_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

  مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق

قسمت سی و چهارم :فاجعه انسانی و سپرهای انسانی، بها و قیمت حفظ قرارگاه اشرف است

قسمت سی و سوم : قرارگاه اشرف ظرف استراتژیکی و ایدئولوژیکی سازمان یا دستاویز سیاسی سازمان در غرب

قسمت سی و دوم: چرا سازمان می خواهد در قرارگاه اشرف و عراق بماند

 

01.10.2009

بتول سلطانی

http://saharngo.com/

batul_soltani_sahar@yahoo.com

 

لینک به قسمت سی ام و سی و یکم

لینک به قسمت بیست و هفتم و بیست و هشتم و بیست و نهم

لینک به قسمت بیست و چهرم، بیست و پنجم و بیست و ششم

لینک به قسمت بیست و دوم و بیست و سوم

لینک به قسمت بیستم و بیست و یکم

لینک به قسمت نوزدهم

لینک به قسمت هفدهم و هجدهم

لینک به قسمت شانزدهم

لینک به قسمت یازدهم تا چهاردهم

لینک به قسمت نهم و دهم

لینک به قسمت هشتم

لینک به قسمت هفتم

لینک به قسمت ششم

ما خسته اگر چه؛ شب ز ما خسته تر است.
تاريکی اگر چه دم به دم بيشتر است.
تاريک ‌ترين زمان هر شب امّا،
دانم که همان لحظه‌ی پيش از سحر است
 

 

قسمت سی و چهارم مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق

 

فاجعه انسانی و سپرهای انسانی، بها و قیمت حفظ قرارگاه اشرف است.

 

بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی اگر موافق باشید با محور سوال قبلی در مورد دلایل ماندن مجاهدین در عراق، بحث را ادامه بدهیم. روی همان زمینه هایی که اشاره کردید احتمال دارد مجاهدین را در پیش بردن خط سرنگونی در عراق کمک کند. به نظر شما ایده چشم انداز سرنگونی از دل شرایط ماندن در عراق به هر قیمت، این چشم انداز تا چه اندازه با احتساب هر مقدار زمان می تواند به واقعیت نزدیک بشود. این فکر روی چه پایه هایی استوار است، روی چه فرضیات و محاسباتی از آینده ماندن مجاهدین در عراق می تواند تضمین کننده سرنگونی باشد.

 

خانم بتول سلطانی: مهمترین چیزی که رجوی به آن دل خوش است، فاکتور زمان است. زمان برای رجوی یک اصل است. یعنی بطور طبیعی برای هر کسی که در شرایط رجوی قرار بگیرد، فاکتور استفاده از زمان تعیین کننده است. رجوی می داند به همان اندازه که عوامل تسریع کننده می تواند زمان وقوع اتفاقات را به جلو بیندازد و به این طریق معطل پیش آمدن طبیعی شرایط نباشد، به همان میزان خرید زمان های اضافی هم می تواند در رفع بحران ها، به او کمک کند. رجوی به تجربه و مشاهدات خودش می بیند اوضاع و معادلات سیاسی همیشه دستخوش گذشت زمان و البته تحولات متاثر از آن و بخصوص اتفاقات پیش بینی ناشده است. می داند دولت ها بطور ثابت دنبال منافع خود هستند. اما اهرم ها و مکانیزم این منافع متغیر است. هیچ دلیلی برای پایبندی به مناسبات شان جز تامین منافع سیاسی و اقتصادی نمی بینند. بارها به ما می گفت دولت های جهان و بخصوص اروپایی ها و غربی ها و امریکایی ها هیچ معیار و اصولی جز منافع شان نمی شناسند. اخلاقیات برای اینها معنا ندارد، همچنان که می گفت حتی برای ما نیز در تنظیم رابطه با آنها نیز الزام و رعایت کردن و نکردن آنها چندان اهمیت ندارد. چون اعتقاد داشت نوع رابطه ما با آنها یک رابطه نابرابر است.

 

بنابراین در یک رابطه نابرابر اصل بر تامین منافع است. یکی بیشتر می خواهد و یکی هم می خواهد به حقوق حداقلی اش برسد، پس نگاه هر دو طرف در معامله به تامین منافع بیشتر و کمتر است. برای همین هم اعتقاد داشت اگر ما بتوانیم در این معادلات طوری وارد بشویم که در ظاهر امر آنها را به تامین منافع شان از حمایت ما متقاعد کنیم، در این صورت می توانیم روی حمایت آنها حساب باز کنیم. با همین نگاه هم به طرف جلب حمایت سیاسی امریکا رفتند. چون اعتقاد داشتند این درست است که ما سالیان سال شعار ضدامریکایی داده و حتی در این راه چندین امریکایی را ترور کرده ایم، اما برای امریکایی که منافع اش را بر هر چیز دیگر تشخیص می دهد، اینها در واقع امر چندان اهمیتی ندارد. اهمیت اش در این است که نسبت به نوع رابطه اش در آینده با ما تضمین داشته باشد. به اینکه مثلا از جانب ما خطری متوجه او نیست و می تواند روی حمایت سیاسی و ایستادن پشت ما حساب باز کند. منظورش این بود که عامل زمان خیلی معادلات و جبهه بندی ها و جناح بندی های سیاسی را در سطح کلان و بین المللی عوض می کند. پس نتیجه گیری می کرد به همان اندازه که مثلا امروز عراق جدید را در مقابل خودمان می بینیم، این محصول شرایط امروز است، تضمینی برای ثبات و بقای آن نیست. این رابطه فردا می تواند کیفا دچار تغییر بشود.

 

پس این وسط اگر ما بتوانیم روی تضادها و زمینه های آن خوب کار بکنیم، می توانیم امیدوار باشیم آن قاعده ها و مناسبات و معادلات را بر هم بزنیم. حالا تنها فاکتوری که در این میان نقش بازی می کند این است که از بحران های بالفعل و موجود خودمان را رها کنیم. یعنی برویم روی این مهم که زمان بخریم. آن خط استراتژیکی مورد نظر رجوی و اینکه ما سرنگونی را از دل این شرایط یعنی ماندن در خاک عراق بیرون خواهیم کشید، به این بسته بود که چطور این زمان را بخرند یا به تعبیری دیگر به تعویق بیندازند. وقتی سازمان از همان روزهای نخستین سقوط صدام می رود روی تضادهای داخلی و اختلاف بین حامیان بعث و دولت جدید و شیعیان، سرمایه گذاری می کند و از طرف دیگر روی پروژه حمایت2/5 میلیون عراقی! کار می کند، می داند این اولین سنگ بنای خرید زمان و بعد تغییر شرایط به نفع خودش است. برای همین هم اصرارهای سازمان روی ماندن در عراق بر پایه همین فرضیات و احتمالات، تنها پاسخ مناسب به شرایط است. این قاعده را به همان نسبت می توانید در مناسبات جهانی و کلان هم تعمیم بدهید. به عنوان مثال همین فرانسوی ها مگر نمی دانند مجاهدین در عراق چقدر مشکل دارند؟ مگر اینها در طی این سه دهه حضور مجاهدین در فرانسه کم متضرر شده اند؟ قطعا فرانسوی ها به تمام مخاطرات مجاهدین آگاهی دارند، اما با این حال می بینیم مریم رجوی را در فرانسه پذیرفته اند و تحمل می کنند. آن هم بعد از اینکه رجوی را با آن همه هزینه از فرانسه خارج کردند. آن هم در شرایطی که دولت و وزارت امورخارجه هنوز زیر بار بیرون کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی اتحادیه نرفته و فرانسوی ها حتی جدی ترین معترضین به این رای هستند. با این حال می بینید مریم رجوی در قلب این کشور فعالیت می کند. تحرک دارد و بعضا رسانه های آن از او و مجاهدین حمایت می کنند. به نظر شما چرا فرانسوی ها هم مثل امریکا کم و بیش در رابطه با مجاهدین دچار دوگانگی و تضاد موضع هستند؟

 

بنیاد خانواده سحر: در اینکه منافع شان ایجاب می کند هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.

 

خانم بتول سلطانی: قطع به یقین دلیل اش همین است. از سال 1376 تا اکنون مریم رجوی دوبار به عراق رفته و به فرانسه برگشته است. آیا دولت فرانسه نمی توانست به او بگوید شما را ، به عنوان یکی از رهبران گروه تروریستی مجاهدین و به عنوان گروهی که در فرانسه، افراد را بر علیه منافع و امنیت ما می شورانید، تشکیلات زیر زمینی دارید، در لیست های تروریستی معتبر جهان هستید، نمی توانیم میزبانی کنیم. اصلا اگر فرانسوی ها می خواستند این کار را بکنند و مریم رجوی را به فرانسه راه ندهند، چه دولت ، نهاد و مرجعی می توانست فرانسوی ها را متهم به نقض آزادی و نقض حقوق پناهندگی و حقوق بشر و از این حرف ها بکند. هیچکس، چون همه دلایل و زمینه ها و عملکرد مجاهدین، اتفاقا نپذیرفتن او را موجه تر و حتی قابل پیش بینی تر می دانستند، اما فرانسوی ها نه تنها او را پذیرفتند که حتی از کمترین امکانات هم به انها مضایقه ندارند. حتی برای حفاظت مریم گارد و اسلحه به او می دهند. پس همه اینها را می داند اما در بند معادلات سیاسی است. به فکر این است که با کمترین هزینه این امکان را بصورت بالقوه از دست ندهد. ببینید در طی این سالها فرانسوی ها چقدر موضع عوض کرده اند. این از جهت موقعیت خارج از عراق مجاهدین. به این کاری ندارم که مثلا فرانسوی ها از پذیرفتن مجاهدین در اشرف خودداری می کنند. اینها را باید در فضای دیگری جستجو کرد. اما در حال حاضر آنچه برای سازمان اهمیت دارد خارج شدن از لیست تروریستی وزارت امور خارجه امریکا است. اگر سازمان به هر دلیلی بتواند از این لیست خارج بشود به این معنی است که ارتش آزادی بخش مشروعیت پیدا می کند. دیگر یک ارتش تروریستی محسوب نخواهد شد. مشروعیت یک ارتش آزادی بخش را به دست خواهد آورد. در این شرایط خواهد توانست دوباره مسلح بشود. خوب سازمان دقیقا با دنبال کردن چنین پروسه ای دنبال ماده کردن همان زمینه هایی است که اشاره می کنید. یعنی با طی این پروسه و زمان خریدن آن چشم اندازی که برای خودشان ترسیم کرده اند، دنبال می کنند.

 

بنیاد خانواده سحر: اینها که پیش بینی و فرض می کنید همه شان مشروط به این است که سازمان خاک داشته باشد. آن استراتژی جنگ رهایی بخش بدون داشتن خاک و مشخصا خاک همجوار اصلا قابل تصور نیست. این امکان چطور فراهم می شود؟

 

خانم بتول سلطانی:. اما باید ببینید دولت امریکا چقدر روی عراق نفوذ دارد. همین اندازه کافی است که امریکایی ها به عراق بگویند داشتن سلاح توسط سازمان مانعی ندارد. البته مشروط بر این که از لیست در آمده باشند.خوب تصور کنید در چنین شرایط چقدر اوضاع سازمان فرق خواهد کرد. اینها همه اش روی احتمالات سوار است. روی اما و اگرها. اما واقعیت جاری چیز دیگری را می گوید. درست است. من هم تاکیدم روی این احتمالات است. وقتی شما در انسداد و بسته شدن هستید چاره ای ندارید که همه توان و نیروی تان را روی همین زمینه های بالقوه متمرکز کنید. روی همین اما و اگرها. اما سازمان به ان منطقی که از قول رجوی استناد کردم وابسته است. با همان نگاه و دید دنبال مسائل می رود. دنبال تغییر اوضاع و شرایط . هم برای رسیدن به ان شرایط منتظر می ماند و هم فعالیت  هایش را روی بالفعل کردن و به ماده در آوردن ان شرایط تنظیم می کند. می خواهم بگویم یک مجموعه ای از عوامل هستند که بصورت زنجیره ای به هم متصل هستند. سازمان اینها را خوب می فهمد. حالا سازمان چکار می کند. روی همین زمینه ها می گوید الان مهم برای من داشتن تشکیلات است. این تشکیلات موجودیت اش به بقای اشرف بسته است. برای این بقا هم باید تا حداکثر توان هزینه کنم. هزینه ای که به دنبال اش من به چیزی متهم نشوم. مثلا به تعرض و خشونت و این گونه اقدامات. و از انجا که ماهیت اش با خشونت عجین شده می رود دنبال این که با خودکشی و خودزنی خودش را پیش ببرد و نقطه مقابل اش را منزوی و به عقب براند.

 

همه اینها را روی میز می گذارد برای رسیدن به آن احتمالات، به امکان تغییر رویه ها، به اینکه ممکن است موضع فردای عراق با امروزش کاملا متفاوت بشود. به اینکه ممکن است در راستای آن تامین منافع کلان دولت ها، تضمین وضعیت امروز منتفی و تنظیم رابطه ها تحت این اصل دستخوش تغییر و تحول بشود. خوب اینها کجا با ان بحث سپر انسانی گره می خورد، رجوی می گفت اگر تشکیلات به هم بخورد بازسازی آن کار سختی است. مثال می زد می گفت، شما یک تنه درخت را نگاه کنید، فرض کنید شاخ و برگ آن هم بریزد. اما اگر تنه و ریشه اش حفظ بشود، امکان بازپروری شاخ و برگ ها وجود دارد و می شود دوباره درخت را به شکل اول اش درآورد. اما اگر ریشه و تنه از بین بروند، امکان احیای آن شاخ و برگ ها هم به صفر می رسد. بنابراین از نظر سازمان ریزش نیروها و حتی تا حدودی بدنه هم چندان مهم نیست. انچه مهم است ریشه و تنه یعنی همان بحث موجودیت تشکیلات است که رجوی نمی خواهد از هم بپاشد. در بحث سپر انسانی   رجوی می گفت اگر قرار باشد این ریشه و تنه تبر بخورد بهتر است آن شاخ و برگ ها به عنوان سپر انسانی خودشان را از بین ببرند. آن خاک و موضوعیتی که شما برای ارتش آزادی بخش و استراتژی آن قائل هستید، در گام اول با همین سماجت ها بصورت بالقوه خودش را در دل این خاک حفظ می کند و بعد روی همان احتمالاتی که اشاره کردم رفته رفته خودش را به شرایط تحمیل می کند. اما یک احتمال را هم باید همیشه مد نظر داشت، اینکه سازمان می گوید ما در صورت ماندن در عراق از دل شرایط بحث سرنگونی را دنبال و راه ان را پیدا می کنیم، این یک لاف و گزافه گویی و مانور صرف نیست. بخشی از ان روی همین زمینه ها و بخشی هم روی عوامل و زمینه های پیش بینی شده اما اعلام نشده سوار است. حالا اینکه اینها تا چه اندازه در عمل امکان محقق شدن داشته باشند یا نه یک بحث ثانوی است. 

 

بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی احساس می شود در این توضیحات به صراحت و شفاف صحبت نمی کنید. این را در کلام شما نمی بینم، اما مطرح می کنم و می خواهم شما هم نظرتان را شفاف بیان کنید. شما می خواهید بگویید سازمان با خریدن زمان در عراق، به این سمت می رود که ممکن است بتواند روزی از اهرم دولت فعلی عراق برای پیش بردن استراتژی مسلحانه و جنگ ارتش آزادی بخش استفاده کند.

 

خانم بتول سلطانی: بله اینها روی این نکته اشاره می کردند ما می رویم تا نقطه جایگزین سلاح و خشونت برای دولت عراق و امریکایی ها قطعی بشود. تا بیایند کلیه تسلیحات را در اختیار ما بگذارند. و حتی می امدند می گفتند اگر امریکا به طرف ایران می امد کل منطقه به سمت صلح می رفت. دولت ایران عامل جنگ فلسطین است یعنی یک وارونه گویی و شیطان سازی و متقابلا طرف مقابل می گوید حق است که سلاح داشته باشید بلکه پشتوانه سازمان می شوند.

-----------------------------------

 

قسمت سی و سوم مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق

 

قرارگاه اشرف ظرف استراتژیکی و ایدئولوژیکی سازمان یا دستاویز سیاسی سازمان در غرب

 

بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی در توضیحات تان در خصوص چرایی حفظ قرارگاه اشرف به نکات قابل تعمقی اشاره کردید. آنچه من از صحبت های شما برداشت کردم، این است که سازمان برای قرارگاه اشرف یک برد سیاسی قائل است و یک برد استراتژیکی. آنچه شما مورد بحث قرار دادید بیشتر برد استراتژیکی قضیه بود. ضمن اینکه اشاراتی به اهمیت حفظ اشرف در غرب کردید، من این جنبه را در تقسیم بندی اهمیت سیاسی اشرف جای می دهم. حالا در تکمیل این بحث می خواهم بپرسم مطالب قابل اشاره دیگری به نظرتان می رسد.

 

خانم بتول سلطانی: این تقسیم بندی شما خیلی بجا و ضروری بود. کاملا درست است. اهمیت حفظ اشرف را می توان از دو جهت ارزیابی کرد. یکی از حیث ادامه همان استراتژی که امکان اش با ظرف اشرف امکان پذیر و حفظ می شود و همچنین به تلاش هایی که سازمان برای حفظ این ظرف می کند، بسته است. و یکی هم اهمیت ابزاری و به قول شما سیاسی اشرف است که سازمان منافع این ضرورت را بیشتر در غرب دنبال می کند. در توضیحات قبلی گفتم حفظ اشرف چه انگیزه هایی در میان هواداران در غرب ایجاد می کند. اصلا به تمام تحرکات آنها موضوعیت می دهد. دستاویز برپایی هر اکسیون و تجمعی است. در طی این سالها چنانچه دیدید هر روزی به یک بهانه هواداران را حول دفاع از اشرف در یک گوشه ای جمع می کنند. هر چند این تجمعات از لحاظ کمی و کیفی چندان چشمگیر نیستند و بعضا حتی تعداد شرکت کنندگان در آنها به انگشتان یک دست هم نمی رسد، اما برای سازمان آنچه مهم است اینکه به هر حال اینها را بازتاب رسانه ای بدهد، گزارش اینها را ببرد در مجامع و محافل، آمار سازی و روی آنها جریان سازی کند. یعنی با این ترفند یک نوع اعلام حیات و موجودیت بکند. برای اینکه امکان و درصد استفاده و بازی گرفتن خود در بازی های سیاسی را ولو در حداقل خودش حفظ کند. برای اینکه بتواند با همین قرارگاه اشرف و سه هزار نفر ساکنین آن و با کارت اینها سر بازی های فرضی در آینده بنشیند. مسلم است کسی که می خواهد خودش را وارد معادلات بزرگ بکند، به هر حال باید هم وزن آن بازی و قواعدش اعتبار و سرمایه و کارت برای بازی کردن داشته باشد.

 

سازمان یک سری قابلیت های پنهان برای انجام یک سری کارها دارد، که اینها در لایه های زیرین مناسبات همیشه محفوظ و مد نظر هستند. منظورم آن جنبه هایی است که چند سال پیش سیاستمداران بازنشسته امریکایی گفتند ما از انجام اش شرم داریم، ولی مجاهدین به آن اقدام می کنند. اما یک سری قابلیت ها و ابزارهای دم دست و رو هم برای این بازی ها نیاز هست. چیزهایی که توی چشم باشند. بشود با آنها روی افکار خودشان تاثیر منفی یا مثبت بگذارند. قرارگاه اشرف در این نوع بازی ها در واقع حکم همان قابلیت ها روی میز بازی را دارد. حکم همان سرمایه هایی که سازمان جدای از آن جنبه های نهفته و پنهانی به شرط اینکه غربی ها بخواهند، مشروعیت می دهد. می تواند با بودن این امکان روی آن اهرم ها و زمینه ها حساب باز کند. وقتی سازمان مدعی آلترناتیوی جمهوری اسلامی است، با دست خالی که نمی تواند برود روی این ادعا. این آلترناتیو یا باید مشروعیت حداقلی در داخل داشته باشد و یا اینکه امکانات و ابزارهایی معادل و هم عرض آن داشته باشد. خوب در اینجا سازمان فاقد آن پشتوانه مورد نظر است. پس باید برود روی فاکتورها و امکانات دیگر. روی فاکتورهایی که حداقل غربی ها را ولو بصورت حداقلی مجاب کند که اینها می توانند برای او مفید به فایده باشند. خوب در چنین وضعیتی حفظ اشرف برای سازمان اهمیت سیاسی پیدا می کند.

 

اگر در حال حاضر به حجم مطالبی که درباره اشرف منتشر می شود، دقت کنیم، خواهید دید اگر موضوع اشرف نباشد، عملا دست مجاهدین برای جریان سازی های خارج کشور بسته است. این اشرف در واقع شده نمک هر آشی که سازمان می خواهد بپزد و یک گام بالاتر می توانیم ادعا کنیم موضوع هر آشی همین اشرف است. خوب این تکرارها به هر صورت از نظر روانی تاثیر می گذارند. حالا وقتی در این وضعیت سازمان روی یک موضوع انسانی هم انگشت می گذارد و بحث فاجعه انسانی را مطرح می کند این حساسیت ها را بیشتر می کند. چون روی یک موضع عاطفی و انسانی انگشت گذاشته است. خوب این جریان سازی ها به همان اندازه که برای سازمان در غرب منفعت دارد، بطور متقابل روی ساکنین اشرف هم تاثیر می گذارد، به آنها انگیزه می دهد. اطلاع رسانی که به شکل کاملا اغراق شده از اشرف برای ساکنین آن ارائه می دهند، طوری است که انگار همه دنیا برای دفاع از اشرف بسیج شده است. برای ساکنین اشرف این توهم را دامن می زند که با این حمایت گسترده باید اتفاقاتی در شرف وقوع باشد. می توانیم با همین حمایت ها به ایران برویم و قدرت را به دست بگیریم. وقتی رجوی می گوید اگر اشرف بایستد جهانی می ایستد در امتداد همین خط و خطوط است. شما اگر تصورتان این باشد که جهانی پشت سر شما ایستاده است، چقدر دچار توهمات می شوید. البته اگر در واقع امر این اتفاق افتاده باشد، شما دچار توهم نیستید. اما آن باور اولیه که جهان پشت سر شما است، آن توهم اولیه است که این تصور واقع بینانه را رقم می زند. در اینجا بطور متقابل این جنبه سیاسی هم به سازمان در غرب کمک می کند و هم در عین حال تاثیرش رابر روی ساکنین اشرف می گذارد.

 

رجوی این خط را تا جایی پیش می برد که ساکنین اشرف را متقاعد و مجاب به مقاومت از نوع انتحاری کند. این می شود آن کارکرد سیاسی قرارگاه اشرف در غرب و از اینجا به بعد تاثیرات خودش را روی بقای آن ظرف استراتژیک می گذارد. آن تصویری هم که سازمان می خواهد از قرارگاه اشرف به عنوان یک شهر در چشم غربی ها مجسم کند، در همین راستا است. برای این است که القا کند اینجا نه قرارگاه نظامی و محل تجمع یک گروه مسلح و تروریستی که یک شهر آرمانی است. تلویزیون مجاهدین را که ببینید بخش زیادی از برنامه های خودش را اختصاص به این موضوع داده است. آدم های شیک و اتو کشیده، فضاهای کاملا استرلیزه شده و سبز و با صفا، امکانات مختلف رفاهی و تفریحی، فضایی ظاهرا شاد و زنده و خیلی نشانه های دیگر از این مکان. اینها برای این است که می دانند نشان دادن اینها چه دستاوردهای سیاسی برای شان دارد. کارکرد این بازتاب ها در غرب در جهت تثبیت سیاسی قرارگاه اشرف است، اما در بازگشت به تثبیت اشرف به عنوان ظرف استراتژیکی و قبل تر ظرف ایدئولوژیکی مجاهدین منجر می شود. همه این توضیحاتی که می دهم از باب این است که بتوانیم بفهمیم چرا سازمان حاضر است همه اعضای خودش را پای حفظ قرارگاه اشرف قربانی کند.

-----------------------------------

 

قسمت سی و دوم مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق

 

چرا سازمان می خواهد در قرارگاه اشرف و عراق بماند

 

بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی در توضیحات قبلی شما در خصوص اهمیت استراتژیکی قرارگاه اشرف برای سازمان توضیح دادید. منظور من فقط روی جنبه تاکیدی است که شما به نیاز سازمان به داشتن یک نقطه از خاک عراق داشتید. روی قابلیت هایی که این قطعه از خاک برای ماده کردن استراتژیک جنگ رهایی بخش دارد. روی این زمینه ها که سازمان بر اساس احتمالات خواهد توانست از این نقطه به خاک ایران سرازیر بشود. شما بهتر می دانید این ایده همه اش روی حمایتی که صدام بطور همه جانبه از سازمان می کرد، معنی پیدا می کرد. به یک معنی همه آن استراتژی قائم به حضور صدام بود. اصلا منشاء تغییر استراتژی سازمان روی همین زمینه و فاکتور حمایتی صدام طراحی شده بود، روی موضوع جنگ، تنش های سیاسی و منطقه ای عراق با ایران. روی وحدت استراتژیکی که صدام با مجاهدین داشت. روی آن موضوعی که بعدها تبدیل به همخونی صدام و رجوی شد. و در نهایت روی اهمیت اینکه آن روزهای آخر بود و نبود صدام و مجاهدین بقول رجوی به هم گره خورده بود. اما الان وضعیت فرق کرده است. عراقی ها به دلایل متعدد اصلا تاب تحمل سازمان را با حداقل خواست یعنی پذیرفتن پناهندگی هم ندارند، در این وضعیت بطور طبیعی آن استراتژی موضوعیت خودش را از دست می دهد. خوب در این وضعیت سازمان نمی تواند به خاک عراق مثل سابق نگاه کند. می خواستم ببینم به اهمیت قرارگاه اشرف برای مجاهدین از این زاویه چگونه نگاه می کنید. یعنی سازمان بر چه پایه هایی هنوز اصرار دارد در جایی بماند که تقریبا هیچ شانسی برای استفاده استراتژیک از آن ندارد.

 

خانم بتول سلطانی: خوب از زاویه ای که شما به موضوع نگاه می کنید، این نتیجه گیری درست است. اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم، معنی اش این است که مجاهدین اگر امروز از خاک عراق خارج بشوند بهتر از فردا است. بخاطر اینکه یک روز زودتر با وضعیت موجود و آینده تعیین تکلیف می کنند. همانطور که اشاره کردید واقع امر این است که با رفتن صدام اساسا آن ظرف استراتژیکی قرارگاه اشرف هم تا حدود زیادی و حداقل در کوتاه مدت موضوعیت و نقش خودش را از دست داد. اما سازمان بلافاصله رفت روی این مدار که با فرض منتفی شدن این امکان، حالا از این به بعد چگونه می تواند هم در عراق بماند و هم به این ظرف به صورت یک امکان بالقوه نگاه کند. این درست است که اگر امروز سازمان از عراق خارج بشود، به لحاظ آن چشم اندازهایی که برای خودش در عراق در نظر گرفته و حالا از دست رفته، می تواند یک قدم به جلو بردارد، اما مسئله این است که چنین امکانی برایش مهیا نیست. کشورهای همجوار ایران جدای از اینکه رابطه شان با ایران خوب باشد یا نباشد، با خود مجاهدین مشکل دارند. می دانند پذیرفتن مجاهدین چه مشکلاتی برای آنها تولید می کند. پس با چنین شرایطی برای سازمان ماندن در عراق به مراتب بهتر از پذیرفتن ریسک خارج شدن ازعراق است. ولو اینکه حتی یک کشور دیگری که با ایران مرز ندارد، حاضر به پذیرش آنها باشد.

 

بنیاد خانواده سحر: ببخشید، همینجا این سوال پیش می آید که پس در چنین وضعیتی سازمان با چه چشم اندازی اصرار به ماندن در عراق دارد.

 

خانم بتول سلطانی: خوب قبلا گفتم بقای اینها در حال حاضر به بقای قرارگاه اشرف گره خورده است. آن آینده ای که شما اشاره می کنید تضمین اش به همین قرارگاه اشرف گره خورده است. خوب پس با چنین وضعیتی سازمان ناگزیر است وضعیت آینده اش را با همین امکان طراحی و روی تابلو ببرد. باید بقای خودش را در همین چارچوب جستجو کند. یک نکته را بگویم که بحث امروز سازمان در داخل مناسبات اصلا بحث بقای استراتژیکی نیست. بحث این است که به هر قیمت و با هر میزان هزینه بمانیم و این ماندن هم جز از طریق ماندن اشرف امکان ندارد. خوب حالا در چنین وضعیتی سازمان باید با آن امکان و سرمایه ای که دارد به بازی ادامه بدهد. باید اول سنگ و پله زیر پای خودش را سفت کند. آدمی که وسط هوا و زمین گیر کرده و هر لحظه ممکن است آن نخ و ریسمان باریک اتصال اش پاره بشود، در آن لحظه به فکر اصول و آینده و مرزبندی و چشم انداز نیست. هر چند نجات و فرار از این موقعیت بطور طبیعی تضمینی برای آن چشم اندازها و آینده اش است، اما اگر این ریسمان پاره بشود، از آن آینده و چشم انداز چیزی نمی ماند.

 

در این وضعیت حتی به دشمن خودش هم متوسل می شود. دست اش را به سوی هر کسی دراز می کند. برای اینکه اگر از مغز به زمین بخورد، همه چیز تمام می شود. وضعیت سازمان در حال حاضر همینطور است. روی حداقل ها برای حفظ خودش سرمایه گذاری می کند. روی حداقل اما با حداکثر هزینه تا به مقصودش برسد. حداقل به اینکه در عراق بماند در ازای حداکثر هزینه از جمله دست زدن به خودکشی های جمعی و محقق کردن فاجعه انسانی. خوب همه اینها برای این است که سازمان هنوز فرض سرنگونی را از روی همین قطعه خاک دنبال می کند. اما نه در کوتاه مدت. منظور من این است اگر اینها بتوانند حضور خودشان را در عراق و بصورت قانونی به ثبت برسانند، اصلا کاری به تحرک نظامی هم ندارند، فقط می خواهند تشکیلات خودشان را حفظ کنند. اگر تشکیلات حفظ بشود می گویند ما خودمان تحت هر شرایط شیوه های نفوذ و سرنگونی را از دل شرایط ثبات و تضمین ماندن در عراق پیدا می کنیم. اینکه حالا این امر چگونه حاصل خواهد شد هم به شرایط بستگی دارد و هم اینکه اصلا در حال حاضر چگونگی آن برای سازمان اهمیتی ندارد. یک مسیر دراز مدت است که خیلی از پارامترهای پیش بینی ناشده در آن دخیل هستند. و اتفاقا یکی از عوامل امیدواری سازمان به این است که همیشه روی فاکتورهای پیش بینی نشده خیلی حساب باز می کند.

 

بر خلاف آنچه در ظاهر همیشه اعلام می کند این پارامترها مانع محقق شدن سرنگونی بوده، اما از درون همیشه یک پای بقای اش همین فاکتورها بوده است. بخاطر اینکه شکست های استراتژی را می اندازند روی دوش همین پارامترها. اما در این مورد بخصوص سازمان می داند به هر حال ناچار است همه چیز را بیندازد روی این عوامل غیرقابل پیش بینی. برای همین سازمان در موقعیت کنونی اش فقط روی گرفتن مشروعیت ماندن در عراق انرژی می گذارد. آن چشم اندازی که مد نظر شما است، شاید اصلا در حال حاضر نتوانیم تصویر و گمانه زنی بکنیم، اما سازمان معتقد است این چشم انداز را می تواند به هر ترتیب از دل شرایط ترسیم بکند. مثلا فکر کنید وقتی تاکتیک جنگ چریکی در ایران شکست می خورد، و وقتی سازمان چاره ای جز بیرون کشیدن نیروهای خودش از داخل ایران و بردن به خارج ندارد، در قدم اول آنها را به کردستان عراق فرا می خواند. بعد وقتی آن اختلافات با حزب دمکرات پیش می آید، می رود روی بردن و فراخوانی تشکیلات به اروپا و به همین ترتیب بن بست های بعدی سازمان از دل شرایط باز می شود. مثلا وارد شدن عراق به موضوع و رفتن سازمان به عراق. اینها را وقتی دنبال هم ردیف کنیم، می بینیم همه شان بر اساس پارامترها و اتفاقات غیر قابل پیش بینی صورت گرفته است. بر اساس همان چیزی که سازمان روی آن تاکید کرد یعنی راه باز کردن از دل شرایط. طوری که می بینید در هر مقطعی برون رفت سازمان از بحران های استرتژیکی و سیاسی با همین وضعیت های ناپایدار و روزنه های کوچک امکان پذیر شده است. برای همین هم در حال حاضر سازمان بواسطه آن تجربه هایی که دارد و پشت سر گذاشته، دنبال همین فاکتورها است. معتقد است وقتی بحران های بالفعل را پشت سر بگذارند، می توانند روی زمینه های بالقوه متمرکز بشوند و به قول خودشان از دل هر شرایطی بحث سرنگونی را دنبال کنند.

 

باز هم تاکید می کنم سازمان می خواهد اول روی آن پله و نقطه قابل اتکا مستقر بشود. می خواهد آن نخ متصل به خود و حیات خودش پاره نشود. بعد از دل این وضعیت چشم انداز را به قول شما ترسیم کند. حالا آن فاجعه انسانی که قرار است در قبال این امکان پرداخت بشود، در واقع ابزار و هزینه برون رفت سازمان از آن موقعیت پادرهوایی و قرار گرفتن اش روی زمین سفت است. اگر واقع بینانه نگاه کنیم، این هزینه کردن یعنی وقوع فاجعه انسانی بابت فرار از آن موقعیتی است که اگر ادامه داشته باشد، منجر به از هم پاشیدن تمام سازمان می شود. در چنین معادله ای که سازمان پیش روی خودش قرار داده، می داند برای ایستادن روی زمین سفت باید هزینه کند. از عالم غیب دستی بیرون نخواهد آمد و این آدم آویزان را روی زمین و پله سفت بگذارد. باید روی زمینه های عینی و مادی حساب کرد. باید روی امکانات و سرمایه های بالفعل و بالقوه حساب کرد. سپر انسانی و جان اعضای اشرف در واقع همین سرمایه های اولیه و البته دراماتیک سازمان هستند.

-----------------------------------

 

مطالبی در ارتباط:

ــ گزارش تکمیلی از حضور هیئتی از فعالان حقوق بشر در شهر ژنو ( ایران قلم )

ــ رجوی و کناره گیری از مقام ولایت ( صرافپور )

ــ  قلعه کهنه اشرف در عراق و قلعه مدرن اوورسورواز در فرانسه ـ قسمت پنجم اعضای جداشده از مجاهدین خلق مرکز خشونت و تروریسم را در قلعه اوورسورواز در فرانسه نشان می دهند ( سایت ایران قلم )

ــ دمکراسی سد راه رشد تروریسم ( مسعود جابانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت چهارم ـ برخاستن مرده از قبر در قلعه اوورسورواز  ( سایت ایران قلم )

ــ نکشید این جوانان را!! ، داستان کوتاهی از رضا اسدی ( سایت پرواز )

ــ به اعتبار این جنبش ملی دستبرد نزنید!  ( علی کشتگر )

ــ اوور کانون اتفاقات غیر منتظره ( بهار ایرانی )

ــ شگردهای رهبری فرقه در قلعه اووروسورواز برای گردهمایی  20 ژوئن در فرانسه  ( علی جهانی )

ــ چرا مجاهدین در قبال به جریان افتادن پرونده 17 ژوئن سکوت کرده اند؟!! ( بهار ایرانی )

ــ همنوازی به سبک ریگی، رجوی ( امید پویا )

ــ نامه به خانم آنا ماریا گومش نماینده پرتغال در پارلمان اروپا ( کانون رهایی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت سوم ، اتحاد گروه تروریستی  جندالله و فرقه مجاهدین خلق ( ایران قلم )

ــ امواج یکی از شریان های حیاتی اوورسورواز در فرانسه ( بهار ایرانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت دوم ( سایت ایران قلم )

ــ نظرگاه های رجوی و مجاهدین درباره دمکراسی و حکومت ( بهار ایرانی )

ــ نامه سپاس و قدردانی کانون ایران قلم از خانم آنا ماریا گومش عضو گروه سوسیالیست اروپا ( ایران قلم )

ــ نامه تعدادی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق در عراق به رئیس پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ مجاهدین استخوان در گلوی آمریکا ( امید پویا )

ــ اهمیت ویژه گردهمایی 20 ژوئن 2009 در فرانسه برای رهبری فرقه مجاهدین ( سایت ایران قلم )

ــ اقامه دعوای بتول سلطانی عضو شورای رهبری مجاهدین در عراق ( بتول سلطانی )

ــ نامه کانون ایران قلم به رهبران احزاب اسپانیا ( ایران قلم )

ــ نامه کانون رهایی به نخست وزیر اسپانیا ( پیام رهایی )

ــ ملاقات های مادر رضوان در مجلس سوئد ( رابعه شاهرخی )

ــ نامه سرگشاده محمد سبحانی به آقای رودریگز نخست وزیر اسپانیا ( ایران قلم )

ــ دیالکتیک اندیشه و قهر، کادرسازی و کادرسوزی ( سعید شاهسوندی )

ــ مخلوق رجوی ( میترا یوسفی )

ــ مجاهدین خلق بخشي از سياست هاي خطير عراق ( آسوشیتدپرس )

ــ نماینده فرقه در پارلمان اروپا ( آن سینگلتون )

ــ افشای توطئه کثیف فرماندهی اوورسوراوواز در مورد جداشدگان و ایرانیان آزاده مقیم اروپا ـ 1 ( آریا ایران )

ــ طنز پیروزی نمایی فرقۀ رجوی! ( حامد صرافپور )

ــ توطئه مریم عضدانلو از اوورسورواز فرانسه علیه قربانیان از فرقه مجاهدین ( علی جهانی )

ــ در حاشیه گفتگو با یکی از نمایندگان پارلمان اروپا ( سعید محسنی )

ــ چه کسی به دژ اوورسورواز توجه می کند؟ ( ستار اورنگی )

ــ ملاقات نمایندگان کانون رهائی با سفیر عراق در دنهاخ هلند ( پیام رهایی )

ــ تناقضات مجاهدین ( ایران سبز )

ــ نامه به خانم میشل آلیوت ماری وزیر کشور دردولت فرانسه  ( الف مینو سپهر )

ــ توطئه کثیف مجاهدین بر علیه جداشدگان ( آریا ایران )

ــ هیاهوی جدید فرقه رجوی ( محمد بازیارپور )

ــ بریف پارلمان بریتانیا: کمپ اشرف و کنوانسیون ژنو  ( پارلمان بریتانیا )

ــ نامه آقای مسعود خدابنده به آقای نوری المالکی نخست وزیر عراق ( ایران اینترلینک )

ــ ملاقات نمايندگان انجمن ايران باستان ـ آينده درخشان با مقامات سفارت عراق در پاريس  ( ایران باستان ـ آینده درخشان )

ــ چرا فاصله بین کوه مردان وزنان! اسیردراشرف تا بریدگی ومزدوری برای رژیم تنها نیم گام است ؟!! ( الف ـ مینو سپهر )

ــ مجموعه مطالب در محکومیت حمله خشونت طلبانه فرقه مجاهدین به اعضای جداشده ( ایران قلم )

ــ نامه سرگشاده خانم بتول سلطانی به نمایندگان پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ نامه سرگشاده محمد حسین سبحانی به مریم رجوی در مورد تهاجم اوباشان خشونت طلب و تروریست فرقه مجاهدین به وی در شهر کلن آلمان ( محمد حسین سبحانی )

ــ گزارش تايم از اوضاع نابسامان فرقه مجاهدین در اردوگاه اشرف ( مجله تایم)

ــ مجاهدین خلق از عراق به کجا خواهند رفت؟ ( اکونومیست  )

ــ روز پاسخگویی  رهبران فرقه مجاهدین نزدیک است ( علی جهانی فر )

ــ آیا اشرف شهر شرف است؟!! ( رضا اسدی )

مصاحبه آن سینگلتون با دکتر موفق الربیعی مشاور امنیت ملی عراق در مورد اردوگاه اشرف ( ایران اینترلینک )

ــ سربازان آمريکايي براي محافظت از رجوي در اردوگاه اشرف حضور دارند (مسعود خدابنده)

ــ در باره فرقه مجاهد ( اسماعیل هوشیار )

ــ سرنوشت قلعه اشرف  به کجا کشیده می شود؟ ( بتول ملکی )

ــ رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد! ( حمید تقوایی )

ــ  در باره ی هرزه درآيی های اخير مجاهدين ( محمد علی اصفهانی )

ــ عوامفریبی مجاهدین بخاطر جلب ترحم ( هادی شمس حائری )

ــ فاجعه اصلی برای فرانسه، با ورود رجوی به خاک این کشور رخ داده است!! ( بهار ایرانی )

ــ عراق تشدید محاصره اردوگاه اشرف را رد کرد ( بی بی سی )

ــ آخرین خبرها از اشرف ( بهزاد علیشاهی )

ــ مریم رجوی به فروپاشی تدریجی فرقه در قلعه اشرف اعتراف می کند ( یادداشت روز ـ ایران قلم )

ــ شل شدن میخ فرقه گرایی در عراق  ( علی جهانی فر )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد