_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

  مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق

قسمت بیست و دوم  : عملیات 17 ژوئن، سازمانیافته یا خودسرانه؟

قسمت بیست و سوم:  سازمان با خانواده ندا طوری تنظیم رابطه کرد که در نهایت از آنها طلبکار هم شد
 

 

14.09.2009

بتول سلطانی

http://saharngo.com/

batul_soltani_sahar@yahoo.com

 

 

لینک به قسمت بیستم و بیست و یکم

لینک به قسمت نوزدهم

لینک به قسمت هفدهم و هجدهم

لینک به قسمت شانزدهم

لینک به قسمت یازدهم تا چهاردهم

لینک به قسمت نهم و دهم

لینک به قسمت هشتم

لینک به قسمت هفتم

لینک به قسمت ششم

ما خسته اگر چه؛ شب ز ما خسته تر است.
تاريکی اگر چه دم به دم بيشتر است.
تاريک ‌ترين زمان هر شب امّا،
دانم که همان لحظه‌ی پيش از سحر است
        

 

قسمت بیست و دوم  : عملیات 17 ژوئن، سازمانیافته یا خودسرانه؟

 

بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی یکی از موضوعاتی که در جریان این خودسوزی ها مشاهده شد بازتاب تصویری این وقایع بود. منظورم گزارش های خبری و تصویربرداری هایی بود که سازمان کرده بود. این کار از جهات مختلفی می تواند مورد ارزیابی قرار بگیرد. حتی از جهت قانونی و اینکه سازمان ادعا می کند این اقدامات ارادی و بعضا خودسرانه بوده است. یعنی همین فیلم هایی که در حین خودسوزی ها تهیه شده می تواند ثابت کند که این اقدامات خودسرانه نبوده و پشت آنها یک تشکیلات و برنامه ریزی پنهان بوده است. بطور کلی می خواهم روی این موضوع و بازخوردها و بازتاب های اش صحبت کنید.

خانم بتول سلطانی: قبل از اینکه وارد این بحث بشوم باید عرض کنم در این مقطع من در اروپا نبودم و بطور مستقیم چیزی ندیدم. آنچه عرض خواهم کرد استنباط و دریافت شخصی ام در این رابطه است. بخشی هم آشنایی با کدها و نشانه های آشنا و قراردادی است. اما آنچه کاملا محسوس است و در ادعاهای سران مجاهدین هم می شود دنبال کرد این است که این تصاویر تماما توسط افراد سازمان تهیه شده است. در همان زمان در نشست های داخل اشرف مطرح می شد که این تصاویر را خودمان گرفته ایم و در اختیار رسانه ها و خبرگزاری های خارجی قرار داده ایم. حتی تصاویر مربوط به خودسوزی مرضیه باباخانی و محسن شریفی را در نشست های شورای رهبری نشان دادند و در همانجا هم گفتند که این فیلم ها توسط اکیپ های تصوبرداری سازمان تهیه شده است. اما در مناسبات بیرونی اصلا روی این موضوع موضع گیری نکردند و ادعای شان این بود - البته آنگونه که غیر مستیم وانمود می کردند – که اینها توسط خبرگزاری های خارجی تهیه شده است. خوب حالا موضوع این است که همین تصاویر را اگر با تعمق نگاه کنیم شاید حتی در برخی موارد می توانیم افراد خود سازمان را در کادر این فیلم ها ببینیم. اگر چه سعی شده تا حد امکان از اینگونه گاف ها ندهند. اما به هر صورت این اتفاقات افتاده است و می توان شاهد برخی از این گاف ها بود.

جدای از این می توان با روش های دیگری هم ثابت کرد که این تصاویر را خود سازمان تهیه کرده است. مثلا هر خبرگزاری وقتی خبر تصویری از یک حادثه را ضبط می کند این در انحصار خودش است و اگر هم قرار باشد در اختیار منابع دیگری گذاشته شود لوگوی همان منبع روی فیلم این گزارش ها وجود دارد. به این دلیل که در غرب اصلا یک رقابت و مسابقه حیاتی میان خبرگزاری ها، در این خصوص که چه رسانه و خبرگزاری ای توانسته اولین دسترسی ها را به یک خبر داشته باشد، هست. به یک معنی انتشار اولیه یک خبر و تصاویر آن مثل قانون کپی رایت می ماند. حق اولیه اش برای یک خبرگزاری محفوظ است. حالا با احتساب همین موضوع می توان به راحتی ثابت کرد که این خبرها را خود سازمان تهیه کرده و در اختیار سایر رسانه ها گذاشته است. خوب وقتی این مسئله را بتوانیم ثابت بکنیم به اثبات خیلی مسائل پشت پرده منجر می شود. اولین چیزی که ثابت می شود سازمانیافته بودن این اقدامات است. وقتی شما به محض شروع به یک اقدام خودسوزی در صحنه حاضر هستید و از اول تا آخر آن را فیلمبرداری می کنید، معلوم است که این اکیپ فیلمبرداری از قبل می دانسته در کجا باید حاضر باشد و از چه موقع کلید بزند و حتی تا کجا کارش را ادامه بدهد. اشتباهی که سازمان در این رابطه مرتکب شده بود این بود که همه این تصاویر را بوسیله دوربین های روی دست پیشرفته خبرنگاری گرفته بود. یک وقت ممکن است شما این تصاویر را از طریق دوربین های موبایل تهیه می کنید خوب در این صورت فرض و احتمال اینکه اتفاقی باشد تا میزان قابل ملاحظه ای بالا است.

اما وقتی با آخرین دستاوردهای ممکن وارد این معرکه می شوید مسلم است که یک کار سازمانیافته و برنامه ریزی شده بوده است. حالا گذشته از این بحث، ما تصاویری می دیدیم که مثلا یکی از همین افراد می رود بنزین تهیه می کند و یک مسیر مشخصی را طی می کند تا برسد به مکانی که قرار بوده خودسوزی را در آنجا انجام بدهد، همه این تصاویر ضبط شده است. خوب در چنین وضعیتی من تعجب می کنم سازمان چگونه می تواند ادعای خودسرانه بودن این اقدامات را بکند. خوب این یک بحث برای اثبات این ادعا که این اقدامات حساب شده و کاملا تشکیلاتی بوده است. موضوع دیگری که می توان روی آن تعمق کرد، بازتاب این اقدامات در مناسبات بیرونی سازمان است. مثلا مریم وقتی آزاد شده بود گفته بود من یک پیام ویدیویی تهیه کرده بودم و در آن خواسته بودم از انجام این کارها خوددداری کنند. اما پلیس فرانسه اجازه این کار را نداده بود. به نظر من این ادعا از یک جهت کاملا می تواند درست باشد، از این جهت که اگر مریم می خواسته فرمان متوقف کردن این عملیات را بدهد، معنی اش این است که قبل از آن فرمان انجام اش را صادر کرده است. بخاطر اینکه اصلا کسی جرات نمی کند خودسرانه دست به این کارها بزند. این را برای این عرض می کنم که این قبیل اقدامات در غرب خیلی هزینه بردار است. برای کسانی که دست به این کارها می زنند و طبعا برای کسانی که آنها را سازماندهی می کنند. بخاطر اینکه سازمان می داند اگر قرار باشد این عملیات و محرک های آن لو بروند چه پیامدهایی برای آنها خواهد داشت. همانطور که دیدید در این رابطه چند دادگاه پرسروصدا نیز تشکیل شد و در همه آنها سازمان حرف اش این بود که خودسوزی ها خودسرانه و ارادی بوده است.

این را بگذارید در کنار مطالبی که در درون مناسبات روی همین موضوع عنوان می شود. مثلا حرف هایی که خود رجوی می زند و یا شورای رهبری مطرح می کند. این ها می رساند که سازمان با علم به پی آمدهایی که این اقدامات دارد وارد این معرکه می شود. منتهی آنجا که پای قانون و حسابرسی پیش میآید خودش را کنار می کشد و اظهار بی اطلاعی می کند. اما وقتی پای ادامه این مسیر و راه حل آزاد کردن مریم باشد و قرار است تشکیلات تهییج شود، آن وقت سازمان حتی از موضع طلبکاری مدعی می شود این تعداد خودسوزی ها کمتر از انتظار بوده و می توانست از نظر کمی شمار بیشتری را در بر بگیرد. برای همین می گویم این عملیات به دلیل بازتاب های غیر قابل پیش بینی و پرهزینه ای که برای سازمان داشته نمی توانسته خودسرانه باشد. این کارها مثلا با این که شما یک تخلف کوچک تشکیلاتی بکنید کاملا فرق می کند. گو اینکه سازمان از کنار آن تخلف و رفتار خودسرانه کوچک هم به این سادگی نمی گذرد. دلیل دیگری که می توان در رابطه با هدفمند بودن و تشکیلاتی بودن این اقدامات ذکر کرد، نحوه برخورد و تنظیم رابطه ای است که سازمان در کلیت خودش با موضوع می کند. من در اینجا بطور تیتروار به این موارد اشاره می کنم. اول نحوه انعکاس خبری و پوشش تلویزیونی این ماجراها است. شما همه موارد خودسوزی ها را می بینید که تصویربرداری شده است. در حالی که این عملیات در نقاط مختلف خاک اروپا اتفاق افتاده است. اینها چیز کمی نیست و همانطور که دیدیم در غرب بازتاب های فراوانی داشت. دوم جریان سازی تبلیغاتی که تقریبا در همه جا پیرامون این موضوع براه انداختند. سوم و مهمتر از همه پیام رجوی و هسته اصلی پیام او در این رابطه بود که با نام بردن از اسامی قربانیان و تمجید از آنان هر گونه شک و گمانی را در این رابطه بر طرف کرد.

باز یک نکته مهمتر اینکه سازمان از سالها قبل روی این نوع مقابله جویی ها انگشت گذاشته بود و تهدید کرده بود. من یادم می آید حتی مریم و مسعود در مقطعی فرانسوی ها را، بخصوص در نامه های انقلاب ایدئولوژیک، تهدید به خودسوزی کرده بودند. البته در آن زمان من در تشکیلات نبودم، این نامه ها در تشکیلات به شکل آموزشی و موردی برای ما خوانده می شد. در آن نامه ها همانطور که رجوی هم در یکی از سخنرانی های اش می گوید خودسوزی وجه مشترک تمامی این نامه های انقلاب ایدئولوژیک است. به این ترتیب می بینید همه نشانه ها و علائم حاکی از این هستند که این خودسوزی ها کاملا در جهت و راستای خواسته های سازمان بوده است. حتی بعد از این خودسوزی ها در نشست های شورای رهبری در قرارگاه اشرف این مطرح شد که مریم باید در دادگاه نسبت به این خودسوزی ها حساب پس بدهد.

بنیاد خانواده سحر: یک سوالی ناخودآگاه به ذهن می رسد و آن اینکه آیا تمام این خودسوزی ها به قصد کشته شدن سازماندهی شده است یا اینکه مثلا برای سازمان جنبه تبلیغاتی و سیاسی این اقدامات و تاثیرات آنها مهم است. یعنی می شود این احتمال را داد که سازمان افراد را قبلا توجیه می کرده به این که اجازه نمی دهد اینها در این عملیات جان خودشان را از دست بدهند و بلافاصله اقدام به نجات دادن آنها خواهد کرد.

خانم بتول سلطانی: بطور مشخص درباره این جنبه از این اقدامات من چیزی نمی دانم. بخاطر اینکه اگر چنین خط و خطوط و تصمیماتی هم گرفته باشند قاعدتا اینها در سطح مناسبات خارج از قرارگاه مریم در پاریس اتخاذ شده است. من به طور عینی نمی توانم روی این احتمال حرفی بزنم.

بنیاد خانواده سحر: خوب به نظر شما برای سازمان می تواند این جنبه از امور حائز اهمیت باشد، یعنی بیاید فقط روی جنبه های سیاسی موضوع حساب باز کند و افراد را متقاعد بکند به اینکه نمی گذارد هیچکس صدمه جانی ببیند، اما مثلا در عمل به نوعی به اینها نارو بزند و به کشتن بدهد.

خانم بتول سلطانی: فکر نمی کنم بشود از این زاویه به موضوع نگاه کرد. به این دلیل که نیازی به این نوع بسترسازی ها ندارند. وقتی افراد واقعا آماده می شوند جان خودشان را در این راه بگذارند بطور طبیعی پذیرفته اند و تسلیم این روش برای رسیدن به هدف شده اند. این احتمال مال زمانی است که افراد به این فرامین تمکین نکنند و آن زمینه های روانی، روحی و فکری در افراد ماده نشده باشد تا با این ترفند افراد را راضی کنند. در حالی که می بینیم سازمان اصلا نیازی به این کارها ندارد. و متاسفانه جنبه دردناک و تاسف آور قضایا هم همین است که هیچکس روی انجام این عملیات تردید و شکی به خودش راه نمی دهد. حالا ممکن است سازمان یک وقت به این نتیجه برسد که مثلا بجاگذاشتن یکی دو مورد کشته کافی است و به این اندازه بسنده می کند. اما یک وقت ممکن است نیاز به شعاع تبلیغاتی فراتر و گسترده تری دارد در این صورت هم مانعی پیش روی خودش نمی بیند. برای همین می گویم این احتمالات تاثیری در اصل ماجرا و اتفاقات نمی گذارد. مهم این است که افراد از جان خود گذشته اند و سازمان این را یک راهکار کلیدی برای حل مشکلات عدیده خودش می بیند.

به همین نسبت دست سازمان در استفاده از جان افراد و قربانی کردن آنان باز است. حالا اگر جایی مثلا می آید جان داوطلبین خودسوزی ها را نجات می دهد این به منزلت و ارزش نفسانی که انسان دارد مربوط نمی شود بلکه به محاسبات دیگری بر می گردد که هیچ ارتباطی به ارزش جان این آدم ها ندارد و باید در جاهای دیگری دنبال محاسبه و ارزیابی گشت. اما یک نکته ای در این خصوص در نشست شورای رهبری مطرح شد، زمانی که مرضیه باباخانی را نجات داده بودند و آن وضعیت تاثربرانگیز بوجود آمده بود، منظورم عوارض ناشی از خودسوزی است که روی صورت و دستتهای او بجا مانده بود، و چهره بدهیبتی پیدا کرده بود. در همین رابطه این موضوع مطرح شد که بهتر است کسی که دست به این نوع عملیات انتحاری می زند، بمیرد تا اینکه به چنین وضعیتی زنده بماند. بعد روی این بحث می کردند که مثلا دردهایی که فرد متحمل می شود، چه اندازه طاقت فرسا و غیر قابل تحمل است و همچنین آثاری که بر چهره هر فرد می گذارد، چه اندازه مشمئزکننده و دردناک و دافعه انگیز است، پس بخاطر همین پی آمدها بهتر است فرد بمیرد. در مورد مرضیه باباخانی حتی بصراحت عنوان کردند ای کاش او مرده بود.

بنیاد خانواده سحر: آیا شما تصاویر مجروحان این عملیات را مشاهده کرده اید؟

خانم بتول سلطانی: خیر من اینها را نه از نزدیک و نه حتی عکس های شان را ندیدم. اما می گفتند که پزشکان نتوانسته بودند درست اینها را معالجه کنند. اما تاثیرات غیر مستقیم آن خیلی زیاد بود. این را به جهت تبلیغاتی که برای مرضیه می کردند می شد حدس زد. در همین رابطه یک بار مژگان صحبت کرد و از ارزش های مرضیه گفت و اینکه او شهید زنده سازمان است. می گفت ندا و صدیقه مردند، اما مرضیه هر لحظه می میرد و زنده می شود. حتی این را هم اشاره می کرد که هر وقت مرضیه پوست و صورت خودش را می بیند، می میرد و زنده می شود. خوب این هندوانه زیر بغل گذاشتن ها نشان می دهد نگاه سازمان به این موضوع و بازماندگان اش چطوری است و می داند به هر حال در مناسبات چه تاثیرات حسی و درونی روی افراد می گذارد، برای همین سعی می شد یک ارزش مضاعف و بیشتر حتی به نسبت کسانی که جان شان را از دست داده اند، به اینها بدهند. منظورشان این بود که به هر صورت آن تاثیرات حسی و درونی را روی افراد و همچنین خود مجروحین به حداقل برسانند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قسمت بیست و سوم:  سازمان با خانواده ندا طوری تنظیم رابطه کرد که در نهایت از آنها طلبکار هم شد

 

بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی یکی از موضوعاتی که درباره خودسوزی ها حائز اهمیت است، موضوع تنظیم رابطه سازمان با خانواده قربانیانی است که اقدام به عملیات انتحاری و بخصوص از نوع خودسوزی ها کردند. این موضوع از چند نظر حائز اهمیت است، اول اینکه سازمان اساسا به این خانواده ها از چه زاویه ای نگاه می کند. دوم چگونه تنظیم رابطه می کند، سوم اینکه با چه پس زمینه هایی این افراد را انتخاب می کند، یعنی بطور مشخص آیا در انتخاب این افراد موقعیت خانواده آنها نقش دارد. چهارم این نقش تا چه اندازه و بر اساس چه فاکتورهایی می تواند بازدارنده یا موثر باشد. و در نهایت بازتاب اقدامات انتحاری 17 ژوئن روی خانواده قربانیان تا آنجا که شاهد بوده یا اطلاع دارید، چگونه بوده است.

خانم بتول سلطانی: سوال هائی که مطرح کردید اگر چه همه روی یک موضوع متمرکز است، اما جنبه های مختلف و متفاوتی از رابطه سازمان با این پدیده و بطور مشخص در ارتباط با خانواده ها را مطرح می کند. می شود با این سوالات یک بحث خیلی مهم و کلی را دنبال کرد. من سعی می کنم با یک مقدمه سوال های شما را پاسخ بدهم. هر کجا به توضیح بیشتری نیاز بود، باز در خدمت شما خواهم بود. در سازمان برای هر فرد و در هر رده و در هر موقعیتی و با هر میزان سابقه و عقبه تشکیلاتی و با هر میزان اطمینانی که وجود داشته باشد، یک پرونده بخصوص وجود دارد که بطور مشخص مربوط به خانواده افراد است. اینکه چند نفر هستند، در چه موقعیت های اجتماعی و شغلی هستند، چه میزان تحصیلات دارند، چه نوع گرایشات سیاسی و فکری دارند، اینکه این اعضا در کجا اقامت دارند، داخل ایران هستند یا خارج از ایران هستند. این مورد آخری خیلی برای سازمان اهمیت دارد. همه اطلاعات این پرونده برای این است که سازمان بداند این عضو کسی را در خارج از کشور دارد یا خیر. برای همین من که مسئول چند نفر بودم باید تحقیق می کردم ببینم این تحت امر من آیا کسی از بستگان اش در خارج زندگی می کند یا نه. می خواست بداند این عضو آیا برادری، خواهری، والدین، عمو و هر کسی که به نوعی به او بسته و وابسته باشد در خارج کشور دارد یا خیر. سازمان روی این افراد و اعضا خیلی حساس بود. بر عکس روی کسانی که خانواده های شان تماما در ایران بودند چندان حساسیتی نداشت و اصلا از جهاتی برای سازمان مهم نبود.

دلیل این حساسیت به این خاطر بود که سازمان حضور بستگان اعضای خودش در خارج کشور را پرهزینه و مخاطره آمیز می دانست. چون نگاه اش روی بستگان این اعضا یک نگاه کاملا سیاسی – امنیتی بود. و اعتقاد داشت حضور این افراد در خارج کشور می تواند باعث نفوذ آنها به داخل مناسبات به هر بهانه و ایجاد دردسر و خطر برای سازمان باشد. برای همین در مورد کسانی که بستگانی در خارج داشتند، می گفتند این عضو عامل نفوذ خارجی دارد، یا عامل نفوذ سیاسی دارد. حتی اگر فردی یکی از بستگان اش در خارج بود این برای سازمان خیلی اهمیت داشت. این حساسیت برای این بود که این به قول سازمان عامل خارجی و عامل سیاسی می توانست در پاره ای مواقع برای سازمان دردسر ایجاد کند. دلایل اش را در ادامه و در پراتیک و عمل برای شما توضیح خواهم داد. این حساسیت بخصوص در مواردی همچون وقوع مرگ های مشکوک، اقدامات انتحاری، مفقود شدن ها، زندانی شدن افراد در مناسبات سازمان و اینطور مسائل مضاعف می شد. به عنوان مثال وقتی کسی مثل سهیل ختار در مناسبات می میرد، صرفا به این دلیل که او کسی را در خارج از کشور ندارد کک سازمان هم نمی گزد. می دانید که مرگ سهیل در مناسبات خیلی مشکوک بود. معلوم نشد او را کشتند یا خودکشی کرد. اصلا معلوم نشد. با این حال به این خاطر که سهیل کسی را در خارج کشور نداشت، مرگ مشکوک او اصلا برای سازمان دردسری تولید نکرد، چون هیچ کس را در خارج کشور نداشت که بخواهد مرگ او را دنبال و از سازمان حساب کشی کند. اما اگر بر عکس سهیل کسی را در خارج کشور می داشت قضیه به کلی فرق می کرد. آن وقت نحوه تنظیم رابطه سازمان با چنین مرگی و بالطبع با خانواده او کاملا فرق می کرد.

حالا وضعیت سهیل و بی تفاوتی سازمان در قبال مرگ او را بگذارید کنار خودسوزی ندا حسنی و سلسله اقداماتی که سازمان از قبل و بعد از عمل انتحاری ندا با خانواده او تنظیم کرده بود. چرا چون والدین ندا از سالها پیش در خارج کشور بودند. و مرگ ندا می توانست با توجه به زمینه هایی که در خارج کشور و بخصوص کشورهای اروپایی وجود دارد به تولید یک بحران خیلی جدی برای سازمان منجر بشود. چون به زعم سازمان ندا یک یا چند عامل نفوذ خارجی دارد. کسانی را دارد که می توانند در قبال مرگ او واکنش نشان بدهند. برای همین می بینیم سازمان بعد از مرگ ندا چقدر روی خانواه او متمرکز و بسیج می شود. بخاطر همین هم من یقین دارم حتی قبل تر از اینکه ندا دست به خودسوزی بزند و پیش تر از آنکه بداند سوژه خودسوزی برای سازمان است، تشکیلات روی خانواده او کار کرده و با آنها در ارتباط تنگاتنگ بوده است. حتی برای اینکه بتوانند روی خود ندا نفوذ و تسلط بیشتری داشته باشند. و حتی می دانم برای سازمان این هم اهمیت داشته است که اول سراغ پدر ندا برود یا مادرش. حتی ادعا می کنم این ارتباطات طبق یک سناریو پیش رفته است. اینها را از روی فاکت هایی که در مناسبات شاهد بودم عرض می کنم.

این موردی را که اشاره می کنم هر دو وجه نظرگاه های سازمان را در خصوص آن عامل نفوذ خارجی که توضیح دادم ثابت می کند. اهمیت موضوع را برای آنها نشان می دهد. بعد از خودسوزی ها در مناسبات این مسئله از جانب مژگان پارسایی مطرح شد که با این خودسوزی ها کار خارجی خیلی سنگین شده است. منظورش این بود که این خودسوزی ها بخصوص خودسوزی ندا با توجه به اینکه والدین او در خارج هستند، می تواند دردسرساز بشود. و بطور مشخص تر منظورش تمرکز بر روی خانواده ندا بود که در خارج کشور هستند. چون به دنبال طرح این موضوع تاکید کرد این کار خارجی باید روی خانواده ندا خیلی حساب شده و با دقت دنبال بشود. اما در مورد خانواده مرضیه باباخانی آنطور که بیان می کرد قضیه چندان برای شان اهمیتی نداشت. چون می گفتند خانواده مرضیه در اینجا یعنی خارج نیستند و بنابراین مشکل خاصی ندارد. در مقابل مژگان تاکید داشت باید روی خانواده ندا بسیج بشویم. دقیقا روی این واژه تاکید می کرد. حتی تاکید می کرد این تمرکز روی برادر ندا که در قرارگاه اشرف است معطوف بشود. برای همین سوال می کرد مسئول برادر ندا در قرارگاه اشرف چه کسی است و دستوراتی در خصوص تحت نظر گرفتن و پروژه کردن او صادر کرد. می گفت حواس تان باشد تا مطالب لازم در این رابطه را برای او سریع تشریح کنید و خودتان هم باید سر رابطه با او توجیه بشوید. بنابراین رابطه هایی از این جنس به نوعی در مناسبات دسته بندی شده است. می دانند کی و کجا و چگونه و با چه ابزارهایی اقدام بکنند. سوای اینکه باید با وابستگان بیرونی او کانال می زدند باید افراد وابسته به او در تشکیلات را نیز تحت نظر و توجیه قرار می دادند.

به همین منوال تنظیم رابطه سازمان با وابستگان اعضا بسته به اینکه در کجای خاک اروپا باشند فرق می کرد. مثلا این رابطه ها بسته به اینکه این افراد در انگلستان باشند یا در آلمان یا در فرانسه و یا بعضا در کدامیک از شهرهای این کشورها فرق می کرد. دلیل اش مثلا وجود زمینه های قانونی برای پیگیری از سوی خانواده ها و بستگان بود. برای اینکه سازمان مثلا بداند با اینها باید با تکیه به چه پارامترهای قانونی برخورد و یا از خودش دفاع کند. یک جنبه دیگر در همین رابطه مثلا تنظیم رابطه ای بود که سازمان بعد از خودسوزی ندا، با خانواده او کرد. اوج اش آوردن آنها به قرارگاه اشرف بود. در حالیکه مثلا هرگز چنین رفتاری با خانواده مرضیه باباخانی نداشتند. مورد دیگر ملاقات مریم با خانواده ندا حسنی بود. به این صورت که سازمان از همان بدو امر رفت روی این ریل که با بستگان او یک نوع رودربایستی ایجاد کند. برای همین انگشت روی عواطف آنها گذاشت. برای همین در این ملاقات مریم برای ندا گریه می کند، از طرف دیگر هدایای زیادی برای آنها از پیش تهیه شده بود، که توسط مریم به آنها داده می شود. این ریل برای این تنظیم شده بود که نکند والدین او ناخودآگاه مدعی خونخواهی ندا بشوند و از مریم طلبکاری کنند. با اینکه مریم تظاهر می کند از مرگ ندا متاسف و متاثر است و می خواهد القاء کند ما به این امر راضی نبودیم و نمی دانستیم که مثلا ندا چنین کاری خواهد کرد، اما در عین حال از ستایش کردن او هم کوتاهی نمی کند. این تنظیم رابطه کلا طبق یک سناریو پیش می رود. همان طور که گفتم تنظیم رابطه سازمان با برادر ندا هم طبق یک سناریو پیش می رفت. اینجا اهمیت آن نقشی که سازمان برای عامل سیاسی یا نفوذ خارجی قائل است خودش را نشان می دهد. در حالی که این همه انرژی و حساسیت که روی ندا صرف شد، یک هزارم آن روی مرضیه باباخانی نبود. بیشتر این نمایشات و رابطه هم آنتنی و رسانه ای شد. برای اینکه هر کدام از این اقدامات و رفتارها در واقع یک گام سازمان را از خطرات احتمالی مثلا خونخواهی و اعتراض والدین و بستگان ندا دور می کرد. پس می شود گفت سازمان در تنظیم رابطه اش با این خانواده ها روی اینکه بستگان عملیات انتحاری در ایران هستند یا در متن جامعه اروپا بسیار تعیین کننده است. و بر همین اساس هم رابطه اش را تنظیم می کند.

بنیاد خانواده سحر: ببخشید خانم سلطانی من علاقمندم این بحث را همینطور روی مصداق ها و رفتارهایی که شما فاکت آورید موقتا به پایان برسانم تا در جلسه آینده با محور قرار دادن ندا جنبه های تکمیل کننده این بحث را دنبال کنیم. اینطوری جنبه های سیاسی و به قول شما از پیش طراحی شده موضوع هم خوب در می آید، حالا بفرمائید سازمان در ارتباط با خانواده ندا روی چه موضوعات دیگری بطور شفاف تاکید داشت. این جنبه ها طبعا هم می توانست جنبه اقناع کننده داشته باشد و هم بطور تلویحی و غیرمستقیم جنبه تهدید کننده از بابت اینکه والدین ندا حواس شان باشد که بی گدار به آب نزنند.


خانم بتول سلطانی: همانطور که اشاره کردم روی این موضوع بیشتر تاکید می شد که اقدام ندا خودسرانه و بدون اطلاع تشکیلات بوده است. البته نه با چنین تعبیری چون به هر حال چندان خوش آیند به نظر نمی رسد. و بطور غیر مستقیم بحث تمرد تشکیلاتی را تداعی می کند، و مریم نمی خواهد با چنین ادبیاتی حرف بزند. اما می خواستند اینطور القا کنند که شور و شوق و علاقمندی ندا به مریم باعث این اقدام شده است. یعنی انگیزه مرگ ندا را از یک طرف معطوف به اراده و خواست خودش می کردند و از طرف دیگر ارزش او را به کیسه مریم می ریختند. اما از سوی دیگر می گفتند مریم هرگز حاضر نبوده ندا به این شکل عشق و علاقه اش را به او نشان بدهد. یک جور یکی به نعل و یک به میخ زدن. و در قدم بعد جاانداختن این منظور که حالا که این اتفاق افتاده مریم بیشتر از هر کسی متاثر و غمگین است. تا جایی که بگویند حتی از شما که مادر و پدر ندا هستید، بیشتر متاثر و داغدار شده است. تا جایی که حتی آنها متقاعد بشوند و به مریم به عنوان صاحب عزای اصلی تسلیت بگویند. اینها که عرض می کنم واقعا در مناسبات و در رابطه با خانواده ندا اتفاق افتاد. شاید باور و هضم این همه پیچیدگی و تزویر برای شما دشوار باشد. اما واقعیت این است که این مسیر طی شد. این تنظیم رابطه و ترفندها اوج فریبکاری و دغل بازی سازمان و مریم را نشان می داد. اینکه تشکیلات کسی را وادار به خودسوزی بکند و بعد وانمود کند حتی از پدر و مادر او بیشتر متاثر است و دست آخر به جای نشستن در صندلی اتهام و محاکمه شدن، والدین قربانی را به خودش بدهکار کند.

 

 

مطالبی در ارتباط:

ــ رجوی و کناره گیری از مقام ولایت ( صرافپور )

ــ  قلعه کهنه اشرف در عراق و قلعه مدرن اوورسورواز در فرانسه ـ قسمت پنجم اعضای جداشده از مجاهدین خلق مرکز خشونت و تروریسم را در قلعه اوورسورواز در فرانسه نشان می دهند ( سایت ایران قلم )

ــ دمکراسی سد راه رشد تروریسم ( مسعود جابانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت چهارم ـ برخاستن مرده از قبر در قلعه اوورسورواز  ( سایت ایران قلم )

ــ نکشید این جوانان را!! ، داستان کوتاهی از رضا اسدی ( سایت پرواز )

ــ به اعتبار این جنبش ملی دستبرد نزنید!  ( علی کشتگر )

ــ اوور کانون اتفاقات غیر منتظره ( بهار ایرانی )

ــ شگردهای رهبری فرقه در قلعه اووروسورواز برای گردهمایی  20 ژوئن در فرانسه  ( علی جهانی )

ــ چرا مجاهدین در قبال به جریان افتادن پرونده 17 ژوئن سکوت کرده اند؟!! ( بهار ایرانی )

ــ همنوازی به سبک ریگی، رجوی ( امید پویا )

ــ نامه به خانم آنا ماریا گومش نماینده پرتغال در پارلمان اروپا ( کانون رهایی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت سوم ، اتحاد گروه تروریستی  جندالله و فرقه مجاهدین خلق ( ایران قلم )

ــ امواج یکی از شریان های حیاتی اوورسورواز در فرانسه ( بهار ایرانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت دوم ( سایت ایران قلم )

ــ نظرگاه های رجوی و مجاهدین درباره دمکراسی و حکومت ( بهار ایرانی )

ــ نامه سپاس و قدردانی کانون ایران قلم از خانم آنا ماریا گومش عضو گروه سوسیالیست اروپا ( ایران قلم )

ــ نامه تعدادی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق در عراق به رئیس پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ مجاهدین استخوان در گلوی آمریکا ( امید پویا )

ــ اهمیت ویژه گردهمایی 20 ژوئن 2009 در فرانسه برای رهبری فرقه مجاهدین ( سایت ایران قلم )

ــ اقامه دعوای بتول سلطانی عضو شورای رهبری مجاهدین در عراق ( بتول سلطانی )

ــ نامه کانون ایران قلم به رهبران احزاب اسپانیا ( ایران قلم )

ــ نامه کانون رهایی به نخست وزیر اسپانیا ( پیام رهایی )

ــ ملاقات های مادر رضوان در مجلس سوئد ( رابعه شاهرخی )

ــ نامه سرگشاده محمد سبحانی به آقای رودریگز نخست وزیر اسپانیا ( ایران قلم )

ــ دیالکتیک اندیشه و قهر، کادرسازی و کادرسوزی ( سعید شاهسوندی )

ــ مخلوق رجوی ( میترا یوسفی )

ــ مجاهدین خلق بخشي از سياست هاي خطير عراق ( آسوشیتدپرس )

ــ نماینده فرقه در پارلمان اروپا ( آن سینگلتون )

ــ افشای توطئه کثیف فرماندهی اوورسوراوواز در مورد جداشدگان و ایرانیان آزاده مقیم اروپا ـ 1 ( آریا ایران )

ــ طنز پیروزی نمایی فرقۀ رجوی! ( حامد صرافپور )

ــ توطئه مریم عضدانلو از اوورسورواز فرانسه علیه قربانیان از فرقه مجاهدین ( علی جهانی )

ــ در حاشیه گفتگو با یکی از نمایندگان پارلمان اروپا ( سعید محسنی )

ــ چه کسی به دژ اوورسورواز توجه می کند؟ ( ستار اورنگی )

ــ ملاقات نمایندگان کانون رهائی با سفیر عراق در دنهاخ هلند ( پیام رهایی )

ــ تناقضات مجاهدین ( ایران سبز )

ــ نامه به خانم میشل آلیوت ماری وزیر کشور دردولت فرانسه  ( الف مینو سپهر )

ــ توطئه کثیف مجاهدین بر علیه جداشدگان ( آریا ایران )

ــ هیاهوی جدید فرقه رجوی ( محمد بازیارپور )

ــ بریف پارلمان بریتانیا: کمپ اشرف و کنوانسیون ژنو  ( پارلمان بریتانیا )

ــ نامه آقای مسعود خدابنده به آقای نوری المالکی نخست وزیر عراق ( ایران اینترلینک )

ــ ملاقات نمايندگان انجمن ايران باستان ـ آينده درخشان با مقامات سفارت عراق در پاريس  ( ایران باستان ـ آینده درخشان )

ــ چرا فاصله بین کوه مردان وزنان! اسیردراشرف تا بریدگی ومزدوری برای رژیم تنها نیم گام است ؟!! ( الف ـ مینو سپهر )

ــ مجموعه مطالب در محکومیت حمله خشونت طلبانه فرقه مجاهدین به اعضای جداشده ( ایران قلم )

ــ نامه سرگشاده خانم بتول سلطانی به نمایندگان پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ نامه سرگشاده محمد حسین سبحانی به مریم رجوی در مورد تهاجم اوباشان خشونت طلب و تروریست فرقه مجاهدین به وی در شهر کلن آلمان ( محمد حسین سبحانی )

ــ گزارش تايم از اوضاع نابسامان فرقه مجاهدین در اردوگاه اشرف ( مجله تایم)

ــ مجاهدین خلق از عراق به کجا خواهند رفت؟ ( اکونومیست  )

ــ روز پاسخگویی  رهبران فرقه مجاهدین نزدیک است ( علی جهانی فر )

ــ آیا اشرف شهر شرف است؟!! ( رضا اسدی )

مصاحبه آن سینگلتون با دکتر موفق الربیعی مشاور امنیت ملی عراق در مورد اردوگاه اشرف ( ایران اینترلینک )

ــ سربازان آمريکايي براي محافظت از رجوي در اردوگاه اشرف حضور دارند (مسعود خدابنده)

ــ در باره فرقه مجاهد ( اسماعیل هوشیار )

ــ سرنوشت قلعه اشرف  به کجا کشیده می شود؟ ( بتول ملکی )

ــ رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد! ( حمید تقوایی )

ــ  در باره ی هرزه درآيی های اخير مجاهدين ( محمد علی اصفهانی )

ــ عوامفریبی مجاهدین بخاطر جلب ترحم ( هادی شمس حائری )

ــ فاجعه اصلی برای فرانسه، با ورود رجوی به خاک این کشور رخ داده است!! ( بهار ایرانی )

ــ عراق تشدید محاصره اردوگاه اشرف را رد کرد ( بی بی سی )

ــ آخرین خبرها از اشرف ( بهزاد علیشاهی )

ــ مریم رجوی به فروپاشی تدریجی فرقه در قلعه اشرف اعتراف می کند ( یادداشت روز ـ ایران قلم )

ــ شل شدن میخ فرقه گرایی در عراق  ( علی جهانی فر )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد