_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

مصاحبه تلویزیون پیوند با محمد حسین سبحانی ـ قسمت آخر

جدایی سرکار خانم فریبا هشترودی از شورای ملی مقاومت

 

27.01.2007

 

بهزاد علیشاهی:

سؤالات خیلی زیاد است ولی فرصت کوتاهی برای ما باقی مانده است. می خواستم لطف کنید هر چقدر که وقت هست در این مورد هم توضیح بدهید.آن هم جدا شدن یکی دیگر از اعضای شورای ملی مقاومت است، شورایی که سازمان مجاهدین ساخته اند و اسمش را از شورای ملی مقاومت فرانسه گرفته اند. در آغاز با یک ائتلاف خیلی گسترده آغاز کرد اما به ترتیب اعضای خودش را از دست داد. اخیراً هم در اخبار بود که خانم فریبا هشترودی نویسنده، روزنامه نگار و دختر پرفسور محسن هشترودی از سرمایه ها و گنجینه های علمی ایران از این شورا جدا شده است. خانم هشترودی سالیان با این سازمان بود و فعالیت می کرد. چه شده است؟ شورایی که امروز می بینید و شورایی که در ابتدا بود؟. فرصت کوتاه است لطف کنید در این مورد توضیح بدهید.

 

محمد حسین سبحانی:

ابتدا به سرکار خانم فریبا هشترودی به مناسبت جدایی شان از شورای ملی مقاومت تبریک می گویم. تشکلی که تنها آلت دست فرقه مجاهدین می باشد. شاید روزی شورای ملی مقاومت  اگر ساختار آن دقیق و به صورت دمکراتیک شکل می گرفت، می توانست نقطه امید برای نیروهای ملی و آزادیخواه باشد. اما با قدرت طلبی و  هژمونی طلبی رهبری سازمان مجاهدین خلق بر آن در سال 1360 این نقطه امید به نقطه یأس تبدیل شد و مسیری که باید می پیمود، طی نکرد. قبل از سرکار خانم فریبا هشترودی بسیاری از دوستان، شخصیت ها و احزاب دیگر از شورای ملی مقاومت جدا شده اند که در صدر آنها دکتر ابوالحسن بنی صدر، آقای دکتر خانبابا تهرانی، زنده یاد دکتر قاسملو، دکتر بهمن نیرومند، حزب دمکرات کردستان ایران، شورای متحد چپ ، دکتر حسن ماسالی، دوست عزیز دکتر مسعود بنی صدر، دوست خوبمان آقای مسعود خدابنده و همینطور برادر ایشان آقای ابراهیم خدابنده ، دکتر بهمن اعتماد ، هنرمندان محترم آقای پرویز آقا رخ ، آقای محمد تقدسی، دکتر کامبیز روستا ، دکتر منصور فرهنگ نخستین نماینده تام الاختیار ایران بعد از انقلاب در سازمان ملل متحد و سایر دوستان قرار دارند که الان فرصت نیست تک به تک نام ببرم و شما هم فرموید فرصت کم است و من در فرصت دیگری به آن خواهم پرداخت . این دوستان همه عضو شورای ملی مقاومت بودند و از سازمان مجاهدین جدا شدند. شما اشاره کردید که سازمان مجاهدین نام شورای ملی مقاومت را از شورای ملی مقاومت فرانسه گرفته است. اولاً شورای ملی مقاومت فرانسه در مقابل فاشیسم و نیروی خارجی می جنگید و اعتبار آن نیز در این موضوع نهفته بود . اما سازمان مجاهدین یا شورای ملی مقاومت دست ساز آقای مسعود رجوی با نیروی خارجی که نمی جنگد، نه تنها با نیروی خارجی نمی جنگد بلکه در اتحاد کشور و قدرت خارجی در حال جنگ با مردم ایران ، یعنی  رژیم صدام حسین اتحاد و پیمان استراتژیک بسته است و علیه مردمش جنگیده است.

ثانیاً اساساً وجود یک تفکر فرقه گرایانه با ساختار شورا و مناسبات شورایی در تناقض است. مگر قابل تصور است که  یک تفکر فرقه گرایانه بر شورای ملی مقاومت حاکم باشد، ولی به مناسبات و قواعد دمکراتیک هم پایبند باشد. الان مسول شورای ملی مقاومت کیست؟ آقای مسعود رجوی. باصطلاح رئیس جمهور این شورا چه کسی است؟ خانم مریم رجوی. دبیر ارشد شورای ملی مقاومت چه کسی است؟ آقای محسن رضایی. اینها که همه رهبران سازمان مجاهدین هستند. آقای مسعود رجوی که فرمانده ارتش آزادیبخش است. ایشان که رهبر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق است. در واقع سازمان مجاهدین با اسم ها بازی می کند تا هر کدام پوششی برای تفرک ترور و خشونت باشد. مگر می شود آقای مسعود رجوی و خانم مریم رجوی  هم مسئول سازمان مجاهیدن باشند هم مسئول ارتش آزادیبخش و هم شورای ملی مقاومت؟ خوب از همین یک نمونه  پیداست که هژمونی طلبی و تمامیت خواهی یعنی چی؟

بنابراین خروج خانم فریبا هشترودی از شورای ملی مقاومت یک امر قابل پیش بینی بود. همانطور که این امر برای افرادی که هنوز در شورای ملی مقاومت هستند، قابل پیش بینی می باشد و من نمی خواهم به دلایلی نام آنها را ببرم. در آینده مطمئن باشید که دوستان دیگری خواهند بود که از شورای ملی مقاومت جدا خواهند شد. در واقع از ترکیب اولیه شورا که در سال 1360 شکل گرفت، 90% جدا شده اند. از آن ترکیب فقط 2 یا 3 نفر باقی مانده اند که گفتم به هردلیلی نمی خواهم نام آنها را در اینجا ببرم. در هر صورت من فکر می کنم در شرایط کنونی شورای ملی مقاومت یک نام بیش نیست. من فکر می کنم الان شرایط مناسبی است که افراد معدود باقیمانده در این شورا که تعداد آنها کمتر از انگشتان یکدست نمی باشد، از سازمان مجاهدین جدا شوند. مجدداً به سرکار خانم فریبا هشترودی تبریک می گویم و امیدوارم در فعالیت های جدید ی که خارج از چارچوب شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق آغاز کرده اند، موفق باشند و بتوانند در زمینه فعالیت های اطلاع رسانی ،روزنامه نگاری و علمی موفق شوند.

 

بهزاد علیشاهی:

ما هم به ایشان تبریک می گوییم. من یک سؤال دیگر هم در این زمینه داشتم. آخرین افرادی که از شورای ملی مقاومت جدا شدند آقای هدایت الله متین دفتری و همسرشان خانم مریم متین دفتری بود که به علت نسبتشان با دکتر محمد مصدق وزنه ای در شورای ملی مقاومت محسوب می شدند. آن اتفاق مربوط به سال ها قبل بود. من سؤالم این است که چرا در آن بقیه جدا نشدند. یعنی چه باید در شورا می گذشت تا بقیه جدا شوند. مجاهدین 500 نفر از اعضای خودشان را وارد شورا کردند و با لباس فرم روی صندلی های اجلاس شورا می نشستند. مناسبات و رهبری مسعود رجوی را هم که همه دیده بودند، چه چیزی را خانم هشترودی آن موقع ندید که حالا بعد از گذشت سالیان دیده است. مثلاً یک جا رابطه سازمان مجاهدین با عراق و صدام حسین دیده می شود آقای ابولحسن بنی صدر جدا می شود. دیکتاتوری در شورا دیده می شود، آقای قاسملو جدا می شود. آقای متین دفتر عملیات انتقامجویانه در داخل ایران را می بیند جدا می شود، چه چیزی را خانم هشترودی در این سال ها دیده است. شاید این سؤال را بهتر است از خود ایشان بکینم ولی در فرصت یکی، دو دقیقه خواهش می کنم در این مورد توضیح بدهید.

 

محمد حسین سبحانی:

سعی می کنم در دو دقیقه باقی مانده و در حد مقدور پاسخ را به شما بدهم. اولا به نظر من دیگر کسی در شورای ملی مقاومت به عنوان فرد مستقل باقی نمانده که انتظار جدایی آنها را از شورای ملی مقاومت داشته باشیم. در پاسخ قبلی عرض کردم که ممکن است به اندازه انگشتان یک دست افراد غیر مجاهد در این شورا وجود داشته باشند. بقیه بدون استثناء اعضای سازمان مجاهدین می باشند یا افرادی که از سازمان مجاهدین جدا شده اند تا شورای ملی مقاومت فعالیت کنند. مثلاً آقای اسماعیل وفا یغمایی عضو مرکزیت سازمان مجاهدین بوده است، حالا می گوید من عضو شورای ملی مقاومت هستم. بنابراین نباید یک تصور غیر واقعی داشت که چرا بقیه جدا نمی شوند، زیرا بقیه ای وجود ندارد. اما اینکه چرا خانم فریبا هشترودی زودتر جدا نشده اند؟ همین سؤال را می شود از آقای متین دفتری کرد. همین سؤال را می شود ا زمن کرد که چرا زودتر از فرقه مجاهدین جدا نشده ام. می شود همین سؤال را می شود مطرح کرد که چرا آقای پرویز یعقوبی زودتر از مجید شریف واقفی جدا نشده است؟ بنابراین بسته به موقعیت و شرایطی که برای افراد وجود دارد در مسیر آگاهی قرار می گیرند و روند جدایی را آغاز می کنند و در هر نقطه ای که جدا شدند باید آن را به فال نیک گرفت و آن را نقطه آغازی دانست که فرد بتواند تجربیات تلخ گذشته خودش را برای عبرت نسل جوان بیان کند.

 

بهزاد علیشاهی:

وقت کم است و سؤالات زیاد است . آقای سبحانی از شما برای حضور در این مصاحبه تشکر می کنم. از شما قول گرفتیم که چه در مورد مسائل روز و چه در مورد سرگذشت خودتان مجدداً تشریف بیاورید.

 

محمد حسین سبحانی:

من هم جناب آقای علیشاهی از شما و سایر همکارانتان سپاسگذاری می کنم و بخاطر  کار جدیدی که آغاز کردید، واقعاً به شما تبریک می گویم . امیدوارم که همگی به کمک یکدیگر بتوانیم در تقویت فرهنگ مبارزه منطقی و مسالمت آمیز و همینطور نقد و نفی  فرهنگ خشونت موفق باشیم.

 

قسمت های قبلی این مصاحبه

 

مصاحبه تلویزیون پیوند با محمد حسین سبحانی در مورد مسائل سیاسی روز

چرا سازمان مجاهدین از صدام حسین شهید و قهرمان می سازد؟

 

 14.01.2007

برنامه تلویزیونی پیوند در تاریخ 12.01.2007 مصاحبه ای را با محمد حسین سبحانی در مورد مسائل روز انجام داده که از شبکه ماهواره ای تلویزیون رنگارنگ پخش شده است. سایت قلم به جهت اهمیت مطالب طرح شده در این مصاحبه اقدام به انتشار این گفتگو  به صورت نوشتاری کرده است. تلاش می کنیم که این مصاحبه را در 4 یا 5 قسمت به اطلاع خوانندگان عزیز برسانیم که در زیر قسمت اول این گفتگو را ملاحظه خواهید کرد.همچنین به سهم خود از تلاش مسئولین تلویزیون پیوند تشکر، و برای این دوستان آرزوی موفقیت می کنیم.

سایت قلم

14.01.2007

 

بهزاد علیشاهی:

با سلام به همه بینندگان عزیز، دوستان عزیزی که لطف کردند و بعد از شروع مجدد برنامه تلویزیون پیوند با پیام گیر تماس گرفته و تبریک گفتند. همچنین سلام می کنیم به دوستانی که در کمپ تیف هستند و برای برنامه ما نامه نوشتند و برنامه ما را  دنبال می کنند. امروز همچنین شما می توانید با تلفن پیام گیر سؤال هایتان را هم مطرح کنید وما نیز در برنامه تلویزیونی به آنها پاسخ خواهیم داد و امروز هم در مورد مسائل سیاسی روز از آقای محمد حسین سبحانی دعوت کردیم که با حضور ایشان به بررسی این مسائل بپردازیم.

آقای سبحانی خیلی خوش آمدید و لطف کردید که تشریف آوردید، رنج راه را به خودتان هموار کردید و تشریف آوردید تا با حضور شما به مسائل روز بپردازیم چه سوالاتی که داشتیم با شما در میان بگذاریم.

 

محمد حسین سبحانی:

خیلی متشکرم جناب آقای بهزاد علیشاهی ، خدمت شما سلام عرض می کنم ، همینطور بینندگان عزیز برنامه تان . امیدوارم که شما و همکارانتان در برنامه هایی که دارید، موفق باشید. در خدمتتان هستم.

 

بهزاد علیشاهی:

البته بعضی از شما بینندگان عزیز حتماً  با چهره،  صدا و شخصیت آقای سبحانی آشنا هستید و مقاله ها و مصاحبه های ایشان را مطالعه کردید و آشنا هستید. اما حضور آن دسته عزیزانی که برای اولین بار آقای سبحانی را در این برنامه تلویزیونی می بینند، شمه ای از بیوگرافی ایشان را با اجازه شان عرض می کنم . آقای سبحانی متولد سال 1339 از شهر ساوه می باشند و فارغ التحصیل دانشکده علوم و فنون هواپیمایی هستند که از سال 1356 بطور حرفه ای با گرایش به جریان های ملی ، مذهبی  و بطور خاص دکتر علی شریعتی وارد سیاست شدند، اما این سیاست  به کجا کشید؟ آقای سبحانی در سال 1357 بطور حرفه ای فعالیت خودشان را با سازمان مجاهدین خلق در نهاد های دانشجویی و کارمندی ادامه دادند . همچنین برادر کوچکتر ایشان که وارد فعالیت های سیاسی شده بودند در سال 1360 توسط  جمهوری اسلامی دستگیر می شوند و بعد از 7 سال حبس در زندان های اوین و قزل حصار در سال 1367 اعدام می شود. آقای سبحانی سال 1362 برای ادامه همکاری با سازمان مجاهدین خلق به عراق می روند و قبل از رفتن به عراق فرماندهی دو هسته مقاومت را در تهران بر عهده داشتند. وی  در سال 1362 به همراه همسرشان به کردستان ایران و سپس کردستان عراق رفتند و فعالیتشان را با مجاهدین ادامه دادند و در بخش رادیو مجاهد در قسمت های الکترونیک و فنی با توجه به تخصصی که داشتند، مشغول بکار شدند. ایشان در سال 1363 عضو مرکزیت نهاد سازمان مجاهدین خلق بودند و در سال 1365 به ستاد اطلاعات سازمان مجاهدین منتقل شدند و به عضویت شورای مرکزی سازمان در آمدند. همچنین ایشان مدتی نیز در ترکیه فعالیت داشتند همچنین در بغداد در بیمارستان طباطبایی بغداد در بخش های آب و برق قرارگاه اشرف و سایر ستاد های سازمان فعالیت داشتند. البته سرگذشت آقای سبحانی ،سرگذشت پر ماجرا و از سویی دردناک است. ایشان در سال 1371 سؤالاتی را در مورد استراتژی و ایدئولوژی سازمان مطرح نمودند که طرح این سؤالات موجب میشود که زندگی ایشان وارد مرحله جدیدی شود و چون در سازمان مجاهدین جایی برای بحث و گفتگو نبود تا بر سر این اختلافات صحبت شود، کسی را قانع کنند یا  قانع شوند. به همین ترتیب  ایشان به زندان انفرادی منتقل می شود و هشت سال را در زندان های انفرادی سازمان مجاهدین سپری می کنند، زندانی تلخ و دردناک چه به لحاظ روحی و چه به لحاظ جسمی  و بعد به زندان اطلاعات و امنیت عراق منتقل می شوند و سپس به زندان مخوف ابوغریب منتق می شوند. زندانی که تصویر آن در ذهن همه عراقی ها و اعضای جداشده از سازمان مجاهدین هست، زندان ابوغریب. البته ایشان سرگذشت خودشان را به صورت مکتوب در کتاب های "من از ابوغریب سرزمین درد و رنج می آیم"  و همینطور کتاب "روزهای تاریک بغداد " نوشته اند. البته ما امروز قصد نداریم که در مورد خاطرات تلخ ایشان در سازمان مجاهدین و زندان ابوغریب صحبت کنیم، و می خواهیم در مورد مسائل روز با ایشان گفتگویی داشته باشیم و می خواهیم که از همین حالا از ایشان قول بگیریم که در فرصت دیگر به این مسائل و خاطرات و تجربیات ایشان نیز بپردازیم.

 

محمد حسین سبحانی:

خواهش می کنم من در خدمتتان هستم.

 

بهزاد علیشاهی :

خوب اگر موافق باشید به مسائل روز بپردازیم. من شخصاً فکر می کنم که بررسی مسائل سازمان هایی که ادعای اپوزیسیون جمهوری اسلامی را دارند، اینکه در چه وضعیتی هستند و  چگونه عمل می کنند، مهم است. من فکر می کنم که وقتی اشتباهات این اپوزیسیون دروغین و پوشالی را بررسی کنیم و بینندگان عزیز بفهمند که اینها چه می کنند و خودشان چقدر با رژیم جمهوری اسلامی سنخیت دارند. آن وقت می توان راه درست تر مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی را پیدا کرد. آن وقت تلاش ها و تمام زحماتی که جوان ها ومردممان بر دوش خودشان هموار می کنند، به  هرز نمی رود و در جایی گره می خورد و به ثمرمی نشینند. اما اگر به خبر های روز بخواهیم بپردازیم مهمترین خبری که هنوز در جریان است خبر اعدام دیکتاتور سابق عراق صدام حسین می باشد. در مورد اعدام صدام حسین موضع گیری های متفاوتی شد که شما در جریان هستید. بعضی محکوم کردند، بعضی اظهار شادمانی کردند، بعضی محکوم کردند بخاطر اینکه با حکم اعدام مخالف هستند مثل خود ما و دوستان ما و همینطور خود شما که من از مقالاتتان این را خوانده ام. اما عده ای نیز ، نه اینکه با حکم اعدام مخالف باشند، بلکه با این رویکرد که از صدام حسین شهید و قهرمان بسازند با اعدام صدام مخالفت کردند. اما چیزی که جای تعجب دارد موضع گیری سازمان مجاهدین خلق است ، سازمانی که از طرفی هر گونه ارتباط خود را با صدام حسین، که روابط قوی و مستحکمی بوده ، انکار می کند. درحالیکه فیلم هایی است  که پول می گیرند و با یکدیگر دست می دهند و روبوسی می کنند و خط و خطوط می گیرند. در حالی که سازمان اینها را انکار می کند بهتر بود که در این جا و اعدام صدام حسین  هم سکوت کند یا اظهار شادمانی کند . چرا در فیلم هایش تلویحاً اظهار ناراحتی می کند؟ سازمان مجاهدین تلویحاً صدام حسین را شهید و قهرمان می داند و خبرهایش را طوری القا می کند که انگار همه سرزمین ها  به خاطر اعدام صدام حسین ناراحت هستند و اعدام او با شکست مواجه شده یا دیکتاتور نبوده، اگر ممکن است در این مورد توضیح بدهید که چرا سازمان مجاهدین در حالیکه حمایت از صدام حسین  به ضررش است این موضع را می گیرد؟

 

محمد حسین سبحانی:

مجدداً از شما جناب آقای علیشاهی تشکر می کنم. همانطور که شما اشاره کردید صدام حسین دیکتاتوری بوده که با روش زور و خشونت در عراق به قدرت رسید. در واقع صدام حسین کودتاچی بود که علیه کودتاگر دیگری به نام حسن البکر، در حالیکه معاونت وی را در دهه هفتاد میلادی بر عهده داشت، کودتا کرد و بر سرکار آمد. در واقع صدام حسین از جوانی با روحیه خشونت، زور  و خونریزی بزرگ شد و این روش و منش در او نهادینه شد و این فرهنگ و منش را تا لحظه مرگ و اعدام وی، در گفتار و رفتار او قابل مشاهده بود. از طرف دیگر صدام حسین از نگاه ایرانیان دیکتاتوری بوده که یک جنگ هشت ساله را به مردم و سرزمین ایران تحمیل کرده است ، این مسئله هم به حاکمیت سیاسی رژیم جمهوری اسلامی بر ایران ربطی ندارد، کمااینکه در زمان حاکمیت رژیم سلطنتی در ایران نیز صدام حسین ادعاهای ارضی در مورد سرزمین ایران داشت. شما حتما معاهده الجزایر را در سال 1975 بخاطر دارید که صدام حسین با محمد رضا شاه این قرارداد را امضا کرد ولی در شهریور 1359 از موضع دیکتاتوری، تکبر و غرور در تلویزیون عراق ظاهر شد و آن عهدنامه را پاره کرد و در واقع جنگ ایران و عراق آغاز شد و صد ها هزار نفر از دو طرف را به کشتن داد. این فقط یکی از پرونده های صدام حسین است. تجاوز صدام حسین به کشور کویت، کشوری عربی که  همسایه عراق بود. صدام حسین مدعی بود که کویت استان چهاردهم عراق است.

بهزاد علیشاهی :

کشوری که در جنگ با ایران به وی کمک می کرد.

محمد حسین سبحانی :

بله ،علاوه بر آن من خاطرات بسیاری خودم از جنایات صدام حسین در زندان ابوغریب دارم. اجازه بدهید خاطره ای را که الان به ذهنم آمد خدمتتان عرض کنم. در زندان مخابرات عراق من 40 روز زندانی بودم، من قبل از انتقال به این زندان،  در زندان انفرادی سازمان در قرارگاه اشرف به مدت هشت سال زندانی بودم و همیشه در تنهایی و در زندان انفرادی بودم، اما وقتی به زندان سازمان امنیت عراق در بغداد منتقل شدم برعکس در سلولی زندانی شدم که مملو از جمعیت بود و چهارده، پانزده نفر در یک اتاق کوچک جا داده بودند و بطور فشرده در کنار هم بودیم و جا و محل کافی برای خواب نبود. محیط سلول بسیار کثیف و رنگ دیوارهای زندان به رنگ خون بود. در آنجا فقط من ایرانی بودم و بقیه عراقی و از اپوزیسیون شیعه و کرد رژیم صدام حسین بودند، در میان آنها استاد دانشگاه ، تاجر و دانشجو بود و شب ها واقعا بدون هیچ ذره ای  اغراق، هرشب بدون استثنا صدای ضجه و ناله شکنجه در زندان فراوان دیده می شد. در زندان ابوغریب نیز که شما خودتان فیلم هایش را دیده اید و مستند می باشد، بنابراین در اینکه صدام حسین دیکتاتور بوده، تردیدی نیست. حتی شاید بتوانیم بگوییم که تاثیرات دیکتاتوری صدام حسین در منطقه خاورمیانه، تاثیرات عمیق و جدی و بسیار مهمی بوده است. بنابراین در مورد آن چیزی که شما گفتید بخشی با اعدام صدام حسین مخالفت یا موافقت کردند، به نظر من صدام حسین یک دیکتاتور بوده و فکر میکنم که  هیچکس در آن ذره ای تردید و شک ندارد، جز بخش کوچکی که من آنها را بقایای صدام حسین اطلاق می کنم. البته نهاد ها ، شخصیت ها ، احزابی در سطح دنیا به دلیل اینکه اساساً با حکم اعدام مخالف هستند، جدا از اینکه آن شخص چه کسی باشد با حکم اعدام مخالف هستند، طبعاً با این اعدام هم مخالفت کردند  و عده ای هم گفتند نه وی باید اعدام می شده است. اما همانطور که شما اشاره کردید گروه کوچکی که بقایای صدام حسین ، حزب بعث عراق و متحدین این دیکتاتور بوده اند و  متاسفم بگویم که ایرانی هستند، نیز با اعدام صدام حسین مخالفت و اظهار همدردی کردند. سازمان مجاهدین که در پروسه تاسیس 41 ساله خودش تا کنون هیچگاه در مورد حکم اعدام نه اطلاعیه ای داده نه جایی در محکومیت آن سخنی گفته است، نه تنها در مورد نفی حکم اعدام سخن نگفته و اطلاعیه نداده، بلکه خود اعدام کرده است. صد ها تروری که در خیابان های تهران، جدا از اینکه ماهیت فرد ترور شونده چه بوده، روی روش و تاکتیک تاکید دارم، چه در زمان شاه و چه در زمان رژیم جمهوری اسلامی صد ها نفر را در خیابان ها بدون محاکمه، بدون تشکیل دادگاه و حضور قاضی و هیئت منصفه اعدام و ترور کرده است، اکنون سر بزنگاه که حکم اعدام صدام حسین اجرا شده اطلاعیه داده  و با حکم اعدام صدام حسین مخالفت کرده و اینجا من اطلاعیه اش را دارم که گفته " مخالفت اصولی با حکم اعدام " دارد. چرا این را تا قبل از اجرای حکم اعدام صدام حسین نگفتید که بطور اصولی با حکم اعدام مخالف هستید؟ شما ده ها نفر از اعضای منتقد و جدا شده خود را اعدام کرده اید، چه در زمان شاه و چه در زمان رژیم جمهوری اسلامی، از مجید شریف واقفی گرفته تا مرتضی هودشتیان ، از جواد سعیدی گرفته تا میرزا جعفر علاف در زمان رژیم سلطنتی، در زمان رژیم جمهوری اسلامی نیز شما قربانعلی تراب و پرویز احمدی را اعدام کردید. چرا علی نقی حدادی عضو مرکزیت سازمان را اعدام کردید؟ اگر شما با اعدام مخالف هستید بفرمایید و بگویید که علینقی حدادی چه شد؟ به چه جرمی اعدام شد؟

بهزاد علیشاهی:

یعنی باید ابتدا گذشته خود را نقد کنند.

محمد حسین سبحانی:

دقیقاً ، بنابراین در موضع گیری سازمان مجاهدین در مقابل اعدام صدام حسین و حمایت از او نکته ای خاص نهفته است. در سؤال شما این بود که آیا بهتر نبود که سازمان مجاهدین در مقابل اعدام صدام حسین سکوت می کرد؟

پاسخ من منفی است. می دانید که سازمان مجاهدین تا لحظه اعدام صدام حسین در مورد دستگیری و پرونده و دادگاه صدام حسین سکوت کرده بود، تا این مرحله منافعش در این بود که سکوت کند و با حضور و زنده بودن صدام حسین موضع گیری حمایتی از وی را انجام ندهد تا پرونده مشترک خودش و صدام حسین را در افکار عمومی علنی و روشن شود. اما چرا بعد از حکم اعدام صدام حسین این کار را انجام می دهد؟ این مسئله یک دلیل مشخص استراتژیکی دارد. شما می دانید که با اتفاقاتی که بعد از سی خرداد 1360 پیش آمد و سرنگونی کوتاه مدت رژیم جمهوری اسلامی با بن بست مواجه شد، سازمان مجاهدین خلق ادامه استراتژی اش را بر این بنیان نهاد که با عراق و صدام حسین وارد ارتباطات استراتژیک شود. این استراتژی را هم از زمانیکه آقای مسعود رجوی با آقای طارق عزیز معاون نخست وزیر وقت عراق در پاریس ملاقات کرد، آغاز شد و اتفاقاً دکتر بنی صدر نیز به دلیل اینکه این عمل و رویکرد سازمان مجاهدین  را مخالف منافع ملی ایران تشخیص داد با آن مخالفت کرد و از شورای ملی مقاومت جدا شد. از آن مقطع سازمان مجاهدین به دلیل اینکه در بن بست سرنگونی کوتاه مدت رژیم جمهوری اسلامی گرفتار شده بود، تنها راه باقی مانده برای این سازمان در چارچوب استراتژی مبارزه مسلحانه و تروریستی ، رفتن به عراق بود . اکنون نیز همین خط و استراتژی را کماکان ادامه می دهد. شکل آن را طور دیگری نشان می دهد، ولی محتوی و ماهیت استراتژی سازمان مجاهدین خلق تغییری نکرده است و کماکان می خواهد مبارزه مسلحانه و تروریستی را ادامه بدهد. در کجا؟ در ظرف و محیط عراق. بنابراین به دلیل اینکه سازمان مجاهدین خلق کماکان به استراتژی مبارزه مسلحانه اعتقاد دارد و به دنبال آن به حضور در عراق نیز نیاز دارد، لازم است که در این نقطه برای  اعدام صدام حسین همدردی کند. چرا؟ برای اینکه بتواند از میان بقایای صدام حسین در عراق یارگیری کند. شما می دانید که در مقطعی که آمریکا و انگلیس در سال 2003 به عراق حمله کردند و صدام حسین در طول کمتر از دو هفته سرنگون  شد، ارتش صدام حسین دست نخورده باقی ماند، شبکه ارتباطی و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و گارد ویژه صدام حسین دست نخورده باقی ماند. الان آن نیروها و شبکه های ارتباطی شان وجود دارد. اکنون شما عملیات تروریستی که در داخل عراق مشاهده می کنید به وسیله همین افراد و تحت عنوان بقایای حزب بعث و القاعده عراق صورت می گیرد. مردم و شیوخی را که سازمان مجاهدین خلق مدعی حمایت از خودش می شود از همین بقایای صدام حسین، مخابرات عراق و پرسنل امنیتی و اطلاعاتی ارتش صدام حسین هستند. بنابراین سازمان مجاهدین خلق نیاز داشت که برای خوشآیند و راضی کردن بقایای صدام حسین و این افراد موضع گیری حمایتی از صدام حسین را در زمان اعدام وی انجام دهد تا بتواند از میان آنها برای ادامه استراتژی خود در عراق یارگیری کند، لابی سازی کند و شرایط را برای چرخش اوضاع و شرایط سیاسی در عراق به کمک یکدیگر فراهم کنند. بنابراین سازمان مجاهدین به موضع گیری حمایتی و راه انداختن شبکه تبلیغاتی در حمایت از صدام حسین و مخالفت با اعدام وی نیاز داشت تا به طرف مقابل و بقایای صدام حسین، صداقت مواضع گذشته خود را اثبات کند. سازمان مجاهدین خلق  این موضع گیری را انجام داد تا برای چرخش اوضاع و شرایط سیاسی عراق از طریق عملیات تروریستی گروه های حامی صدام حسین، سرمایه گذاری کرده باشد. درست است که سازمان مجاهدین خلق با موضع گیری به نفع صدام حسین چیزی را از دست می دهد و مورد پرسش قرار می گیرد که چرا از دیکتاتور حمایت کرده است؟ اما سازمان مجاهدین خلق منافع اصلی و استراتژیکی خودش را در این می بیند که از صدام حسین حمایت کند تا در میز گفتگوهایش با همان شیوخ و بقایای صدام حسین ، این حمایت وهم دردی را روی میز بگذارد و بگوید ما با اعدام  "سید الرئیس"، عنوان مورداستفاده برای صدام حسین، همدردی کردیم و آن را محکوم کردیم. بنابراین سازمان مجاهدین خلق جدا از ماهیت مشترک با صدام حسین، به دلایل استراتژیکی و برای آینده به این موضع گیری احتیاج داشت تا از میان بقایای صدام حسین یارگیری و لابی سازی کند. شما حتما در اخبار روز گذشته شنیده اید که القاعده عراق رسماً طی بیانیه ای اعلام کرده که جهت حمایت از صدام حسین به شدت در مقابل سیاست های جدید امنیتی دولت مرکزی عراق با حرکات تروریستی مقاومت خواهد کرد و انتقام خون صدام حسین را خواهد گرفت. خوب شما یک نقطه مشترک بسیار قوی بین مواضع سازمان مجاهدین خلق در حمایت از صدام حسین با مواضع این گروه های تروریستی در عراق مشاهده می کنید. سازمان مجاهدین همه این موضع گیری ها را در حمایت از صدام حسین بدین جهت انجام داده که با گسترش عملیات تروریستی در عراق و گسترش نا امنی ها و تضعیف دولت عراق، فرصت حضور در این کشور و دلخوش کردن به مبارزه مسلحانه و تروریستی از طریق خاک عراق به ایران را داشته باشد.

 

مصاحبه تلویزیون پیوند با محمد حسین سبحانی ـ  قسمت دوم

چرا سازمان مجاهدین از صدام حسین شهید و قهرمان می سازد؟

15.01.2007

 

بهزاد علیشاهی:

آقای سبحانی ، شما از خاطراتتان از زندان ابوغریب گفتید . قبل از اینکه سؤال بعدی را مطرح کنم از همکاران می خواهم که فیلمی از جنایت های صدام حسین در زندان ابوغریب را نشان بدهند. این جنایت ها به دستور صدام حسین و با نظارت سازمان مجاهدین و گاهاً بر علیه اعضای جداشده از مجاهدین  صورت می گرفته است. من بعضی از فیلم های موجود را که جهت پخش نگاه می کردم، به دلیل شدت جنایت هایی که در آن هست، نمی توان آنها را نشان داد. صحنه هایی از منفجر کردن افراد، بریدن دست، زدن گردن، بریدن زبان. تازه این بخشی از جنایت هاست که صدام حسین علیه مردم خودش انجام داده است. جنایاتی که بر علیه ایران داشت، حالا در مبارزه با جمهوری اسلامی به کنار، ولی استفاده از سلاح شیمیایی برای کردها و همچنین کشور کویت، از جنایت هایی است که ما الان می خواهیم یک به صد، و شاید یک به هزار آن را برای بینندگان نشان بدهیم.

در این قسمت از مصاحبه فیلم تکان دهنده ای از جنایات صدام حسین، صحنه های شکنجه و انفجار افراد در زندان و اردوگاه ها نشان داده می شود.

البته هیچکدام از این افرادی که در این فیلم مورد شکنجه واقع شدند، اگر هم کشته می شدند کسی به آن اعتراضی نکرد، منجمله سازمان مجاهدین که الان اعلام می کند با حکم اعدام مخالف است. آقای سبحانی من خودم شخصاً حتی با کسانی که الان به لحاظ حقوق بشری اعلام می کنند که با اعدام مخالف هستند، به حسن نیت آنها عمیقاً شک دارم چون مثلاً فرانسه خودش هواپیما های میراژ به عراق می داد و با این هواپیما ها شهر ها را مورد بمباران قرار می گرفت و حتی صحبت از دادن بمب اتم بود. شرکت آلمانی کالرکوم شش خط تولید سلاح شیمیایی در سامره ایجاد کرده بود که گاز خردل و گاز عصبی سارین تولید می کردند. شرکت سوئیسی آل سا آلمو. در همین زمینه فعالیت می کرد. 9 میلیون مین ضد نفر از شرکت ایتالیایی وارسا به ایران رفت که انبوهی از این مین ها هنوز حادثه ساز هستند . من در عراق دیده ام که بچه های کوچک که برای جمع کردن تکه های آهن و فروش آنها روی مین رفته و در مرزها کشته شده و یا دست و پایشان قطع شده است. شرکتهای بلژیکی که یک قرارداد 800 میلیون دلاری با عراق داشتند و برای ساختن سلاح های شیمیایی مورداستفاده قرار می گرفت. حالا همه کشورهایی که در این جنایتها دست داشتند و کمک کردند حالا می گویند با اعدام مخالف هستند. البته خوب آنها منافعی دارند، اما سازمان مجاهدین چطور؟ البته شما توضیحاتی را دادید. اما سازمان مجاهدین آینده را در عراق را چطور می بیند؟ درست است که خودش در یک مثلث شیعه نشین است اما به هر حال وقتی سازمان مجاهدین که از صدام حسین شهید و قهرمان می سازد، آیا به فکر آینده خودش نیست. عراقی که تحت کنترل شیعیان است یا حداقل اکثریت در عراق شیعه هستند. آیا سازمان مجاهدین به این فکر می کند که عراق تجزیه شود و آنها در منطقه سنی نشین بمانند یا اساساً به سرنوشت و آینده خودش هم بی تفاوت است.

 

محمد حسین سبحانی:

من با اجازه تان می خواستم یک نکته ای را در ارتباط با مطالبی که فرمودید، توضیح بدهم. در رابطه با کمک های خارجی که صدام حسین از کشورهای مختلف دریافت کرده و در جنگ هشت ساله ایران و عراق مورد استفاده قرار داده، بر همگان روشن است که کمیت و کیفیت این کمک ها به چه ترتیبی بوده است. یک مقاله ای را روزنامه انگلیسی ایندیپندنت در مورد اعدام صدام حسین منتشر کرده بود. نویسنده در این مقاله اشاره کرده بود که " با اعدام صدام حسین ، تمام حقیقت نیز به همراه او مرد" .

 بنابراین می توان گفت بخشی نیز از این زاویه با اعدام صدام حسین مخالف بودند. بدین دلیل که اعتقاد داشتند که صدام حسین باید بماند و زوایای پنهان این ارتباطات بیشتر روشن و مشخص شود. صدام حسین انبوهی از اطلاعات ، چه در مورد مسائل داخلی عراق و چه در ارتباط با سایر کشورها داشت. بنابراین به قول مفسر روزنامه ایندیپندنت با اعدام صدام حسین تمام حقیقت مرد. اما من ضمن اینکه صحبت های شما را در رابطه با مواضع و عملکرد کشورهای مختلف تایید می کنم ، ولی باز هم اعتقاد دارم به دلیل اینکه باید با یک نگاه و رویکرد آینده دارتری به مسئله نگاه کرد،  باید با حکم اعدام در مورد هر کسی مخالفت کرد، اما این نباید به معنی توجیه و منزه کردن آن دیکتاتوری و آن شخصیت باشد، بلکه آن را باید نقد کرد، آن دیکتاتور را باید به چالش کشید ، اما من شخصاً اعتقاد دارم از موضع حقوق بشر باید به این اصل احترام گذاشت و از مجازات اعدام استفاده نکرد، ولی همانطور که گفتم نباید در پوشش این اصل از دیکتاتور ها شهید و قهرمان ساخت. اما در رابطه با سؤال اصلی شما و هنگامیکه سازمان مجاهدین چنین مواضعی رادر عراقی که دولت شیعه در آن بر سر کار است،  اتخاذ می کند آیا به این مسائل فکر نمی کند؟ من فکر می کنم که سازمان مجاهدین به دلیل اینکه هنوز اعتقاد دارد که در عراق  شانس بقا دارد، بنابراین روی همان استراتژی گذشته اش سرمایه گذاری می کند و تلاش های خودش را ادامه می دهد. شما اگر رسانه های تبلیغاتی سازمان مجاهدین را جستجو بکنید، تمام اخباری که در آن وجود دارد در پیرامون تضعیف دولت آقای نوری المالکی در عراق می باشد، دولتی که با رای مردم عراق بر سر کار آمده، پارلمانش با را مردم عراق انتخاب شده است. شما خودتان در زمان صدام حسین در عراق حضور داشتید. خودتان دیدید که در رژیم صدام حسین اصلاً انتخاباتی وجود نداشت. صدام حسین یک رئیس جمهور مادام العمر بود. در واقع اساساً رئیس جمهور نبود، بلکه کودتاچی بود که با خشونت و کودتا به قدرت رسید و قرار بود تا ابد هم بماند. پس چگونه است که حکومت و دولتی که خلاصه با رای مردم بر سرکار است ، دولت وابسته و دست نشانده معرفی می شود؟ من فکر می کنم که سازمان مجاهدین اعتقاد دارد که باید روی حضور خودش در عراق سرمایه گذاری کند و برنامه و استراتژی اش را چنین قرار داده که با اشتراک نظر و اشتراک عمل با گروه های تروریستی داخل عراق و بقایای صدام حسین درگیری های فرقه گرایانه را در داخل عراق گسترش و افزایش بدهد، با افزایش جنگ و درگیری شرایط سقوط دولت فعلی عراق را فراهم کنند، بنابراین سازمان مجاهدین در این شرایط براساس ضرب المثل ایرانی که از این ستون به آن ستون فرج است، عمل می کند، زیرا راه دیگری ندارد یا باید سازمان مجاهدین عراق را از استراتژی خود کنار بگذارد و در نتیجه استراتژی اش را تغییر بدهد، نه دیدگاهاً، بلکه حداقل به صورت فیزیکی، زیرا من اعتقاد دارم که بطور دیدگاهی و در اندیشه، سازمان مجاهدین نمی تواند مبارزه مسلحانه و خشونت آمیز را کنار بگذارد. بنابراین به عنوان یک شاخص تا زمانیکه سازمان مجاهدین درعراق حضور دارد و برای این حضور نیز تلاش می کند، به باصطلاح ارتش آزادیبخش و مبارزه مسلحانه و تروریستی اعتقاد دارد. بنابراین دلیل اصلی که باعث می شود این ریسک را انجام دهد و از صدام حسین حمایت علنی کند، به استراتژی اش برمی گردد. حمایت علنی که در  سه سال و نیم گذشته نمی کرد و حتی تلاش میکرد که این حمایت قلبی را پنهان کند. سعی می کرد که روابط خائنانه خود را در دو دهه گذشته با صدام حسین دچار فراموشی تاریخی  و در اذهان پاک کند، اما در شرایط کنونی، بعد از اعدام صدام حسین نیاز دارد این ریسک را بپذیرد و با بقایای صدام حسین همسویی و همدردی کند تا از میان آنها برای گسترش عملیات تروریستی یارگیری کند.

اما فیلم تکان دهنده ای  که شما از جنایات صدام حسین نشان دادید، من را یاد نکته ای انداخت که بد نیست آن را یادآوری کنم. می دانید که هنگامیکه صدام حسین، در یک کودتا حسن البکر را برکنار کرد و خودش قدرت را بدست گرفت تمام اعضای شورای رهبری حزب بعث را برای جلسه ای را فرا خواند. در جلسه اسامی تعدادی از افراد حاضر در جلسه را خواند و با خواندن نام هر کدام از اعضای شورای حزب بعث، فرد مورد نظر از جلسه باید بیرون می رفت. یک تعدادی بیرون رفتند و یک تعدادی در جلسه باقی ماندند. بعد از مدتی صدای پی در پی شلیک آمد و سپس صدام حسین خطاب به باقی ماندگان اعضای شورای رهبری حزب بعث گفت شما افراد با شرفی هستید که زنده مانده اید و در حمایت من هستید و بدین ترتیب تمام مخالفان خودش را در همان جلسه اعدام کرد. منظورم از نقل این مطلب این بود که تصریح کنم که صدام حسین جدا از روش های وحشتناک ترور برای مخالفین خود و اعمال  جنایتکارانه ای که مرتکب شده ، دارای یک فرهنگ و ایدئولوژی بوده است. من اعتقاد دارم که سازمان مجاهدین فعلی  جدا از تبادلات و ارتباطات اطلاعاتی، نظامی و سیاسی که با صدام حسین داشته ، از فرهنگ حزب بعث نیز تاثیر درونی پذیرفته است، از شیوه ها و تاکتیک های صدام حسین برای سرکوب مخالفینش هم تاثیر پذیرفته است. من یک نمونه برای شما مثال می زنم، اگر یادتان باشد صدام حسین حتی به داماد خودش هم رحم نکرد. داماد های خودش به دلیل بعضی اختلافات یا نافرمانی هایی که کرده بودند به همراه دختران صدام حسین به اردن فرار کرده بودند. صدام حسین خودش تلفنی با آنها صحبت کرد و به آنها به دروغ گفت به شما عفو و امان می دهم و در هر صورت با کسب اعتماد آنها، داماد هایش به همراه همسرانش به بغداد برگشتند. اما به محض برگشتن و در فاصله ای بین 2 تا سه روز هر دو داماد خودش را  اعدام کرد. سازمان مجاهدین و آقای مسعود رجوی دقیقاً از همین روش برای اکثر نیروهای جداشده از خودش استفاده می کرد. در سال 1373 تعدادی از نیروهای سازمان به همراه مریم رجوی به اروپا و کشور نروژ رفته بودند و بدنبال آن تعدادی از اعضای سازمان دیگر نمی خواستند به عراق بر گردند و خواستار جدایی از سازمان شده بودند، اما مسعود رجوی براساس تجربیات و شیوه هایی که در سیستم امنیتی صدام حسین وجود داشت، خودش شخصاً پشت خط تلفن می رفت و بر اساس تتمه باقیمانده اعتماد بین اعضای سازمان با خودش و  قول و قرار هایی که برای آزادی آنها می داد، انها را به عراق برای نشستی ویژه فرا می خواند و وقتی افراد به عراق می رفتند و دوباره در حصار فرقه گرفتار می شدند و دیگر راه خروجی برایشان متصور نبود که  بسیاری از آنها همچنان در پادگان اشرف اسیر هستند.

 

 بهزاد علیشاهی:

بله نکته درستی را شما اشاره کردید، من یاد صحبت های قبلی شما افتادم که می گفتید جنگ صدام حسین با ایران وایرانی بود، و نه جمهوری اسلامی. کمااینکه در زمان شاه هم این اختلافات و جنگ را داشته است. کمااینکه یکی از مباحثی که در قرارداد الجزایر مطرح شده استفاده از لفظ اروندرود است و جزء منافع ملی ماست که صدام حسین شط العرب می گفت و مجاهدین هم در ادبیاتشان از کلمه شط العرب استفاده می کنند. ببینید مجاهدین چه ایرانی هایی هستند که با صدامی که اینقدر با ایرانی مخالف است و حتی در لحظه مرگ شعار ضد ایرانی میدهد و نه شعار ضد رژیم جمهوری اسلامی، به پیش می رود.

آقای سبحانی در لابلای برنامه و پخش موسیقی شما گفتید که حزب بعث عزت ابراهیم را بجای صدام حسین انتخاب کرده است. به نظر می آید که او هم یکی از دوستداران مجاهدین بوده است؟

 

محمد حسین سبحانی:

بله ، حتما اطلاع دارید که عزت ابراهیم معاون صدام حسین در شورای رهبری باصطلاح انقلاب عراق بود و در واقع نمایندگی صدام حسین را در کنترل و هدایت عملیات نظامی و اطلاعاتی سازمان مجاهدین را در عراق برعهده داشت. من در زمانیکه در ستاد حفاظت مسعود رجوی بودم، وی ملاقات های زیادی را با عزت ابراهیم انجام می داد. در کتاب بسیار محتوی برای قضاوت تاریخ که به مطالب مستند ملاقات های مسعود رجوی با فرماندهان ارشد امنیتی صدام حسین پرداخته، به این نکته اشاره شده است. در یکی از ملاقات هایی که آقای مسعود رجوی با ژنرال جبوش فرمانده امنیتی صدام حسین داشته ، مسعود رجوی در فیلمی که موجود است به ژنرال حبوش التماس می کند که ملاقاتی را با عزت ابراهیم بگیرد یا گزارش جلسه به وی داده شود و رجوی برای حبوش استدلال می کند که عزت ابراهیم از وی خواسته است که گزارش  کارهایشان را به او بدهند.

 ادامه دارد

مصاحبه تلویزیون پیوند با محمد حسین سبحانی در مورد مسائل سیاسی روز

بررسی احکام دادگاه عالی آمریکا و دادگاه لوگزامبورگ

قسمت سوم

 

17.01.2007

 

بهزاد علیشاهی:

اگر کسی به سایت های سازمان مجاهدین یا تلویزیون ماهواره ای آنها در این روزها نگاهی بکند، این تصور را می کند که این سازمان روی نوار پیروزی با سرعت و شتابان در حال حرکت است و مثلاً از لیست گروه های تروریستی خارج شده ، دادگاه فرانسه به نفعش رای داده، مسعود رجوی که سالیان مخفی بود و جرات نداشت پیامی بده ، پیام داده است. هیئتی از پارلمان اروپا برای بازدید به اشرف رفته است و همینطور لیست پیروزی ها ادامه دارد و آخرین خبر هم این بود که می خواسته اند در آمریکا هم از لیست گروه های تروریستی خارج شوند. اما معمولاً خبرهایی که سازمان مجاهدین پخش می کند، الزاماً این نیست که آن خبر حقیقت و واقعیتی را هم در بیرون خود داشته است. به هر حال از خودتان می خواهم که در این زمینه توضیحی بدهید که وضعیت بین المللی و سیاسی سازمان مجاهدین در اروپا و آمریکا در چه وضعی است؟ این دادگاه ها و داستان های  از لیست گروههای تروریستی بیرون آمدن به چه ترتیبی است؟

 

محمد حسین سبحانی:

بعد از اینکه رژیم صدام حسین در سال 2003 در عراق سرنگون شد  و دولت جدید عراق بر سر کار آمد، از همان مقطع سازمان مجاهدین تلاش کرد که زرورقی را روی استراتژی مبارزه مسلحانه بکشد  و آن را تحت عنوان " راه حل سوم " به خورد فعالان سیاسی و دولت های خارجی بدهد. راه حل سوم در واقع همان مبارزه مسلحانه بود که اتفاقاً در پیام اخیر مسعود رجوی نیز به این امر اعتراف شده است که اگر فرصتی وجود داشت در این مورد هم توضیح خواهم داد که دقیقاً اشاره روشن و صریحی دارد به ادامه مبارزه مسلحانه و تصریح می کند که  کماکان من هستم که رهبری فرقه مجاهدین را برعهده دارم. البته او این فرقه را سازمان پرافتخار و خونبار مجاهدین معرفی می کند. بنابراین  سازمان مجاهدین خط  خارج شدن از لیست گروه های تروریستی در اروپا و آمریکا را از همان مقطع و در سال 2003 آغاز کرد، زیرا سازمان مجاهدین خلق با سرنگونی صدام حسین، دیکتاتوری که انبوهی تانک و نفر بر و انواع تدارکات و تسلیحات را در اختیار وی می گذاشت، سرنوشت استراتژی مبارزه مسلحانه را در عراق در ابهام، و حضور در لیست گروه های تروریستی را  مانعی جدی برای فعالیت های خود می دید. بنابراین یک پروسه حقوقی را  با هزینه های بسیار هنگفت و بکارگیری وکلای معروف آغاز کرد که البته با اینکه از سال 2003 این کار را شروع کرد ولی این را علنی و آشکار نمی کرد. به موازات این پروسه حقوقی تمام انرژی تشکیلاتی و سازمانی خود را حول بستر سازی برای خروج از لیست گروه های تروریستی قرار داد و تحت عنوان باصطلاح دیپلماسی انقلابی ،  ملاقات با پارلمانترها و نمایندگان مختلف و غیره آغاز کرد. اما خبری که دیروز خبرگزاری آسوشیتدپرس و سپس رادیو بی بی سی به نقل از این خبرگزاری اعلام کرد حاکی است که تمام تلاش های  سازمان مجاهدین برای خروج از لیست گروه های تروریستی با بن بست کامل مواجه شده و دادگاه عالی آمریکا که عالی ترین مرجع و نهاد قضایی در این کشور است با درخواست اعضای سازمان مجاهدین برای تغییر طبقه بندی وضعیت این سازمان  در  لیست گروه های تروریستی مخالفت کرده اند. اگر به جایگاه و اهمیت موقعیت حقوقی دادگاه عالی آمریکا که عالی ترین نهاد تصمیم گیرنده در این امور می باشد، توجه بیشتری کنیم و مطلع باشیم که بعد از این مرجع، دیگر نهادی برای پیگیری این امر وجود ندارد، بهتر متوجه می شویم که سازمان مجاهدین خلق در چه بن بستی گرفتار شده است و تمام تلاش سه سال ونیم گذشته اش به دلیل اینکه ماهیتاً از ترور و مبارزه مسلحانه دست برنداشته ، با بن بست کامل مواجه شده است. اما سازمان مجاهدین خلق با پخش این خبر توسط خبرگزاری ها، بلافاصله واکنش نشان داد و همه چیز را منکر شد و در اطلاعیه ای که در این مورد صادر کرد، مدعی شد که سازمان مجاهدین خلق اساساً چنین در خواستی را از دادگاه عالی آمریکا نکرده، و درخواست مورد اشاره خبرگزاری ها به درخواست حقوقی چند پناهنده ساده در آمریکا بر می گردد. اما سازمان مجاهدین خلق در اطلاعیه اش به این پرسش جواب نداد که چگونه چند پناهنده ساده دست به چنین کار بزرگ حقوقی با چنین هزینه های سرسام آوری زده است؟ چگونه چند پناهنده معمولی به دادگاه عالی آمریکا شکایت کرده اند!؟ برای چی شکایت کرده اند!؟ شکایت کرده اند که برای اینکه سازمان مجاهدین از لیست گروه تروریستی خارج شود!!؟

 

بهزاد علیشاهی:

پناهنده آنقدر مشغله دارد، اینقدر گرفتاری دارد که اساساً نمی تواند چنین کاری انجام بدهد.

 

محمد حسین سبحانی:

دقیقاً شما درست می گویید. در واقع سازمان مجاهدین مخاطب خود را، خوانندگان  بیانیه خودش را کور و کر تصور می کند که واقعا باید از این روش اظهار تاسف کرد. اما اخبار دقیق و موثقی وجود دارد که آقای علیرضا جعفرزاده از مسئولین ارشد سازمان مجاهدین به نمایندگی از رهبری این سازمان هدایت این کار و طرح خروج سازمان مجاهدین از لیست گروه های تروریستی را بر عهده داشته و کمیته مشی ایران در آمریکا نیز این کار را ساپورت و پشتیبانی می کرده است. حتماً اطلاع دارید که آقای علیرضا جعفرزاده عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین هست و در عراق سال ها حضور داشته است. باز اطلاع دارید که علیرضا جعفرزاده  نامه دست نویسی  به رهبری سازمان نوشته و اعلام آمادگی کرده که در جهت اهداف سازمان و تحت فشار قرار دادن کشورهای خارجی ، عمل تروریستی  خودسوزی را انجام دهد که این امر مستند است و نشریه های سازمان این نامه را منتشر کرده اند. البته الان رهبری سازمان مجاهدین برای پیشبرد خط و خطوط خود در آمریکا به علیرضا جعفرزاده  چک سفید داده و وی مجاز است که برای پیشبرد خطوط سازمان در آمریکا دست به هر گونه خودزنی سیاسی و ایدئولوژیک بزند. خودزنی سیاسی وایدئولوژیک به چه مفهوم؟ به این مفهوم که وی حق دارد بسیاری از قواعد و مقررات روابط حاکم بر فرقه را نقض کند فرضا با خانوم ها دست بدهد، لازم باشد مشروب بخورد و خیلی چیز های دیگر تا وی  در ایفای نقش خود در آمریکا موفق باشد. بنابراین درخواست سازمان مجاهدین برای خروج از لیست گروه های تروریستی در آمریکا با شکست کامل مواجه شد. اما چرا سازمان مجاهدین بلافاصله این مسئله را تکذیب کرد؟ دلیل آن این است که سازمان مجاهدین ضمن اینکه می خواست مسئولیت این شکست را نپذیرد، یک شانسی را هم در آینده برای خودش باقی بگذارد تا این پروسه حقوقی را در شرایط و از طریق دیگری دنبال کند که مشخص است که این کار حداقل چند سال طول می کشد. البته این پروسه حقوقی را در اروپا هم انجام داده بودند که دادگاه لوگزمبورگ در این مورد حکمی را صادر کرد.

 

بهزاد علیشاهی:

اتفاقاً من می خواستم همین سؤال را مطرح کنم که آیا سازمان مجاهدین در اروپا به نتیجه مثبتی رسیده بودند که می خواستند همان کار را در آمریکا انجام بدهند؟ چون سازمان مجاهدین همزمان و بطور جداگانه هم در لیست گروه های تروریستی در اتحادیه اروپا هست و هم در لیست گروههای تروریستی در آمریکا. چندی قبل سازمان مجاهدین با زدن طبل و شیپور در تلویزیون و سایت های اینترنتی شان اعلام کردند که از لیست گروه های تروریستی در اروپا خارج شده اند. آیا این واقعیت داشت؟ یعنی بعد از اینکه یک گام موفقیت و پیروزی در اروپا داشتند دست به اقدام مشابه در آمریکا زدند که شکست خورد و نپذیرفت؟

 

محمد حسین سبحانی:

اولاً سازمان مجاهدین هر دو پرونده را در اروپا و آمریکا،  به موازات هم شروع کرده بودند. ضمناً رای دادگاه لوگزامبورگ اساساً ربطی به خارج شدن سازمان مجاهدین از لیست گروه های تروریستی در اروپا ندارد، اساساً موضوع حکم آن دادگاه نیست. رای دادگاه لوگزامبورگ این است که دارایی هایی سازمان مجاهدین را در اروپا از مسدود شدن خارج می کند، تازه دولت فرانسه می تواند نسبت به این حکم اعتراض و فرجام خواهی کند که یک پروسه حقوقی طولانی دارد ولی حداکثرش این است که دارایی های سازمان مجاهدین در اروپا از مسدود شدن خارج می شوند. اگر شما دقت کنید بلافاصله بعد از صدور حکم دادگاه لوگزامبورگ، مسعود رجوی بعد از سه سال ونیم لب گشود و نامه ای را منتشر کرد. مخاطب آن نامه هم طبعاً می بایست باصطلاح خلق قهرمان می بود، اما مخاطب اول نامه مریم رجوی است و بعد نام خلق قهرمان آمده است. در همین نامه هم به دروغ مدعی شده اند که از لیست گروه های تروریستی خارج شده اند و عنوان نامه مسعود رجوی هم تبریک به خاطر این موضوع است. مجاهدین در رسانه های تبلیغاتی شان مدعی شده اند که از لیست گروه های تروریستی در اروپا خارج شده اند، اما اگر در نامه دوم مسعود رجوی دقت بکنیم می بینیم که در بند های آخر آن از کشورهای اروپایی درخواست می کند که نام این سازمان را از لیست گروه های تروریستی خارج کنند. در واقع تناقض در درون نامه های مسعود رجوی وجود دارد. چطور می شود که سازمان مجاهدین خلق از لیست گروه های تروریستی خارج شده باشد و مجدداً آقای مسعود رجوی در نامه اش از کشورهای اروپایی بخواهد نام این گروه را از لیست گروه های تروریستی خارج بکنند؟. بنابراین واقعیت این است که حکم دادگاه لوگزامبورگ صرفاً  به آزاد شدن دارایی های سازمان مجاهدین خلق در اروپا برمی گردد و ربطی به خارج شدن نام سازمان مجاهدین از لیست گروه های تروریستی ندارد و کماکان سازمان مجاهدین در لیست گروه های تروریستی اتحادیه اروپا قرار دارد. در کشور آمریکا نیز علاوه بر سازمان مجاهدین که در سال 1997  در لیست گروه های تروریستی قرار گرفت، و در سال 2002 نیز نام شورای ملی مقاومت و ارتش آزادیبخش نیز به این لیست اضافه شده است. بنابراین هیچ شانسی برای سازمان مجادین وجود ندارد. ضمناً اگر چه که حکم دادگاه عالی آمریکا مبنی بر مخالفت با تغییر طبقه بندی نام سازمان مجاهدین در لیست گروه های تروریستی یک حکم قضایی است و تبعات حقوقی دارد، اما به نظر من یک پیام سیاسی نیز در آن نهفته است. آن پیام این است که سازمان مجاهدین با اینکه خودش را می خواهد هر چه بیشتر زبونانه در معرض فروش بگذارد ، اما آن طرف قضیه به دلیل موانع قانونی که وجود دارد نمی تواند این سازمان را به خدمت بگیرد. حتما خاطرتان هست که چندی قبل خبری منتشر شد که پنتاگون اعضای سازمان مجاهدین خلق را استخدام کرده است ، اما بلافاصله یکی از سخنگویان وزارت دفاع آمریکا این خبر را تکذیب کرد و سازمان مجاهدین را یک گروه تروریستی قلمداد کرد که سابقه نقض حقوق بشر در نحوه برخورد با اعضای منتقد خود را در پرونده اش دارد.

ادامه دارد

مصاحبه تلویزیون پیوند با محمد حسین سبحانی

بررسی روش های تبلیغاتی مجاهدین ــ  احتمال بکارگیری سازمان مجاهدین توسط آمریکا

قسمت چهارم

17.01.2007

لینک به قسمت اول

لینک به قسمت دوم

لینک به قسمت سوم

 

بهزاد علیشاهی:

اما در مورد ترور و در لیست تروریستی بودن سازمان مجاهدین من صحبتی از مسعود رجوی به خاطرم آمد. در نشست هایی به نام حوض در سازمان مجاهدین بود. در همان ایام هم سازمان وارد لیست تروریستی شده بود. مسعود رجوی خطاب به حاضرین گفت که چون ما کم کشتیم به ما می گویند تروریست به همین دلیل می خواهیم فعالیتمون را زیادتر بکینم. اگر کم بکشیم می گویند تروریست، اگر زیاد بکشیم می گویند فاتح و این کلمه تروریست را می توانیم با فعالیت بیشتر تغییر بدهیم. میشه این صحبت رجوی را اینطوری تفسیر کرد که برای کشتار و ترورهای بیشتر آماده می شدند که در واقع سقوط رژیم صدام حسین به او امان و مهلت نداد.

اما سوالی داشتم پیرامون شیوه های تبلیغاتی سازمان مجاهدین. الان شما گفتید که مجاهدین کماکان در لیست گروه های تروریستی اتحادیه اروپا هستند، اما مجاهدین در رسانه های تبلیغاتی شان که اتفاقاً جنبه بیرونی و علنی دارد  و فرضا تلویزیون آنها از ماهواره پخش می شود اعلام می کنند که از لیست گروههای تروریستی خارج شده است و به همین مناسبت در اشرف جشن و پایکوبی به خاطر خروج از لیست گروه های تروریستی راه می اندازند.آیا آنها نمیدانند در گام بعدی دروغ و تناقضشان روشن می شود. یا می گویند که تعداد نیروهایشان 30 هزار نفر است بعد مشخص می شود که 4 هزار نفر هستند، باز هم تلاش می کند هر بار چند نفر به این آمار اضافه می کند. سازمان مجاهدین با چه رویکرد و ایده ای وارد این تبلیغات می شود. تبلیغاتی که اساساً هسته واقعی اولیه ندارد که فرضا از کاهی کوه بسازد. یعنی باید کاهی باشد که از آن کوهی بسازد؟وقتی این نیست، چطور این تبلیغات را انجام می دهند؟

 

محمد حسین سبحانی:

یک دلیل اینگونه شیوه های تبلیغاتی به این مسئله به این بر می گرده که سازمان مجاهدین از آن دسته سازمان های توتالیتر است که به شدت اعتقاد دارد هدف وسیله را توجیه می کند . اگر به گذشته 40 ساله سازمان مجاهدین نگاه بکنیم می بینیم به همین دلیل از آن نقطه به این نقطه رسیده است.

هر چند بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند که سازمان مجاهدین در هنگام تاسیس و تشکیلش نیز ویژگی های  فرقه گرایانه داشته است، اما با اتخاذ استراتژی مبارزه مسلحانه که خود بخود اصل مخفی کاری را و الزامات رعایت کارهای امنیتی را پیش میاره، این ویژگی های فرقه گرایانه تکامل پیدا کرده و به این نقطه رسیده است. اما چرا سازمان مجاهدین در شرایط کنونی که می داند دروغ هایش بعد از مدتی آشکار می شود، این شیوه های تبلیغاتی را دنبال می کند. دلیل این مسئله به تضادی که سازمان با آن مواجه است،بر می گردد. به آن برمی گردد که سازمان مجاهدین دو نوع مخاطب دارد. یک مخاطب خارجی دارد و یک مخاطب داخلی و درونی که در پادگان اشرف قرار دارد و من واقعاً برای افراد اسیر در آنجا اظهار تاسف می کنم، خدای نکرده براساس تحقیر این مطلب را نمی گویم چون آنها نیز انسان هستند. افرادی که در داخل قرارگاه اشرف هستند، بخشی از آنها 25 سال است که در یک چهار دیواری اسیر هستند و از امکانات حداقل زندگی، پزشکی، صحبت و گفتگو توسط رهبری فرقه محروم هستند . ما که خودمان در این فرقه بوده ایم و حالا بیرون آمده ایم هنوز مریض هستیم. در واقع ما کسانی هستیم که مریض شده ایم. حضور در فرقه خودش یک بیماری است که آسیب های مختلفی را به انسان وارد می کند و انسان مدت ها باید خود را درمان کند. حال در نظر بگیرید افرادی که هم اکنون در درون فرقه هستند و از هیچ امکانی برای زندگی و تنفس در هوای آزاد بهره نمی برند و واقعاً انسان برای وضعیت آنها اظهار تاسف می کند. واقعا در اینجا جای دارد که از نهاد ها و سازمان های بین المللی و مجامع حقوق بشری خواست که شرایطی را فراهم کنند که این افراد بتوانند از حصار فرقه سازمان مجاهدین خارج شوند و بتوانند به زندگی برگردند، بتوانند زندگی کنند، بتوانند هر جایی را که خودشان مایل هستند، اقامت کنند، فعالیت سیاسی کنند، هر طور که خودشان می خواهند. اما از بحث خارج نشویم و همانطور که گفتم سازمان مجاهدین با یک تضاد مواجه است، یک مخاطب بیرونی دارد که من و شما و دیگران هستیم که الان سایت ها و رسانه های تبلیغاتی شان را دنبال می کنیم، یک مخاطب درونی و داخلی دارد که در قرارگاه اشرف حضور دارد و همین رسانه ها آنها را تغذیه فکری می کنند. سازمان می خواهد این نیرو های را از پژمردگی حتی بطور موقت خارج کند و چند روزی باز آنها را به آینده امیدوار کند وحتی یک لبخند مصنوعی با براه انداختن جشن و پایکوبی بر لب های آنها بیاورد. این نیاز سازمان مجاهدین است. می دانید که در همین روز بود که مسعود رجوی بعد از سه سال ونیم یک پیام داد. این همزمانی بسیار مهم است. حکم دادگاه لوگزامبورگ و پیام رجوی و این دروغ بزرگ در اشرف را اگر کنار هم بگذاریم، معنای خاصی را پیدا می کند. اما تاثیر این  روش های تبلیغاتی بر پایه دروغ در آینده چه نتیجه ای خواهد داد و آیا سازمان مجاهدین از آن هراس ندارد؟ پاسخ این است مگر تا بحال در مورد  انبوه دروغ های بزرگی که گفته، پاسخگو بوده است؟ اندیشه ای که جسارت و شهامت ندارد از خودش انتقاد کند، مگر برایش مهم است که در آینده چه می گویند و در مورد عملکرد آن چه قضاوت می کنند؟ مگر در سال 1361 نگفته بود که رژیم جمهوری اسلامی 6 ماهه سرنگون می شود؟ بعد ها مگر در سال 1366  نگفت که ارتش آزادیبخش راه حل سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است؟ مگر به کسی پاسخ می دهند؟ من خودم در زندان انفرادی سازمان مجاهدین برای مسعود رجوی نامه نوشتم، قبل از انتقال به زندان هم حضوری با وی صحبت کردم و به او گفتم و نوشتم که گره زدن سرنوشت سازمان مجاهدین با پدیده های بیرون از خودش و صدام حسین اشتباه است. خوب ادامه داد. جنگ تمام شد و در غافلگیری محض قرار گرفت و به ناچار عملیات باصطلاح فروغ جاویدان را انجام داد و آن همه خونریزی پیش آمد. مگر برایش مهم است که در آینده چه  می شود؟ در ابتدای صحبت گفتم که سازمان مجاهدین دقیقاً اعتقاد دارد که از این ستون به آن ستون فرج است. اکنون این دروغ خارج شدن از لیست تروریستی را می گوید و مسئله درونی و داخلی خودش را موقتاً حل می کند تا آینده. چون قرار نیست که رهبری سازمان مجاهدین به کسی پاسخگو باشد.

 

بهزاد علیشاهی:

این خبرهایی که از جانب سازمان در مورد رای دادگاه لوگزامبورگ اعلام شد در ذهن خیلی از مخاطبین این مسئله پیش آمد و این ذهنیت را ایجاد کرد که ممکن است زد و بندی هم باشد. اینها از لیست تروریستی خارج شدند و دادگاه لوگزامبورگ داراییهای مسدود شده آنها را آزاد کرد، مسعود رجوی که اجازه پیام دادن نداشت، یک مرتبه پیامی صادر کرد.  آیا آمریکا که هسته اصلی اینها را در اشرف و عراق در اختیار دارد به سازمان مجاهدین امتیازی داده است؟ اگر در این مورد توضیح بدهید ممنون می شوم.

 

محمد حسین سبحانی:

بله، با تشکر، اگر یادتان باشد سازمان مجاهدین یک موقعی مطرح می کرد که صلح طناب دار رژیم است. این شعاری بود که در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق می داد که اگر رژیم جمهوری اسلامی با عراق صلح کند ، طناب دار را خودش به گردنش انداخته است. در صورتیکه در عالم واقعیت، رهبری سازمان مجاهدین خلق می دانست که اتفاقاً اگر بین ایران و عراق صلح شود طناب دار بر گردن استراتژی خودش خواهد افتاد. کمااینکه در مقطه آتش بس در سال 1367 وقتی که آیت الله خمینی به تعبیر خودش جام زهر را نوشید، سازمان مجاهدین در یک بن بست گرفتار شد و به همین دلیل در عرض یک هفته تمام نیروهایش را از کشورهای اروپایی و آمریکا بطور قانونی و غیرقانونی به عراق منتقل کرد و بدون هیچگونه آموزش نظامی بکار گرفت. من و شما از نزدیک آنجا بودیم و این را شاهد بودیم که با یک عملیات نظامی دست به ماجراجویی کودکانه ای زد. عملیاتی که یک افسر جزء که درس های اولیه ستاد یک ارتش را هم دیده باشد، دست به آن نمی زند و با این عملیات تمام نیروهایش را به صورت خطی توی جاده آسفالته به طرف کرمانشاه فرستاد تا به تهران برسند. خوب در این عملیات بسیاری از نیروهای سازمان و همچنین از  طرف مقابل کشته شدند. بنابراین از همان مقطع سازمان مجاهدین استراتژی اش را با اتکا به بیگانگان و بیرون از خودش بنا شده است. یک موقعی هست که من براساس توانمندی های خودم، نه بیرون از خودم، روی یک استراتژی سرمایه گذاری می کنم و می گویم از این نقطه حرکت میکنم و به این نقطه که هدف باشد، می رسم. اما یک موقعی استراتژی بر روی این مسئله بنا شده که اگر فلان کشور یا فلان قدرت چنین عملی را انجام دهد، من از این نقطه به آن نقطه خواهم رسید. این دو نوع نگاه و برنامه ریزی برای یک استراتژی است. سازمان مجاهدین از سال 1361 که استراتژی سرنگونی کوتاه مدت رژیم جمهوری اسلامی میسر نشد به این مصیبت دچار شد و  استراتژی اش را روی اتکا به بیگانگان و به بیرون از خودش بنا کرده است. بعد از سرنگونی صدام حسین در سال 2003 نیز همان استراتژی را در قالب دیگری ادامه داد. بدین ترتیب که اگر تا آن موقع می گفت صلح طناب دار رژیم است، الان می گوید صلح هسته ای طناب دار رژیم است و بدین ترتیب با جاسوسی و خبرچینی برای قدرت های بزرگ  خودش را در معرض فروش می گذارد تا توسط شبکه های جنگ طلب در این کشورها ، به ویژه در اسرائیل، مورد استفاده قرار گیرد تا از این طریق بتواند استراتژی خودش را پیش ببرد. اما همانطور که این استراتژی در زمان صدام حسین به نتیجه ای نرسید، مطمئناً حالا هم نخواهد رسید. بنابراین بسیاری از کارشناسان در مورد رای دادگاه لوگزامبورگ که دارایی های سازمان مجاهدین خلق را در اروپا آزاد کرد، اعتقاد دارند که که رنگ و بوی سیاسی داشته و برای تحت فشار قرار دادن حکومت ایران بوده است تا قدرت های بزرگ بتوانند در مناسبات و مذاکراتی که با حکومت ایران بر سر مسائل هسته ای دارند، به نتایج دلخواه برسند. طبیعی است که هر وقت این مسائل بین رژیم جمهوری اسلامی و قدرت های بزرگ حل و فصل شود و مواضع آنها به یک نقطه سازش برسد، مجدداً سازمان  مجاهدین به مانند دستمالی به گوشه ای پرتاب خواهد شد. بنابراین همزمانی صدور رای دادگاه لوگزامبورگ با انتشار پیام مسعود رجوی دارای معنی خاصی است . من در این مورد به نکته دیگری و یک مصاحبه اشاره می کنم که رادیو فردا با جیمز جفری مشاور وزیر خارجه آمریکا در همان روز یعنی 21 آذر 1385 انجام داده است. جيمز جفری مشاور ارشد وزير خارجه آمريکا در این مصاحبه می گوید:

" او ( مسعود رجوی ) در بازداشت ما نيست. تا آنجا که ما می دانيم او هرگز در بازداشت ما نبوده است. تا آنجا که می دانم او در اروپای غربی يا در خاورميانه است، اما در اردوگاه اشرف نيست... ما کنترلی روی او نداریم. "

می دانید که این اولین بار است که یک مقام رسمی دولت آمریکا در طول سه سال و نیم گذشته و بعد از سرنگونی صدام حسین و مخفی شدن مسعود رجوی در مورد محل مسعود رجوی صریحاً اظهار نظر می کند و می گوید وی در عراق نیست و احتمالاً در خاورمیانه است ، شاید در اروپا باشد و ما هیچ کنترلی روی مسعود رجوی نداریم. لازم به یادآوری است که این مصاحبه چند ساعت بعد از پیام مسعود رجوی و صدور رای دادگاه لوگزامبورگ انجام شده است. بنابراین همزمانی این چند تا موضوع و دلایل دیگر، تعدادی از کارشناسان مسائل سیاسی را متقاعد کرده که ممکن است معامله و مسائلی در پشت پرده بین آمریکا و مجاهدین وجود داشته  و قصد این باشد که با رویکرد جنگ و تهاجم خارجی به ایران، مسائل و مشکلات بین جمهوری اسلامی و کشورهای بزرگ را حل بکنند که به نظر من همه نیروهای اپوزیسیون با جنگ و تهاجم خارجی به ایران مخالف هستند . البته جسارتاً جناب آقای علیشاهی می خواستم خدمتتان عرض کنم که سازمان مجاهدین خلق اپوزیسیون نیست و نباید از لفظ اپوزیسیون برای آنها استفاده کرد و بکارگیری لفظ اپوزیسیون در مورد سازمان مجاهدین جفا در مورد اپوزیسیون واقعی و فعالان سیاسی مسالمت جو می باشد که هم فعالیت سیاسی خودشان را دارند و هم برای تغییرات سیاسی، اجتماعی در ایران به راه حل های مسالمت آمیز اعتقاد دارند. من فکر می کنم که همه نیروهای اپوزیسیون با تهاجم خارجی به ایران مخالف هستند و تنها نیرویی که بر طبل جنگ می کوبد سازمان مجاهدین خلق هست که می خواهد با در معرض فروش قرار دادن خود سهمی در این جنگ بگذارد که بعداً بتواند سهمی بگیرد.

ادامه دارد

مصاحبه تلویزیون پیوند با محمد حسین سبحانی ـ قسمت پنجم

بررسی ادعای سفر هیئتی از پارلمان اروپا به پادگان اشرف

 

لینک به قسمت اول  ـ  دوم ـ   سوم ـ  چهارم

 

 

22.01.2007

بهزاد علیشاهی:

آخرین مرحله از پیروزی های کاذبی که سازمان مجاهدین خلق اعلام می کند که وجود خارجی هم ندارد، بازدید تعدادی از پارلمان اروپا از قرارگاه اشرف در خاک عراق است. ما قسمتی از این فیلم را می بینیم. بعد روی آن صحبت می کنیم.

" فیلم مربوطه از برنامه تلویزیونی مجاهدین ضبط شده بود که در آن گوینده تلویزیون مجاهدین اعلام می کند که:

 " همچنین هیئت پارلمان اروپا از مراکز و اماکن مختلف شهر اشرف بازدید کرد و مورد استقبال رزمندگان قرار گرفت "

در ادامه این فیلم صحنه هایی از جشن و پایکوبی افراد مستقر در پادگان اشرف به همراه آقای کازاکا نماینده پارلمان نشان داده می شود که در حال رقص های محلی یا یکدیگر هستند. " برای مشاهده فیلم روی آدرس زیر کلیک کنید.

http://www.youtube.com/watch?v=aPQ0zlJyu98

آقای سبحانی حتما در این فیلم  دیدید که صحنه ها خیلی مضحک بود. نماینده پارلمان اروپا که در حال رقص لری هست. اساساً رقصیدن چه ربطی به مبارزه دارد، با این رویکرد آیا بهتر نیست سازمان مجاهدین یک دیسکو در کنار پارلمان اروپا باز کند تا با نمایندگانش برقصد و اساساً این چه شیوه مبارزه با جمهوری اسلامی است؟

 

محمد حسین سبحانی:

از شما متشکرم . شما در همین فیلمی که مشاهده کردید و از تلویزیون سازمان مجاهدین ضبط شده بود و علاوه بر گوینده در زیرنویس آن هم نوشته شده بود که بازدید هیئتی از پارلمان اروپا از باصطلاح شهر اشرف. در صورتی که اساساً بکاربردن لفظ "هیئتی از پارلمان اروپا " لفظ صحیح و درستی نیست و عنوان " هیئتی از پارلمان اروپا " این را در ذهن شنونده و بیننده تداعی می کند که هیئتی از پارلمان اروپا از طرف این پارلمان ماموریت پیدا کرده است که که برای انجام کاری از این نقطه به آن نقطه برود، در صورتی که اساساً چنین نیست و سفر آقای کازاکا ربطی به پارلمان اروپا ندارد. البته وی نماینده پرتغال در پارلمان اروپا هست،ولی پارلمان اروپا به وی چنین ماموریتی نداده است که ایشان به باصطلاح شهر اشرف سفر کند و احتمالا خودش هم چنین ادعایی ندارد ولی سازمان مجاهدین بر طبق روش های تبلیغاتی اش چنین تفاسیر و عناوینی را استفاده می کند.  البته آقای کازاکا حق دارد که به عنوان یک شخصیت حقیقی به عراق سفر کند و اگر هم لازم دید با افراد اسیر در پادگان اشرف رقص لری هم برقصد ولی ربطی به پارلمان اروپا ندارد. شاید لازم باشد برای بینندگان شما بیشتر در این مورد و سابقه چنین روش هایی در سازمان مجاهدین توضیح داده شود. اگر یادتان باشد در دهه نود میلادی در کنگره آمریکا نماینده ای به نام آقای مروین دایملی بود که اساساً همین نقش آقای کازاکا را برای سازمان مجاهدین ایفا می کرد. اتفاقاً همین آقای مروین دایملی در شهر واشنگتن آمریکا در جلسه ای مشابه همین جلسه که فیلمش را مشاهده کردیم برای اولین بار شعار " امروز مهران ـ فردا تهران" داده شد  که چند هفته بعد از آن عملیات باصطلاح فروغ جاویدان شکل گرفت و قربانی ها  و مصیبت هایی که از یک طرف برای اعضای سازمان و از طرف دیگر برای سربازان و نیروهایی که به هر حال هم میهنان ما بودند، پیش آمد و تعداد زیادی کشته شدند. توضیحاً چند هفته قبل از این جلسه سازمان مجاهدین در واشنگتن که آقای مروین دایملی به همراه اعضای سازمان شعار امروز مهران ـ فردا تهران را داد سازمان مجاهدین توانسته بود با حمایت تسلیحاتی و لجستیکی و بطور خاص نیروی هوایی رژیم صدام حسین شهر مهران را که خالی از سکنه بود، چند ساعتی را تصرف کند و آن را در اختیار داشته باشد. اینکه حالا در واشنگتن شعار امروز مهران ـ فردا تهران را سازمان مجاهدین بر زبان مروین دایملی راند، یا آقای دایملی براساس سیاست هایی که احتمالا سرویس های غربی به وی داده بودند این شعار را به خورد مجاهدین داد، می تواند مورد پرسش و تحقیق پژوهشگران قرار گیرد که چگونه با همین شعار هزاران نفر ایرانی از دو طرف در عملیات باصطلاح فروغ جاویدان کشته شدند. بنابراین به نظر من سفر آقای کازاکا به عراق و پادگان اشرف هیچ ارزش حقوقی و سیاسی ندارد که البته اگر لازم باشد در مورد آقای کازاکا توضیح بیشتری خواهم داد که کاراکتر و کار ایشان بیشتر یک بیزینس و تجارت می باشد تا یک کار حقوقی و نمایندگی و متاسف هستم که باید چنین مطالبی را خدمتتان عرض کنم.

اما اگر اجازه بدهید به یک نکته دیگری اشاره کنم. ما در این فیلمی که از تلویزیون مجاهدین ضبط شده بود، دیدیم که آقای کازاکا در حال رقص با اعضای سازمان در اشرف هست. من از همین رسانه شما استفاده می کنم و از آقای کازاکا سؤال می کنم که چرا یک " زن " در میان جشن و رقص شما نبودند؟ چرا این جلسه کاملاً مردانه بود؟ اینجاست که ابعاد ساختار فرقه گرایانه در سازمان مجاهدین روشن میشود. چرا مثلاً یک خانم نیامده بود با شما آقای کازاکا دست بدهد و برقصد؟ حالا دست هم ندهد چرا اساساً در این جشن رقص شما یک زن دیده نمی شد؟ اگر انصاف و صداقت وجود داشته باشد، می توان در همین نقاط نیز نقض حقوق بشر و ساختار فرقه گرایانه سازمان مجاهدین را دید.

اما نکته دیگری را من براساس تجربیات وخاطرات خودم بیان می کنم که مشخص شود که نحوه برخورد سازمان مجاهدین با نیروهای بیرون از سازمان چگونه است.

در یک مقطعی که فکر می کنم تابستان 1370 بود، تعداد محدودی از اعضای شورای ملی مقاومت بودند از جمله آقای هزارخانی و آقای متین دفتری که خوشبختانه اکنون از این شورا جدا شده است و چند نفر دیگر. قرار بود اینها از قرارگاه های سازمان بازدید کنند از جمله به پایگاه جلولا برده شوند که ، پایگاه نظامی و عملیاتی سازمان در عراق محسوب می شد. آن موقع من در ستاد حفاظت رهبری سازمان بودم و مسئولیت حفاظت و همراهی آنها را به این ستاد سپرده بودند. مسعود رجوی چند هدف را در این ارتباط دنبال می کرد ، اینکه به اعضای شورا مستقیم و غیر مستقیم القا می کرد که اهمیت شما چنان است که برای حفاظت شما در عراق من از نیروهای ستاد حفاظت خودم مایه می گذارم. اما هدف اصلی مسعود رجوی این بود که به دلیل نزدیک بودن و محرم بودن اعضای ستاد حفاظت سازمان که همه بدون استثنا از اعضای شورای مرکزی بودند، خطو و خطوط تنظیم رابطه با آنها را بهتر می توانست به لحاظ تشکیلاتی بیان کند و از آنها بخواهد. کار مسئول اکیپ همراه اعضای شورای ملی مقاومت توجیه افراد و اعضای سازمان برای ملاقات با این افراد بود . یکی از محور های توجیه افراد این بود که همه باید ارتباطات عاطفی با آنها برقرار کنند و آنها را از این زاویه تحت تاثیر قرار بدهند و در این شرایط از آنها بخواهند که  که مقالات و مطالب بیشتری در مورد ضرورت مبارزه مسلحانه و ارتش آزادیبخش بنویسید یا اینکه چه نوع سؤال هایی از آنها مطرح بشود و مواردی از این قبیل . جلساتی کاملا مصنوعی و فرمایشی و فرمالیستی . اساساً نحوه برخورد سازمان مجاهدین با افراد بیرون از خودش بسیار متفاوت است و به قول خودشان نحوه برخورد با آنها یک پروژه است. بنابراین دسته گل دادن به ایشان و جلسه رقصی هم که با آقای کازاکا وجود دارد از همین دست است و من مطمئن هستم که  در جلسات عمومی با کازاکا همان خط برخورد بالا با اعضای شورا به کلیه اعضای سازمان ابلاغ شده است تا با آقای کازاکا هم چنین برخوردی شود. البته هم آقای کازاکا می داند جریان چه هست و هم آن طرف قضیه می داند که جریان چه هست، چون فی الواقع نوع رابطه آنها با یکدیگر که سیاسی نیست، بلکه کاسبکارانه و تجارت است که متاسفانه ممکن است که بعضی از افراد هم صحنه هایی را که تلویزیون مجاهدین نشان می دهد جدی بگیرند و تصور کنند واقعاً هیئتی از پارلمان اروپا به این سفر رفته است، در حالیکه چنین نیست  و هیچ اعتبار سیاسی و حقوقی ندارد.

این مصاحبه ادامه دارد

 

سایت قلم یادآوری می کند که آقای پائولو کازاکا در هماهنگی با سازمان مجاهدین خلق، بعد از مراجعت از عراق و پادگان اشرف یک مصاحبه مطبوعاتی برپا کرد و مطالبی را بیان کرد. وی مدعی آزادی مذهبی در فرقه مجاهدین شد در حالیکه معدود افراد مسیحی در این فرقه از جمله آقای ادوارد ترمادو به همین دلیل از این فرقه جدا شده ند، یا  خانم مهوش سپهری مسئول اول سازمان مجاهدین در سال 1376 که دارای مذهب سنی بود، به شرط شیعه شدن  مسئولیت سازمان مجاهدین خلق از طرف آقای مسعود رجوی منصوب شد. ما فکر می کنیم که با توجه به مطالب گفته شده در مصاحبه آقایان بهزاد علیشاهی و محمد حسین سبحانی نیازی به توضیح مجدد در مورد مطالب ذکرشده در مصاحبه آقای کازاکا وجود ندارد . بنابراین بخشی از گفته های وی به نقل از سایت همبستگی ملی ، ارگان اینترنتی سازمان مجاهدین، بدون هیچ توضیحی آورده می شود تا خوانندگان خود قضاوت کنند.

 

«سازمان مجاهدين خلق ايران مستقر در اشرف نقش عمده اي در ترتيب دادن ملاقاتهاي ما با عراقيان را داشتند. شهر اشرف در واقع امن ترين نقطه در عراق است, جايي كه عراقيان ميتوانند به آزادي صحبت كنند بدون اينكه جانشان به خطر افتد حتي امن تر از منطقه سبز در بغداد. هزاران عراقي از سراسر كشور از بصره, موصول, فلوجه و ساير نقاط با ريسكهايي كه دارد به اشرف ميايند. مجاهدين نقش بسيار سازنده اي را در حال حاضر ايفا ميكنند. يكي از شاخص هاي آن اين است كه در مسجد شهر اشرف اهل تسنن و شيعيان در صلح و مسالمت كنار هم نماز ميگذارند و اين امر نشان ميدهد كه اختلافات فعلي بر مردم عراق تحميل شده است».

همبستگی ملی ـ 21.10.2007

 

مصاحبه تلویزیون پیوند با محمد حسین سبحانی ـ قسمت ششم

بررسی خبر  استقرار مسعود رجوی در اردن

 

23.01.2007

 

بهزاد علیشاهی:

آقای سبحانی سؤال دیگری در مورد مسعود رجوی داشتم. خوب در مورد شخص مسعود رجوی شایعات مختلفی بود. تا قبل از این پیامش تعدادی می گفتند که وی کشته شده  و تعدادی نیز می گفتند که وی در جایی مخفی شده است. تعدادی هم بر این نظر بودند که توسط ارتش آمریکا دستگیر شده و در قرارگاه مرکوری که قرارگاه سابق مجاهدین به نام پارسیان می باشد، زندانی شده است. اما فرقی به حال مجاهدین خلق و ارتش آزادیبخش نداشت چون این رهبری جدا شده بود و باعث تشدد هایی شده بود و خیلی ها سؤال هایی می کردند که نباید می کردند. خیلی ها در این فاصله از سازمان جدا شدند بخاطر اینکه نفوذ فرقه ای رهبری کم شده بود. اما الان خبری بود که من در اخبار ندیدم که دیگر ادامه پیدا کند ولی خبری مبنی بر رفتن رجوی به اردن بود که این خبر در صورت صحت پیامدهایی دارد. وقتی به اردن برود یعنی دولت اردن پذیرفته که می خواهد با آن نفرات یک جنگی را آغاز کند و پایگاهی برای مجاهدین شود. آیا اردن در صورتیکه مجاهدین نتوانند در عراق بمانند، جانشین این کشور می شود؟ آیا اردن جانشین عراق خواهد شد و آیا این خبر تا چه حد درست است و چه نقشی می تواند داشته باشد ؟

 

محمد حسین سبحانی:

من ابتدا از ما اجازه می خواهم که در مورد کاراکتر و ویژگی های شخصیتی آقای مسعود رجوی کمی توضیح بدهم. میدانید که ایشان نوزده ساله بوده که به مدت کوتاهی نزدیک به سه ماه در کمیته مرکزی اولیه که 12 نفر بودند، عضویت پیدا کرد. وی ضمن اینکه بسیار توانمند ، با هوش و دارای ذهن بسیار خلاق و فعالی است، ولی سر بزنگاه ها ، سر گردنه هایی که باید نه از دیگران، بلکه باید از خودش مایه بگذارد، آنجا ها کم می آورد و فرار می کند. شما می دانید که تمام اعضای کمیته مرکزی سازمان در زمان شاه اعدام شدند و تنها آقای مسعود رجوی به حبس ابد محکوم شد. البته بسیاری از کارشناسان عقیده دارند وی با ساواک همکاری کرده و کروکی محل اختفای محمد حنیف نژاد و علی اصغر بدیع زادگان را برای ماموران ساواک ترسیم کرده و اسنادش هم موجود است، ولی اگر نظر این کارشناسان را هم کنار بگذاریم، بدون تردید حداقل بازجویی ضعیف و رابطه ای که وی با بازجویان برقرار کرده رژیم شاه را بر آن داشته که وی را اعدام نکند. این مرحله اول بود که در سال 1350 پیش آمد و شخصیت و از خودگذشتگی مسعود رجوی مورد آزمایش قرار گرفت.

مرحله دوم بعد از سی خرداد 1360 و آغاز مبارزه مسلحانه توسط سازمان مجاهدین پیش آمد. مسعود رجوی بعداز دو ماه از شروع یک مبارزه سخت و زیرزمینی صحنه را ترک کرد و به پاریس آمد. این در حالی بود که اکثر اعضای سازمان مجاهدین و حتی سایر احزاب و سازمان های سیاسی زیر تیغ دستگیری و در شرایط بسیار سختی بسر می بردند. اما وی در این مقطع نیز صحنه را ترک کرد و توجیه این مسئله نیز از طرف او این بود که عملیات نظامی یک بال سیاسی لازم دارد و من باید به خارج از کشور بروم و کار سیاسی را دنبال کنم و بدین ترتیب باز صحنه را ترک کرد و از تهران به پاریس رفت، ضمن اینکه جهت اطلاع اخباری وجود دارد که موسی خیابانی فرد شماره 2 سازمان با خروج مسعود رجوی از تهران موافق نبوده است. این مرحله دوم بود که وی کم آورد.

در مقطع سوم که شخصاً از آن خاطره ای نیز دارم که برایتان می گویم.  در سال 1369 برابر با 1991 میلادی بود که صدام حسین دیکتاتور سابق عراق بعد از تجاوز به ایران ، تجاوز به کشور کویت که هم نژاد و همسایه وی بود، را آغاز کرد. در آن مقطع اپوزیسیون شیعه و کرد وقت عراق در حال پیشروی به سمت بغداد و منطقه مرکزی عراق بودند. در همان مقطع هم بود که سازمان مجاهدین بسیاری از کرد های وابسته به اتحادیه میهنی کردستان عراق به رهبری آقای جلال طالبانی را، که در حال حاضر رئیس جمهور عراق است، کشت. در این مقطع شرایط بسیار سختی به لحاظ نظامی و امنیتی در بغداد حاکم بود. من در آن مقطع در ستاد حفاظت مسعود رجوی و مریم رجوی حضور داشتم. در آن دوره مسعود رجوی برای چندین ماه مخفی شد و اعضا و حتی مسئولین ارشد و لایه اول تشکیلاتی سازمان  نیز از محل استقرار وی خبر نداشتند. ما ابتدا در یک منطقه ای به نام کفری مستقر بودیم، این منطقه از قبل توسط ستاد حفاظت سازمان برای وی فراهم شده بود و در زیر زمین برای وی و سایر افراد محل هایی حفاری شده بود که بنگال ها و اتاق های پیش ساخته در این محل قرار گرفته بودند و با عادی سازی روی آنها پوشیده شده بود که از آسمان این محل مورد شناسایی قرار نگیرد. زیرا مسعود رجوی اعتقاد داشت که در این مرحله تهدید برای جان وی تهدید زمینی نیست، بلکه تهدید اصلی را حملات  هوایی و بمباران آگاهانه یا ناآگاهانه توسط نیروهای ائتلاف شامل آمریکا و انگلیس و فرانسه ارزیابی می کرد. اما با پیشروی اپوزیسیون عراق از سمت شهر طوز عراق به سمت بغداد مسعود رجوی تصمیم گرفت که آنجا را ترک کند و در این مرحله از حدود  60 الی  70  نفری که از اعضای ستاد حفاظت به همراه وی حضور داشتند 30 الی 40 نفر جدا شدند و به همراه وی و خانم مریم رجوی و با پشتیبانی امنیتی و تدارکاتی سازمان امنیت صدام حسین به شهر کربلا رفتیم و در دو خانه امن مستقر شدیم. مسعود رجوی از این جهت شهر کربلا را انتخاب کرده بود که بمباران های هوایی آمریکا اغاز شده بود، و شهر کربلا نیز به دلیل اینکه یک شهر مذهبی بود و اماکن متبرکه امامان شیعه در آن قرار داشت، امکان حمله هوایی به آنجا وجود نداشت و به همین دلیل مسعود رجوی محل اختفای خودش را آنجا قرار داد، تا اینکه آب های از آسیاب افتاد دوباره در ملاء عمومی ظاهر شد. الان هم یک سر فصل دیگری است که از سال 2003 آغاز شده است.

ابتدا توضیح بدهم که من دوست ندارم  زیاد به این مسئله بپردازم که مسعود رجوی به لحاظ فیزیکی کجاست؟ بلکه مایل هستم به این موضوع توجه شود که اندیشه مسعود رجوی کجاست؟ آن اندیشه ای که مدعی جامعه بی طبقه توحیدی و آزادی و شعار های به ظاهر بسیار زیبا بود. آن اندیشه الان کجاست؟ اما اگر بخواهیم ارزیابی داشته باشیم  که مسعود رجوی به لحاظ فیزیکی کجاست، باید مهمترین نکته ای را که در ارزیابی هایمان دخالت بدهیم، همین ویژگی های شخصیتی و عافیت طلبی مسعود رجوی می باشد. یعنی مطمئناً ایشان در محل و مکانی که برایش تولید خطر کند، قرار نمی گیرد. حالا این می تواند ناشی از زد و بند با دولت آمریکا یا هر دولت دیگری باشد تا بتواند جان خودش را حفظ کند. من به یکی از ملاقات های مسعود رجوی که  با مقامات ارشد امنیتی صدام حسین داشته  و فیلم هایش نیز موجود است اشاره می کنم. در این ملاقات که متن گفتگو ها  نیز در کتاب با ارزش "برای قضاوت تاریخ " آمده است، مسعود رجوی در این ملاقات  آن چنان زبون و بی اراده در مقابل یک افسر عراقی برخورد می کند که من از اینکه موقعی عضو این سازمان بوده ام، متاسف شدم که چگونه وی در مقابل این افسر عراقی این چنین زبونانه چاپلوسی می کند و با اشاره به صدام حسین می گوید من سید الرئیس را دوست دارم، وی صاحبخانه من است و...  واقعا انسان از چنین برخوردی احساس چندش آوری پیدا می کند. حالا این فرد با این کاراکتر و شخصیت طبیعی است که برای حفظ جانش در مقابل هر مقام دون پایه آمریکایی یا هر دولت دیگری هر قول و قراری را بدهد و بگذارد. اما در مورد مطلبی که فرمودید که وی به اردن رفته است. من هم این خبر را شنیده ام، هر چند که الان من  نمی توانم  قضاوت دقیق و قاطعی روی آن داشته باشم، ولی این خبر را قابل بررسی می دانم و باید آن را دنبال کرد، اما بدون تردید خانه بعدی ایدئولوژی و استراتژی مسعود رجوی بعد از عراق در حاکیمت صدام حسین، به نظر من جایی جز منطقه تحت نفوذ اسرائیل نخواهد بود مگر اینکه موقتاً دست از مبارزه مسلحانه بردارد. با این توضیح که سازمان مجاهدین هیچگاه نمی تواند ایدئولوژیک و بطور محتوایی و در اندشیه از مبارزه مسلحانه دست بردارد، اما حتی اگر بخواهد جبراً، و به دلیل نبودن امکانات لازم بطور مقطعی استراتژی مبارزه مسلحانه را کنار بگذارد،  مجبور است و باید  از منطقه خاورمیانه خارج شود و در   کشورهای اروپایی دست به فعالیت سیاسی مشغول شود. بنابراین تا زمانیکه در منطقه خاورمیانه مستقر است انتخاب اول سازمان مجاهدین، عراق است و انتخاب دوم برای آنها مناطق تحت نفوذ اسرائیل خواهد بود. اخباری که در دو ماه قبل  روزنامه هاآرتص چاپ اسرائیل از قول آقای ریموند تانتر منتشر کرد شاید دراین رابطه به بحث ما کمک کند . ریموند تانتر که از حامیان جنگ و به بخش تندرو حاکم بر وزارت دفاع آمریکا تعلق دارد، در  مصاحبه با این روزنامه اسرائیلی گفته بود که بمباران یا حمله عریان نظامی به ایران وجهه خوبی در سطح مردم جهان ندارد و باید از ابزاری به نام سازمان مجاهدین خلق استفاده کرد . بنابراین خبر مستقر شدن مسعود رجوی در اردن یا محل های امن تر را شاید بتوان در این راستایی که توضیح دادم، ارزیابی کرد.

 

مصاحبه تلویزیون پیوند با محمد حسین سبحانی ـ قسمت هفتم

بررسی ابعاد فرقه گرایانه، تشکیلاتی و سرکوبگرانه پیام های مسعود رجوی بعد از سه سال و نیم سکوت

 

24.01.2007

لینک به قسمت های قبلی

 

بهزاد علیشاهی:

از اینکه مسعود رجوی کجاست که بگذریم، الان آن نفوذ فرقه ای وی کجاست؟ آیا مسعود رجوی همان تسلط را بر هواداران خودش در خارج ، اعضای خودش که به نام ارتش آزادیبخش در عراق حضور دارند، حفظ کرده است؟ آیا این تسط کماکان وجود دارد؟

 

 

محمد حسین سبحانی:

البته من با تعدادی از دوستان و کارشناسان امور فرقه ها  در این مورد صحبت کرده ام، بعضی پاسخشان در مورد سؤال شما منفی است و اعتقاد دارند که که نفوذ معنوی و تسلط رهبری فرقه بر سازمان مجاهدین کاهش پیدا کرده است. اما من شخصاً اعتقاد دیگری دارم و فکر می کنم که هنوز آقای مسعود رجوی نفوذ و تسلط خود را بر رهبری فرقه مجاهدین دارد و چیزی تغییر نکرده است. ممکن است اینطور استنباط شود که به دلیل اینکه تسلط فیزیکی وی بر فرقه در سه سال  و نیم گذشته قطع بوده ، نفوذ معنوی وی نیز کاهش پیدا کرده است، اما این یک ارزیابی دقیق از نقش ویژه " رهبری در فرقه"  و اجزا و ساختار تشکیل دهنده یک فرقه نیست. بنابراین من فکر می کنم که هنوز مسعود رجوی بر سازمان مجاهدین خلق تسلط دارد و نقش و تاثیر ویژه خودش را در مناسبات فرقه گرایانه این سازمان دارد. شما اگر به نخستین نامه یا پیامی که مسعود رجوی  بعد از سه سال و نیم سکوت منتشر کرده، دقت کنید می بینید که الفاظ و عباراتی که مورد استفاده قرار گرفته، همان تعابیر و فرهنگ "مرید و مراد " می باشد و تلاش می کند که این رابطه را بین خودش و آنها تشدید و تقویت کند . این را از لحن و ادبیات بکار گرفته شده در پیام و اصرار وی بر تقویت رابطه " مرید  و مراد " در فرقه مجاهدین را می توان بخوبی تشخیص داد تا تصور دقیقی از موضوع پیدا کرد. یعنی خودش بر این رابطه عمیقاً اعتقاد دارد و در آن طرف قضیه نیز وجود دارد و من دلایلی برای آن دارم.  ببینید معمولا در فرهنگ ایرانی و مذهبی که بر مردم ما بوده، امر غیبت و دوری، تاثیر عاطفی خودش را بر جای می گذشته است . این بحث را جدا از ماهیت و محتوی عرض می کنم و خدای نکرده قصد مقایسه ندارم. هر چند که آقای مسعود رجوی خود مدعی بوده که حضرت امام زمان است. در هر صورت بدون اینکه قصد مقایسه ای باشد، خود بخود غیبت و دوری یک مظلومیتی را به دنبال می آورد. یعنی الان در سازمان مجاهدین و در بین نیروهای فرقه در قرارگاه اشرف این تصور وجود ندارد که آقای مسعود رجوی در جای نرم و راحتی در حال استراحت می باشد و از همه امکانات بهره مند است،  بلکه این باور به اعضای فرقه القاء شده که وی در شرایط بسیار تنگ و بغرنجی قرار گرفته و در حال فداکاری برای آنها و ادامه حیات سازمان می باشد. بنابراین دور بودن وی از صحنه، و غیر علنی بودن وی، و با توجه به باور نادرستی که به اعضای فرقه القاء شده، خود بخود احساس عاطفی بین رهبری و اعضای فرقه و رابطه مرید و مراد بین آنها را که در پروسه چند دهه گذشته شکل گرفته، تقویت می کند.

بنابراین من اعتقاد دارم نقش رهبری مسعود رجوی در فرقه مجاهدین کمرنگ نشده است. حوزه قدرت تشکیلاتی مسعود رجوی نیز کم نشده است. اگر هم قرار بوده این حوزه قدرت کم شود، در نامه ای که وی بعد از سه سال و نیم سکوت در تاریخ 21 آذر 1385 بعد از صدور رای دادگاه لوگزامبورگ منتشر کرد، منتفی است. زیرا وی در این نامه خطاب به اعضای سازمان تصریح می کند که همانطور که در دو دهه گذشته در میدان رزم با من آمدید تا آینده هم بیایید تا هفت اسمان را در برم. تعابیری که مسعود رجوی در این نامه بکار می گیرد، یکی تایید تاکتیک ها و استراتژی این سازمان در دو دهه گذشته است، اما نکته دومی نیز در این پیام وجود دارد و رهبری خودش را به رخ می کشد.

به نظر من پیام مسعود رجوی در 21 آذر 1385 دو مخاطب داشت، یکی اعضای سازمان مجاهدین و دیگری مخاطب خارجی بود. مسعود رجوی در این نامه به کشورها و قدرت های خارجی می خواهد بگوید که من رهبر این سازمان هستم. شما حتماً اطلاع دارید که بعد  از سرنگونی صدام حسین در سال 2003 این تحلیل در بین قدرت های خارجی وجود داشت که می توان سازمان مجاهدین را استحاله کرد و رهبری آن را برداشت و برکنار کرد و از بقیه اش به عنوان ابزاری که دیگر آن نام و نشان بدنام گذشته را در زمان رهبری مسعود رجوی ندارد در جهت سیاست های قدرت ها بزرگ بکار گرفت. اما مسعود رجوی در این نامه بعد از سه سال ونیم سکوت به مخاطب خارجی می خواهد بگوید که من کماکان رهبری سازمان مجاهدین خلق را بر عهده دارم و حذف من ممکن نیست. بنابراین این نامه مخاطب خارجی هم دارد، آنهایی که فکر می کردند که حداکثر مریم رجوی را در رهبری این سازمان باقی گذارند. در صورتیکه شما و من و همه کسانیکه از نزدیک با ساختار سازمان مجاهدین خلق آشنایی دارند بخوبی می دانند که خانم مریم رجوی حداکثر یک عامل اجرایی برای اجرای سیاست های مسعود رجوی، بیش نخواهد بود.

 

بهزاد علیشاهی:

اما یک نکته ای در پیام دوم مسعود رجوی وجود داشت و کلماتی را بکار می گیرد که شک برانگیز است که این نفوذی که شما می گویید کماکان وی بر سازمان داشته باشد. مثلاً از رزمندگانی که در اشرف هستند، از ارتش آزادیبخش می خواهد که از کج خلقی، عصبانیت، نا فرمانی و بی حوصلگی پرهیز کنند و به آنها می گوید که تحت کنترل و فرمان کار کنید. این موارد هیچگاه در سازمان وجود نداشته است. تشکیلات چنان حصارش را محکم کرده بود که فضایی برای کج خلقی ، عصبانیت  و نا فرمانی وجود نداشته است. کسی که از دست خودش عصبانی و کج خلق نمی شود. به هر حال از دست تشکیلات و ان سازمان عصبانی می شود. شما این فاکت ها را که در نامه دوم مسعود رجوی آمده چگونه ارزیابی می کنید.؟

 

محمد حسین سبحانی:

بله، منظور از اینکه آقای مسعود رجوی کماکان هژمونی سلطه رهبری فرقه گرایانه خودش را بر اعضای سازمان اعمال می کند، به اعضای مورد اعتماد و ایدئولوژیک سازمان ربط پیدا می کند، یعنی رابطه مرید و مراد بین این دسته از اعضا و رهبری فرقه تقویت شده است، اما طبعاً بخش بزرگی از اعضای سازمان مجاهدین ناراضی هستند و بحث من در مورد اعمال و استمرار اقتدار و هژمونی مسعود رجوی ، مشمول اعضای ناراضی نمی شود. تعابیری که شما یادآوری کردید که مسعود رجوی در نامه اش ذکر کرده اتفاقاً خطاب به این دسته از اعضای ناراضی است. من بعد از این پیام آقای مسعود رجوی یک نامه سرگشاده ای برای وی نوشتم که از موضع مصلحانه و نصیحت بود. برای وی مطرح کردم که چرا جسارت نداری که بگویی اشتباه کردم؟ بیا بگو اشتباه کردم و از خیانت ها و اشتباهات گذشته و استراتژی مبارزه مسلحانه و تروریستی درس بگیر و از رهبری سازمان مجاهدین استعفا بده تا راه برای یک مبارزه مسالمت آمیز جهت گشایش ، پیدایش و گسترش دمکراسی در ایران باز شود. زیرا واقعاً سازمان مجاهدین یک مانعی برای اپوزیسیون ایران است. یک مانعی برای پیدایش دمکراسی در ایران هست. چون با خشونت و مبارزه مسلحانه که دمکراسی و آزادی برقرار نمی شود. به نظر من یکی از وظایف و مسئولیت های فعالین سیاسی و اپوزیسیون ، چه در داخل و چه در خارج از ایران این است که جریانی را که به  خشونت و مبارزه  مسلحانه و تروریستی اعتقاد دارد ، بیش از گذشته مورد نقد و انزوا قرار دهند تا راه برای نیروهای مسالمت جو بیشتر باز شود. من در نامه سرگشاده به مسعود رجوی به واژه هایی که در آن خطاب به اعضای ناراضی سازمان مورد استفاده قرار داده اشاره کرده ام. واژه هایی مانند کج خلقی، عصبانیت و نا فرمانی از فرماندهان که تازه در یک نامه علنی آمده است. شما اگر این واژه ها را به زبان سرکوب در درون تشکیلات، جایی که یک حصار بسته است و غیر خودی حضور ندارد  ترجمه کنید، آن موقع می توانید ببینید که آن سربازجو ها و شکنجه گران مجاهدین، یعنی آقای دربندی ها، آقای رفیعی نژاد ها و آقای عزتی ها با اعضای ناراضی سازمان مجاهدین چه می کنند. اجازه بدهید این قسمت را از روی نوشته خود مسعود رجوی بخوانم و وی در این نامه به تاریخ سوم دی ماه 1385 نوشته است :

اکنون هم هیچگونه بی انظباطی ، کج خلقی و بی حوصلگی و نافرمانی نشان ندهید...

جوهر  پیام مسعود رجوی و بکارگیری واژه های سرکوبگرانه، یک درخواست و خواهش نیست، بلکه یک دستور و تهدید است. در جوهرش تهدید نهفته است تا به علت عدم حضور فیزیکی خودش در درون تشکیلات در عراق، بقیه بازجویان و شکنجه گران بتوانند بر آن استناد کنند. منظور رجوی این است که کج خلقی و نا فرمانی پاسخ خواهد داشت . چونکه تعبیر واژه  نا فرمانی  چیست؟ آقای مسعود رجوی بدینوسیله به مانند گذشته می گوید تو عضو یک ارتشی به نام ارتش آزادیبخش هستی که  که قوانین و مقررات نظامی خودش را مانند سایر ارتش های کلاسیک!! دارد. بنابراین مطابق با این تعریف مجازات نافرمانی از فرمان فرمانده چیست؟ این تعابیر و فرهنگ سرکوبگری در سازمان مجاهدین استفاده می شده است . منتها آقای مسعود رجوی به دلیل گسترش نارضایتی ها در بین اعضای سازمان و حضور تیپف و محل استقرار جداشدگان در قرارگاه اشرف و دوری فیزیکی خودش از فرقه باعث شده که در این پیام این واژه ها را مورد استفاده قرار دهد تا مجریان سرکوب در داخل تشکیلات فرقه بر آن استناد کنند.

 اگر اجازه بدهید بعضی از مطالب دیگر را از روی خود نامه مسعود رجوی بخوانم. وی می گوید:

مثل همان موقع که گفتم شلیک نکنید و یا سلاح ها را که عزیزتر از جانتان هست بدهید.

آقای مسعود رجوی در اینجا خطاب به مخاطب خارجی تصریح میکند که من گفتم تا آنها سلاح ها را دادند که مخاطب خارجی بخواند و بشنود. تا اگر کشور و قدرت خارجی در حوزه قدرت من خدشه ای وارد کند و من را حذف کند، متوجه باشند که آنها به حرف من گوش کردند که سلاح ها را زمین گذاشتند، آن موقع دیگر خودتان می دانید و من مسئولیتی ندارم  که جوهرش یک نوع تهدید مؤدبانه است.

یک نکته دیگری که در پیام آقای مسعود رجوی وجود دارد القاء تفکر و روش های فرقه گرایانه است. ایشان در نامه سوم دی ماه 1385 خود می گوید که:

شما همگی تک تک مؤسسان مقاومت هستید و ...

مگر مقاومت بزعم شما تازه شکل گرفته که تازه مؤسس برای آن مشخص می کنی؟ در زبان فارسی ضرب المثلی است که میگوید طرف می خواهد هندوانه زیر بغلت بگذارد. مسعود رجوی روی شخصیت فردی و روانی افراد کار می کند و آنها را به بازی می گیرد و می گوید که شما مؤسسان مقاومت هستید، حالا این مقاومت خود چه هست؟ و فرد در این شرایط دچار یک توهم در مورد جایگاه و شخصیت خودش در حصار بسته فرقه می شود. حالا آقای مسعود رجوی از آنها چه خواسته است؟ این مطلبی که عرض می کنم نکته مهمی است در اینجا است که بحث عملیات جاری، اقرار گویی و اقرار نویسی گسترش پیدا می کند. وی خطاب به اعضای سازمان نوشته است که:

کاغذی بردارید و تعهدات و کارایی های خود را در این مرحله علیرغم همه محدودیت ها یک به یک بنویسید یک به یک بنویسید

بنابراین مشخص می شود که بعد از پیام مسعود رجوی یک دوره گزارش نویسی و نشست عملیات جاری ، نشست دیگ و حوض و سایر عناوینی که برای این جلسات فرقه گرایانه و تفتیش عقیده استفاده می شود، پیش می آید که البته  برای مردم حتماً این واژه های و اصطلاحات فرقه گرایانه عجیب و غریب می باشد. آقای مسعود رجوی در انتها نیز نامه خودش را با این مطلب به پایان می برد و خطاب به اعضای سازمان می گوید:

هفت آسمان را بر درم، از هفت دریا بگذرم

در واقع شعارهای که نشان میدهد که آقای مسعود رجوی کماکان شعارهای تهییج کننده را به یاد دارد و با گرفتن ژست های عاطفی تلاش می کند رابطه "مرید و مراد" را در درون فرقه بیشتر گسترش دهد.

 

 

 سایت قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد