. اما پیشتر از این چیزی که اهمیت داشت تبعیت تشکیلاتی بود. برای اینکه سازمان بعد از اعلام انقلاب ایدئولوژیک اش این را مطرح می کرد که بحث گذشتن از جان و فدا شدن خیلی وقت پیش در سازمان حل شده است و هر کس که می خواهد وارد سازمان بشود، مردن و آمادگی برای مرگ پیش شرط و مبنای ورود به سازمان است.

 

بنابراین صرف آمادگی برای فدا شدن و مردن دیگر آن کارکرد کلیدی و تعیین کننده را ندارد. چون حل شده است. خوب حالا چه چیزی در اولویت قرار گرفته است، تبعیت و اطاعت پذیری محض تشکیلاتی و عقیدتی و سیاسی است. به این معنی که هر چه تشکیلات می گوید به منزله وحی منزل است و هیچ اما و اگری نباید درباره ان مطرح کرد. این شده بود اصل اول تشکیلاتی. در همین مقطعی هم که درباره اش صحبت می کنیم یعنی ژوئن 2003 بسیاری از چک های تشکیلاتی روی افرادی که اعلام داوطلبی خودسوزی کردهبودند روی این موضوع متمرکز شده بود که ببینند این افراد جدای از اینکه داوطلب خودسوزی ها بوده اند تا چه میزان اصل تبعیت و اطاعت تشکیلاتی را فهم کرده و به ان گردن گذاشته اند. مثلا من یادم می آید در همین ایام افرادی به اصرار می خواستند خودشان را به آتش بکشند، اما تشکیلات ضمن توجیه آنها به اینکه این کار نفع و نتیجه ای برای سازمان ندارد، انها را ظاهرا متقاعد می کرد. اما بودند افرادی که از این نتیجه گیری و نوع نگاه نفع طلبانه به موضوع چندان خوششان نیامده بود و بدشان نمی آمد که خودسرانه دست به این اقدام بزنند. این به اصطلاح برای سازمان اهمیت پیدا کرده بد. برای این که اصل تبعیت تشکیلاتی را زیر علامت سوال می برد. درست است که فرد می خواسته خودش را به آتش بکشد و چیزی را از دست می داده که دیگر نه قابل برگشت بوده و نه حتی تردیدی در ادعای اش یافت می شده، اما تشکیلات از این زاویه به موضوع نگاه می کرد که او دارد از دستورات و فرمان های تشکیلاتی تمرد می کند و آنچه برای اش مهم بود نفس و ذات این تمرد بود. فرقی نمی کرد که برای چه و در راستای چه هدف و خواستی تمرد کرده است.

 

این نافرمانی تشکیلاتی و یا حداقل واکنش در قبال آن برای سازمان خیلی مهم بود. چون به این معنی بود که این تمرد و نافرمانی ممکن است در موضوعات و جنبه های دیگر تشکیلاتی نیز ماده بشود و آن وقت است که هزینه و تبعاتی بیشتر از این به همراه دارد. اینجا در واقع می خواستند با همین محمل و پوشش یکی از بندهای مهم انقلاب شان را یکبار دیگر و در کوران یکی از بحران ها تست کنند تا بفهمند این اصل چقدر تثبیت شده و احتمالا در چه سرفصل ها و بزنگاه هایی میتواند کارکرد و ماهیت اش را از دست بدهد. اگر یادتان باشد در تحلیل بندهای انقلاب روی این موضوع و بند خیلی صحبت کردیم. روی این اصل که از بعد از اعلام انقلاب ایدئولوژیک و اعلام رهبری عقیدتی دیگر معیار صلاحیت بکلی عوض شد. دیگر به صرف سابقه مبارزه و زندانی کشیدن و حتی از دست دادن وابستگان و اعدام آنها و یا حتی میزان پایداری در زندان های جمهوری اسلامی کسی را ارتقاء تشکیلاتی نمی دادند و صلاحیت اش را با این معیارها اندازه گیری نمی کردند. در این مقاطع حتی بودند افرادی که به لحاظ رده و مسئولیت های تشکیلاتی تا حد مرکزیت هم بالا بودند اما به همین بهانه و مشکل به کلی از آنها خلع مسئولیت و رده کردند. از این افراد خیلی زیاد بودند. و تازه وقتی مسئولیت های آنها را می گرفتند انها را به کارهای پائین و دشوار مقید و مجبور می کردند.

 

دو هدف از این کار دنبال می کردند یا او را مجددا به لحاظ پذیرفتن اصل تبعیت پذیری و اطاعت تشکیلاتی چک می کردند. اگر سکوت می کرد و اعتراضی نداشت بطور طبیعی او را مهار و کنترل کرده بودند و اگر باز تمرد می کرد و یا در مناسبات دست به اعتراض می زد، واکنش متناسب با او نشان می دادند و به این ترتیب خطرات احتمالی حضور او در مناسبات را رفع می کردند. درست از همان زمان تشکیلات از هر فرصتی برای چک این تبعیت پذیری استفاده می کرد. یکی از این بازتاب ها همین چک غیر محسوس روی افرادی بود که یا اعلام داوطلبی برای خودسوزی کرده بودند و یا بر عکس هیچ واکنش اعتراضی در قبال دستگیری مریم نشان نداده بودند. یعنی نه اعلام داوطلبی برای مرگ برای شان در اولویت بود و چندان اهمیت داشت و نه انفعال صرف در قبال آن داشتند. بلکه اصل تبعیت و اطاعت پذیری اولی و ارجح بر هر چیز دیگر بود. این هم یکی از آن جنبه های مهمی بود که در این مدت روی آن خیلی مانور دادند. البته نه بصورت محسوس و آشکار. چون در اینصورت ممکن بود هدف و منظورشان لو برود و چیزی در این راستا دستگیرشان نشود. اینها البته جنبه های دیگر و پنهان بازتاب و پی آمدهای خودسوزی های 17 ژوئن در قرارگاه اشرف بود.

 

بنیاد خانواده سحر: برای اطلاع رسانی وقایع خودسوزی ها از چه منابع خبری استفاده می کردند. منظور من این است که آیا برایشان مهم بود که اخبار این وقایع را تنها خودشان بدهند یا از قول منابع دیگری نقل کنند. و اگر اینطور بود اهمیت اش را در چه می دانید.

 

خانم بتول سلطانی: اول از همه سیمای آزادی مهمترین کانال اطلاع رسانی در این قضیه بود. اما سازمان بدش نمی آمد این اخبار و اطلاعات را از طریق خبرگزاری های مهم و معتبر می داد. اما از طرفی هم نمی خواست اخبار و اطلاعات بطور مستقیم برای قرارگاه اشرف پخش شود. چون به هر حال تماشای این شبکه های خبری جزو ممنوعه ها بود. چون سازمان در مواجهه با این رسانه ها دو برخورد متناقض داشت. یکی تحلیل طبقاتی و تئوریک روی این رسانه ها بود که خروجی و نتیجه اش وابستگی این منابع خبری به بنگاه های خبری امپریالیستی بود. یعنی سازمان نمی خواست به این خبرگزاری ها به این صورت مشروعیت بدهد. چون بعضا سانسورهای اش را روی همین تحلیل ها سوار کرده بود. می شود به نوعی گفت آنها را دشمنان در سایه خود می دانست. اما از طرف دیگر ناچار بود بخاطر برد و نفوذ و اهمیتی که این منابع و خبرگزاری ها در جهان داشتند برای نشان دادن اهمیت سازمان و اینکه در معادلات جهانی نقش دارند استفاده کند. برای همین سازمان همواره در بالانس و دوگانگی بود. هر جایی که اخبار خارجی یکدست به سود و نفع تبلیغاتی اش تمام می شد، آنها را مورد توجه قرار می داد و هر وقت به زیان اش بود بکلی تحریم می کرد. مثلا یکی از این رسانه ها بی .بی. سی فارسی است که به شدت مورد تنفر سازمان است. برای همین کمتر پیش می آید سازمان منبع خبرش این رسانه باشد.

 

سال ها پیش مثلا شاملو یک تعبیری درباره بی بی سی بکار برده است که سازمان هنوز روی این سوار است و خصومت اش را اینگونه ابراز می کند. برای همین حتی وقتی بی.بی.سی فارسی خبری نقل می کند که به نفع سازمان است نمی داند چطوری با آن خبر و نقل اش برخورد کند. فرض کنید بی.بی.سی فارسی خبر یکی از سفرهای سیاسی و ملاقات های مریم رجوی را بدون هیچ موضع گیری و تحلیل منتشر می کند. خوب سازمان نمی داند در این مواقع چطور برخورد کند برای همین ممکن است خیلی جاها این امکان و فرصت را از دست می دهد. اما یک ترفند و رویه ای هم پیش گرفته است به این ترتیب که بعضا این اخبار را همراه با چند تا فحش و بد و بیراه اعلام می کند. بگذریم البته بحث در این خصوص مفصل است و طرح همه آنها در این فرصت ممکن نیست. اما در این مورد بخصوص هم سازمان یک چنین ترفندهایی را بکار گرفت. به این ترتیب که خبرهای تنظیمی خودش را که از تلویزیون آزادی پخش شده بود، به نقل از مثلا الجزیره، سی.ان.ان یا همین بی.بی.سی پخش می کرد و استفاده های تبلیغاتی اش را می برد. و البته این خیلی برای اش مهم بود که این حوادث در این رسانه ها چگونه بازتاب داده می شود چون از چند جهت بهره برداری می کرد. یکی همین تاثیراتی بود که روی افراد قرارگاه اشرف می گذاشت و انها را اغوا می کرد به این ترتیب که ببینید ما چگونه در معرض دید و اهمیت رسانه ها و دولت های جهان قرار گرفته ایم و به همین اندازه روی کل جریان ما و انتخاب ما به عنوان آلترناتیو استفاده می کنند. و از سوی دیگر خودشان را در عرصه بین المللی به رخ کشورهای بزرگ می کشاندند. و اصلا طراحی این اقدامات جدای از هدف اصلی یعنی عقب راندن فرانسه روی این متمرکز شده بود که سازمان بتواند برای مدت زمانی تیتر اخبار و خبرگزاری های مهم جهان باشد.

 

شاید از جهاتی این جنبه برای سازمان به مراتب اهمیت اش بیشتر از آزاد کردن خود مریم رجوی بود. این را مثلا می شود از روی انعکاس اخبار این موضوع توسط رسانه های ریز و درشت غربی و جهانی برداشت کرد. اگر رسانه های سازمان را در طی این مدت و حتی سالها بعد مرور کنیم می بینیم بخش عمده ای از حجم و فضای مجازی خود را اختصاص به انعکاس اخبار این خبرگزاری ها داده است. در این رابطه حتی از بازتاب دادن کوچکترین و بی اهمیت ترین خبرها نیز در این زمینه نمی گذشت و بخشی از نیروهای انسانی و کیفی خودش را مسئول جمع آوری و دسته بندی این اخبار کرده بود. و نکته جالب تر اینکه اکثر این اخبار هم منبع اولیه و اصلی اش خود سازمان بود. یعنی سازمان برای اعلام این خبرها ناچار بود ابتدای نقل خبر از هر کدام از این رسانه ها و خبرگزاری ها این را قید کند که مثلا آسوشیدپرس به نقل از مجاهد یا فلان سایت یا بیانیه شورای ملی مقاومت چنین نوشت. برای همین مثلا می بینیم متن و مضمون و تعداد کلمات تمام این خبرها و خبرگزاری ها به یک اندازه و یک شکل است. در قضیه خودسوزی های 17 ژوئن سازمان بیشترین تمرکزش را برای گسترده کردن اخبار این عملیات انتحاری بکار گرفت.

 

 

 

مطالبی در ارتباط:

ــ رجوی و کناره گیری از مقام ولایت ( صرافپور )

ــ  قلعه کهنه اشرف در عراق و قلعه مدرن اوورسورواز در فرانسه ـ قسمت پنجم اعضای جداشده از مجاهدین خلق مرکز خشونت و تروریسم را در قلعه اوورسورواز در فرانسه نشان می دهند ( سایت ایران قلم )

ــ دمکراسی سد راه رشد تروریسم ( مسعود جابانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت چهارم ـ برخاستن مرده از قبر در قلعه اوورسورواز  ( سایت ایران قلم )

ــ نکشید این جوانان را!! ، داستان کوتاهی از رضا اسدی ( سایت پرواز )

ــ به اعتبار این جنبش ملی دستبرد نزنید!  ( علی کشتگر )

ــ اوور کانون اتفاقات غیر منتظره ( بهار ایرانی )

ــ شگردهای رهبری فرقه در قلعه اووروسورواز برای گردهمایی  20 ژوئن در فرانسه  ( علی جهانی )

ــ چرا مجاهدین در قبال به جریان افتادن پرونده 17 ژوئن سکوت کرده اند؟!! ( بهار ایرانی )

ــ همنوازی به سبک ریگی، رجوی ( امید پویا )

ــ نامه به خانم آنا ماریا گومش نماینده پرتغال در پارلمان اروپا ( کانون رهایی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت سوم ، اتحاد گروه تروریستی  جندالله و فرقه مجاهدین خلق ( ایران قلم )

ــ امواج یکی از شریان های حیاتی اوورسورواز در فرانسه ( بهار ایرانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت دوم ( سایت ایران قلم )

ــ نظرگاه های رجوی و مجاهدین درباره دمکراسی و حکومت ( بهار ایرانی )

ــ نامه سپاس و قدردانی کانون ایران قلم از خانم آنا ماریا گومش عضو گروه سوسیالیست اروپا ( ایران قلم )

ــ نامه تعدادی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق در عراق به رئیس پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ مجاهدین استخوان در گلوی آمریکا ( امید پویا )

ــ اهمیت ویژه گردهمایی 20 ژوئن 2009 در فرانسه برای رهبری فرقه مجاهدین ( سایت ایران قلم )

ــ اقامه دعوای بتول سلطانی عضو شورای رهبری مجاهدین در عراق ( بتول سلطانی )

ــ نامه کانون ایران قلم به رهبران احزاب اسپانیا ( ایران قلم )

ــ نامه کانون رهایی به نخست وزیر اسپانیا ( پیام رهایی )

ــ ملاقات های مادر رضوان در مجلس سوئد ( رابعه شاهرخی )

ــ نامه سرگشاده محمد سبحانی به آقای رودریگز نخست وزیر اسپانیا ( ایران قلم )

ــ دیالکتیک اندیشه و قهر، کادرسازی و کادرسوزی ( سعید شاهسوندی )

ــ مخلوق رجوی ( میترا یوسفی )

ــ مجاهدین خلق بخشي از سياست هاي خطير عراق ( آسوشیتدپرس )

ــ نماینده فرقه در پارلمان اروپا ( آن سینگلتون )

ــ افشای توطئه کثیف فرماندهی اوورسوراوواز در مورد جداشدگان و ایرانیان آزاده مقیم اروپا ـ 1 ( آریا ایران )

ــ طنز پیروزی نمایی فرقۀ رجوی! ( حامد صرافپور )

ــ توطئه مریم عضدانلو از اوورسورواز فرانسه علیه قربانیان از فرقه مجاهدین ( علی جهانی )

ــ در حاشیه گفتگو با یکی از نمایندگان پارلمان اروپا ( سعید محسنی )

ــ چه کسی به دژ اوورسورواز توجه می کند؟ ( ستار اورنگی )

ــ ملاقات نمایندگان کانون رهائی با سفیر عراق در دنهاخ هلند ( پیام رهایی )

ــ تناقضات مجاهدین ( ایران سبز )

ــ نامه به خانم میشل آلیوت ماری وزیر کشور دردولت فرانسه  ( الف مینو سپهر )

ــ توطئه کثیف مجاهدین بر علیه جداشدگان ( آریا ایران )

ــ هیاهوی جدید فرقه رجوی ( محمد بازیارپور )

ــ بریف پارلمان بریتانیا: کمپ اشرف و کنوانسیون ژنو  ( پارلمان بریتانیا )

ــ نامه آقای مسعود خدابنده به آقای نوری المالکی نخست وزیر عراق ( ایران اینترلینک )

ــ ملاقات نمايندگان انجمن ايران باستان ـ آينده درخشان با مقامات سفارت عراق در پاريس  ( ایران باستان ـ آینده درخشان )

ــ چرا فاصله بین کوه مردان وزنان! اسیردراشرف تا بریدگی ومزدوری برای رژیم تنها نیم گام است ؟!! ( الف ـ مینو سپهر )

ــ مجموعه مطالب در محکومیت حمله خشونت طلبانه فرقه مجاهدین به اعضای جداشده ( ایران قلم )

ــ نامه سرگشاده خانم بتول سلطانی به نمایندگان پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ نامه سرگشاده محمد حسین سبحانی به مریم رجوی در مورد تهاجم اوباشان خشونت طلب و تروریست فرقه مجاهدین به وی در شهر کلن آلمان ( محمد حسین سبحانی )

ــ گزارش تايم از اوضاع نابسامان فرقه مجاهدین در اردوگاه اشرف ( مجله تایم)

ــ مجاهدین خلق از عراق به کجا خواهند رفت؟ ( اکونومیست  )

ــ روز پاسخگویی  رهبران فرقه مجاهدین نزدیک است ( علی جهانی فر )

ــ آیا اشرف شهر شرف است؟!! ( رضا اسدی )

مصاحبه آن سینگلتون با دکتر موفق الربیعی مشاور امنیت ملی عراق در مورد اردوگاه اشرف ( ایران اینترلینک )

ــ سربازان آمريکايي براي محافظت از رجوي در اردوگاه اشرف حضور دارند (مسعود خدابنده)

ــ در باره فرقه مجاهد ( اسماعیل هوشیار )

ــ سرنوشت قلعه اشرف  به کجا کشیده می شود؟ ( بتول ملکی )

ــ رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد! ( حمید تقوایی )

ــ  در باره ی هرزه درآيی های اخير مجاهدين ( محمد علی اصفهانی )

ــ عوامفریبی مجاهدین بخاطر جلب ترحم ( هادی شمس حائری )

ــ فاجعه اصلی برای فرانسه، با ورود رجوی به خاک این کشور رخ داده است!! ( بهار ایرانی )

ــ عراق تشدید محاصره اردوگاه اشرف را رد کرد ( بی بی سی )

ــ آخرین خبرها از اشرف ( بهزاد علیشاهی )

ــ مریم رجوی به فروپاشی تدریجی فرقه در قلعه اشرف اعتراف می کند ( یادداشت روز ـ ایران قلم )

ــ شل شدن میخ فرقه گرایی در عراق  ( علی جهانی فر )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد