_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

در سوگ دوست گرامی و بزرگوار آقای هادی شمس حائری

 

 

 

09.06.2012

بتول سلطانی

 

تسلیت می گویم به خانواده آن بزرگمرد و فعال سیاسی و جمع بزرگ جدا شده ها و کسانی که با آن عزیز رفته درد مشترک دارند. مراسم خاکسپاری ایشان با همیاری دوستان و همفکرانش با شکوه فراوان در شهر خرونینگن هلند برگزار شد و یارانش آخرین وداع را با وی کردند.

آقای هادی شمس حائری از جمله مردان بزرگی بود که مغلوب اغواهای فریبنده مسعود رجوی نشد و جزو اولین نفراتی بود که با درک بالائی متوجه خطا بودن مسیر سازمان مجاهدین شد و از مسیر آن فاصله گرفت و البته همه تهمتها را و از جمله به اسارت گرفتن فرزندانش را نیز به جان خرید.

سازمان برای آزار و اذیت وی به هر کاری دست زد و از جمله ربودن فرزندان وی از آلمان و فریب آنها و کشاندن به عراق و هر روز درخواست  از امیر و نصرت فرزندان آقای هادی شمس حائری برای اینکه بر علیه پدر خود نوشته بنویسند تا در سایتهای سازمان منعکس شود یادم هست که در نشستی مسعود رجوی با غیض خاصی به همسرش مهین نظری گفت که داغ دیدار فرزندانش را به دلش می گذارم. و همچنین وی هر بار مهین را به پای بلند گو می کشاند تا به همسر جدا شده خود یعنی آقای هادی فحش و ناسزا بدهد و بیمار گونه این موضوع رجوی را خشنود می کرد ای لعنت خدا به او باد که از هم  پاشیدن خانواده برایش شادی آفرین بود.

همچنین وی رسما در همه فرمهای تشکیلاتی عنکبوتی اش و حتی آی دی کارتی که آمریکائی ها برای  افراد صادر کرده بودند فامیل آنها را عوض کرده بود و قبل از آن با شیوه های مسخره ای که برای همه باز شده بود خودش در پی این خواسته بود اما از بچه ها می خواست که درخواست کتبی بنویسند که فامیلشان را می خواهند عوض کنند و طی یکسری تلقینها برای این دو بچه از پدرشان در ذهنشان دیو ساخته بودند. و بلاخره برای اذیت و آزار وی حتی فامیل آنها را نیز در یک اقدام شیادانه عوض کرده بود.

در آخرین تماسی که قبل از رفتن آقای شمس حائری از این دنیا با وی داشتم گفت که اگر قبلا روشن نبود الان به وضوح روشن است که آینده این تشکیلات زباله دان تاریخ است و دست رجوی رو شده است.

و من هم به این گفته وی ایمان دارم هر چند که آخرین تلاشهایش را هم بکند برای تبرئه و توجیه کارهایش هر چند و هر تعداد پارلمانتر و نماینده هم که بخرد و هر چند که بخواهد روی همه عفونت های تشکیلاتی و ستمهائی که  به سر اعضا منتقد و یا حتی موافق آورده را بپوشاند و  هر چند که بر روی آن جرم و جنایتها خاک بپاشد و سفید سازی کند اما ورق برگشته است و کسانی و شاهدانی زنده آنچه را که باید بگویند گفته اند و باز هم خواهند گفت و به لحاظ استراتژیک هم خط رجوی در عراق شکست خورد  و کشتی اش در لیبرتی و اشرف به گل نشسته است و این همان صحت گفته های آقای شمس حائری است که جزو اولین نفراتی بود که این استراتژی را در خاک عراق به صخره و انتقاد گرفت.

درود و سلام بر  او روحش شاد و با فرشتگان محشور باد

 گرفتن تقاص از رجوی که حسرت دیدار فرزندان را در دم مرگ را بر دل وی گذاشت و گرفتن تقاص سایر خانواده های از هم پاشیده را اول با خدای قادر می سپارم و بعد هم بر عهده ما است.

 

بتول سلطانی

 

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هادی شمس حائری قربانی کینه دیکتاتور کوتوله- پارس ایران
 

 

پارس ایران

08.06.2012

http://pars-iran.com/indexf.php?mod=view&id=6036


امــيــد زنــدگـي مـي بــخـــشــد.
عــشـق عـشـق مــــي آفـــريـــنــد.
و از عــشـق ، مــــردن ســـفريــــســت
بــــــــه ســــــــوي خــــــــــــدا


هادی شمس حائری امید داشت که فرزندانش را ببیند از ان زمان که در ارودگاه رمادیه عراق بدستور رهبر انقلاب نوین مردم ایران اواره شد ؟
هادی در عشق به دو فرزند ش وهمسرش بیش از دو دهه از عمرش را صرف کرد تا با انان دیداری داشته باشد .دیداری که حق انسانی ، حقوق بشری هر پدری است . کمترین حقی بود که هادی در مجاهدین سالها از زمان شاه برای آن مبارزه کرده بود ولی دشمن خدا و خلق ، دشمن خانه و خانواده از این دیدار انسانی را مانع شد تا به قیامت انجامید . تنها تحلیل درست رهبر انقلاب نوین مردم ایران ممانعت ا زدیدار هادی با فرزندانش بود .
هادی رفت . با عشق به خانواد ه و مردم ایران به دیدار حق شتافت .
هادی رفت ولی اهمیت وی در تاریخ مبارزات سیاسی اخیر مردم ایران با انتشار اولین کتابی که در مورد واقعیت های درونی دوران دیکتاتور کوتولو نوشته شده بود در سال 1991 ، هر چند که خشم دیکتا تور کوتولو را برانگیخت ولی کمک زیادی به بسیاری از کسانی کرد که درون روابطو مناسبات مجاهدین خلق با تصادهای بین شعار های خلقی ولی عملکرد ضد خلقی رهبری محاهدین روبرو شده بودند.
هادی شمس رفت . هادی در غربت در ارروی زندگی در وطنی ازاد جان به جان افرین سپرد . که به گفته مولوی این درد را دوا نباشد . ولی داستان انتظا ر هادی در غربت ، در ادبیات سیاسی ایران خواهد ماند و سندی خواهد بود بر ظلمی که رجوی بر مجاهدین و هوادارانش روا کرد . کاری که کمتر دشمنی در حق دشمنش نمی کرد .
هادی رفت ولی پرچمی که هادی در افشای پلشتی و زشتی رهبر منحرف مجاهدین در دست داشت همجنان بر افراشته خواهد بود تا روزی که رجوی در دادگاه خلق به جنابات علیه بشریت پاسخ بدهد.

ما در گذشت هادی شمس را به خانواده محترمش ، فررندانش و دیگر همرزما ن سابقش تسلیت می گوییم
 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مراسم تشیع پیکر زنده یاد هادی شمس حائری+عکسهایی از مراسم

 

 

پیام رهایی

08.06.2012

http://payamerahai.com/?p=2331#more-2331

 

روز هفتم ژوئن از ساعت یازده صبح مراسم تشیع پیکر زنده یاد هادی شمس حائری با حضور خانواده , دوستان و یارانش وایرانیان مقیم هلند در شهر خرونینگن هلند با اشک و احساسات پاک حاضران برگزار شد , این برنامه که ساعت هشت شب ادامه داشت با موجی از همدردی ها و ترانه و بازگویی خاطرات وهمخوانی حاضران با فیلم زنده یاد که ترانه مرغ سحر را میخواند همراه بود, یاران و دوستانش و جدشدگان از فرقه رجوی و همصحبت های قدیمش همه از اقصا نقاط دنیا آمده بودند برای آخرین خداحافظی با کسی که فرقه واجبارات بنده ساز آن را برنتابید و بر علیه آنها ساکت ننشست . فیلم های این مراسم بزودی در همین سایت منتشر خواهد شد , یادش گرامی و روحش شاد و به امید رهایی فرزندانش امیر و نصرت از چنگال فرقه رجوی .

یاران موافق همه از دست شدند

درپای اجل یکان یکان هست شدند

بودیم به یک شراب در مجلس عمر

یک دور زما پیشترک مست شدند

عکسها در ادامه مطلب

 

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مراسم تشیع پیکر زنده یاد هادی شمس حائری
 

 

ایران انترلینک

هفتم یونی 2012

http://www.cibloggers.com/?p=11887

 

امروز هفتم ژوئن از ساعت یازده صبح مراسم تشیع پیکر زنده یاد هادی شمس حائری با حضور خانواده , دوستان و یارانش وایرانیان مقیم هلند در شهر خرونینگن هلند با اشک و احساسات پاک حاضران برگزار شد , این برنامه که ساعت هشت شب ادامه داشت با موجی از همدردی ها و ترانه و بازگویی خاطرات وهمخوانی حاضران با فیلم زنده یاد که ترانه مرغ سحر را میخواند همراه بود, یاران و دوستانش و جدشدگان از فرقه رجوی و همصحبت های قدیمش همه از اقصا نقاط دنیا آمده بودند برای آخرین خداحافظی با کسی که فرقه واجبارات بنده ساز آن را برنتابید و بر علیه آنها ساکت ننشست . فیلم های این مراسم بزودی در همین سایت منتشر خواهد شد , یادش گرامی و روحش شاد و به امید رهایی فرزندانش امیر و نصرت از چنگال فرقه رجوی .

 

یاران موافق همه از دست شدند

درپای اجل یکان یکان هست شدند

بودیم به یک شراب در مجلس عمر

یک دور زما پیشترک مست شدند

 

 

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مراسم خاکسپاری آقای هادی شمس حائری

 

 

پیام رهایی

04.06.2012

 

 

 

پیام های تسلیت درگذشت آقای هادی شمس حائری

 

 

 

همایون کهزادی - ایران یاران

05.06.2012

 

 

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آقای هادی شمس پدر دلسوز و مهربان

 

 

نسرین ابراهیمی

04.06.2012

 

از شنیدن خبر درگذشت آقای هادی شمس به واقع شک و بسیار متاثر شدم و در لحظه به رجوی لعنت و نفرین فرستادم که چطوری زندگی انسانهایی که تنها گناهشان آزادی خواهی برای مردمشان بوده ازآنها به شیوه های مختلف گرفت, در لحظه چهره اقای هادی را تصور کردم که با نگرانی و ترس و دلهره از من پرسید که نصرت دخترش در چه حالی است و آیا نصرت هم جز دخترانی است که سازمان آنها را وادار به برداشتن رحم خود کرده اند و یا نه ؟ آقای شمس به واقع یک پدر دلسوز و مهربان بود و من در چند مرتبه ای که ایشان را دیدم این را درچهره ایشان دیدم . و همینطور یاد نصرت دختر ایشان افتادم که یکی از اسرای قلعه الموت هستند , من به خوبی به یاد دارم در یکی از قرارگاهها به نام باقرزاده بودیم که ما را برای نشستهای شستشوی مغزی به آنجا برده بودند و قرار بود تا 2 ماه در آنجا باشیم . نصرت هم یکی از کسانی بود که تازه مجاهدین او را گول زده بودند و به اشرف آورده بودند و گفته بودند که بعد از اینکه مادرش را دید او را به اروپا بر می گردانند ولی متاسفانه او را مثل خیلی های دیگر به زور نگه داشتند , نصرت و الان محمدی (الان دختر 16 ساله ای بود که سازمان او را به بهانه دیدار با پدر و مادر در اشرف گول زد و به اشرف اعزام کرد و بعد هم به او گفتند که امکان بازگشت به اروپا وجود ندارد و ما همه شاهد مخالفتهای آلان بودیم که نمی خواست در اشرف بماند ولی سازمان به زور او را نگه داشت و بعد هم وقتی دیدند که مصمم به رفتن است به عقیده من او را کشتند که به قول سازمان از خونش به عنوان شهید استفاده کنند ولی حکایت دیگر این است که او از فشار خودکشی کرد ولی اعتقاد من این است که او را کشتند به خاطر اینکه از نزدیک شاهد پروسه آلان بودم ) با هم خیلی دوست بودند و به یاد دارم که نصرت عکس پدرش را در کمدش گذاشته بود و به مسئولین گفته بود که کسی حق ندارد به پدرش حرفی بزند . به اصطلاح فرمانده الان و نصرت فردی به نام شیدا طاهری بود و من شاهد داد و بیدادهای شیدا طاهری بر سر نصرت بودم که چگونه از او می خواست که عکس داخل کمدش را سریع پاره کند . الان را هم می دیدم که به نصرت دلداری می داد و از طرفی هم آلان به خاطر نصرت داد و بیداد می کرد که مگر نصرت چه اشتباهی کرده که اذیتش می کنید .


نصرت کوتاه نیامد و عکس را در کمدش نگه داشته بود , و بعدا یکی از دوستان نصرت برای من تعریف کرد که شیدا طاهری , نصرت و آلان را در یکی از اتاقها زندانی کرده بوده و بعد رفته سراغ کمد نصرت و عکس پدرش از داخل کمدش برداشته و پاره کرده است .
شاید هر کسی نصرت را در به اصطلاح سیمای آزادی ببیند که در حال خواندن برای مجاهدین است فکر کند که نصرت به خواست خود در سازمان است و شاید اینگونه تصور شود که نصرت واقعا مجاهدین را قبول دارد ولی من به عنوان کسی که سالها از نزدیک شاهد بودم , اینگونه نبوده و نیست , مجاهدین و حتی به طور خاص خود مسعود رجوی تمام تلاششان را کردند که نصرت را به هر قیمتی که شده نگه دارند , و حتی به اعتقاد من برای وادار کردن نصرت به ماندن در اشرف, آلان را هم کشتند که هم از شر آلان خلاص شده باشند که با نصرت محفل نزند و به قول خود مجاهدین باند نصرت و آلان را از هم بپاشند و هم از طرفی نصرت به خاطر دوستش تحت تاثیر قرار بگیرد و اینطوری وادار به ماندن در اشرف شود .


وحالا چرا رجوی دیوانه وار می خواست نصرت را به هر قیمتی در اشرف نگه دارد فقط به خاطر اینکه نصرت را در مقابل پدرش قرار دهد , و با استفاده از نصرت افشاگریهای آقای شمس را به خیال خودش خنثی کند . من به یاد دارم که یک روزی زنان با مسعود رجوی نشست داشتند و رجوی نصرت را صدا کرد و گفت که نصرت برایت جوجه آوردم بیا بگیر , نصرت هم رفت بالای سنی که رجوی بود و چند تا عروسک جوجه با خود برای نصرت آورده بود که اینگونه محبت خودش را به نصرت که یک دختر جوان و کم سن و سال بود نشان دهد و او را به قول معروف نمک گیر کند . ما به عنوان کسانی که شاهد این صحنه بودیم درک می کردیم که این کاری که رجوی انجام داد , صرف یک محبت به نصرت نیست و فقط به خاطر نگه داشتن نصرت و تبدیل کردن او به یک شخص علیه پدرش بود , من نمی دانم اگر نصرت هم با اون سن و سال کمش اون موقع توانست فرق محبت و نامردی رجوی را تشخیص دهد یا نه .


و نصرت جزو کسانی بود که مسئولین باید هر کاری انجام می دادند که او را راضی نگه دارند از جمله اینکه فهیمه اروانی به او گفت که او باید برای مجاهدین بخواند و او یکی از بهترین خواننده های مجاهدین است , و اینجوری او را سر گرم می کردند که در اشرف بماند .
و یا حتی بعضی اوقات از طرف مسعود و مریم رجوی به نصرت هدیه می دادند و یا حتی او را دعوت به شام می کردند و یا مسئولین بالاتر سازمان هم خیلی اوقات برای نصرت مهمانی می دادند تا حسابی او را بدهکار و نمک گیر کنند .


واز طرف دیگه اون روی سکه مجاهدین به قول خودشان را هم به نصرت یاد آوردی می کردند و نشان می دادند که حواسش را جمع کند , مثلا 2 تا از بچه هایی که از اروپا به اشرف اعزام شده بودند و فکر می کنم هنگام اعزام فقط 13 سال داشتند , صفیه لاری که اسم واقعی او فکر می کنم که ندا بود و ندا تهمتن که فامیلی واقعی ندا را به یاد ندارم . صفیه و ندا هم گفته بودند که فقط برای یک هفته در اشرف خواهند ماند ولی مجاهدین به زور انها را نگه داشتند که من شاهد به زور نگه داشتن آنها بودم که خود داستانی است طولانی , بعد هم مستمرا برای این 2 نفر که سن و سالی هم نداشتند نشستهای مختلف برگزار می کردند و آنها را از رفتن از اشرف می ترساندند و به یاد دارم که نسرین یا همان مهوش سپهری انها را در یک جمع خیلی بزرگ که تقریبا همه زنان مجاهدین در این نشست بودند کتک زد , و این در عین حال یک یاد آوری به نصرت هم بود که حواسش را جمع کند که اگر با محبت و هدیه مسعود رجوی نماند پس شیوه های دیگه هم هست .
 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هادی شمس را می شناسی؟!

 

 

مهدی خوشحال ـ ایران فانوس

04.06.2012

 

ساعت پاسی از نیمه شب گذشته و من در مقابل آن زن فرمانده، می گریستم. او سپس برای ترساندنم، گریزی به اردوگاه رمادی زد و به یاد سرگذشت تلخ یکی از جداشدگان از سازمان، رو به من گفت، این هادی شمس را که می شناسی؟ جواب دادم، نه. دوباره با عصبانیت گفت، این برادر، ولی حالا باید نابرادر گفت...! آن زن سعی می کرد مرا از شناختن و نزدیک شدن به سرنوشت هادی بترساند، ولی همین تلقین و تشر، مثل همیشه معکوس از آب درآمد، به ویژه این که من نیز با لجاجت و ماجراجویی، در دل طلب می کردم تا روزی کسی را که این همه سازمان با او مشکل دارد و یک ماه قبل، برادر و حال نابرادر شده است را از نزدیک بشناسم که خوشبختانه این آرزویم مثل بسیاری از رویاهای دیگرم، مستجاب شد و من به مدت دو سال بعد مجدداً با اسم هادی شمس، آشنا شدم.


هادی شمس حائری، در اصل مبارزه برای آزادی را از سالهای جوانی و از سال 1339 هنگام نخست وزيري دکتر اميني و فعال شدن جبهه ملي دوم، آغاز کرد. او در 15 خرداد سال1342، به دنبال دستگيرشدن آيت الله خميني که به دنبال خود تظاهرات مردم عليه دستگيري اش در سبزه ميدان تهران را به همراه داشت، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و زخمي شد.


هادي شمس حائري، در سال 1344، به عضويت حزب ملل اسلامي که يک حزب مخفي با مشي مسلحانه و خواهان سرنگوني رژيم شاه و برقراري حکومت اسلامي بود، دستگير شد و به 4 سال زندان محکوم گرديد. وي در سال 1354 به عضويت سازمان مجاهدين درآمد و در سال 1355 دستگير شد و در دادگاه نظامي به 15 سال حبس محکوم گرديد.


در سال 1357 در جريان انقلاب 22 بهمن، از زندان اوين آزاد گرديد و همکاري خود را با مجاهدين ادامه داد و مدت 2 سال در تهران به صورت مخفي و در خانه هاي تيمي به سر برد و در سال 1362 از ايران خارج شد و به ترکيه و سپس به فرانسه و بعد به دستور مجاهدين خلق، به عراق عزيمت نمود. در سال 1370، به علت فساد تشکيلاتي و ديکتاتوري خاص الخاص مسعود رجوي و کرد کشي و رواج زندان و شکنجه در درون مجاهدين خلق، از سازمان مجاهدين کناره گيري کرد و پس از تحمل زندان و تبعيد در اردوگاه رمادي عراق، سپس به کشور هلند پناهنده شد.


وي پس از رسيدن به هلند، فعاليت هاي سياسي خود عليه ديکتاتوري حاکم بر مجاهدین خلق را ادامه داد و دو جلد کتاب در مورد افشاي روابط تشکيلاتي و فساد درون سازماني مجاهدين، نوشت.
برای دومین بار که اسم هادی را شنیدم، سال 1372 و زمانی که به کشور آلمان رسیده بودم. آن ایام در واقع از حیث سیاسی و روانی مستاصل و بیچاره بودم که در یکی از همان روزها یکی از دوستانم از کشور نروژ، کتابی از شمس حائری برایم ارسال نمود که مطالعه آن کتاب، خونی تازه به رگهایم دمید و من دوباره زنده شدم. به راستی در آن ایام که رعب و وحشت به همراه مظلومیت تبلیغاتی مجاهدین، سراسر اروپا را فراگرفته و هر صدای اعتراضی را شدیداً در نطفه خفه می کردند و آن صدا را به حکومت ایران نسبت می دادند، نوشتن کتاب از مناسبات درونی مجاهدین، آگاهی، نوآوری و جسارت بالایی را می طلبید. هادی بعد از مدتی، کتاب معروف مرداب را نوشت. مرداب یعنی این که کشور عراق برای مجاهدین خلق به صورت مرداب عمل خواهد کرد. در حالی که آنان، عراق را به مثابه سکوی پرتاب مجاهدین به تهران، ارزیابی و تبلیغ می کردند و هر صدای دیگری را شدیداً سرکوب می کردند. هادی برای نظرات و نوشته هایش، قیمت زیادی را داد و رنجهایی را متحمل شد. ضمن این که رهبری مجاهدین فرزندان او را در اسارت باقی داشت و بر علیه پدرشان به کار گرفت، بارها در خیابانهای غربت هادی را که مرد سالخورده ای بود، مورد ضرب و شتم قرار دادند. ولی هادی بدون نگرانی و هراس از آنان، همچنان به راه خود تا آخرین نفس و مقاوم، ادامه داد.


برای سومین بار، با افکار و نوشته های صریح و صادقانه هادی در انجمن ایران پیوند، آشنا شدم. آن ایام افشاگری علیه مجاهدین خلق، کاری سترگ و طلسم شکنی بود که خوشبختانه پایه های نابودی طلسم و اختناق و تابوهای مجاهدین خلق، در همین دوره شروع به بازشدن کرد و همچنان ادامه یافت تا به روشنایی امروز رسید.
با هادی شمس حائری برای چهارمین بار، در انجمن آوا و با تنی چند از دوستان به همکاری بیشتر مشغول شدم. اتفاقاً در این دوره که من و هادی در شهر کلن آلمان و در یک اتاق، زندگی می کردیم، از خوی و خلق همدیگر بیشتر آشنا شدیم.


هادی با آن که سالیان درازی از عمر پر بارش را به سختی و زندان و سرکوب و اختناق و تبعید و جدا از زن و فرزند، گذرانده بود، همچنان بشاش و با روحیه خوب بود. او روابط اجتماعی خوبی با دیگران به ویژه دوستان و یاران قدیمی خود داشت. در گفتارش همانند نوشتارش، رک و پوست کنده حرف می زد و از چیزی هراسی به دل راه نمی داد. در کارها پیش قدم و اهل تعارفات عامیانه نبود. با آن که سن و سال و سوابقم از او کمتر بود، همیشه آشپزی به عهده او بود و من تنها کمک کارش بودم. او همچنین صدای خوبی داشت و گاهاً بازتابی از آنچه که بر او و دیگران گذشته بود را با صدای دلنشینش، زمزمه می کرد. اهل شکفه و شکایت نبود. امیدوار و صبور بود و به دیگران نیز امیدواری و درس مقاومت می داد. با آن که مدتها با هادی هم اتاق و سالها با همدیگر همکاری سیاسی و فرهنگی در یک سمت و سوی داشتیم، درسهای اخلاقی و سیاسی زیادی از او آموختم.


هادی با آنکه به سن هفتادسالگی رسیده و با بیماری سرطان درگیر بود، با این وجود عاشق زندگی و تحرک بود. او دو ماه قبل که برای مداوای بیماری خطرناکش، عازم سفری دور و از هلند به سمت اطریش می رفت، شبی را نزد من اطراق کرد و سپس صبح سحر به سفرش ادامه داد. او همه این مسیر را خودش رانندگی کرد و دوباره به هلند بازگشت.
هادی در آخرین پیامی که برای فرزندان اسیرش در عراق و اردوگاه اشرف ارسال نمود، نهایت حس انسانی و تکلیف پدری اش را ادا نموده و خطاب به امیر و نصرتش ادامه داد، من افکار و عقایدم را به شما تحمیل نمی کنم، ولی این را بدانید که اگر توانستید زندگی بکنید، مبارزه نیز خواهید کرد. از نگاه و تجارب نیم قرن مبارزات پر ثمر هادی شمس همین بس که او پیام آور زندگی و مبارزه بود، اما مبارزه را از دل زندگی، آرزو و طلب می کرد.


سرانجام این چراغ پر فروغ در روز جمعه به تاریخ اول ماه یونی، خاموش گشت. اما یاد و خاطره و درسهای به یادماندنی اش، همواره آویزه گوشم است و خواهد بود. من در اینجا از خداوند بزرگ برای روح بزرگ هادی که عمری را بی ریا و خالصانه و صادقانه، رنج مبارزه برای آزادی را تحمل کرد، طلب پرواز دارم.


"پایان"

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

با دلی آگنده از غم و اندوه ازمیان ما رفت.

 

 

مهرداد ساغرچی ـ ایران فانوس

04.06.2012

 

حدود یکسال پیش در شهر کلن آلمان در برنامه ای شرکت کرده بودم.درفاصله برنامه که تنفسی پیش آمده بود نگاه سنگینی را روی خودم حس کردم. وقتی دقت کردم یک زوج سالخورده را کنار میزی دیدم که نگاهشان ازمن برداشته نمیشود.پیرمرد را میشناختم چون عکس ونوشته هایش را دیده بودم .نزدیک رفتم وسلام کردم.آقا هادی به همراه همسرش بدون مقدمه از من پرسیدند که چند وقت است که توانستم اززندان فرقه رجوی آزاد بشوم.وقتی شنیدند که من خیلی زمان کوتاهی است که خارج شدم بدون مقدمه گفتند از امیر و نصرت من خبری داری؟ برای لحظاتی مغزم کار نمیکرد و نمیتوانستم باور کنم این زوج همان والدین امیرونصرت جوان دربند فرقه هستند..بیشتر به آن چهره های شکسته و غمناک و دردمند پدر بزرگ اون بچه ها میخورد اما بعد بلافاصله به یاد آن دو افتادم و گفتم بله من امیر را ازنزدیک میشناسم وسعی کردم خیلی خوب و خیلی زیاد ازاونها تعریف کنم.دریک لحظه مابین حرفها از نزدیک طوری که کسی متوجه نشود گفت بنظرت ممکن است یک روز بتونم امیر یا نصرتم را ببینم وآیا امکان دارد آنها هم مثل شما فرارکنند؟؟نمیدانستم چه بگویم پیرمرد از اندازه و وزن و شکل و روحیه فرزندانش میپرسید ومیگفت آیا فرزندانش فکرمیکنند که ما چطور والدینی هستیم؟؟نمیدانستم چه بگویم؟؟تنها به ذهنم زد بگویم که فرقه هرکاری که توانست کرد که بتواند همه اعضا به خانواده به دیده دشمن نگاه کند ولی موفق نشد.اما به اونگفتم که رجوی چقدر ازنام هادی شمس هائری ترس ووحشت داشته و به اجبار نام خانوادگی فرزندان هادی را عوض کرده و بچه ها هم به ناچار تن داده اند..وبه بچه ها آنقدر از بدی و نفرت نسبت به والدین گفته که فرزندانش در جمع جرات گفتن اینکه پدر ومادری منتظر دارند ندارند... به او گفتم که هرچقدر هم سمپاشی بیشتر میکند ولی خانواده وپدر ومادر چیزی نیست که بتوان آنرا دزدید وبعد سکوت او و آهی که از پدری خسته ومردی که زجر و درد سالیان مبارزه و تبعید از یک سو و غم وسوز دیدار فرزند از سوی دیگر او چنان ضعیف و بیمار کرد که نهایتا باید با این همه درد و رنج با ما خداحافظی کند. این فقدان بر ما که کمی بیشتر میتوانیم چنین دردهائی که بیش از بیست سال است نتوانستیم خانواده و  دوستان را ببینیم بسا دردناک تر است...به امید روزیکه همه این دردها و سختی ها پایان یابد...با آرزوی سلامتی برای خانواده و همه عزیزان خانواده شمس هائری آرزو میکنم که روحش درشادی وآرامش باشد.

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست ...

هادی شمس حائری ، کوه استوار در مقابل استبداد و فرقه گرایی از میان ما رفت

 

 

هیئت تحریریه کانون ایران قلم

03.06.2012

 

 

 

هادی عزیز از میان ما رفت، اما رفتن او نیز با پیام بود. چهره نحیف اما مصمم او در روزها و هفته های اخیر نشان از اراده پولادین این قوی مرد دریا دل داشت. هادی عزیز همیشه لبی خندان داشت، اما در درونش آتش گداخته ای وجود داشت که هر روز او را شکسته تر می کرد. آن آتش گداخته چیزی جز به اسارت بردن فرزندان و خانواده وی توسط فرقه رجوی نبود.

دیروز وقتی به همراه سایر یاران برای آخرین بار با پیکر هادی خداحافظی کردم و بوسه ای بر پیشانی اش نهادم و اشک حسرت از نبود او ریختم، یاد روزهایی می افتادم که هیچگاه در سخت ترین شرایط  خللی در عزم و اراده استوار وی  در نبرد با استبداد و فرقه گرایی پیش نمی آمد، هر چند که فرزندان عزیزش امیر و نصرت در گروگان فرقه رجوی بودند.

 

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت        آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت              جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

 

آری ، با نهایت تاسف در سحرگاه اول یونی 2012  برابر با 11 خرداد 1391 یار و همرزم گرامی ، پیر سالخورده شکست ناپذیر ، رنج کشیده سالیان ازبی رحمی زمانه  ، مرد زندانهای شاه و رجوی ، پیشتاز  همه رهاشدگان و منتقدین فرقه مجاهدین،  آقای هادی شمس حائری این جهان فانی را به سوی دیار باقی بدورد گفت.

 

او که در اوان جوانی در سالهای 1340قدم در راه مبارزه با استبداد و  آزادی مردم ایران گذاشت فعالیت های سیاسی خود را با   حزب ملل اسلامی   آغاز کرد چندی نگذشت که به زندان شاه افتاد و سالیان زیادی را در سیاه چال های شاه بسر برد . وی سپس در زندان با جنبش مجاهدین آشنا شد و بعد از آزادی قعالیت های خود را با این جریان ادامه داد. هنوزمدتی نگذشته بود که پس از خیمه شب بازی رجوی در انقلاب باصطلاح ایدولوژیک به مطامع قدرت پرستی وی پی برد واز اولین کسانی بود که در مقابل رجوی ایستاد و از این جریان ارتجاعی که اکنون وابسته نیز شده بود اعلام جدایی کرد . اما شقاوت رجوی تا به آن حد بود که در این میان همسر و 2 فرزند وی را به گروگان گرفت و هادی شمس حائری را روانه کمپ رمادی عراق کرد.

 

هادی شمس حائری با مشقت های بسیار خود را به  کشور هلند رساند و در آنجا بود که کتاب ارزشمند " مرداب " را که بیان مناسبات برده داری نوین رجوی است را نوشت و در زمانی که بسیاری دامن عافیت پوشیده و در گوشه ای خزیده و خاموش بودند هرگز خاموش ننشست هر چند در این مسیر پیوسته مورد حمله و اتهام بی رحمانه سازمان مجاهدین قرار میگرفت  اما مسیر سخت و صعب جنگ با ارتجاع نوین رجوی را سرفرازانه ادامه داد  و سمبل رها شدگان معترض و عصیان گر علیه رجوی گردید.

 

هادی شمس حائری تا پایان عمر هرگز موفق به دیدار فرزندان اش که توسط مجاهدین به گروگان گرفته شده بودند ، نشد و رجوی برای به زانو درآوردن این پیر سخت کوش و عصیان گر هر چند وقت یکبار در تلویزیون خود فرزندان وی را وادار میکرد که به پدر خویش اهانت کنند . او سرشار از مهر پدری از این دنیا رفت ولی  در مقابل رجوی سر خم نکرد هرچند  که20 سال را در غم دیدار فرزندانش  طاقت فرسا سپری نمود .

 

بی تردید شمس حائری جایگاه ویژه ای در تاریخچه مبارزاتی مردم ایران داشته و خواهد داشت و در رنج و تلاشی ادامه دار  برگ های زرینی را بر دفتر افشای فرقه ارتجاعی و خشونت طلب مجاهدین در راستای رهایی مردم ایران افزود و سمبل و نشانی گردید از مقاومت ها و اعتراض هایی ادامه دار که  خواب را از چشمان رجوی ربوده است و تردیدی نیست که راه و رسم شمس حائری ها در جنبش حق طلبانه ناراضیان و قربانیان این فرقه خشونت طلب ادامه خواهد یافت.

 

 غم از دست دادن یار و همراه و همرزم گرامی را فراموشی ناپذیر و برای روح شاد و سرفراز عزیز از دست رفته آرزوی رحمتی پر قدر و برای بازماندگان خاندان گرامی ایشان صبر وبردباری آرزو میکند و از کلیه دوستان  و عزیزان دعوت می کند که در روزهای چهارشنبه و شنبه آینده در برنامه هایی که به مناسبت خاک سپاری و یابود هادی عزیز برگزار خواهد شد ، یاد و راهش را گرامی بدارند .

جایش پیوسته سبز ، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

 

هیئت تحریریه کانون ایران قلم

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تسلیت آقای شهروز تاجبخش بمناسبت درگذشت آقای هادی شمس حائری

 

من شمعم شمع شبانه ...

در کمال اندوه خبر درگذشت دوست گرامی مان ، آقای هادی شمس حائری از فعالین سیاسی سرشناس کشورمان را در خبرها خواندم . بی اختیار به یاد ترانه شمع شبانه افتادم که آقا هادی از سر دلتنگی برای فرزندان اسیرش در فرقه رجوی ، امیر و نصرت خوانده بود ، و باز به یاد روزی افتادم که ایشان را برای اولین بار دیدم که با چه نگرانی آمیخته با امیدی ازفرزندش امیر ميپرسید . هنوز نبودن آقا هادی در میانمان را باور نمیکنم . او برای من و بسیاری از دوستانمان سمبل روحیه ، امید و مقاومت و همیشه بشاش و گشاده رو، یار و پشتیبان همه جداشدگان بود ، افسوس که نتوانست پس از تمام تلاشهای بی وقفه اش فرزندانش اسیرش در چنگال رجوی را ببیند هرچند تا آخرین لحظات این آرزو را با خود داشت آرزویی که به او نیرو داد که شش سال با بیماری سرطان دسته و پنجه نرم کند و از پای ننشیند ؛

بهزاد علیشاهی عزیز در مورد ایشان نوشته بودند : '' آقا هادی از آن دست آدمها بود که بی وقفه زندگی کرد و خوب هم زندگی کرد، برای اعتقاداتش جنگید، تلاش کرد و کوتاه نیامد. اصولی داشت که روی آن با هیچ کس و هیچ جا معامله نکرد، از زندانهای شاه تا اردوگاههای عراق را پشت سر گذاشت، به طمع قدرت و مال و به ولع جاه و جلال دست رد زد و شکوه سختی و مرارت کشیدن و پایبند ماندن بر اعتقاداتش برایش کافی بود. اگر می مانست کماکان خاری بود در چشم فرقه گرایی مجاهدین و استبداد و انحصارطلبی رهبری این فرقه و حالا که رفت باز هم خاری است درچشم همانها که باید، چرا که ما امروز مصمم تریم. ''

آری ، آقا هادی حتی با رفتنش نیز خاری است در چشم همانها که باید . ما امروز مصمم تر ادامه میدهیم و رجوی باید همیشه کابوس افشاگری جداشدگان را با خود داشته باشد .

سوگ این عزیز از دست رفته را به همسرگرامی شان خانم محبوبه براتی و فرزندانش امیر و نصرت و آرش و دیگر بازماندگانش در ایران تسلیت می گویم.

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درگذشت آقای هادی شمس حائری+ تعدادی از پیامها.

 

... با کمال تاسف دوست گرامیمان آقای هادی شمس حائری در بامداد روز اول یونی بر اثر بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت. هادی شمس که از فعالین سیاسی و سرشناس کشورمان محسوب می گردد تا واپسین لحظات زندگیش منتظر آزادی و دیدار فرزندانش امیر و نصرت در عراق بسر می برد. آرزوئی که به او نیرو داد که شش سال با بیماری سرطان دسته و پنجه نرم کند و از پای ننشیند. سوگ این عزیز از دست رفته را به همسر مهربان خانم محبوبه براتی و فرزندانش امیر و نصرت و آرش و دیگر بازماندگانش در ایران تسلیت می گوئیم. مراسم خاکسپاری این عزیز گرامی در روز چهارشنبه ۶ یونی در خرونینگن برگزار می گردد. ساعت دوازده و پانزده دقیقه حرکت از haren به محل دفن در selwerdhoof ساعت دو ونیم ظهر مراسم در محل دفن و بعد از آن تجمع در کلیسای ایرانیان در خرونینگن ...

 

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیام رهایی، دوم ژوئن 2012


http://payamerahai.com/?p=2327#more-2327

 

با کمال تاسف دوست گرامیمان آقای هادی شمس حائری در بامداد روز اول یونی بر اثر بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت.

هادی شمس که از فعالین سیاسی و سرشناس کشورمان محسوب می گردد تا واپسین لحظات زندگیش منتظر آزادی و دیدار فرزندانش امیر و نصرت در عراق بسر می برد. آرزوئی که به او نیرو داد که شش سال با بیماری سرطان دسته و پنجه نرم کند و از پای ننشیند.

سوگ این عزیز از دست رفته را به همسر مهربان خانم محبوبه براتی و فرزندانش امیر و نصرت و آرش و دیگر بازماندگانش در ایران تسلیت می گوئیم.

مراسم خاکسپاری این عزیز گرامی در روز چهارشنبه ۶ یونی در خرونینگن برگزار می گردد.

ساعت دوازده و پانزده دقیقه حرکت از haren به محل دفن در selwerdhoof ساعت دو ونیم ظهر مراسم در محل دفن و بعد از آن تجمع در کلیسای ایرانیان در خرونینگن .

از دوستانی که مایلند آخرین دیدار را با او داشته باشند می توانند ( شنبه دوم یونی) تا ساعت پنج در محل منزل مسکونی ایشان که در زیر آمده است حضور یابند و یا روز سه شنبه پنجم یونی در محل سردخانه با او وداع نمایند.

در ضمن برای شرکت در مراسم بنا به درخواست مرحوم هادی شمس از لباس هائی با رنگ شاد و بویژه رنگ پرچم ایران استفاده نمائید.

آدرس محل آخرین دیدار با گرامی دوست مرحوم در روز سه شنبه پنجم یونی به قرار زیر است.

Zonneduwweg 6 haren
Tel:0031505348560 begin_of_the_skype_highlighting 0031505348560 end_of_the_skype_highlighting
0031624236194 begin_of_the_skype_highlighting 0031624236194 end_of_the_skype_highlighting

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

محمد کرمی:


http://mohamadkarami.wordpress.com/

 

بابا احمد شنیدم رفتی سفر چه بی خبر

در سال 1370 شخص مسعود رجوی درنشست عمومی که بیش از 5000 نفر حضور داشتند بابا احمد را به محاکمه کشید . جرم وی این بود که انقلاب دست ساز مریم قجر عضدانلو را قبول نداشت و علنا به چالش کشیده بود . رجوی به این شکل می خواست او را درجمع خورد کند ، از طرفی وادار کند که کوتاه بیاید و مریم قجر و دست آورد آن را بپذیرد ، با جواب های تیزی که داد پوزه رجوی در آن نشست به خاک مالیده شد

آقای هادی شمس حائری ( بابا احمد ) فعاليت سياسي خود را از سال 1339 در حزب ملل اسلامی شروع نمود ، به خاطر آزادي و استقلال ایران وارد مبارزات سياسي و اجتماعي شد ، در تظاهرات عظيم مردم عليه ديكتاتوري شاه در 15 خرداد 1342 در تهران شرکت داشت، مورد اصابت گلوله سربازان شاه قرار گرفت. پس از آن در سال 1344 به علت عضويت در حزب ملل اسلامي كه به مبارزه مسلحانه معتقد بود دستگير و به چهار سال زندان محكوم گشت . پس از آزادي از زندان به علت عضویت درسازمان مجاهدين خلق در سال 1355 دستگير و اين بار به پانزده سال زندان محكوم گرديد . در سال 1357 بر اثر قيام مردمي از زندان آزاد شده و فعاليتهاي سياسي خود را در سازمان مجاهدين از سر گرفت. در سال 1370به علت مجموعه انحرافات و خيانتها و قدرت طلبي رجوي كه ادامه همان روش هاي پيشين شاه و شيوخ بود و چشم اندازي جهت اصلاح آنها متصور نبود ، هر روز بيشتر و عميق تر مي گرديد ، در سال 1370 شخص مسعود رجوی درنشست عمومی که بیش از 5000 نفر حضور داشتند بابا احمد را به محاکمه کشید . جرم وی این بود که انقلاب دست ساز مریم قجر عضدانلو را قبول نداشت و علنا به چالش کشیده بود . رجوی به این شکل می خواست او را درجمع خورد کند ، از طرفی وادار کند که کوتاه بیاید و مریم قجر و دست آورد آن را بپذیرد ، با جواب های تیزی که داد پوزه رجوی در آن نشست به خاک مالیده شد . عوامل دست اول آن مانند ابریشمچی ها اه از فغانشان بیرون آمد که با دهان های کف کرده بر علیه بابا احمد حرف می زدند . در عراق از سازمان جدا شد. پس از آن مدت سه ماه زندانهاي رجوي را دراشرف از سرگذراند. هادی از آن دسته افرادی بود که برای اعتقاداتش جنگید، تلاش کرد و کوتاه نیامد. اصولی داشت که روی آن با هیچ کس و هیچ جا معامله نکرد، از زندانهای شاه تا اردوگاههای عراق را پشت سر گذاشت، به طمع قدرت و مال و ولع جاه و جلال دست رد زد . نصبت به افشاگری هایش ، رجوی ومریم قجر عضدانلو به شدت سوخته بودند و نصبت به هادی کینه عجیبی داشتند ، و همین کینه باعث شد که اجازه ندهند امیر و نصرت با هادی ملاقات داشته باشند. در این رابطه هادی خیلی دلش برای پسر و دخترش تنگ شده بود بیست سال بود که چشم انتظار دیدار امیر و نصرت را داشت ، اما اما کینه حیوانی رجوی ها مانع از دیدار شد .هادی با بیش از پنج دهه مبارزه با شاه و شاچه ها و شیخ چه ها از آرمان و اعتقادی که داشت کوتاه نیامد و تا آخرین لحظات زندگی این مبارزه را ادامه داد ، درافشاء چهره واقعی فرقه رجوی یک دم از پا ننشست . در گذشت هادی شمس حائری را به امیر ، نصرت ، تمام دوستان و همرزمان او تسلیت عرض می کنم روحش شاد.

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نادر نادری:


http://www.saba1963.blogfa.com/

 

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران از سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

 

فوت جانسوز دوست عزیزم هادی شمس عزیز را قبل از همه به خودم و تمام دوستان رها شده از چنگال رجوی را تسلیت می گویم چون رهائی خودم و دیگر دوستان از اسارت رجوی را مدیون تلاش ها و زحمات بی وقفه هادی عزیز هستیم که بهترین لحظات زندگیش را وقف رهائی ما ها کرد آن هم در زمانی که کسی جرعت در افتادن با رجوی و نیرو های گشتاپویش در خارج کشور را نداشت هادی عزیز به تنهائی با این مکار و مکاره و تمام امکاناتش در اروپا چنگ در چنگ شد . که رهائی افرادی مثل من مدیون عادی عزیز هستیم. روحش قرین رحمت باشد .

فوت عادی عزیز را به همسر گرامیش تسلیت گفته و از خداوند برای ایشان طلب صبر می کنم وغم آخر ایشان باشد و ما را هم در غم فقدان هادی عزیز را شریک بداند.

و همچنین به امیر و نصرت عزیز فرزندان گرامیش که در اسارت رجوی می باشندتسلیت می گویم و امیدوارم که هرچه زودتر از چنگال رجوی ها رها شوند .که این تنها آرزوی هادی عزیز بود در این دنیا رهائی ودیدار فرزندانش که هر بار فرصتی می شد و در مورد امیر و نصرت حرفی می زدن با چه عشق واحساس پدری بیان می کردن به امید رهائی این دو یادگار هادی عزیز . روحش شاد و قرین رحمت .

نادر نادری . فرانسه

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ایران دیدبان:


http://irandidban.com/fa/TopNews-تسلیت
%20درگذشت%20آقای%20هادی%20شمس%20حائری/17912

 

تسلیت درگذشت آقای هادی شمس حائری

متأسفانه باخبر شدیم که آقای هادی شمس حائری، انسان آزاده‌ای که سالها، عاشقانه و خستگی ناپذیر با افکار جاهلانه و غیرانسانی فرقه رجوی، مبارزه روشنگرانه داشت، دار فانی را وداع گفت.

ایران دیدبان این مصیبت را به خانواده، دوستان و بازماندگان ایشان تسلیت می‌گوید، از درگاه خداوند بزرگ برای ایشان رحمت، مغفرت و درجات و برای بازماندگان ایشان صبر آرزو داریم.

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ایران سبز:


http://www.iran-sabz.de/

 

پیام تسلیت درگذشت هادی عزیز.

زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
انچنان زیباست این بی بازگشت
کز برایش میتوان از جان گذشت.

هادی عزیز از میان ما رفت.

ما دوستان وهمکاران انجمن ایران سبز فقدان دوست گرامی هادی شمس حائری را به خانواده ایشان بویزه همسر با وفای ایشان خانم محبوبه براتی که تا اخرین لحظات زندگی پر امید هادی عزیز تکیه گاه محکمی برای ایشان بودند تسلیت میگوئیم وبرای وبازماندگان ودوستان وی آرزوی صبر وبردباری داریم.

هادی عزیز همواره پر امید بیش از سه دهه در مبارزه علیه استبداد و استتثمار وفرقه گرایی فعالانه شرکت داشت و در این مسیر فرزندانگرامی اش امیر و نصرت اسیر دست هیولای فرقه رجوی شد .

هادی عزیز با امید به دیدار فرزندان اسیرش به مدت شش سال با هیولای سرطان نیزچنگ در چنگ بود و روز جمعه 12خردادماه برابر با یکم یونی از میان ما پر کشید .

یادش گرامی راهش پر رهرو .

همچنین لازم میدانیم از زحمات وتلاشهای بیدریغ یار ویاور همیشگی هادی ؛آقای مسعود جابانی که جای خالی فرزندان اسیر هادی عزیز را برای وی پرکرده بود و بویژه طی این شش سال پروانه وار در کنار هادی بسر برد تقدیر ویژه به عمل آوریم و درگذشت هادی عزیز را به ایشان تسلیت میگوئیم.

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انجمن ایران سبز


02.06.2012

 

رضا اسدی:

در فراغ دوست

رفتی ز چشم و مانده به جا ماجرای تو
خالی است در دو دیده ام ای دوست جای تو
قصاب کاشانی

هادی شمس حائری، سمبل فرهیختگی،مهربانی، انسان دوستی، صبر و استقامت در ساعت شش صبح روز جمعه دوازده خردادماه ۱۳۹۱شمسی از میان ما رفت.

مرگ یک دوست نه تنها افسرده و نا امیدمان نخواهد کرد، بلکه به ما خواهد آموخت تا هرچه بیشتر به زندگی امیدوار گردیم، برای جهش به سوی ترقی و تکامل تلاش نماییم، بر کسب آزادی ها و حقوق انسانی خویش بکوشیم.
اینها از جمله مواردی هستند که هادی شمس حائری به آنها معتقد بود و هرگز در انجامشان کوتاه نیامد.

فقدان دوست گرامی، آقای هادی شمس حائری را به همسر، فرزندان و دوستانش تسیلت عرض میکنم.

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فریاد آزادی:


http://www.faryade-azadi.com/

تسلیت به مناسبت درگذشت هادی شمس حائری

سایت فریاد آزادی درگذشت آقای هادی شمس حائری را به همسر ایشان بانو محبوبه براتی و فرزندان و خانواده محترم ایشان و همچنین به تمامی دوستان و آشنایان آن بزرگوار تسلیت می گوید و برای همگان آرزوی شکیبایی و پایان درد و رنج ناشی از آن فراق را دارد

دوم ژوئن 2012

 

در همین رابطه .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بهزاد علیشاهی ، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی:


http://www.cibloggers.com/?p=11829

بارفراق دوستان بس که نشسته بر دلم
میرود و نمیرود ناقه به زیر محملم

آقا هادی از آن دست آدمها بود که بی وقفه زندگی کرد و خوب هم زندگی کرد ,برای اعتقاداتش جنگید ,تلاش کرد و کوتاه نیامد , اصولی داشت که روی آن با هیچ کس و هیچ جا معامله نکرد , از زندانهای شاه تا اردوگاههای عراق را پشت سر گذاشت , به طمع قدرت ومال وبه ولع جاه و جلال دست رد زد وشکوه سختی و مرارت کشیدن و پایبند ماندن بر اعتقاداتش برایش کافی بود, اگر میمانست کماکان خاری بود در چشم فرقه گرایی مجاهدین و استبداد و انحصارطلبی رهبری این فرقه و حالا که رفت باز هم خاری است درچشم همانها که باید ,چرا که ما امروز مصمم تریم .

برای هر ستاره ای
که ناگهان در آسمان غروب می کند
دلم هزار پاره است
دل هزار پاره را
خیال آن که آسمان
همیشه و هنوز پر از ستاره است
چاره است.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد