_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

روزهای تاریک بغداد (59)

لو دادن معترضین به وزارت اطلاعات رژیم

 

محمد حسین سبحانی

sobhani_m_h@hotmail.com

یکی دیگر از شیوه هایی که سازمان در ارتباط با وزارت اطلاعات استفاده می کرد، به دام انداختن، یا به کشتن دادن افرادی بود که از سازمان جدا می شدند.

سازمان بعد از یک دوره طولانی که اعضای منتقد و معترضش را در زندان های انفرادی حبس می کرد، وارد  گفتگو با آنها می شد. سازمان در مقابل درخواست عضو معترض که خواستار خروج از زندان و سازمان بود، مطرح می کرد:

یا سازمان و عراق را انتخاب کن یا ایران و رژیم جمهوری اسلامی را؟

این یکی از پیچیده ترین تاکتیک های مسعود رجوی برای جلوگیری از ریزش نیرو در درون سازمان مجاهدین بود. شیوه ای بغایت ناجوانمردانه و خائنانه که در بخش مربوط به خاطراتم در زندان ابوغریب به آن خواهم پرداخت.

در هر صورت سازمان بر اثر فشارهای جسمی و روانی عضو معترض را بر سر دوراهی قرار می داد و او را به شرایطی می رساند که بپذیرد، سازمان وی را در مرز ایران و عراق رها کند تا بتواند به صورت مخفیانه به داخل ایران برود.

اعضای منتقد بعد از سپری کردن دوره ای طولانی در زندان، تنها شانس باقی مانده را چنین راه حلی می دانستند (1) و پیش خود تصور می کردند که شاید بتوانند در ایران به شکل مخفی به زندگی خود ادامه دهند و سپس به صورت مخفیانه از ایران خارج شوند. رهبری سازمان مجاهدین این استعداد را داشت که فکر و تصور آینده اعضای جدا شده سازمـان را تـحلیل و ارزیابـی کند و به هیچ عنوان نمی خواست پای هیچ عضو جداشده ای به اروپا و فضای آزاد برسد.

بنابراین شبانه عضو معترض را به مرز آبی ایـران و عـراق مـی بردند. سپس او را سوار یک قایق کـوچک می کردند و یک پارو نیز به او می دادند. و می گفتند:

" باید به آن طرف اروند رود بروی. آن طرف ایران است."

رهبری مجاهدین خط ترساندن و ُبراندن اعضای جدا شده را تا آخرین لحظه دنبال می کرد. سازمان این خط را حداقل در مورد دو تن از اعضای جدا شده، آقایان اشرف باز سفید پر و تورج کلایه انجام داده است.

تورج کلایه در بند ۲ زندان ابوغریب با من هم بند بود، اشرف باز سفید پر نیز در بند ۴ زندانی بود. در ساعت های هواخوری در زندان ابوغریب، اشرف باز سفید پر ماجرای خودش را برایم تعریف کرد. وی می گفت:

" سازمان ابتدا در زندان اسکان اقدام به گرفتن دست خط هایی از من کرد که بعد ها به عنوان سند بریدگی و مزدوری داشته باشند. سپس من را با ماشین لندکروز از قرارگاه اشرف به مناطق جنوبی عراق ــ تا نزدیکی اروند رود ــ بردند و در آنجا ساک لباس هایم و یک پارو به من دادندو سپس مرا سوار قایق کردند. این قایق بسیار کوچک بود و هیچ تجهیزاتی نداشت. آنها سپس آن طرف اروند رود را به من نشان دادند و گفتند که آن طرف رود ایران است."

اشرف باز سفید پر در زندان ابوغریب تعریف می کرد:

" من وقتی شدت امواج و سرعت آب را در اروند رود می دیدم. ناخودآگاه احساس ترس می کردم و پیش خودم می گفتم، اگر قایق چپه بشه چی کار کنم؟ نکنه اصلاً این نقشه است و می خواهند من را به کشتن بدهند؟"

اشرف باز سفید پر که بچه کرمانشاه بود با لهجه شیرین کرمانشاهی تعریف می کرد:

"من با اعتراضی همراه با ترس به افراد سازمان گفتم که چرا من را از مرز زمینی کرمانشاه که به منطقه آن آشنایی کافی دارم، به داخل ایران نمی فرستید؟ آخه من چطوری با یک پارو و این قایق از رود رد شوم، شنا هم که بلد نیستم و...."

افراد سازمان نیز می گفتند:

سازمان به ما این طوری گفته. حتماً آن منطقه مرزی سرخ!! (2) است و امکان تردّد وجود ندارد. اگر نمی خواهی دوباره به قرارگاه!! برگردیم.

« البته مـن تردیدی ندارم که سـازمـان مطلع بوده که اشـرف باز سـفید پر به فـن شـنا آشنایـی ندارد و به هـمین دلیل مـرز آبـی را بـرای ورود وی به داخـل ایران انتخاب کرده بود تا اشرف باز سفید پر، بخاطر ترس و وحشت دوباره به سازمان برگردد.»

در هر صورت وی سوار قایق می شود و به آن طرف آب می رسد، ولی  نیروهای سازمان، یا سربازان عراقی با هماهنگی سازمان به سمت پاسگاه های ایرانی شلیک می کنند و عملاً باعث می شوند که نیروهای نظامی ایران روی منطقه حساس شوند و آنها نیز اقدام به تیر اندازی کنند. اشرف باز سفید پر تعریف می کرد:

"برای من دیگه هیچ راهی باقی نمانده بود و من مجبور شدم دوباره به این طرف آب و داخل مرزهای عراق برگردم."

سازمان چند هدف مرحله ای را درمورد اعضای جدا شده، به ترتیب اولویت دنبال می کرد:

اول: ترساندن و بُراندن فرد جدا شده از سازمان و در نهایت برگرداندن وی به درون مناسبات.

دوم: در صورتیکه فرد بر جدایی از سازمان مانند اشرف باز سفید پر و یا تورج کلایه، اصرار داشتند، به ترتیبی باعث تحریک نیروهای رژیم می شد تا بر اثر تیراندازی توسط نیروهای مرزی ایران، فرد کشته و سپس " شهید " تلقی شود تا تحت تأثیر " خون شهید " یکی دیگر از اعضای خانواده وی برای خونخواهی جذب سازمان شود.

سوم: ردّ ها و مدارک جعلی که برای عبور فرد به داخل ایران تهیه کرده است را از طریق " بخش اخباری" به وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی اطلاع می دهد و باعث دستگیری "عضو جدا شده" می شوند و همزمان نیز به خانواده فرد در ایران زنگ می زنند و خبر دستگیری فرد توسط رژیم را به خانواده او می دهند و از این طریق نه تنها باعث خنثی کردن افشاگری های آینده عضو جدا شده علیه سازمان می شود، بلکه یک شهید یا زندانی سیاسی جدید دیگر می سازد.

زیرنویس ها:

(1)  البته افرادی نیز بودند که به این تاکتیک خائنانه سازمان تن ندادند و سازمان مجبور شد که زندان ابوغریب را بجای راه حل ایران اتخاذ کند. ایرج عطاریان، طالب جلیلیان و جمشید پورجم و علی قشقاوی از افراد مقاومی بودند که چند سال در زندان ابوغریب زندانی بودند.

(2) "سرخ" یک اصطلاح نظامی است که سازمان در مورد مناطقی که نیروهای رژیم جمهوری اسلامی حضور نظامی و امنیتی داشتند، مورد استفاده قرار می داد.

 

 سایت قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد