_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

  مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق

قسمت سی و ششم : رجوی از کینه های شخصی افراد برای اقدامات نظامی و ترورها استفاده می کرد

قسمت سی و پنجم : اولین ملاک برای انتخاب افراد جهت عملیات، آمادگی برای خودکشی بود

 

05.10.2009

بتول سلطانی

http://saharngo.com/

batul_soltani_sahar@yahoo.com

 

لینک به قسمت سی و دوم، سی و سوم و سی و چهارم

لینک به قسمت سی ام و سی و یکم

لینک به قسمت بیست و هفتم و بیست و هشتم و بیست و نهم

لینک به قسمت بیست و چهرم، بیست و پنجم و بیست و ششم

لینک به قسمت بیست و دوم و بیست و سوم

لینک به قسمت بیستم و بیست و یکم

لینک به قسمت نوزدهم

لینک به قسمت هفدهم و هجدهم

لینک به قسمت شانزدهم

لینک به قسمت یازدهم تا چهاردهم

لینک به قسمت نهم و دهم

لینک به قسمت هشتم

لینک به قسمت هفتم

لینک به قسمت ششم

ما خسته اگر چه؛ شب ز ما خسته تر است.
تاريکی اگر چه دم به دم بيشتر است.
تاريک ‌ترين زمان هر شب امّا،
دانم که همان لحظه‌ی پيش از سحر است
 

 

قسمت سی و ششم مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق

 

رجوی از کینه های شخصی افراد برای اقدامات نظامی و ترورها استفاده می کرد

 

بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی در ادامه بحث اقدامات انتحاری در فاز راهگشایی، بفرمائید افراد از زمان انتخاب شدن برای عملیات تا اعزام چه پروسه ای را طی می کردند. چون احساس می شود آن آموزش هایی که اشاره کردید در متن مناسبات صورت نمی گرفته و لازمه اش یک مکان ایزوله شده بوده است. بعد بفرمائید در انتخاب این افراد جدای از آن فاکتور آمادگی برای خودکشی آیا فاکتورهای دیگری هم در نظر می گرفتند؟ در رابطه با این دو موضوع توضیح بدهید.

 

خانم بتول سلطانی: خوب بطور طبیعی شرایط هر عملیاتی با عملیات دیگر فرق می کرد. این دستگاهی بود که در مقطع سالهای بین 75 تا 80 چیده شده بود. یکی از فاکتور های انتخاب این افراد این بود که نباید از اعضای قدیمی سازمان باشند. دوم به دنبال پیدا کردن افرادی بودند که جدای از وظایف تشکیلاتی، نسبت به سوژه کینه و عداوت شخصی داشته باشند. یعنی انگیزه های فردی برای آنها خیلی مهم بود. مثلا از فرماندهان عملیات سوال می شد این افراد را بر اساس چه فاکتورها و خصوصیاتی انتخاب کرده اند. اولین ملاک همین انگیزه های شخصی بود و بحث صلاحیت و توان در درجه بعد اهمیت داشت. فاکتور بعد این بود که این افراد تا چه اندازه به ملاء تسلط دارند. یعنی نسبت به موقعیت و شرایط آشنایی دارند. اطلاعات شان از وضعیت عملیاتی به روز است یا نه. برای اینکه بتوانند بعد از انجام عملیات خودشان را نجات بدهند و دستگیر نشوند. روی این فاکتورها بطور اساسی مطالعه می شد. برای شان خیلی مهم بود که کسی از موضع انگیزه های شخصی وارد عملیات بشود. به این خاطر که این فرد یک انگیزه مضاعف برای موفق شدن داشت. از طرف دیگر امکان دستگیر شدن او هم به میزان زیادی کم می شد. چون آمادگی بیشتری برای خودکشی در او می یافتند. مثلا یادم هست آدمی که اینها برای ترور لاجوردی انتخاب کردند تنها دو سال بود وارد مناسبات شده بود. و حتی هنوز در یگان ها سازماندهی نشده بود.

 

منظورم این است که این  فرد در ورودی سازمان بود و از بدو ورودش به سازمان و در همان مرحله پذیرش گفته بود من باید بروم و لاجوردی را بزنم. انگیزه این فرد همان کینه و عداوت شخصی اش بود. این فاکتور برای سازمان در درجه اول اهمیت قرار گرفت و بعد توان و صلاحیت اش که خودبخود با اصرار و استمراری که درباره تصمیم اش داشت، سرانجام تشکیلات را مجاب کرد که او را به تیم عملیات ترور لاجوردی ببرند و اعزام کنند. به همین ترتیب سازمان مدتی هم رفت روی این محور که کسانی را برای این عملیات انتخاب کند که هنوز وارد مناسبات نشده اند و هیچ اطلاعی از کم و کیف و مناسبات درونی سازمان ندارند. چون فلسفه اش این بود که هر چقدر افراد کمتر بدانند، کم هزینه تر است. در این مرحله بحث صلاحیت ها جای خودش را به این مهم داد که اول ببینیم چه کسانی از سازمان کمتر می دانند و بعد انگیزه های شخصی بیشتری دارند تا به مرور این افرادرا به صلاحیت ها و توان تشکیلاتی و عملیاتی نزدیک کنیم.

 

به موازات این خط حتی افراد عضو و رده دار تشکیلاتی هم مثل افراد قدیمی از رفتن به این عملیات حذف می شدند و سازمان آنها را نیز از اینگونه عملیات کنار می گذاشت و تازه واردها را جایگزین می کرد. یکی از دلایلی هم که برای انتخاب نکردن اعضای قدیمی داشتند به نظر من این بود که نمی خواستند روی نیرهای کیفی خودشان ریسک کنند. از چند جهت یکی اینکه اینها را از دست ندهند و دوم اینکه در صورت دستگیر شدن هزینه زیادی روی دست سازمان می گذاشتند. هم از جهت اطلاعاتی که می سوخت و هم از جهت برد و اهمیتی که این افراد داشتند و هم تاثیری که بعدها روی لایه های مختلف سازمان می گذاشتند. چون اگر این افراد وا می دادند و همکاری می کردند خودبخود روی بقیه افراد و میزان مقاومت شان در شرایط مشابه تاثیر می گذاشت. ضمن اینکه خیلی از مسائل درون تشکیلاتی که مربوط به لایه های بالای سازمان بود لو می رفت. به دلیل همین هزینه هایی که روی دست سازمان می ماند، ترجیح می دادند از افراد و نفرات پائین تر انتخاب کنند. در کل این فاکتورها برای انتخاب افراد در عملیات راهگشایی مهم بود.

 

بنیاد خانواده سحر: بین زمانی که این افراد انتخاب می شدند تا زمان اعزام آنها چه اتفاقاتی می افتاد.

 

خانم بتول سلطانی: از لحظه ای که تیم آماده می شد، می رفتند در مرحله آمادگی برای انجام عملیات. در این مرحله ارتباط تیم بطور کامل با سایر اعضای ارتش و مناسبات و بقیه افراد قطع و تیم بکلی ایزوله می شد. در این مرحله هیچ اطلاعاتی از مناسبات به این افراد اضافه نمی شد. کارکرد این ایزوله شدن در وهله اول این بود که هم اطلاعات قبلی شان به مرور پاک می شد و هم رابطه شان با مناسبات و گرفتن اطلاعات تازه قطع می شد. به شکلی در نقطه صفر قرار می گرفتند. دومین کاری که در این مرحله انجام می شد، بحث تغییر ظاهری افراد بود. مثلا در آن مرحله داشتن ریش یک محمل و پوشش برای عادی سازی بود. افراد در این موقعیت ریش می گذاشتند تا با شرایط آداپته بشوند. با ریش گذاشتن یا هر نشانه و علامت دیگر روی عادی سازی می رفتند. بعد روی آمادگی جسمانی کار می کردند. اول تست پزشکی می دادند که ببینند سلامت جسمانی دارند یا نه. از هر نظر تست می شدند تا مشکل خاصی که در زمان عملیات باعث و مانع بشود، وجود نداشته باشد. بعد نحوه انجام عملیات را مرور می کردند. بارها و بارها روی موقعیت، هدف و چگونگی عملیات تمرین می کردند. در این مرحله روی نحوه خودکشی ها و اقدامات انتحاری در جریان عملیات تاکید بیشتری می شد. روی شکستن قرص های سیانور، استفاده از نارنجک برای خودزنی و یا استفاده از سلاح کمری کار میکردند.

 

آنقدر روی این موارد تمرین می شد تا ملکه ذهن افراد بشود و بتوانند چشم بسته و بدون اینکه نیاز به فکر کردن داشته باشند اقدام کنند. در لابلای این آموزش ها اوقات استراحت و فراغت افراد را به تماشای فیلم های تهییج کننده اختصاص می دادند. فیلم های کاملا آموزشی که افراد را چه بصورت روحی و روانی و چه فیزیکی و عملیاتی تهییج و آماده می کرد. حتی بعضا فیلم هایی با موضوع گروگان گیری به عنوان یک راه حل برای بن بست شکنی از وضعیت های اضطراری نشان میدادند. انجام انواع ورزش های بدنسازی و رزمی هم در این مقطع لحاظ می شد. نحوه تغذیه و تست های پزشکی. در تمام این مدت افراد تحت نظر مستقیم پزشک بودند. مرتب فشار خون و تست های لازم انجام می شد. فیلم هایی مربوط به منطقه عملیاتی برای آشنایی بیشتر و به روز شدن نسبت به منطقه و حوزه عملیاتی نمایش داده میشد. آموزش های لازم برای اینکه اگر در موقعیت محاصره قرار گرفتند چه کارهایی انجام بدهند، طرز حمل سلاح و مخفی کردن آنها در لباس ها و طرز وارد کردن آنها از مرز به داخل ایران داده میشد. مثلا آموزش می دادند که چگونه با وانت باری که علف حمل می کند، سلاح های همراه خود را وارد ایران بکنند.

 

عادی سازی در طرز لباس پوشیدن، راه رفتن، برخورد با مردم، سپری کردن اوقات تا زمان انجام عملیات و اینکه از چه امکاناتی و با چه پوشش ها و محمل هایی می شود استفاده کرد، یا اینکه چگونه بروند توی پوشش آدم های روستایی و از مرز وارد ایران بشوند، چگونه لباس تعویض کنند، مدارک شان را عادی سازی کنند، اگر در این مراحل دستگیر شدند چکار باید بکنند و غیره آموزش داده میشد. وضعیت دارایی و موجودی شان با حساب و کتاب های از پیش تعیین شده، ارتباط گیری با عقب و در صورت بودن نفرات داخل ایران چگونه با اینها ارتباطات صورت بگیرد باید مشخص می شد. در این مرحله مهمترین چیزی که آموزش داده می شد، چگونگی انجام عملیات جاری و غسل هفتگی بود. روی انجام اش تاکید اصولی می شد و بعد روی اجرای آن در حین عملیات آموزش داده میشد. تیم ها هر تعداد که بودند فرقی نمی کرد. با همان تعداد و با هر کمیتی افراد ملزم به انجام عملیات جاری و غسل ها بودند. تاکیدشان این بود که انجام شدن و نشدن عملیات و موفق بودن و نبودن آن به همین انجام دادن و ندادن عملیات جاری بستگی دارد. به انجام غسل های هفتگی و اینکه فرد پایبندی خودش را به این نشست ها نشان بدهد. اصلا می گفتند اینها مکانیزم این عملیات است. حتی عملیات جاری را به خواندن نماز در این مرحله ترجیح می دادند.

 

بنیاد خانواده سحر: این اطلاعاتی که اشاره کردید در مرحله ایزولاسیون نباید اضافه بشود چه نوع اطلاعاتی است.

 

خانم بتول سلطانی: خوب مبنا این بود که اینها وقتی انتخاب می شدند از آن مقطع به بعد در هیچ نشستی ولو حتی نشست های عمومی که مسعود و مریم حضور داشتند، اجازه حضور نداشتند. با هیچ فردی از هیچ رده ای از تشکیلات حرف نمی زدند. یعنی ارتباطی نبود که صحبت کنند. در این وضعیت آن داده های اولیه بتدریج از ذهن افراد پاک می شد و جای آن را اطلاعات تازه می گرفت. طوری که آن داده های اولیه بتدریج پاک می شد. آن فیلم ها هم یک جنبه اش این بود که فرد را دچار تراکم و تداخل اطلاعاتی می کرد. اینها باعث فراموشی می شد. لزوم اش این بود که در صورت دستگیری اطلاعات فرد به روز نبود. وقتی هم دستگیر می شد اطلاعات او مربوط به چهار ماه پیش بود. هر سوالی از او می کردند را به تناسب اطلاعات چهار ماه پیش و با اشارات و اینکه فلانی و فلانی بودند، نام می برد. در واقع سازمان می خواست از یک مرحله همه چیز را از ذهن افراد پاک کند، انها را از گذشته شان تخلیه کند تا در صورت دستگیر شدن چیز دندان گیری برای ارائه نداشته باشند.

 

-----------------------------------

 

قسمت سی و پنجم مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق

 

اولین ملاک برای انتخاب افراد جهت عملیات، آمادگی برای خودکشی بود

 

بنیاد خانواده سحر: بحث درباره عملیات انتحاری را با ورود سازمان به فاز عملیات راهگشایی، یعنی نفوذ دادن افراد به داخل کشور، ادامه می دهیم. چون به هر حال بخشی از این اقدامات در این مقطع صورت می گیرد و البته اشکال مختلفی دارد. چون این عملیات بر دو پایه انجام عملیات و دستگیر نشدن به هر قیمت بنا شده است. در مقدمه بفرمائید این عملیات از چه زمانی شروع شد و آن زمان شما کجا بودید و بعد درباره مسائل مرتبط با عملیات انتحاری در این مقطع توضیح دهید.

 

خانم بتول سلطانی: می دانید قبل از این فاز یعنی در سالهای 66 به بعد سازمان با استفاده از مرز زمینی و حمایت نیروهای عراقی واحدهای خودش را به جنگ با نیروهای مرزی ایران می فرستاد که به جنگ های گردانی معروف بود و در مرز عملیات می کردند و بر می گشتند. تا عملیات بزرگتر که همه تیپ ها را وارد کرد تا عملیات آفتاب و بعد هم چلچراغ و آخر هم فروغ جاویدان انجام شد. این روند تا زمان آتش بس ادامه داشت. بعد از عملیات فروغ جاویدان سازمان وارد فاز عملیات به اصطلاح راهگشایی شد. این عملیات با ترور صیاد شیرازی و لاجوردی و خمپاره زنی به داخل شهرهای ایران بارز گردید و تا مقطع سال 1380 و تا قبل از سقوط صدام ادامه داشت. فکر کنم درباره این فاز و اهداف و دلایل روی آوردن سازمان به این مرحله قبلا توضیح داده ام. به این دلیل ضرورتی نمی بینم آنها را تکرار کنم. برای شما هم چیزی که اهمیت دارد نقش عملیات انتحاری در این فاز است که سعی می کنم کلیتی از این مسائل خدمت شما عرض کنم. اولا عملیات به این صورت بود که تیم های مختلف را آموزش داده و به داخل ایران می فرستادند و اینها به شکل ترور مستقیم اشخاص و یا خمپاره زنی بر مراکز مختلف، عملیات می کردند. اولا چیزی که در این نوع عملیات بارز شد این بود که تعداد تلفات آن بیشتر بر مردم عادی و شهروندان تحمیل شد. تا آنجا که یاد دارم حتی پرونده ای در این رابطه توسط قربانیان و بازماندگان آنها در سطح بین المللی تشکیل شد و تا مدت ها سازمان دنبال این بود که بگوید اینها صحت ندارد. اما به هر حال ما که در متن بودیم می دیدیم که نفس این عملیات به گونه ای است که احتمال کشته شدن مردم عادی از زدن هدف های مورد نظر به مراتب بیشتر است. بخصوص در مورد خمپاره زنی ها که از فواصل دور و بصورت کور انجام می شد.

 

 اما آنچه مورد نظر شما است و باید به آن پرداخته بشود، اینست که این عملیات در چه نقطه ای با اقدامات انتحاری پیوند می خورد و رابطه اش با اقدامات راهگشایی در این مرحله چه بود. اولا یکی از اصولی ترین موضوعاتی که برای هر تیم عملیاتی روی آن بحث می شد و حتما باید از این مرحله می گذشتند، اثبات این موضوع بود که آیا این فرد و تیم عملیاتی جزو کسانی هستند که در برخورد با خطر دستگیری سیانور خودشان را می شکنند یا نه؟ اولین بحث این بود که اینها حاضر هستند خودشان را بکشند یا نه. دلیل اش این بود که می گفتند این عملیات به نسبت عملیاتی مانند فروغ جاویدان، فرد را در شرایط متفاوتی قرار می داد. می گفتند یک موقع مثل عملیات فروغ جنگ است. فرد وارد عملیات می شود، می زند و می خورد. تهدید اصلی اش این است که از روبرو می خورد و کشته می شود. این چندان نمود و اهمیت ندارد. هر چند در نوع خودش به هر حال برای فرد یک آزمایش است. اما این مرحله خیلی ساده است. بنابراین می گفتند این خیلی ملاک نیست. اما وقتی قرار بود یک مرز سرخ برای این عملیات معین بشود، موضوع بکلی فرق می کرد.  

 

در همان عملیات یعنی از نوع فروغ جاویدان هم مرز سرخ وجود داشت. مرز سرخ این بود که کسی نباید اسیر بشود. اما یک فرق اساسی با عملیات راهگشایی داشت. فرق اش این بود که در آن عملیات یعنی عملیات رودرو شما امکان بازگشتن و عقب نشینی دارید، امکان این را دارید که فرار کنید و خودتان را به اشرف برسانید. پشت سر شما باز است. از پشت سر تهدید ندارید همه تهدید شما از روبرو است. پس کمتر امکان دارد این مرز سرخ را زیر پا بگذارید. اما در این مرحله از عملیات یعنی مرحله راهگشایی، این مرز سرخ بطور خاص مورد تاکید قرار می گرفت. اینجا بحث این بود که وقتی کسی برای عملیات داخل ایران می شود و امکان عقب نشینی از او سلب می گردد و راه برگشتش بسته می شود، چطور باید امکان دستگیر شدن و به دست دشمن افتادن را از بین ببرد. مثلا روی همان عملیات مثل فروغ جاویدان بحث می شد و روی این که مثلا وقتی نتوانیم پیش برویم و یا امکان افتادن به دست دشمن باشد، راه بازگشت به عقب وجود دارد. این وضعیت فرق می کرد با کسی که به عمق خاک ایران میرود و می خواهد عملیات بکند. این فرد امکان برگشتن مثل آن شرایط جنگ رودرو را ندارد. پشت او قرارگاه اشرف نیست که به محض احساس خطر اسیر شدن برگردد و خودش را به جای امن برساند. پیش و پشت او دشمن است. در این شرایط فرد تنها یک راه فرار دارد. برای اینکه اگر به دست دشمن بیفتد مرز سرخ را رد کرده است. برای اینکه این مرز سرخ را رد نکند باید بتواند از قرص سیانورش استفاده کند تا زنده به دست دشمن نیافتد. پس اولین ملاک انتخاب این فرد برای تیم های عملیاتی حتما می باید این باشد که این فرد چقدر در زمان خطر دستگیری آماده استفاده از قرص سیانور است. چقدر آمادگی این را دارد که به هر صورت به دست دشمن نیافتد. خلاصه مطلب این بود که این آدم اهل خودکشی هست یا نه. برای اینکه می گفتند وقتی شما برای عملیات می روید برای رژیم پیش از هر چیز این مهم است که اگر هم نیروی خودش را از دست داده در عوض ضارب را جهت تخلیه اطلاعاتی زنده دستگیر کند و برای همین هم شما نباید تحت هیچ شرایطی خودتان را زنده به دست دشمن بدهید.

 

سازمان میگفت که پس متقابلا ما هم باید تلاش کنیم زنده به دست دشمن نیافتیم و کسی را انتخاب کنیم که اطمینان داشته باشیم خودکشی می کند. اولین ملاک برای انتخاب این افراد همان فاکتور آمادگی برای خودکشی بود. در همین رابطه هم برای تمام افراد که وارد این عملیات می شدند به اصطلاح خودشان سلاح تضمین برای خودکشی می گذاشتند. یعنی وسایلی که فرد بتواند با آن خودش را بکشد. سلاح های تضمین یکی سیانور ، یکی نارنجک بود، یکی هم سلاح کمری بود. در کنار این یک سری آموزش های خاص هم برای این افراد می گذاشتند. یکی از این آموزش ها مربوط به نحوه استفاده از تضمین های خودکشی. یعنی چگونگی استفاده از سیانور، نارنجک، و سلاح کمری در موقع لزوم و در شرایط مختلف بود. اینکه مثلا در موقعیت فرار، محاصره، کمین و همینطور فرض ها و موقعیت های مختلف چگونه می شود از این وسایل استفاده کرد. این وضعیت ها را طراحی و برای هر کدام شان آموزش های خاص می دادند. در کنار این یک سری آموزش های روانی - امنیتی هم می دادند. فرض را می گذاشتند روی اینکه اگر شما خودتان را نکشید و دستگیر بشوید چه وضعیتی در انتظار شما خواهد بود. اینها را طوری مطرح می کردند که تبدیل به تابو می شد. یعنی طوری که طرف تحت هیچ شرایطی حتی ذهن اش به سمت تسلیم شدن نرود. میز بعد از دستگیری را طوری می چیدند که فرد حتی تهییج بشود به سمت اینکه اصلا به امکان فرار هم فکر نکند و خودکشی را تنها گزینه ممکن تلقی کند.   

 

می گفتند در صورت تسلیم و دستگیر شدن باید شکنجه و فشار تحمل کنید که کشته شدن صدبار بهتر خواهد بود. بعد در همین رابطه مثال هایی می زدند از افرادی که رفته اند و تن به دستگیری داده و زیر بار فشارها تسلیم شده اند و در نهایت تن به همکاری با خفت و خواری به رژیم داده اند. به این ترتیب صحنه را جوری برای طرف مجسم می کردند که او می گفت بدون بروبرگرد من باید خودم را بکشم. یک سری هم آموزش هایی درباره ماده کردن و چگونگی خودکشی ها و زدن هم تیمی ها می دادند. در این مورد که وقتی خطر دستگیر شدن را احساس کردید چطور همدیگر را بزنید. یا حتی در صورتی که هم تیمی شما دستگیر شد چگونه او را در وضعیت دستگیر شدن و اسارت در نزد دشمن بزنید و او را راحت کنید. دراین وضعیت دیگر فرقی نمی کرد که چه کسی مسئول تیم و چه کسی تحت امر است، تنها جایی که رده تشکیلاتی مفهوم نداشت و تمرد تشکیلاتی و زیر پاگذاشتن اصول تشکیلاتی مجاز بود، همین وضعیت بود. در این وضعیت شما به محض احساس خطر وظیفه داشتید حتی مسئول خودتان را بزنید. به اعضای واحد آموزش داده می شد در صورتی که فردی از آنها زنده دستگیر شود هر فرد دیگر تیم با هر مسئولیتی وظیفه دارد تا فرد دیگر را با تیز بزند. او نباید معطل بماند که از دو نفر که یکی شان سر تیم است اول نفر همراه اش را و بعد خودش را بزند.  

 

اینجا دیگر سلسله مراتب تشکیلاتی تعیین کننده نیست که چه کسی فرمانده است و دستور می دهد و چه کسی زیر دست و تحت امر میباشد. اینجا فقط موقعیت برتر در پیش دستی برای کشتن هم تیم در درجه اول و بعد خودکشی ملاک است. مرز سرخ این است که کسی زنده دست دشمن نیفتد. در اینجا هم روی این مسئله که اگر عضو یک واحد نتوانست یا نخواست خودش را بکشد، هم تیمی ها وظیفه دارند او را کمک کنند تا خودکشی کند و در صورت تمرد موظف هستند او را بزنند. یعنی اصل بر این بود که تحت هیچ شرایطی کسی دستگیر نشود. همه اقدامات و برنامه ها و آموزش ها روی این معطوف شده بود و اهمیتی هم نداشت که چگونه فقط روی این تاکید بود که حتما این کار صورت بگیرد. به این شکل موضوع اقدامات انتحاری به فاز راهگشایی پیوند می خورد و عملی می شد.

-----------------------------------

 

مطالبی در ارتباط:

ــ گزارش تکمیلی از حضور هیئتی از فعالان حقوق بشر در شهر ژنو ( ایران قلم )

ــ رجوی و کناره گیری از مقام ولایت ( صرافپور )

ــ  قلعه کهنه اشرف در عراق و قلعه مدرن اوورسورواز در فرانسه ـ قسمت پنجم اعضای جداشده از مجاهدین خلق مرکز خشونت و تروریسم را در قلعه اوورسورواز در فرانسه نشان می دهند ( سایت ایران قلم )

ــ دمکراسی سد راه رشد تروریسم ( مسعود جابانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت چهارم ـ برخاستن مرده از قبر در قلعه اوورسورواز  ( سایت ایران قلم )

ــ نکشید این جوانان را!! ، داستان کوتاهی از رضا اسدی ( سایت پرواز )

ــ به اعتبار این جنبش ملی دستبرد نزنید!  ( علی کشتگر )

ــ اوور کانون اتفاقات غیر منتظره ( بهار ایرانی )

ــ شگردهای رهبری فرقه در قلعه اووروسورواز برای گردهمایی  20 ژوئن در فرانسه  ( علی جهانی )

ــ چرا مجاهدین در قبال به جریان افتادن پرونده 17 ژوئن سکوت کرده اند؟!! ( بهار ایرانی )

ــ همنوازی به سبک ریگی، رجوی ( امید پویا )

ــ نامه به خانم آنا ماریا گومش نماینده پرتغال در پارلمان اروپا ( کانون رهایی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت سوم ، اتحاد گروه تروریستی  جندالله و فرقه مجاهدین خلق ( ایران قلم )

ــ امواج یکی از شریان های حیاتی اوورسورواز در فرانسه ( بهار ایرانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت دوم ( سایت ایران قلم )

ــ نظرگاه های رجوی و مجاهدین درباره دمکراسی و حکومت ( بهار ایرانی )

ــ نامه سپاس و قدردانی کانون ایران قلم از خانم آنا ماریا گومش عضو گروه سوسیالیست اروپا ( ایران قلم )

ــ نامه تعدادی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق در عراق به رئیس پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ مجاهدین استخوان در گلوی آمریکا ( امید پویا )

ــ اهمیت ویژه گردهمایی 20 ژوئن 2009 در فرانسه برای رهبری فرقه مجاهدین ( سایت ایران قلم )

ــ اقامه دعوای بتول سلطانی عضو شورای رهبری مجاهدین در عراق ( بتول سلطانی )

ــ نامه کانون ایران قلم به رهبران احزاب اسپانیا ( ایران قلم )

ــ نامه کانون رهایی به نخست وزیر اسپانیا ( پیام رهایی )

ــ ملاقات های مادر رضوان در مجلس سوئد ( رابعه شاهرخی )

ــ نامه سرگشاده محمد سبحانی به آقای رودریگز نخست وزیر اسپانیا ( ایران قلم )

ــ دیالکتیک اندیشه و قهر، کادرسازی و کادرسوزی ( سعید شاهسوندی )

ــ مخلوق رجوی ( میترا یوسفی )

ــ مجاهدین خلق بخشي از سياست هاي خطير عراق ( آسوشیتدپرس )

ــ نماینده فرقه در پارلمان اروپا ( آن سینگلتون )

ــ افشای توطئه کثیف فرماندهی اوورسوراوواز در مورد جداشدگان و ایرانیان آزاده مقیم اروپا ـ 1 ( آریا ایران )

ــ طنز پیروزی نمایی فرقۀ رجوی! ( حامد صرافپور )

ــ توطئه مریم عضدانلو از اوورسورواز فرانسه علیه قربانیان از فرقه مجاهدین ( علی جهانی )

ــ در حاشیه گفتگو با یکی از نمایندگان پارلمان اروپا ( سعید محسنی )

ــ چه کسی به دژ اوورسورواز توجه می کند؟ ( ستار اورنگی )

ــ ملاقات نمایندگان کانون رهائی با سفیر عراق در دنهاخ هلند ( پیام رهایی )

ــ تناقضات مجاهدین ( ایران سبز )

ــ نامه به خانم میشل آلیوت ماری وزیر کشور دردولت فرانسه  ( الف مینو سپهر )

ــ توطئه کثیف مجاهدین بر علیه جداشدگان ( آریا ایران )

ــ هیاهوی جدید فرقه رجوی ( محمد بازیارپور )

ــ بریف پارلمان بریتانیا: کمپ اشرف و کنوانسیون ژنو  ( پارلمان بریتانیا )

ــ نامه آقای مسعود خدابنده به آقای نوری المالکی نخست وزیر عراق ( ایران اینترلینک )

ــ ملاقات نمايندگان انجمن ايران باستان ـ آينده درخشان با مقامات سفارت عراق در پاريس  ( ایران باستان ـ آینده درخشان )

ــ چرا فاصله بین کوه مردان وزنان! اسیردراشرف تا بریدگی ومزدوری برای رژیم تنها نیم گام است ؟!! ( الف ـ مینو سپهر )

ــ مجموعه مطالب در محکومیت حمله خشونت طلبانه فرقه مجاهدین به اعضای جداشده ( ایران قلم )

ــ نامه سرگشاده خانم بتول سلطانی به نمایندگان پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ نامه سرگشاده محمد حسین سبحانی به مریم رجوی در مورد تهاجم اوباشان خشونت طلب و تروریست فرقه مجاهدین به وی در شهر کلن آلمان ( محمد حسین سبحانی )

ــ گزارش تايم از اوضاع نابسامان فرقه مجاهدین در اردوگاه اشرف ( مجله تایم)

ــ مجاهدین خلق از عراق به کجا خواهند رفت؟ ( اکونومیست  )

ــ روز پاسخگویی  رهبران فرقه مجاهدین نزدیک است ( علی جهانی فر )

ــ آیا اشرف شهر شرف است؟!! ( رضا اسدی )

مصاحبه آن سینگلتون با دکتر موفق الربیعی مشاور امنیت ملی عراق در مورد اردوگاه اشرف ( ایران اینترلینک )

ــ سربازان آمريکايي براي محافظت از رجوي در اردوگاه اشرف حضور دارند (مسعود خدابنده)

ــ در باره فرقه مجاهد ( اسماعیل هوشیار )

ــ سرنوشت قلعه اشرف  به کجا کشیده می شود؟ ( بتول ملکی )

ــ رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد! ( حمید تقوایی )

ــ  در باره ی هرزه درآيی های اخير مجاهدين ( محمد علی اصفهانی )

ــ عوامفریبی مجاهدین بخاطر جلب ترحم ( هادی شمس حائری )

ــ فاجعه اصلی برای فرانسه، با ورود رجوی به خاک این کشور رخ داده است!! ( بهار ایرانی )

ــ عراق تشدید محاصره اردوگاه اشرف را رد کرد ( بی بی سی )

ــ آخرین خبرها از اشرف ( بهزاد علیشاهی )

ــ مریم رجوی به فروپاشی تدریجی فرقه در قلعه اشرف اعتراف می کند ( یادداشت روز ـ ایران قلم )

ــ شل شدن میخ فرقه گرایی در عراق  ( علی جهانی فر )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد