_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (9)
شکست رامنی در انتخابات امریکا : میخ ِ دیگری بر تابوت سیاست رجوی

 


فرزاد ایرندوست – وین
20 آبان 1391 – 12 نوامبر 2012
 

سرانجام چهارشنبه گذشته باراک اوباما از حزب دموکرات برای یک دوره 4 ساله دیگر به ریاست جمهوری امریکا برگزیده شد و رقیب او میت رامنی و حزب جمهوری خواهش متحمل شکست سختی شدند که قطعا پیامدهای درون حزبی وسیعی را در پی خواهد داشت. بنا به گزارش رسانه های امریکایی این انتخابات، پرهزینه ترین انتخابات تاریخ امریکا بوده و هر دو حزب بالغ بر 2.6میلیارد دلار صرف تبلیغات کرده و با احتساب سایر مخارج ، برای مردم امریکا 5.8 میلیارد دلار هزینه در بر داشته است. این در حالی است که در مقایسه ، آخرین انتخابات بریتانیا تنها 49 میلیون دلار هزینه داشت.
همچنین نظرسنجی های پیش از انتخابات تماما حاکی از رقابت شانه به شانه و تنگاتنگی بین دو رقیب بود و بسیاری از تحلیلگران در انتظار نتیجه برابر و شرایطی به مانند انتخابات ال گور –بوش بودند. اما برخلاف نظرسنجی ها و علیرغم تقلبات توسط جمهوری خواهان در 3 ایالت حساس، نتیجه به سرعت به نفع اوباما تعیین تکلیف شد. در آمار نهایی – بدون احتساب آرای باقی مانده از یک ایالت - اوباما با 303رای الکتورال در برابر 206 رای رامنی و با اختلاف حدود 3 میلیون رای عمومی به پیروزی رسید. گفته می شود که رای زنان،جوانان، قشرهای کم درآمد و به ویژه اقلیت سیاه پوستان و مهاجران اسپانیایی تبار از امریکای لاتین، به مانند دور پیشین عامل اصلی پیروزی اوباما بوده است.
تاثیر انتخابات امریکا برای مردم ایران و طیف اپوزیسیون چیست؟
سیاست خارجی امریکا تاثیرات خاص خود را بر سایر کشورها دارد و سران سایر حکومت ها و یا سیاستمداران انتخابات ریاست جمهوری آن کشور را از نزدیک دنبال می کنند. برای ما ایرانیان که زخم های بسیاری از دولت های مختلف امریکا داریم شاید همان ضرب المثل معروف"سگ زرد برادر شغال" بهترین واکنش به هر رئیس جمهور امریکا باشد. زیرا کودتای "سیا" علیه حکومت ملی دکتر مصدق و ابقای دیکتاتوری دست نشانده پهلوی و حمایت همه جانبه از آن توسط امریکا از یک سو، و وضع تحریم های خفه کننده و ضدانسانی علیه مردم ایران و یا چشم فروبستن بر سرکوبی جنبش سبز از سوی دیگر ، به روشنی گواه آن است که دولت های مختلف امریکایی همواره برعلیه منافع مردم ایران و از جمله پایه ای ترین آنها، یعنی حقوق بشر و دمکراسی ، بوده اند.
اما آیا بی تفاوتی واکنش مناسبی است؟ و اینکه اصلا به عنوان یک ایرانی آزادیخواه ، یک فعال حقوق بشری یا یک تشکل سیاسی مستقل چگونه باید به این موضوع پرداخت و به تحلیل آن نشست؟
واقعیت این است که در دوران پس از جنگ سرد، تحولات در دنیای تک قطبی بسا بیشتر از گذشته سلطه گرایانه و میلیتاریزه شده و به ویژه دولتهای جمهوری خواه امریکا به شکل افسار گسیخته ای از توان نظامی برای اعمال هژمونی خود سواستفاده کرده و به خصوص در منطقه خاورمیانه شاهد جنگهای ویرانگر و خونینی بوده ایم. ظهور پدیده نئومحافظه کاران در سیاست امریکا و اولین حضور آنان در دولت ریگان و سپس در دوران بوش پدر و بوش پسر، به نحو بی سابقه ای به ترک تازی و مداخلات نظامی امریکا دامن زده و سودهای افسانه ای را برای کارتل های تسلیحاتی و نفتی امریکایی به ارمغان آورده است. بنابراین، در شرایط فعلی طیف جنگ سالاران امریکایی که در دولت های جمهوری خواه بیشترین تمرکز را دارند، برای ما ایرانیان متحمل بیشترین مخاطرات و ضررهاست.
در مقاله پیشین به این مهم اشاره شده که "این جناح جنگ طلب مطلقا خواهان حقوق بشر، دمکراسی و آزادی برای مردم خاورمیانه به طور عام و مردم ایران به طور خاص نیست. به ویژه با تحولات منطقه و آنچه "بهار عربی" نامیده می شود، این جناح جنگ طلب بیش از هر زمان ِ دیگر منافعش تنها و تنها در ایجاد جنگ و درگیری های منطقه ای و محدود در خاورمیانه تامین می شود. ملت هایی که پس از دهه ها ظلم از شر دیکتاتورهای خود خلاص شده اند، با این سناریو وارد درگیریهای قومی و مذهبی شده و امریکا و اسرائیل هر چه بیشتر بر آتش این جنگ های موضعی می دمند تا حکومت های جدید درگیر جنگ های فرسایشی و خونین داخلی شده و از یک سو موج آوارگان داخلی و جنگ و تروریسم و بی کاری و فقر مانع شکل گیری حکومت های ملی و مستقل شود و از سوی دیگر سلطه و سیطره امریکا بر نفت و منابع طبیعی این کشورها همچنان حفظ شود."
ما ایرانیان ِ مخالف حکومت در داخل و خارج ایران از دو منظر متفاوت می توانیم به تحلیل تاثیر سیاست امریکا بر تحولات ایران پرداخته و به طور فعال برای تحقق اهداف خود بکوشیم. این دو دیدگاه عبارتند از:
- 1. دیدگاه نخست : وطن پرستانه و مردمی
مثل هر ایرانی وطن پرست، مستقل و مترقی در عین مبارزه برای بدست آوردن آزادی و حقوق بشر سرکوب شده در میهن با تکیه بر نیروی ملت ایران که در جنبش سبز متبلور شد، نگران و مخالف دخالت نظامی امریکا (و اسرائیل) و شعله ور شدن جنگ خانمانسوز و ویرانگر در ایران هستیم و با تمام توان در برابر جنگ و تحریم های خردکننده می ایستیم. جنگی که بدون شک به تجزیه ایران نیز – همچنان که برخی از جمهوری خواهان امریکایی علنا خواهان آن هستند - راه خواهد برد. در این دیدگاه، تحریم های فلج کننده (که طبق تجربه عراق، کمر مردم را خرد می کند و به حاکمیت آسیبی نمی رساند و تنها پیش درآمد جنگ است) و تهدید به جنگ و حمله نظامی (چه برسد به وقوع آن)، تماما و مستقیما بر علیه جنبش آزادی خواهی مردم ایران است و جمهوری اسلامی را در سرکوب مردم بیش از پیش یاری می کند. ما در ضدیت با تحریم ها و سیاست جنگ، به فعالیت گسترده می پردازیم و پیامدهای فاجعه بار و تلفات انسانی آن را به آگاهی مردم ایران و جهان می رسانیم. سیاست های حامی جنگ را در درون جمهوری اسلامی و در بین بخشی از مخالفان آن که خواستار حمله نظامی به ایران هستند را شدیدا محکوم و افشا می کنیم.

- 2. دیدگاه دوم : وطن فروشانه و ضد مردمی
تنها راه رسیدن به حاکمیت یا تصاحب تکه ای از"کیک" حاکمیت را در حمله نظامی امریکا به ایران می دانیم و در عین حالی که در کشورهای غربی در صلح و امنیت زندگی و "مبارزه!" می کنیم، خواهان تحریم های هر چه فراگیرتر و خرد کننده تر بوده و استدلال می کنیم که گرسنگی دادن ِ مردم بالاخره آنها را وادار به شورش می کند و وقتی شورش مورد نظر ما در جو سرکوب داخل ایران محقق نمی شود، به تحقیر و توهین همین مردم می نشینیم و می گوییم حقشان است! بگذار رژیم هر چه بیشتر آنها را سرکوب کند تا بلکه تکانی بخورند...! و هیزم بیار معرکه جنگ می شویم و خوراک پروپاگاند برای دستگاه تبلیغاتی حامی جنگ در امریکا و اسرائیل مهیا می کنیم و تنها راه حل "تغییر رژیم " را در بمباران و جنگ و ویرانی ایران می بینیم. اصلا هم نگران تلفات انسانی ناشی از بمباران و عواقب دهشتناک تشعشعات اتمی نیستیم و علیرغم شعر و شعارهایی که می دهیم هزار نوع توجیه و استدلال داریم...
در این دیدگاه چرا نگران مردم نیستیم؟ به چند دلیل ساده :
چون راستش این که در ایران نیستیم که آتش جنگ پَر ما را هم بگیرد. در محفل ها و بزم های درونی خودمان می گوییم اشکالی ندارد اگر 100 یا 200 هزار نفر هم در حمله نظامی کشته شوند چون این رژیم بیشتر از اینها می کُشد و تازه آمار تلفات تصادفات رانندگی و آلودگی هوای تهران را هم اضافه کنی، باز می صرفد! می گوییم مردم ایران "دیکتاتور خوب"می خواهند و فعلا لایق دمکراسی نیستند، (چون خوب می دانیم به دلیل سالیان متمادی عدم حضور خودمان در بطن جامعه ایران و پرت بودن از اوضاع و تحولات سیاسی ِ واقعی، کسی ما را نمی شناسد که اگر فضای دمکراتیکی بود، رای بیاوریم! پس بهتر است روی تانک های امریکایی و به عنوان "دیکتاتورهای خوب" وارد ایران بشویم و ...).
ناگفته پیداست که میان دیدگاه نخست و دیدگاه دوم، بی نهایت فاصله است و کاملا متضاد یک دیگرند. تضادی بین یک راه حل دمکراتیک و مردمی با یک راه حل استعماری و یک دیکتاتوری دیگر...
شما حتا اگر به فعل و انفعالات فضای مجازی ایرانیان در همین یک ماهه اخیر قبل از انتخابات امریکا بنگرید، این دو موضع گیری کاملا متفاوت و متضاد را مشاهده خواهید کرد. یکی متکی بر مردم و دیگری ریزه خوار استعمار...
این ریزه خواران استعمار –که بسیار اندک هستند – هر چند مخالف جمهوری اسلامی می باشند- اما مطلقا در حیطه"اپوزیسیون" جمهوری اسلامی جایی ندارند چرا که سراپا ضدمردمی و دیکتاتور و وابسته هستند. و دقیقا در انتخابات اخیر امریکا، همین طیف از ایرانی نماهای وطن فروش، تماما خواهان برنده شدن کاندیدای جمهوری خواهان و برافروخته شدن آتش جنگ و حمله نظامی به میهنمان بودند.
سرمایه گذاری رجوی بر بُرد جمهوری خواهان
البته از حق نباید گذشت که در میان این وطن فروشان، مسعود رجوی منحط ترین و ننگین ترین آنهاست. از دو سال پیش بحث های درونی مسعود رجوی بر محور برنده شدن جمهوری خواهان امریکا در انتخابات2012 کوک شده بود. سپس در کارزار انتخاباتی درون حزب جمهوری خواه، مدتی در مورد احتمال پیروزی خانم "باکمن" (سوگلی تی پارتی) حرافی کرد و در نشستی هم گفته بود که باکمن در یکی از سخنرانی های خود از راه حل مریم (رجوی) حمایت کرده بود.حالا بگذریم که عمق اشراف خانم باکمن نسبت به موضوع ایران واقعا رقت انگیز بود تا حدی که در جریان حمله عوامل جمهوری اسلامی به سفارت انگلیس در تهران، باکمن گفته بود که اگر من رئیس جمهور بودم، سفیر امریکا را از ایران فرا می خواندم! و همین موضوع باعث مضحکه وی شده بود که وی نمی داند بیش از 30 سال است امریکا سفارتخانه ای در تهران ندارد که در آن سفیری داشته باشد! به همین خاطر حمایت باکمن از رجوی(اگر صحت هم داشته باشد) در ادامه همین اطلاع و اشراف ژرف وی از ایران است!
سپس مدتی موضوع حمایت مشاور رامنی از رجوی نُقل نشست های تلفنی رجوی بود و اوهام رجوی تا حدی بالا گرفته بود که حتا می گفت سناتور لینزی گراهام ( که یک بار به اشرف آمده بود) و به گفته رجوی از حامیان او بود، وزیر دفاع بعدی در دولت جمهوری خواهان خواهد شد! در آخرین نشست قبل از انتخابات نیز با همان تحلیل های صد من یک غاز همیشگی خود به ته مانده نیروهایش در اشرف گفته بود که انتخابات امریکا یک سرفصل برای سازمان است و چون از طرفی سیاست اوباما شکست خورده و مردم امریکا از او سرخورده هستند و از طرف دیگر لابی اسرائیلی نخواهد گذاشت اوباما دوباره انتخاب شود، پیروزی میت رامنی حتمی است.سپس نتیجه گیری کرده بود که رامنی تابلوی جنگ و حمله نظامی به ایران را انتخاب خواهد کرد و در این راستا فرقه او را به کار خواهد گرفت.
در همین رابطه در اخبار آمده بود که رجوی به نیروهایش در امریکا دستور داده که فعالانه در حمایت از رامنی وارد شوند و در فضای مجازی و سایت های اجتماعی نیز صفحات متعددی توسط این فرقه تحت نام هایی چون ایرانیان در حمایت از رامنی به راه اندازی شد. به قول سعيد برزين تحليل گر سياسی در بی بی سی فارسی : " مجاهدين خلق كه جزو گروههای برانداز هستند، از آنجايی كه اعتقاد داشتند كه با برنده شدن رامنی، احتمال بروز جنگ با ايران بيشتر می شود، تمام تلاش خودشان را كردند كه رامنی برنده شود. آنها حتی در جريان تبليغات انتخاباتی آمريكا، براي رامنی تبليغ كردند."
البته این بار نیز به مانند تمامی تحلیل های پیشین رجوی در مورد نتیجه انتخابات امریکا ( و همچنین انتخابات ایران، عراق و فرانسه)، که همه تحرکات فرقه در عراق و سایر کشورها براساس آن تنطیم می شود، مجددا بافته های او پنبه شد که قطعا باعث مضحکه دوباره تحلیل هایش بین افراد اسیر در فرقه او خواهد شد. البته در تشکیلات اهریمنی او کسی حق ندارد شکست های تحلیل ها و خطوط رجوی را به روی این ولی فقیه مطلقه بیاورد والا با انواع سرکوب ها مواجه خواهد شد. در همین رابطه در نخستین مقاله از سلسله مقالات "وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک(1) پیامدهای خروج از اشرف و عراق برای فرقه رجوی" آمده بود:
"باز جالب است بدانید که طی 30سال گذشته، به جز یک مورد، تمامی تحلیلها و حرافی های صدمن یک غاز رجوی در مورد تحولات ایران، عراق و منطقه خاورمیانه، امریکا و اروپا (مشخصا فرانسه) به کلی اشتباه و معکوس بوده است. به عنوان مشت نمونه خروار، تحلیلهای او از نتیجه انتخابات در ایران (به جز دومین دوره احمدی نژاد)، همیشه اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه تمام انتخابات ریاست جمهوری در امریکا کاملا اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه کلیه انتخابات ریاست جمهوری فرانسه اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه تمامی انتخابات در عراق (پس از سقوط صدام) اشتباه بود. برای مثال، در انتخابات ریاست جمهوری دور قبلی فرانسه، رجوی تمام قوا برای حمایت از خانم رویال وارد شد و وعده پیروزی وی و حمایت رویال از مریم رجوی را می داد که باز همه چرندیات وی نقش بر آب شد و سارکوزی رئیس جمهور شد.
در انتخابات ریاست جمهوری قبلی امریکا نیز رجوی قول ریاست جمهوری مک کین را داده بود و با تحلیل های "آب دوغ خیاری" خاص خودش می گفت که هیچ گاه در امریکا یک زن یا یک سیاه پوست رئیس جمهور نخواهد شد و ریاست جمهوری مک کین قطعی است و وقتی او و جمهوری خواهان روی کار بیایند، جنگ با ایران در دستور کارشان خواهد بود و ... خواب های پنبه دانه جنگ و ویرانی ایران را می دید و این که چگونه با وطن فروشی و خودفروشی نقش"کنتراهای" مسلح ایرانی را در چنین سناریوی کثیفی بازی کند. و اکنون با فرارسیدن انتخابات امریکا و احتمال پیروزی رامنی ، دوباره این نور"امید" جنگ افروزی در دل این وطن فروش سوسو می زند. "
آری، واقعیت این است که رجوی با خشونت و تنفر و با جنگ و ویرانی زنده است و تنها شانس به قدرت رسیدن خود را در گرو جنگی ویرانگر و خونین در ایران می داند. بنابراین، با شکست رامنی، میخ دیگری بر تابوت سیاست مزدوری و فرقه ننگین او زده شد و باید گفت که نشئه خروج از لیست تروریستی امریکا، با باخت رامنی از سر رجوی پرید! برای نمایش هم سویی تنگاتنگ رجوی خائن با ناتانیاهو که بیمارگونه خواهان نابودی ایران است، همین بس که برخی مطبوعات غربی تیتر زدند: بازنده اصلی انتخابات امریکا ناتانیاهو است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (8)
درنگی بر خروج فرقه رجوی از لیست تروریستی امریکا (قسمت دوم)

 


فرزاد ایرندوست – وین
3 آبان 1391 – 24 اکتبر 2012

در بخش نخست مقاله به بررسی دلایل خروج فرقه رجوی از لیست تروریستی وزارت خارجه امریکا پرداخته شد. در این قسمت به چشم اندازهای آتی پس از حذف رجوی از لیست تروریستی می پردازیم.

2. چشم اندازهای پیش روی و آینده رجوی و فرقه او چیست؟

یکم. آیا این یک پیروزی برای شخص رجوی محسوب می شود؟
برای پاسخ به این پرسش باید کمی به سابقه امر بنگریم و نگاهی گذرا به تاریخچه مزدوری رجوی بیافکنیم. در هر تحلیلی از فرقه رجوی باید به یک حقیقت و نکته مهم و کلیدی همواره تاکید ورزید که رجوی و فرقه اش هیچ وزن و بار سیاسی و استراتژیکی در صحنه سیاسی ایران ندارند. وی چند دهه است که فقط از طریق مزدوری برای بیگانه ارتزاق می کند و فرقه او و به اصطلاح تشکیلات ِ تحت سلاح یا آماده به سلاح ِ او (و جان گرفتاران و اعضای فرقه اش) تنها "کالا" و "دکانی" برای عرضه خدمات مزدوری اش به اجنبی بوده و هست. همانگونه که تاکنون بارها در مقالات پیشین تاکید شده، موجودیتی سیاسی به نام سازمان مجاهدین خلق ایران سالهاست که توسط شخص مسعود رجوی از بین رفته و به یک فرقه منحط و ننگین جهت ارائه خدمات مزدوری و وطن فروشی تبدیل شده است. چند مثال:

- نمونه اول: تلاش جهت مزدوری برای اتحاد شوروی :
بنا به تشریح شخص ِ مسعود رجوی در نشست های موسوم به انقلاب ایدئولوژیک در پائیز سال 1368 ، پس از پیروزی انقلاب وی در تلاش برای جلب حمایت اتحاد جماهیر شوروی بود. او تعریف می کرد وقتی مجاهدین در روزهای پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، تاسیسات جاسوسی سازمان سیا در شمال ایران که در زمان شاه ، شوروی را مانیتور و تجسس می کرد تصرف کرده و افسران سیا را دستگیر کرده بودند، شوروی به قدرت و نفوذ مجاهدین خلق پی برده بود. در فاز سیاسی رجوی به همراه عباس داوری و فرهاد الفت و نفر دیگری (که درست به خاطر ندارم و احتمالا مهدی خدایی صفت بوده)، به طور مخفیانه به قصد ملاقات با "یک عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی" ، از ایران خارج شده و به یک کشور اروپای شرقی سفر کرده بود. وی نام این کشور را نمی گفت ولی از مشکلاتی که در مسیر در حین سفر قاچاق با آن مواجه بودند، زیاد حرافی می کرد. طبق گفته رجوی، حرف اصلی وی با طرف روسی این بود که آیا در صورت تصاحب قدرت توسط مجاهدین در ایران، اتحاد شوروی از آن ها در قبال دشمنان داخلی و در برابر امریکا و غرب حمایت خواهد کرد یا نه؟ در جایی از این نشست عباس داوری به حضور مقام های KGB (سازمان اطلاعات و جاسوسی شوروی ) در ملاقات ها که چند روز به درازا کشیده بود، اشاره کرد ولی مسعود رجوی هر بار تاکید داشت که ملاقات ها با یک عضو کمیته مرکزی شوروی بوده است. او (رجوی) همچنین شرح داد که "رژیم بو برده بود" که وی قاچاقی از ایران خارج شده و او به ناچار سریع خود را مخفیانه به ایران رسانده و علنی شده بود. سپس وی با افسوس می گفت که خیلی سریع دریافت که شوروی روی خوشی به او نشان نداده و خط شوروی حمایت از رژیم بوده و همین خط را هم KGB به حزب توده تکلیف کرده بود.
بنابراین، این مزدور وطن فروش و خائن از همان ابتدا مسئله اش آزادی و انتخابات آزاد و دموکراسی در ایران نبوده و به دنبال حمایت یکی از دو ابر قدرت وقت ( یعنی شوروی ِ همسایه) برای "تصاحب قدرت" و بعد سرکوب داخلی از یک سو و بالانس و تعادل با امریکا در عرصه بین المللی بوده است. البته سوزش رجوی از شوروی نیز از بابت به بازی گرفته نشدن او بود. اما در جریان ارتباط محمدرضا سعادتی با KGB و اعترافات بعدی فردی که سرجاسوس شوروی در ایران بود، مشخص است که برای جلب اعتماد شوروی ، رجوی خدمات جاسوسی و مزدوری خود را در هر حال ارائه میداده است.

- نمونه دوم : مزدوری ِ بی سابقه برای عراق :
بدون شک مزدوری رجوی برای صدام حسین و حزب بعث در جریان جنگ هشت ساله با ایران و ادامه این مزدوری جنایت بار در سرکوبی مخالفان صدام بعد از قیام های مردم عراق بلافاصله پس از پایان جنگ کویت ، از ننگین ترین برگ های مزدوری برای اجنبی در تاریخ معاصر ملت ها است.
مراجعه به اسناد و فیلم های مذاکرات مسعود رجوی خائن و وطن فروش با مقامات سازمان اطلاعات صدام حسین و دریافت انبوه پول نقد در این ملاقات ها - که پس از سرنگونی صدام از آرشیو "مخابرات" وی (سازمان اطلاعات صدام) و توسط یک نماینده پارلمان انگلیسی افشا شد - به واقع دود از کله هر ایرانی یا هر ناظر خارجی بی طرف و شریفی بلند می کند. البته ، در 25 سالی که رجوی بغداد نشین بود، از هر نظر تامین مالی می شد و رجوی ها از قِبل ِ پول های بادآورده و تسهیلات بسیاری که صدام در اختیار آنها قرار داده بود، زندگی تجملی به هم زده و نزدیک به 20 کاخ و مقر برای خودشان مهیا کرده بودند، در حالیکه اعضا و کادرهای مغزشویی شده و منزوی از دنیای بیرون، در بدترین شرایط استثمار می شدند.

- مثال سوم: عرضه خدمات به سازمان های جاسوسی امریکا و اسرائیل:
اما پس از سرنگونی صدام ، رجوی که "یتیم" و "بی صاحب" شده بود، به هر خوش رقصی دست زد تا خود را به قول خودش به "صاحبخانه جدید " یعنی امریکا عرضه کند. همچنانکه در مقاله پیشین اشاره شد، طی سال های اخیر گزارشات و مقالات تحقیقی بسیاری در مورد شرکت فرقه رجوی در عملیات تروریستی در ایران توسط موساد و همچنین تحت آموزش قرار گرفتن عناصر این فرقه توسط سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (سیا) و موساد منتشر شده که شکی در مزدوری رجوی برای مشتریان جدیدش باقی نمی گذارد. کوس رسوایی رجوی به جایی رسیده که حامیان امریکایی آن مانند "تد پو" علنا اعلام می کنند که رجوی مدت هاست با CIA و سازمان های اطلاعاتی امریکایی همکاری دارد.

بنابراین بسیار قابل فهم است که رجوی پس از خروج از لیست تروریستی امریکا احساس پیروزی کند. زیرا در ته بن بست بود و نبود، اگر قرار بود او هم چوب تخلیه اشرف را بخورد و هم پیاز ماندن در لیست را، یعنی اینکه ارباب بی مروت دنیا با این دستمال کاغذی چندبار مصرف شده کاری ندارد و آنرا به ته چاه تخلیه کرده است...
اما خروج از لیست بعد از همه بند و بست های رجوی و اثبات سرسپاری و حلقه به گوشی برای امریکا و اسرائیل، دوباره رونق دکان مزدوری را برای وی تداعی می کند. ضمن اینکه برای این خائن، مزدوری برای امریکا و اسرائیل و تلاش برای برافروختن جنگی ویرانگر و خانمانسوز علیه مردم ایران توسط جناح های جنگ طلب، یک ارتقا درجه نیز محسوب میشود و به قول همیشگی خودش "در مدار بسا بالا بلندتری" نسبت به مزدوری برای صدام حسین و یا حکام ضدایرانی عربستان و کویت و اردن، قرار می گیرد.
یادمان نرفته که وقتی یک آخوند عراقی در سال 2009 در مصاحبه ای گفته بود که باید از "برگ" مجاهدین علیه ایران استفاده کرد، تمام دستگاه تبلیغاتی رجوی بسیج شد تا با بوق و کرنا این "خبر مهم" را پخش و ده ها بار بازتکرار کند و بسیاری در درون فرقه متعجب بودند که مگر این برای "سازمان" خوب است که "برگی" در دست خارجی باشد!؟ ولی رجوی "یتیم" و ورشکسته آنقدر مستاصل بود که این خبر مدهوشش کرده بود. خوب حالا فکر کنید بعد از این همه تقلا برای ارائه مزدوری و خودفروشی ِ مجدد در "چهارراه" تحولات خاورمیانه ، فکر مشتری تازه آنهم امریکا ، چقدر باید رجوی ها را به وجد آورده باشد!

دوم. واقعیت های سرسخت

- واقعیت اول: واقعیت این است که در هر حال، دوران طلایی رجوی ها پس از سقوط صدام از هر نظر به سر آمده است. هر چند در مزدوری و وطن فروشی رجوی شکی نیست اما وی سگ دست آموز امریکا نبوده و قابل اعتماد مطلق امریکا نیست و تنها به دلیل تغییر و تحولات پس از سرنگونی صدام حسین، رجوی مجبور به یافتن پدرخوانده جدیدی شده است و امریکا نیز در بن بست پرونده اتمی با رژیم به بازی با این "برگ" چرکین روی آورده است. موضع گیریهای مختلف مقامات وزارت خارجه امریکا نسبت به سو سابقه این فرقه پس از اعلان خروج از لیست، گواه این واقعیت است که از نظر سیاسی حکومت فعلی امریکا – علیرغم بهره مند شدن از خدمات مزدوری رجوی – حاضر به نزدیکی سیاسی با این فرقه منفور نیست. امریکا از طریق این مواضع همچنین به رجوی گوشزد می کند که هنوز باید در منجلاب رذالت و وطن فروشی و مزدوری به حضیض بیشتری فرو رود تا بتواند همچنان مورد استعمال سیا و موساد قرار گرفته و مواجب بگیرد.

- واقعیت دوم : رجوی با بن لادن تفاوت ماهوی ندارد. سازمان های اطلاعاتی امریکا که شناخت و تجربه کاملی از بکارگیری مزدوران در نقاط مختلف جهان دارند، به خوبی می دانند که رجوی دستمال کاغذی چندبار مصرف شده ای است و چه از نقطه نظر تاکتیکی و عملیاتی و چه از منظر سیاسی ، به خدمت گرفتن او ریسک پذیری بالایی می طلبد. تجربه نشان داده همکاری سیا و سازمان های اطلاعاتی غربی با بن لادن و تامین همه جانبه مالی ، لجستیکی و تسلیحاتی وی و تشکیلات او در دوران اشغال افغانستان توسط شوروی، به عنوان پروراندن ماری در آستین بود که در بزنگاه حملات 11 سپتامبر 2001 به شدیدترین وجه بر امریکا آوار شد. همین چندی قبل نیز در سناریویی مشابه، افراطیون سلفی در لیبی که سال گذشته توسط ناتو و امریکا تجهیز و تسلیح شده بودند، در حمله ای طراحی شده علیه کنسولگری امریکا در بنغازی سفیر و سه امریکایی دیگر را به قتل رساندند. واقعیت تجربه کار با تشکیلات و گروه های مذهبی و افراطی این است که رجوی و فرقه اش از نظر ماهوی تفاوت چندانی با بن لادن و القاعده ندارد و رجوی بر اساس موضوع روز چهره عوض می کند اما در بطن خود تشنه قدرت و امامت است و برای رسیدن به آن دست به هر جنایت و خیانتی می زند. بازگو کردن دو فاکت مشخص تعویض نقاب رجوی را بیشتر روشن می کند:

فاکت اول: ترور مستشاران و اتباع امریکایی در زمان شاه:
در آموزش های تاریخچه سازمان در اواسط دهه 1360 در بیان قهرمانی های مسعود رجوی از جمله گفته می شد که رجوی طرح "اعدام انقلابی" مستشاران امریکایی را از زندان می ریخته که سپس برای اجرا به بیرون منتقل می شده است. سید محمد سیدالمحدثین ( که به اصطلاح روابط خارجی شورا است) در یکی از این کلاس های تاریخچه ضمن شرح این عملیات و طراحی متهوارنه آنها توسط رجوی می گفت، وقتی بعدا تیم های مجاهدین ضربه خوردند و چند نفر مجروح و دستگیر شدند، حلقه نزدیک به مسعود رجوی در زندان حسابی ترسیده بودند که نکند لو برود که مسعود پشت طراحی اعدام امریکایی ها بوده ...
اما بعد از اشغال عراق توسط امریکا در 2003 تمام آرشیوهای آموزش تاریخچه سازمان و کتاب ها و نوارهایی که حاوی مطالب ضدامریکایی بودند از همه جا جمع آوری شده و سپس که احتمال بازرسی امریکایی ها داده میشد سوزانده و دفن شدند. بعد هم از جمله تغییرات 180 درجه ای در نوشته ها و موضع گیریهای فرقه ، این بود که ترور امریکایی ها در زمان شاه "کار تروریستی" بوده و توسط "اپورتونیستهای چپ نما و مارکسیست " انجام شده بود و رهبری سازمان از همان موقع در زندان "مخالف آن بود" !!!!
به یاد دارم در یک مصاحبه مطبوعاتی در اوور سوراز در همان اوائل دهه 1360 که رجوی در فرانسه بود، خبرنگار روزنامه فیلادلفیا انکوایر (امریکا) که با سماجتی خاص مسعود رجوی را سئوال پیچ کرده بود، در مورد ترور امریکایی ها توسط مجاهدین در زمان شاه وی را زیر ضرب گرفته بود که چرا آنها را کشتید؟ رجوی با عصبانیت به وی گفت: پس می خواستید ما برای آنها ( امریکائیها ) کف بزنیم؟! و بعد با همان حالت عصبی محل مصاحبه را ترک کرد.

فاکت دوم: حملات یازده سپتامبر در امریکا و جشن رجوی
درست در همان روز حملات 11 سپتامبر 2001 و عملیات تروریستی القاعده در خاک امریکا که بیش از سه هزار کشته بر جای گذاشت، مسعود رجوی در پادگان باقرزاده جشن گرفت و نشست برگزار کرد و مریم رجوی شیرینی پخش می کرد. همه حاضران در آن نشست عمومی فرقه به یاد دارند که مسعود رجوی می گفت : ای جان ، این تازه اسلام فئودالی است ببینید چه کار کرده وای به روزی که ما دستکش های سفیدمان را در بیاوریم و با مشت آهنین با بورژوازی وارد جنگ شویم!
جهت اطلاع خوانندگان، در آن ایام تمامی اعضا و کادرها برای نشست های تفتیش عقاید در قرارگاه باقرزاده گردآوری شده بودند و دوران ترک تازی جنایت بار رجوی با سرکوبی داخلی و تصفیه و زندانی کردن و یا رهاکردن مخالفین درونی لب مرز ایران و در چنگال رژیم ... در جریان بود و رجوی از این واقعه تروریستی و اخبار آن برای تهییج خشونت و پیش بردن خط خودش درون تشکیلات فرقه سود بسیار جست.

واقعیت این است که دیوانگان جنگ طلبی که در آرزوی نابودی و تجزیه و سلطه بر ایران هستند، آنقدر منفور و مستاصل هستند که مجبور شده اند دستمال کاغذی چندبار مصرف شده سالیان را مجددا به کار بگیرند، غافل از این که ماری دیگر در آستین می پرورانند.

- واقعیت سوم : امریکا و به تبع آن اسرائیل ، تا چه اندازه می توانند از خدمات مزدوری رجوی استفاده کنند و رجوی چه فایده ای برایشان خواهد داشت؟
واقعیت این است که کارآیی رجوی مزدور برای جناح جنگ افروزان امریکایی و اسرائیلی خلاصه می شود و بس. این جناح مطلقا خواهان حقوق بشر، دمکراسی و آزادی برای مردم خاورمیانه به طور عام و مردم ایران به طور خاص نیست. به ویژه با تحولات منطقه و آنچه "بهار عربی" نامیده می شود، این جناح جنگ طلب بیش از هر زمان ِ دیگر تنها و تنها در ایجاد جنگ و درگیری های منطقه ای و محدود در خاورمیانه منافعش تامین می شود. ملت هایی که پس از دهه ها ظلم از شر دیکتاتورهای خود خلاص شده اند، با این سناریو وارد درگیریهای قومی و مذهبی شده و امریکا و اسرائیل هر چه بیشتر بر آتش این جنگ های موضعی می دمند تا حکومت های جدید درگیر جنگ های فرسایشی و خونین داخلی شده و از یک سو موج آوارگان داخلی و جنگ و تروریسم و بی کاری و فقر مانع شکل گیری حکومت های ملی و مستقل شود و از سوی دیگر سلطه و سیطره امریکا بر نفت و منابع طبیعی این کشورها همچنان حفظ شود.
واقعیت این است که استعمال فرقه رجوی توسط ارباب در راستای اعمال این سناریوی خونین خواهد بود و این الزاما به ایران محدود نخواهد شد. آنچه قابل پیش بینی و انتظار می باشد، بکارگیری فرقه رجوی است : در عملیات خرابکارانه محدود با اهداف اقتصادی یا اجتماعی و اجرای ترورها در داخل ایران ؛ عملیات تروریستی با هدف تهییج اختلافات قومی – مذهبی مشخصا در خوزستان و سیستان و بلوچستان ایران ( جایی که حکام ضدایرانی عربستان و کویت نیز از گروه های جدایی طلب و وابسته به عربستان پشتیبانی می کنند)؛ شرکت در عملیات تروریستی کور به قصد برانگیختن اختلافات قومی – مذهبی در سوریه ، لبنان و عراق با شاخص همکاری تنگاتنگ با بعثی های عراقی بازمانده از دیکتاتوری صدام و گروه های تروریستی سلفی و وهابی در منقطه ؛ عملیات روانی با هدف ارائه اطلاعات غلط ِ مورد نیاز امریکا – اسرائیل برای تهییج به جنگ علیه ایران (با الگوی چلبی در عراق) ؛ ادامه جاسوسی، عملیات ایذایی و تهدید جهت اعمال فشار بر فعالان اپوزیسیون ملی و مترقی جمهوری اسلامی در داخل و خارج ایران که مرزبندی قاطعی با رجوی مزدور و خط استعماری تحریم های وحشیانه و جنگ و تجزیه میهنمان دارند...

- واقعیت چهارم: اکثر اعضا و کادرهای اسیر در این فرقه ، به احتمال بسیار زیاد روی آزادی و یا پناهندگی در کشورهای آزاد را نخواهند دید و همانطور که از برخی خبرها پیداست، در معامله جدید باید منتظر انتقال آنها به پادگان ها و اردوگاه های دیگری در منطقه خاورمیانه جهت کسب آمادگی برای ماموریت های آتی مزدوری آنها باشیم. طبق تجربه سالیان ، هر وقت رجوی داعیه پیروزی سر میدهد، در درون تشکیلات سرکوب و تفتیش عقاید را به اوج می رساند. بنابراین، خانواده های اسیران فرقه باید همه کوشش خود را بر کمپ حریه متمرکز کرده و به هر ترتیبی که می توانند در صدد خبررسانی به عزیزانشان برآمده و برای آزادی آنها از چنگال این فرقه و سرنوشت شومی که در انتظار آنان است تلاش کنند.

- واقعیت پنجم: استعمال رجوی و فرقه او توسط منفورترین سازمان های جاسوسی بیگانه در راستای تحریم و گرسنگی دادن به هموطنان محروم و در خط استعماری جنگ و ویرانی میهنمان از یک سو ، و شور و شعف و مباهات رجوی ها از بابت این مزدوری عیان از سوی دیگر، بدعتی نوین و ننگین در خیانت و مزدوری و وطن فروشی در تاریخ سیاسی ایران به شمار می رود. متاسفانه در تاریخ ما مهره ها و سیاستمداران مزدور و وابسته کم نبوده اما به دلیل حس ایران دوستی و وطن پرستی ایرانیان، هیچ یک از آنان – حتا آبروباخته ترینشان - در طول حیات ننگینشان جرئت نکردند که به مزدوری اعتراف کنند. اما رجوی ها در حضیض بی شرافتی به مزدوری می بالند و سال هاست که دیگر با ایران و ایرانی و یا طیف اپوزیسیون جمهوری اسلامی کاری ندارند و تماما بود و نبود خود را به مزدوری برای این و یا آن قدرت خارجی گره زده اند و پس از سرنگونی صدام نیز بر دامان جنگ سالاران امریکایی و اسرائیلی آویخته اند. واقعیت این است که رجوی با خشونت و تنفر و جنگ و ویرانی زنده است و تنها شانس به قدرت رسیدن خود را در گرو جنگی ویرانگر و خونین در ایران می داند. این زوج مزدور و ضدایرانی با کیش منفور و ضدانسانی شان تمامی مرزهای وقاحت و خودفروشی را درنوردیده اند و بیش از پیش مایه ننگ و نفرین شده اند. بی تردید مردم ایران ، جنبش آزادی خواهی آن و احزاب و شخصیت های سیاسی با مرزبندی قاطع دست رد به سینه این مزدوران می زنند و بدون شک حساب تمام جنایت ها ، خیانت ها و مزدوری این فرقه منحط را از رجوی ها خواهند ستاند و این شرف فروشان ضدایرانی را از عدالت گریزی نخواهد بود. به قول زنده یاد صادق هدایت : من از برهنگان تن فروش بیزار نیستم، از پوشیدگان شرف فروش بیزارم.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (7)
درنگی بر خروج فرقه رجوی از لیست تروریستی امریکا
 


فرزاد ایرندوست – وین

12.10.2012
21 مهر 1388

همانگونه که پیش بینی میشد وزیر خارجه امریکا خانم کلینتون فرقه رجوی را از لیست سازمانهای تروریستی وزارت خارجه امریکا خارج کرد. در دو هفته گذشته موضع گیری های بسیاری در توجیه و یا در نکوهش این تصمیم اتخاذ شده و همچنین شاهد موج ادامه داری از انتقادات نسبت به این تصمیم از جانب هم میهنان ، تحلیلگران سیاسی و روزنامه نگاران ایرانی و خارجی بوده ایم که هر یک از منظر متفاوتی، تحلیلها و اطلاعات ارزشمندی را مطرح کرده اند.
در این مقاله به اختصار با طرح چند پرسش و پاسخ برخی از جنبه های این تصمیم و پیامدهای آن را بررسی می کنیم.


1. دلایل خروج فرقه رجوی از لیست چیست؟
در این باره توجیهات و دلایل مختلفی طرح شده که برای یافتن علت اصلی نیازمند بررسی است.


یکم. توجیه وزارت خارجه امریکا:
برای بررسی دلایل اتخاذ این تصمیم ابتدا باید دید که توجیهات وزارت خارجه امریکا چیست. توجیهات ارائه شده توسط مقامهای امریکایی البته قابل تامل است منجمله این که این فرقه اعمال خشونت آمیز را نفی کرده است. در 10سال گذشته دست به اعمال تروریستی و خشونت آمیز نزده است. به دلیل همکاری در تخلیه اشرف، وزیر خارجه آنها را از لیست حذف نموده و این اقدام جهت تسهیل در پروسه پذیرش و انتقال حدود 3200 نفر به کشورهای ثالث منجمله کشورهای اروپای غربی اتخاذ شده است.
اما آیا توجیهات وزارت خارجه امریکا در این باره منطقی است؟
در یک کلام، خیر. در مورد اعلام نفی خشونت ، کجا رجوی و یا این فرقه رسما اعلام کرده که خشونت را کنار گذاشته است؟ هیچ سند و مدرک و یا موضع گیری تا به حال از جانب رهبری این فرقه ارائه و اعلان نشده است. در درون تشکیلات هم وقتی برگه نفی خشونت که ارتش امریکا داده بود توسط تک تک نفرات امضا میشد، همواره رجوی تاکید میکرد که این موضعگیری رسمی سازمان نیست.
اما این موضوع که فرقه رجوی در 10 سال گذشته در هیچ عملیات نظامی و اعمال خشونت آمیز شرکت نداشته، بسیار مضحک است. زیرا رجوی تحت زور و قدرت نظامی ارتش امریکا ناگزیر به خلع سلاح شد و همواره گفته که سلاح ها را پس می گیرد!
جهت پی بردن به مالیخولیای قدرت پرستی و تفکر بیمارگونه رجوی کافی است بدانید که در جریان اعتراضات و قیام های مردم بعد از انتخابات 1388 ، رجوی در نشستی تلفنی در اشرف به کادرهای رده بالا گفت که در صورت پیروزی و سرنگونی رژیم (به دست مردم)، هر دولت و حکومتی که برسر کار بیاید را وی با الگوی قیام مسلحانه لنین بر علیه کرنسکی در روسیه، با نیروی نظامی و قهر مسلحانه برخواهد انداخت.
از سوی دیگر طبق تاکیدهای چندین باره نیروهای امریکایی از سال 2003 تا ژانویه 2009 اشرف همواره تحت کنترل و نظارت نیروهای امریکایی بوده و افراد ساکن در آن به عنوان بازداشتی زیر نظر بوده اند. بنابراین، نیرویی که به زور خلع سلاح شده و تحت بازداشت و مراقبت ارتش امریکا (و سپس نیروهای امنیتی عراق) بوده ، اگر هم می خواسته ، نمی توانسته دست به اعمال خشونت آمیز و نظامی بزند. اگر این استدلال وزارت خارجه منطقی باشد، پس باید تمامی زندانیان و بازداشت شدگانی که بعد از 11 سپتامبر 2001 به ظن شرکت در تروریسم در زندانهای مختلف امریکا در نقاط مختلف جهان زندانی هستند به دلیل این که بیش از 10 سال است که دست به اعمال خصمانه و خشونت آمیز نزده اند، از اتهام تروریسم مبرا و آزاد شوند!
اما واقعیت چیز دیگری است و امریکا نیز به خوبی واقف است.گزارشات معتبر مختلفی طی سال های اخیر در رسانه های امریکایی و اروپایی از همکاری رجوی با موساد و سیا در عملیات تروریستی در ایران منتشر شده است.


همچنین فرقه رجوی به ویزه از 2003 به این سو اقدامات غیر قانونی و جرم هایی را مرتکب شده که بسیاری از آنها بر امریکا و یا دولت عراق پوشیده نیست، منجمله:
- آموزش نظامی و اطلاعاتی عراقیان در پادگان اشرف زیر دماغ امریکا در سال های 2003 و 2004. این افراد عمدتا بعثی های طرفدار صدام بودند که حتا در عملیات و کمین هایی بر علیه نیروهای امریکایی در عراق نیز شرکت می کردند.


- توزیع سلاح بین عراقیهای طرفدار صدام حسین در استان دیالی عراق در سال 2003 و در آستانه آغاز روند خلع سلاح


- بکارگیری عراقیهای مسلح برای مقاصد رجوی منجمله تهدید خانواده های مجاهدین که در اطراف اشرف دست به تحصن زده بودند و همچنین دست داشتن در حملات خرابکارانه و تروریستی در عراق


- ایجاد شبکه اطلاعاتی و جاسوسی در عراق با استفاده از بعثی های عراقی و ایجاد "ستاد اطلاعات عراق"در اشرف


- گسترش ستاد اطلاعات خارج از کشور فرقه در اوور سوراز (فرانسه) که مسعود رجوی با مباهات در مورد آن صحبت می کرد که اطلاعات یک میلیون و دویست هزار ایرانی مقیم کشورهای غربی و استرالیا را جمع آوری کرده و همچنین کنترل و تجسس بر شخصیت ها و احزاب و نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی در این کشورها را برعهده دارد


- دخالت در انتخابات مختلف در عراق و اقدام به هک و دستکاری در آمار آخرین انتخابات عراق که توسط کمیته نظارت بر انتخابات عراق کشف و افشا شد


- تحریک و درگیری با نیروهای عراقی در بیش از 10 واقعه بین سال های 2009 به بعد


- حملات به خانواده های ساکنان اشرف که برای ملاقات و دیدن فرزندان و اقوامشان به بیرون اشرف آمده و حدود 3 سال است که در تحصن به سر می برند. در بسیاری از این حمله های وحشیانه که به تهییج و تحریک مستقیم مسعود و مریم رجوی انجام گرفته است ، حتا مادران و پدران سالخوره و زنان نیز توسط سنگ و فلاخن مورد هجوم قرار گرفته و مجروح و مصدوم شده اند.


- راه اندازی شبکه های گسترده قاچاق و پول شویی در عراق ، امارات، اردن و کشورهای اروپایی و امریکا


- و البته نقض فاحش و وحشیانه حقوق اولیه انسانی و حق شهروندی تمامی ساکنان در اشرف ( و اکنون در حریه)و استثمار اعضا که به حق برده داری عریانی است که در مقالات پیشین به لیست بلندبالای آن اشاره شده است.


و اما در مورد توجیه بعدی وزارت خارجه امریکا : آیا دولت امریکا نگران وضعیت اسیران گرفتار در این فرقه است و برای تسهیل توزیع آنان به کشورهای ثالث و دریافت حق پناهندگی انفرادی به این تصمیم مبادرت ورزیده است ؟
خیر. واقعیت این است که دولت امریکا اساسا و مطلقا هیچ گاه مسئله اش حقوق بشر مردم ایران نبوده ، نیست و نخواهد بود. ملت ایران از زمان کودتای سازمان سیا (که حالا سه تن از روسای آن علنا از رجوی حمایت می کنند)، برعلیه دولت ملی مصدق و در طی دوران سلطنت محمدرضا پهلوی تا زمان حاکمیت جمهوری اسلامی و حتا اعتراضات جنبش سبز در سال 1388 این حقیقت را به عینه لمس کرده است که دولت های سابق و فعلی امریکا همواره برعلیه منافع و حقوق ملی مردم ایران عمل کرده اند. پس داعیه این که حالا از بابت دلسوزی و رعایت حقوق اعضای اسیر یک سازمان ِ تروریستی، احساسات وزارت خارجه امریکا جریحه دار شده باشد، بسیار بعید و دور از عقل و منطق است.


ضمن اینکه امریکا از سال 2003 تا 2009 به طور مستقیم و از2009 تا امسال به طور غیرمستقیم ولی از نزدیک در جریان جزئیات نقض سیستماتیک حداقل حقوق افراد اسیر در این فرقه قرار داشته و در گزارشات وزارت خارجه امریکا و گزارش RAND و دیدبان حقوق بشر نیز به مواردی از سرکوبی و ظلمی که توسط رجوی ها بر اعضا اعمال می شده ، ثبت شده است. ولی واقیعت این است که از سال 2003 به این سو دولت امریکا مطلقا هیچ اقدامی جهت رفع و یا حداقل تعدیل این سرکوبی و استثمار توسط رجوی در اشرف به عمل نیاورد و دست سردمداران این فرقه را در سرکوب درونی کاملا باز گذاشت. واقعیت این است که امریکا برای سالیان صدها تن از اعضا و کادرهای جدا شده از این فرقه در مقر "تیف" در جنب اشرف را تحت شدیدترین فشارها قرار داد و حتا برای 2 سال مانع از دسترسی کمیساریای پناهندگی به آنان شد و این امر رجوی را در سرکوب درونی بسا جری تر کرد.


شواهد جدید نیز حاکی از آن است که رجوی قصد دارد از کمپ ترانزیت حریه ، پادگان جدیدی راه اندازی کند. لذا چنانچه وزارت خارجه امریکا کمترین صداقتی در این موضوع داشته باشد، می باید: اولا، دیدار خانواده ها را که 3 سال است برای دیدن عزیزانشان در تحصن هستند را بلادرنگ آزاد و عملی کند و ثانیا، پروسه انتقال اعضا فرقه را به صورت انفرادی و با پناهندگی انفرادی تسریع کند تا بطور متوسط ماهی 400 نفر از عراق به سایر کشورها منتقل شوند.


دوم. سیاست لابی گری و تزریق میلیون ها دلار توسط رجوی علت خروج از لیست:
آیا لابی گری و گروه های فشار حامی رجوی در امریکا و صرف مبالغ هنگفت و افسانه ای ، اهرم موثری در اتخاذ این تصمیم از جانب دولت امریکا بوده است؟
پاسخ: "در ظاهر ، آری".
به دلیل ماهیت سیاست و سیاست گذاری در امریکا، لابی گری و گروه های فشار نقش موثر و تعیین کننده ای در پیشبرد و به ثمر رساندن اهداف مشتریان خود دارند. خروج فرقه رجوی از لیست تروریستی به طور گسترده ای از فساد سیاسی در امریکا پرده برداشته است و سیل انتقاداتی را متوجه این فساد و تناقض های آن با قانون اساسی امریکا نموده است.
اما برای بررسی این مقوله ، باید نخست ماهیت حامیان رجوی و لابی های حامی این فرقه را شناخت و به منابع مالی رجوی پی برد.


اما چرا در پاسخ به سئوال فوق می گویم "به ظاهر، آری" ؟
زیرا در ظاهر امر، رجوی توانسته با خرید مستقیم حمایت شخصیت های ذی نفوذ و همچنین استخدام کمپانی های لابی گر و صرف هزینه های هنگفت در بازار لابی گری امریکا، اهرم موثری ایجاد کرده و بر وزارت خارجه امریکا اعمال فشار کند و به نتیجه برسد. هرچند بوی تعفن این افتضاح عالمگیر شده است.
اما در نگاه و تحلیلی موشکافانه در این روند، آنچه پدیدار می شود یک "لوپ" و مدار بسته از تولید به مصرف است: پول و پشتیبانی مالی هنگفت از جانب اسرائیل ، شیخ های حاکم بر عربستان و کویت و بعثی ها برای رجوی تامین می شود. از بخشی از همین پول برای خرید و یا استخدام شخصیت های بانفوذ و بازنشسته امریکایی ، کمپانی های لابی گر و کارهای تبلیغاتی فرقه استفاده می شود. اما در پشت پرده سروکله جنگ سالاران امریکایی و لابی حامی حکومت اسرائیل که این روزها به شکل جنون آمیزی بر طبل جنگ می کوبد، پیدا می شود که – به خصوص با بالا گرفتن تنش و بحران پرونده اتمی – در صدد استفاده ابزاری از رجوی و بهره گیری از خدمات مزدوری این فرقه در زمینه های گوناگون هستند.


سوم. اوج گرفتن بحران اتمی و افزایش احتمال جنگ دلیل اصلی است:
بنابراین در نتیجه گیری از مطالب فوق ، به نظر می رسد که اوج گرفتن تنش میان اسرائیل – امریکا با رژیم جمهوری اسلامی بر سر پرونده اتمی – و افزایش احتمال جنگ با الگویی مشابه عراق - دلیل اصلی بر تصمیم حذف فرقه رجوی از لیست تروریستی امریکاست و تمام کارهای تبلیغاتی و لابی گری در امریکا فقط و فقط پوشش و پرده استتاری است که نیات جنگ افروزان امریکایی و اسرائیلی را از این افتضاح پنهان کند.
اما این جا این سئوال پیش می آید که این لابی جنگ طلب امریکایی – اسرائیلی که از حمایت شیوخ دیکتاتور و ضدایرانی عربستان و کویت نیز برخوردار است، چرا در استفاده از خدمات مزدوری رجوی به این پوشش و پرده استتار نیازمند بوده است؟ چرا علنی و به عنوان مثال مانند موضوع استفاده از مزدوران"کنترا" برعلیه دولت انتخابی ساندنیست ها در نیکاراگوئه در زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان و یا مثل استفاده از "احمد چلبی و کنگره ملی عراق" در داستان تحریم های فلج کننده علیه عراق و در نهایت حمله و اشغال آن، به صورت آشکار از رجوی و فرقه او حمایت نمی کنند؟


پاسخ: به چند دلیل اصلی:
- جنایات رجوی و قرار داشتن فرقه رجوی در لیست تروریستی امریکا از سال 1997 یک مانع اصلی و تناقض آشکار بود که نمی شد یک شبه و با اتخاذ تصمیم مستقیم آنرا خارج ساخت و نیازمند صحنه سازیهای بسیاری بود تا در صورت لزوم، اجرا شود.


- رجوی ها به طور مشخص و فرقه رجوی به طور عام منفور مردم ایران ، منفور نیروهای مترقی و ملی اپوزیسیون جمهوری اسلامی و مشخصا منفور طیف جنبش سبز است. لذا نزدیکی امریکا به این فرقه ، آبروی نداشته این دولت را در نزد مردم ایران هر چه بیشتر برباد می دهد.


- افتضاح حمله نظامی و اشغال عراق با توجیه سلاح های کشتار جمعی و برنامه اتمی مخفی آن، آنقدر عالمگیر بوده که تبعات آن هنوز بر سیاست امریکا و انگلستان سایه افکنده است و می توان گفت که جنگ روانی و دروغ پردازیهای هیستریک در سناریوهای "کنتراهای نیکاراگوئه" و به ویژه "چلبی و کنگره ملی عراق" کاملا سوخته و افشا شده است.


- شکل گیری و حضور یک جنبش ضدجنگ قوی ، اجتماعی و مردمی در کشورهای اروپایی و امریکا پس از اشغال عراق . این جنبش به شدت مخالف هر گونه دخالت نظامی در ایران است.


بسیار خوب، با دلایل بالا، پس رجوی مزدور و ورشکسته چه منفعتی برای جناح جنگ طلب امریکایی – اسرائیلی می تواند داشته باشد؟
رجوی و فرقه اش وزن و بار سیاسی ندارد. به دلیل منفوریت در بین ایرانیان و غیاب از صحنه تحولات ایران در 30 سال گذشته، پایگاه اجتماعی هم ندارد که این واقعیت بیش از پیش خود را در تظاهرات 8 ماهه سال 1388 نشان داد.
از نظر نظامی حتا اگر همین امروز امریکا تمامی تسلیحات سبک و سنگین را به رجوی برگرداند، این فرقه قدرت و توان نظامی ندارد و این واقعیت را نظامیان امریکایی بارها در ملاقات با سردمداران فرقه در اشرف تاکید کردند. در برابر لاف توان نظامی و خودبزرگ بینی رجوی ، افسران امریکایی به مژگان پارسایی ، زهره اخیانی و مهدی برایی گفتند که نیروهای نظامی شما پیر و فرسوده و بی انگیزه هستند، تسلیحات شما بسیار کهنه و قدیمی بوده و ارتش شما فاقد توان نظامی است.


چهارم. ادعا و لاف های رجوی ها
البته در این میان دلایل رجوی از بابت خروج از لیست تروریستی هم مانند همیشه مضحک و نشات گرفته از خوی مالیخولیایی و کیش شخصیت بیمارگونه و خود بزرگ بینی محض اوست. او می تواند مانند همیشه با سرپوش گذاشتن بر حقایق - بر شکست تمامی تحلیلها و استراتژی اش و بر عمق مزدوری خودش – تا می تواند بر ساکسیفون "پیروزی" آنهم از سر گشادش بدمد و برای مصرف داخل تشکیلات و روحیه دادن به نیروهای درمانده و زهوار دررفته خودش هیاهو راه بیاندازد، ولی عاقلان دانند...
در بخش بعدی به چشم اندازهای پیش روی پس از حذف رجوی از لیست تروریستی می پردازیم.


ادامه دارد >>>


فرزاد ایرندوست – وین
18 مهر 1388 – 9 اکتبر
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (6)

نماینده حامی رجوی خواستار تجزیه آذربایجان شد
 

 

 

فرزاد ایراندوست، وین، اتریش
28.08.2012

 

چند روز قبل خبری خواندم در مورد اقدام به غایت ضد ایرانی یکی از حامیان پر و پا قرص رجوی در کنگره امریکا. نماینده کنگره "دن روهراباکر"(Dana Rohrabacher) از حزب جمهوری خواه در ایالت کالیفرنیا که رئیس یکی از زیر کمیته های کمیته روابط خارجی نیز هست، طی نامه ای در 26 ژوئیه امسال به وزیر امورخارجه ایالات متحده، هیلاری کلینتون ، خواستار حمایت دولت امریکا از طرح تجزیه آذربایجان ایران و الحاق آن به جمهوری آذربایجان شده است.
وی در این نامه که تحت تاثیر همان مرام تجزیه ایران و طرفداری از طرح اسرائیل و باکو است، از دولت خود خواسته که همکاری نظامی بین اسرائیل و جمهوری آذربایجان را تشویق کند و سپس با تحریف تاریخ می افزاید سرزمین آذربایجان در سال 1828 توسط روسیه و ایران دو پاره شده و ...بسیاری پس از 200 سال اعمال حاکمیت خارجی خواهان اتحاد بوده و هم اکنون مردم آذربایجان ایران آرزوی استقلال (و پیوستن به باکو ) را دارند و سزاوار است که دولت ایالات متحده به مردم آذربایجان (ایران) در برآورده شدن آرزوی بر حقشان کمک کند!
لازم به یادآوری است که همین شخص (روهراباکر) از حامیان سرسخت حفظ پادگان اشرف در عراق بوده و بر سرمایه گذاری بر فرقه رجوی برای استفاده از خدمات مزدوری آن تاکید می ورزد. سال گذشته وی در سفرش به عراق به دلیل موضع گیریهای جناجالی اش توسط دولت آن کشور اخراج شد.
این نیز یکی دیگر از نمونه های وطن فروشی و انحطاط سیاسی و اخلاقی رجوی است و نشان می دهد که حامیان این فرقه که عمدتا از میان جنگ سالاران و نئوکان های امریکایی هستند هدفی جز حمله به ایران و تجزیه آن را در سر ندارند و برای رسیدن به هدف خود نیازمند مزدوران "وطنی" و کنتراهایی از قبیل رجوی هستند.
رجوی خائن و وطن فروش با الگو برداری از حمله امریکا به عراق، همواره خواهان حمله نظامی امریکا و غرب به ایران شده و می شود و در این مسیر ضدمردمی و ضدمیهنی از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند. اجیر شدگانی مانند"جولیانی" شهردار سابق نیویورک که از نومحافظه کاران و جنگ سالاران امریکایی است را با پول های هنگفت روانه می کند تا در میتینگ های تبلیغاتی فرقه فریاد بزند: "ایران را بمباران، بمباران، بمباران کنید!" و بی وطنهای ایرانی نمای طرفدار فرقه و شورای فرقه برای او و بمباران میهن و کشتار هموطنانمان کف و دف و سوت می زنند و تشویق می کنند! این است نقطه صفر مطلق در انحطاط رجوی و وطن فروشی خائنانه او که بی شک از یاد هیچ ایرانی نخواهد رفت و روز داوری ملت و پاسخگویی او در برابر عدالت فرا خواهد رسید.
بر همه ایرانیان وطن دوست و آزادیخواه از هر مرام و بینش سیاسی است که در برابر چنین توطئه ها و یاو گویی هایی به پا خواسته و با تماس تلفنی و یا ارسال نامه و ایمیل به وزیر خارجه امریکا و شخص روهراباکر، اعتراض و اعلام انزجار خود را به گوش آنان برسانیم. باید با صدای رسا بگوییم که چنین موضع گیری های استعماری، تفرقه افکنانه و تجزیه طلبانه که باعث تشویق درگیریهای قومی و مذهبی می گردد را محکوم می کنیم و ما تمامی فرزندان ایران زمین از هر ملیت و مذهبی – ضمن مبارزه برای آزادی و دمکراسی - در حفظ تمامیت ارضی و هویت ایرانی خود ، متحد و یکپارچه هستیم و خواهیم بود و اجازه نخواهیم داد ایران به دست لاشخوران وطنی و خارجی تجزیه شود.
در ادامه، متن انگلیسی نامه روهراباکر به هیلاری کلینتون از سایت روهراباکر و آدرس و تلفن وی را ملاحظه می کنید.
 



Dana Rohrabacher

Washington, D.C. Office
2300 Rayburn House Office Building
Washington, DC 20515
Phone (202) 225-2415 begin_of_the_skype_highlighting (202) 225-2415 end_of_the_skype_highlighting
Fax (202) 225-0145


http://rohrabacher.house.gov/news/documentsingle.aspx?DocumentID=304840


rohrabacher.house.gov
Rohrabacher
Contact: Tara Setmayer 202-225-2415 begin_of_the_skype_highlighting 202-225-2415 end_of_the_skype_highlighting

***PRESS RELEASE*** Rep. Rohrabacher Urges Secretary Clinton to Back Freedom From Iran for Azeris

Washington, Jul 26 -
Today, Rep. Dana Rohrabacher (R-CA) sent a letter to Secretary of State, Hillary Clinton urging the United States to back freedom for Azeris from Iran. Rohrabacher’s letter was prompted by recent news stories concerning a budding military cooperation between Israel and the Azerbaijan Republic.

“It would be wise for the United States to encourage such cooperation, as the aggressive dictatorship in Tehran is our enemy as well as theirs,” writes Rohrabacher. “The people of Azerbaijan are geographically divided and many are calling for the reunification of their homeland after nearly two centuries of foreign rule.”

Almost twice as many Azeri live in Iran as in the Azerbaijan Republic. Their homeland was divided by Russia and Persia in 1828, without their consent. “The Azerbaijan Republic won its independence in 1991 when the Soviet Union collapsed,” continues the letter. “Now it is time for the Azeris in Iran to win their freedom too.”

“Aiding the legitimate aspirations of the Azeri people for independence is a worthy cause in and of itself,” says Rohrabacher. “Yet, it also poses a greater danger to the Iranian tyrants than the threat of bombing its underground nuclear research bunkers.”

Rep. Rohrabacher is Chairman of the House Foreign Affairs Subcommittee on Oversight and Investigations.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (5)
دروغ های فاحش مریم رجوی در پاریس (قسمت چهارم)

 

 

فرزاد ایراندوست، وین، اتریش
10.08.2012


در بخش های قبلی این مقاله ادعاهای سراسر کذب و دروغ مریم رجوی در نمایش ویلپنت پاریس در جزئیات بررسی شد. در این بخش به دو موضوع باقی مانده می پردازیم که نمایانگر عمق وطن فروشی و ماهیت دیکتاتورمابانه رجوی ها است.
در موضوع "اتمی" مریم رجوی مانند همیشه از سیاست "نرمش" 4 ساله اوباما و مماشات چند ساله اروپا ناله سر می دهد و مجددا بر تحریم های هر چه شدیدتر تاکید می ورزد و خواهان "قاطعیت هر چه بیشتر" می گردد. وی همچنین یادآوری می کند که از 10 سال قبل سایت ها و برنامه اتمی رژیم حاکم بر ایران را افشا نموده است. سپس برای پنهان کردن دم خروس جنگ طلبی و وطن فروشی اش، یک ترجیع بند همیشگی را تکرار می کند که: "این البته به سود مردم ایران است که آخوندها جام زهر را سر بکشند و عقب بنشینند."
اما واقعیت چیست؟
بود و نبود رجوی و فرقه او در گرو یک جنگ خارجی است. در دوران جنگ 8 ساله بین ایران و عراق، رجوی با گره زدن خود به این جنگ خونین و مزدوری برای ارتش و استخبارات صدام، برای خود دکانی به هم زد و با پول و تسهیلات کلانی که از صدام و برخی شیخ نشینهای خلیج فارس دریافت می کرد، یک فرصت استثنایی 25 ساله برای فرمانروایی بلامنازع خود به دست آورد.
اغلب به یاد داریم که رجوی در آن سالیان دهه 60 ادعا می کرد که در صورت پذیرش صلح یا آتش بس از جانب رژیم حاکم بر ایران، فروپاشی داخلی هیئت حاکمه اجتناب ناپذیر بوده و باعث قیام عمومی شده، فرصت برای حرکت "ارتش آزادیبخش" او مهیا می شود و رژیم سرنگون شده و او قدرت را در دست می گیرد. تکه کلامش هم این بود که: وقتی قدرت را با قهر گرفتی، دیگر کسی از تو نمی پرسد که چکاره بودی و چکار میکردی و چگونه آمدی. اما بعد از داستان پذیرش آتش بس و "جام زهر"در 1367، سال به سال و برای سالیان متمادی ، جماعت اسیر و شستشوی مغزی داده شده در فرقه منتظر برآورده شدن رویای رجوی بودند...
واقعیت این است که آتش بس و "جام زهر" و شرایط صلحی که بین ایران و عراق در 1367 پدید آمد، ناقوس زوال رجوی و سیاست و استراتژی خونین او بود. و خود وی به وضوح این را می دانست و از همان نقطه درصدد برقراری دیکتاتوری مطلق در درون تشکیلات برآمد و به سرعت مراحل ولایت مطلقه خود بر فرقه را پیش برد و با سرکوب و تصفیه های وسیع درونی آنرا به نتیجه رساند. واقعیت این است که هر شخصیت و نیروی سیاسی و اجتماعی ایران دوست و وطن پرستی از توقف جنگ خانمانسوز و توقف کشتار و ویرانی استقبال می کرد، در عین این که بر مقصر بودن رژیم صدام و حق ایران از دریافت غرامت پشتیبانی می کرد، الا شخص رجوی که علت حضورش در عراق ارتزاق از کشتار، خونریزی و ویرانی در جنگ بود.
پس از سقوط صدام حسین، سیاست و استراتژی رجوی تغییری نکرد بلکه به قول خودش با عوض شدن "صاحبخانه" در عراق، (یعنی حضور امریکا در عراق)، او به شدت در تلاش بود تا باعث جنگ و درگیری بین امریکا و ایران شود. تز معروف (و پوشالی او) این بود که عراق صحنه تشدید تضاد بین امریکا و رژیم است و از همین نقطه "جرقه و جنگ" با ایران آغاز می شود و امریکا سراغ او آمده و نیروهایش را تسلیح و تجهیز کرده تا در کنار ارتش امریکا در جنگ سهیم و بعد در قدرت شریک شود.
با بروز علائم شکست این تز و تحلیل، وی کماکان به تلاش برای جنگ افروزی ادامه داده اما با تشدید موضوع پرونده اتمی ایران در صحنه بین المللی، وی همواره در صدد ارائه اطلاعات غلط و تهییج برای بمباران و حمله به ایران بوده و هست. مشخصا از سال 2002 بارها رجوی به مقامات امریکایی و اروپایی و آژانس اتمی ملل متحد گفته که رژیم تا 2 سال دیگر به بمب هسته ای دست خواهد یافت. الآن 12 سال می گذرد و به مانند تمامی تحلیلها جنجال آفرینی های رجوی، اتفاقی نیفتاده است. پس از مداخله ناتو در لیبی، باز رجوی بوی کباب استشمام کرد و سال گذشته دوباره پیام "شب قدر ارتش آزادیبخش" برای اسیران در فرقه فرستاد که از ماهواره فرقه هم پخش شد. غافل از اینکه "خر داغ" می کردند و او نمی داند و نمی خواهد بداند که از نمد ناتو و مداخله نظامی احتمالی غرب در ایران نیز، کلاهی به او نخواهد رسید!
حالا هر بار که رجوی ها با ژست و فیگور شیادانه خود دم از "جام زهر" اتمی می زند، به خوبی می دانند که هر "جام زهر" و مصالحه و تفاهمی در پرونده اتمی بین ایران و غرب، ناقوس پایان این فرقه و میخ آخر بر تابوت سیاست های وطن فروشانه آن خواهد بود. کمااینکه چنین تفاهم و مصالحه ای سایه شوم یک جنگ ویرانگر را از سر ملت ما به دور خواهد کرد.
واقعیت این است که سیاست جنون آمیز خون و جنگ افروزی و تهییج نفرت ، سیاست اول و آخر رجوی بوده و هست. چون در بقای جنگ خارجی می تواند به عنوان ستون پنجم و مزدور عمل کند و خودش را عرضه نماید. جالب است بدانید که علیرغم حلقه بگوشی رجوی در بارگاه صدام، پس از آتش بس در جنگ ایران و عراق در سال 1367، حتا صدام حسین به رجوی اجازه مداخلات نظامی بزرگ به خاک ایران را نداد زیرا از یک سو می دانست که رجوی بسا شدیدتر از عملیات "فروغ جاویدان"، شکست خواهد خورد و این کارت و برگ بازی تماما خواهد سوخت، و از سوی دیگر صدام تاب تحمل تبعات منطقه ای و بین المللی آن را نخواهد داشت. گواه این حقیقت، دو سرفصل مشخص بود:
یکی مرگ خمینی در خرداد 1368– که رجوی از سال 1360 آن را به عنوان فرمان حمله همه جانبه تمامی نیروهایش اعلام کرده بود – ولی صدام حسین در آن مقطع اجازه هیچ حرکتی را به رجوی نداد و او دست از پا درازتر و درمانده تر از گذشته، باز به توجیه مسخره ای برای شیره مالی نیروهای وا رفته اش پرداخت و گفت: "ما مامور به وظیفه نیستیم بلکه مامور به نتیجه هستیم." آن هایی که زیرک بودند همان موقع یک نفس راحتی کشیدند و گفتند که خود "دون کیشوت" هم می دانست که اگر صدام به او فرمان حرکت میداد، به نتیجه نمی رسید و شکست کمر شکنی می خورد و باز صدها نفر در تله رجوی به کام مرگ فرستاده می شدند.
سرفصل دیگر در روزهای پایانی جنگ کویت بود که رجوی به فرماندهان بعث گفته بود با حمله به ایران ، صورت مسئله عوض خواهد شد و سایر کشورهای عربی که در جنگ بر علیه عراق متحد شده بودند، به دلیل شعله ور شدن جنگ با ایران به ناچار به حمایت از صدام برخواهند خواست! اما صدام این تز ابلهانه رجوی را نپذیرفت و به وی اجازه هیچ حرکتی به سمت مرزهای ایران را نداد. در عوض از وی خواستار کمک به سرکوبی قیام کنندگان عراقی و به ویژه کردها شد. رجوی – به جای حمله به ایران و تصرف قدرت !! - برای خوش خدمتی همسو با ارتش عراق به سرکوب مردم پرداخت. رجوی در چند نوبت تعریف کرد که عزت ابراهیم نفر دوم دیکتاتوری عراق شخصا از او به خاطر شرکتش در سرکوب شورش عراق تجلیل و قدردانی کرده است.
واقعیت این است که هر کس پیامدهای فاجعه بار حمله نظامی غرب به ایران را برای مردم و کشور ما نداند و یا خودش را به نفهمی بزند، رجوی ها به دلیل حضور در عراق در زمان جنگ کویت و مشاهده تحریم های همه جانبه غرب بر علیه مردم عراق و سپس تجربه جنگ و اشغال عراق در 2003 توسط ارتش امریکا ، کاملا به عمق چنین فاجعه ای اشراف دارند. هر چند سقوط دیکتاتوری به دست مردم عاصی ضروری است اما وقتی دخالت و جنگ خارجی در میان باشد، پیامدهای آن برای یک ملت به طور درازمدتی وحشتناک و ویران کننده خواهد بود.

 

 برای مثال به برخی عواقب جنگ و تحریم ها در عراق بنگریم:
• مهیب ترین بمباران های تاریخ بشریت بر کشور عراق که باعث ویرانی کامل زیرساخت های کشور شد.
• بکارگیری بمب هایی ویرانگر با اورانیوم تضعیف شده که آثار تشعشعات آن تا صدها سال باقی ست و در عراق باعث افزایش فاجعه بار سرطان و به دنیا آمدن کودکان ناقص الخلقه گشته است.
• نابود شدن شبکه های برق و آب و فاضلاب و سوخت و ارتباطات و ...
• به غارت رفتن دارایی های کشور ، از نقدینگی بانک ها گرفته تا آثار باستانی موزه ها تا وسایل و تجهیزات بیمارستان ها و ادارات و حتا خانه های شخصی
• بالا رفتن درصد مرگ و میر کودکان و افت شدید رشد عراقیان در اثر سو تغذیه ناشی از تحریم های گسترده و ضدانسانی
• آغاز و گسترش قتل و غارتگری طائفی و مذهبی بین مذاهب و ملیت های مختلف
• تبدیل شدن عراق به کانون جریان های تروریستی مانند القاعده و ...
• به تاراج رفتن سرمایه های عراق و مشخصا نفت توسط دزدان داخلی و خارجی
• قتل 650 هزار نفر تنها در اثر جنگ 2003 و پیامد های پس از آن
• آواره و بی خانمان شدن 5 میلیون عراقی (از جمعیت 27 میلیونی) در داخل و خارج عراق به دلیل جنگ خارجی و جنگ های قومی و مذهبی و عملیات تروریستی متعاقب آن
• و .... در یک کلام نابودی یک جامعه

آری، ماهیت ضدانسانی و وطن فروشانه رجوی در همین جا بیش از هر زمانی بارز می شود که با الگو برداری از حمله به عراق، خواهان حمله نظامی امریکا و غرب به ایران شده و می شود و در این مسیر ضدمردمی و ضد میهنی از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند. اجیر شدگانی مانند "جولیانی" شهردار سابق نیویورک که از نومحافظه کاران و جنگ سالاران امریکایی است را با پول های کلان روانه می کند تا در میتینگ های تبلیغاتی فرقه فریاد بزند: "ایران را بمباران، بمباران، بمباران کنید!" و بی وطنهای ایرانی نمای طرفدار فرقه و شورای فرقه برای او و بمباران میهن و کشتار هموطنانمان کف و دف و سوت می زنند و تشویق می کنند! این است نقطه صفر مطلق در انحطاط رجوی و وطن فروشی خائنانه او که بی شک از یاد هیچ ایرانی نخواهد رفت و روز داوری ملت و پاسخگویی در برابر عدالت فرا خواهد رسید.

و اما موضوع دوم ، لاف دیگری است: مترسک شورا و رئیس جمهور مادام العمر و خودخوانده آن! بله، باز شمه دیگری از وقاحت مریم رجوی که از " تجربه شکلگیری دیرپاترین ائتلاف سیاسی تاریخ ایران و اتحاد عمل جریانها وشخصیتها با عقاید مختلف و در یک مناسبات دموکراتیک، در شورای ملی مقاومت ایران" !! می گوید!
همه می دانیم که در همان سال های اول، شخصیت ها و جریانهای اصلی به دلیل ماهیت دیکتاتورمابانه و کیش شخصیت بیمارگونه مسعود رجوی از آن خارج شدند. سپس به جز چند تک نفر در شورا که سیاسی هم نبوده و نیستند، بقیه تماما عضو اعلام نشده فرقه بودند و یا بعدها عضو شدند. برای ماستمالی بحران فروپاشی و ریزش در شورا، رجوی صدها تن از نفرات فرقه را نیز به عضویت شورا درآورد. خروج خیلی ها هم اعلام نشده و نمی شود. آن اندک "شورایی های" غیر باصطلاح مجاهد هم، "کمال دلنشین" و مستمری "دلنشین تر " در آن ها اثر کرده است و خوب، بی چاره ها بی تقصیرند از بابت مجیز گویی و از بابت بی شهامتی در تن دادن به هر خفتی!
البته از شاخص های دمکراسی در این شورا همین بس که مریم رجوی، برای نزدیک به 20 سال، رئیس جمهور خودخوانده آن است. یعنی مشابه رئیس جمهور های مادام العمر و دیکتاتوری در خاورمیانه هم چون صدام حسین ،حسنی مبارک ، "برادر مجاهد رهبر " معمر قذافی ، بن علی ، علی عبدلله صالح و حافظ اسد. پس ژرفای لاف دمکراسی را می بینید؟!
ولی واقعیت این است که این "بزرگترین، دیرپاترین، دمکرات ترین ائتلاف شورا" ، مضحکه نمایشی بیش نیست که حتا در درون فرقه نیز مورد تمسخر شخص مسعود رجوی و مریم رجوی بود. واقعیت این است که شورای رجوی آنقدر غیر دمکراتیک است که رجوی تحمل ذره ای انتقاد و اختلاف را بر نمی تابد. واقعیت این است که از فرط "مناسبات دمکراتیک" و "اتحاد عمل عقاید مختلف" حتا یک ماهنامه شورا که بعدا تبدیل شد به "گاهنامه"! شورا هم خیلی وقت پیش به دلیل بالا گرفتن اختلافات تعطیل شد چون هر بار زیر تیغ ممیزی دبیرخانه شورا – که چوب فلک رجوی در شورا بود – مقالات دوریالی اش سانسور شده و توسط دبیرخانه برگشت خورده و حذف می شد.
در ادامه همین دم زدن ها از آزادی و دمکراسی است که مریم رجوی باز پرده وقاحت را دریده و می گوید: "هدف ما یک جمهوری مبتنی بر جدایی دین و دولت است که در آن، همه ادیان و مذاهب، از حق مساوی برخوردارند. و برنامه ما در این سه کلمه خلاصه میشود: آزادی، دمکراسی و برابری."

ولی واقعیت اساسا چیز دیگری است. این فرقه از پایه بر بنیاد ِ مذهبی ِ فرقه گرایانه ِ مکتبی و مبتنی بر کیش شخصیت بنا شده و هم "مذهبی" و هم "فرقه گرا"ست. چنین فرقه مذهبی با سابقه خونین در بیرون و سرکوب عقیدتی در درون چگونه می تواند مدعی "جدایی دین از دولت باشد"؟!
کجا در فرهنگ ظالمانه رجوی همه ادیان برابرند؟ اگر همین اشرف را شاخص قرار بدهیم، مگر در سال 1380 مسعود رجوی در سلسله جلسات تفتیش عقاید و سرکوب درونی نگفت که همه پیروان سایر ادیان و جریانها در فرقه باید "مسلمان" شده و مجاهد بشوند؟ مگر نگفت که داعیه ی دین و مذهب ِ دیگر و یا پیروی از جریانهای سیاسی دیگر همه پوچ و پوشالی است ؟ و مگر فرمان نداد که هر کسی هم از تغییر مذهب یا منش سیاسی سرباز زد، با طی مراحل زندانی شدن در فرقه ، در نهایت به لب مرز ایران برده شده و رها می شود؟ مگر در فرقه همه مجبور به برگزاری نماز جماعت اجباری نبودند و نیستند؟ مگر همه حتا نفرات بیمار تحت فشار قرار نمی گیرند که روزه بگیرند و مگر به پزشکان فرقه دستور داده نشده که هیچ معافیت روزه داری را برای بیماری صادر نکنند و ...؟

واقعیت این است که شعار جدایی دین از سیاست در هر جامعه دمکراتیک که اصل بر حقوق شهروندی است ، تضمین پیشرفت آن خواهد بود. در هر جامعه آزاد یا جامعه ای که مراحل پیشرفت در مسیر آزادی را طی می کند، ، هر گونه سکت و فرقه گرایی ، هر گونه دخالت مذهبی در سیاست ، هر گونه تجمع و تشکل مسلح ، غیر قانونی و ممنوع است. با این 3 شاخص پایه، رجوی امکان بقا ندارد.
در مورد "برابری" زن و مرد هم که قلم از بابت آنچه بر زنان در این فرقه روا شده شرم دارد و خوانندگان عزیز را به مطالعه مصاحبه ها و مقالات روشنگرانه زنان از بند رسته از فرقه در مورد انقیاد زنان و توهین و تحقیری که به طور مداوم بر علیه زنان اعمال می شود و نیز موضوع فضاحت بار طلاق ها سپس و عقد اجباری تمامی زنان با مسعود رجوی، دعوت می کنیم. فقط به این بسنده می کنیم که تفکیک جنسیتی در مناسبات فرقه با طالبان افغانستان برابری می کند.
کلام آخر: واقیعت این است که در یک جامعه آزاد، هیچ جای ارتزاقی برای رجوی و فرقه اش وجود نخواهد داشت و این لفاظی های مشمئز کننده جز مردم فریبی و ظاهرسازی بیش نیست.

<<پایان>>
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (4)
دروغ های فاحش مریم رجوی در پاریس (قسمت سوم)
 

 

فرزاد ایراندوست – وین، اتریش
06.08.2012


در دو قسمت قبلی این مقاله بخش هایی از صحبت های سراسر کذب و تناقض گویی های فاحش مریم رجوی در نمایش ویلپنت پاریس، در جزئیات شرح داده شد تا خواننده به عمق رسوایی و فضاحت رهبری این فرقه وطن فروش پی ببرد.
- در این بخش در حالی به ادامه فهرست دروغ های رجوی می پردازیم که وی با مانع تراشی از انتقال باقیمانده اسیران اشرف به کمپ الحریه و رد طرح و نقشه راه سازمان ملل متحد،خون ریزی و درگیری با نیروهای امنیتی عراق را زمینه چینی می کند. رجوی با هوچی بازی های رایج، فراخوان بان کیمون و هشدارهای دولت امریکا و دولت عراق را نادیده گرفته و درصدد خونریزی و کشتار باز هم بیشتری است. از این روی، باید تمامی ایرانیان از هر مرام و ایده، یک صدا بر علیه بازی با جان انسان ها توسط رجوی ها به اعتراض برخیزند و اجازه ندهند که این زوج وطن فروش و فرقه گرا با راه اندازی حمام خون دیگری، در صدد پنهان نمودن چهره های خیانت بار خود برآیند.
یک پرسش ساده ، اما پایه ای که رهبری فرقه همواره از آن طفره رفته و آنرا سرکوب کرده هنوز باقی است: چرا در جریان حمله نیروهای امنیتی فرانسه به مقر مریم رجوی و سایر پایگاه های فرقه در فرانسه، حتا یک نفر از اعضا و کادرها یک سیلی هم نثار پلیس و ژاندارم های فرانسوی نکرد و هیچ درگیری رخ نداد؟ اما به اشرف که می رسد، این همه باید به مسلخ فرستاده شوند و برای حمله و هجوم و درگیری انواع آموزش ها و تمرینات را طی کنند؟ چرا رجوی با خونسردی و قساوت تمام به اسیران اشرف می گوید اگر به جای 49 کشته، 490 یا 1000 کشته هم می دادید باز من و مریم (رجوی) می گفتیم که ارزشش را داشت؟ چرا در درون فرقه ، دولت فرانسه و پلیس فرانسه "دشمن" معرفی نشد ولی دولت عراق و نیروهای امنیتی آن که حرف حساب و قانونی اش – مانند هر حکومت دیگری – کنترل و امنیت قرارگاه بود، "دشمن" معرفی شده و به طور دائم بر طبل نفرت و کینه توزی نواخته می شد؟ و چرا بر علیه مقامات آن توهین ها و شعارهای "مرگ بر..." سرداده می شد؟
آیا خون اعضا و کادرهای فرقه در فرانسه رنگین تر از اسیران در اشرف بود و تفاوتی وجود داشت؟
پاسخ: خیر. برای رجوی ها چیزی که ارزش نداشته و ندارد جان انسان هاست، اعم از اعضای فرقه یا مردم ایران.
پس تفاوت در چیست؟
تفاوت عمده در دو موضوع خلاصه می شود:
اول – اصل بر امنیت و حفظ جان رجوی ها به هر قیمت است. پس اگر در فرانسه (که برعکس دولت تازه تاسیس عراق فشارپذیر نیست و همه چیز در زیر ذره بین رسانه ها قرار دارد)، رهبری فرقه دست از پا خطا می کرد و فرمان حمله و درگیری با نیروهای امنیتی فرانسه را می داد و یا شعار "مرگ بر شیراک" سر می داد، همه طبعات قانونی آن بر سر شخص مریم رجوی آوار می شد. (به جای آن، فرمان تشکیلاتی خودسوزی ها صادر شد که به دلیل واکنش بسیار منفی برعلیه آن در فرانسه متوقف شده و در سایر کشورها ادامه یافت). پس رجوی نمی خواهد جا پای خود و مریم رجوی در "فرنگ" و "چاه بورژوازی" را از دست بدهد و به مخاطره اندازد. (در " " نقل قول های مسعود رجوی به اسیران فرقه در نکوهش و طرد سایر کشورهای غربی است که برای اعضا حرام ولی برای این زوج فاسد حلال است).
دوم – ثقل و گرانیگاه فرقه رجوی در عراق و در پادگان اشرف – اشرف ِ ایزوله شده و قطع ارتباط برای بیش از دو دهه که خود آن در عراق جذامی و ایزوله شده برای بیش از یک دهه واقع شده – قرار دارد. رجوی مطلقا هیچ تخصص، هنر و علمی در زمینه ی کار تشکیلاتی در کادر قوانین و استانداردهای یک ارگان، سازمان یا حزب سیاسی ندارد. او بویی از مینیمم های دمکراسی نبرده و هنرش در فرقه گرایی محض آن هم از نوع مذهبی خلاصه شده است. به زبان ساده یعنی گوسفندداری و تبدیل انسان ها به گوسفندان گناهکار و بی فکر ، بی اراده ، بدون انتخاب ، مطیع و سرسپرده مطلق... و دقیقا به همین دلیل، از دست دادن ظرف اشرف در عراق برای او مساوی است با نابودی "تشکیلات" فرقه. زیرا فقط تزریق کمی "آزادی" و کمی "ارتباط" با دنیای بیرون کافی است تا به تلاشی فرقه منجر شود.
این "تشکیلات" نیز سال های متمادی "دکان" نان خوری مزدوری رجوی برای صدام و همچنین شیخ نشینهای خلیج فارس بود که پس از اشغال عراق، رجوی امید داشت با کمی تغییرات ظاهری و امریکاپسند، این دکان را به قول خودش به "صاحبخانه جدید" یعنی امریکا، عرضه کند و با یک "پشتک واروی" استراتژیک صاحب عوض کند! و باز روز از نو و مزدوری از نو!
اما کارنامه رجوی در این 9 ساله پس از اشغال عراق نیز مملو از اشتباه محاسبه های فاحش و مرگبار است. زیرا مانند هر دیکتاتور تمامیت خواهی ، رجوی نیز نه می تواند و نه می خواهد تغییر اوضاع ژئوپولتیک عراق و منطقه را دریابد. پس بین از دست دادن ظرف ایده آل فرقه در اشرف و عراق و انتقال افراد به سایر کشورهای آزاد از یک طرف، و به کشتن دادن نفرات فرقه از طرف دیگر، او قطعا دومی، یعنی به کشتن دادن اعضا را انتخاب کرده و می کند. او تلاش می کند این کشتارها را هر چه بیشتر حماسی کند تا از یک سو با تعزیه گردانی، چهره فریب کار و دجال خود را بپوشاند و حضور خودش در یکی از کشورهای غربی و مشخصا فرانسه را توجیه نماید و همزمان، از سوی دیگر، از شر اسیرانی خلاص شود که هر کدام در صورت دستیابی به آزادی و درک مزدوری رجوی، بر علیه او به افشاگری و اعتراض دست خواهند زد...
باز ناگفته نماند که تا همین نقطه نیز تلاش های ستایش انگیز جداشدگان از فرقه و روشن گریهای وقفه ناپذیر آنان بوده که در ارائه اسناد و مدارک و شهادت های انکارناپذیر به مراجع بین المللی، سازمان ملل، صلیب سرخ و ... و دولت عراق، مانع از افتادن در تله و دام خونین رجوی و بروز درگیریهای دیگر شده است.
- این که مریم رجوی دولت عراق را "دست نشانده" رژیم حاکم بر ایران می نامد، تنها از عمق بلاهت وی و همسرش ناشی نمی شود ، بلکه نمایانگر سیاه سازی ست که به عنوان بخشی از شگردها و سیاست عام و رایج این فرقه تبدیل شده است. و این سیاه سازی آنقدر جنون آمیز در درون فرقه تبلیغ می شود که از دولت امریکا و مقامات آن گرفته، تا دولت های انگلیس و فرانسه، دبیرکل ملل متحد و نماینده آن در عراق، سازمان های بین المللی مانند صلیب سرخ و عفو بین الملل و کمیساریای عالی پناهندگان و شخصیت های و جریان های اپوزیسیون ایرانی ... تماما به عنوان جیره خواران و دست نشانده و عوامل رژیم معرفی می شوند.
به یاد دارم بعد از یکی از این سیاه سازیهای معمول و مضحک در اشرف که مسعود رجوی در یکی از نشست های تلفنی ، وزارت خارجه امریکا و بان کیمون را دست نشانده رژیم می خواند، از مهدی برایی (معروف به احمد واقف) سوال شد که: طوری از رژیم و همه نفوذ و قدرت و مداخله اش در همه جا می گویید که انگار همین رژیم یک ابرقدرت است. پس چطوری می خواهیم آنرا سرنگون کنیم...؟ مهدی برایی که در کودنی سیاسی زبانزد بچه های اشرف بود، با بد و بیراه گفتن به سوال کننده، از این تناقض و پرسش طفره رفت که باعث تمسخر و ریشخند اکثر حاضرین در جلسه شد!

- مریم رجوی با دجالگری خاص خودش می گوید: "ساکنان اشرف به اقامت در بازداشتگاهی وادار شده‌اند که در آن مانند عصر برده‌داری باید بارهای سنگین را بر دست‌ها و شانه‌های خود حمل کنند" و "به شما می‌گویند ... باید به زندان بروید و آن را به عنوان یک راه حل انسانی، به رسمیت بشناسید."
اما واقعیت چیست؟ همان گونه که در مقاله قبلی به تفصیل شرح داده شد و یا جداشدگان از فرقه در شهادت های بی شمار و گوناگون خود توضیح داده اند و به قضاوت گزارشات نهادهای خارجی از مناسبات فرقه در اشرف و سایر پادگان های این فرقه منحط، شرایط در اشرف به مراتب اسارت بارتر، غیرانسانی تر و سرکوب گرانه تر از هر "زندان" است. ولی وقاحت و دریدگی رجوی حدی نمی شناسد. منجمله وقتی می گوید "مانند عصر برده داری باید بارهای سنگین را بر دست‌ها و شانه‌های خود حمل کنند "، باید به او یادآوری کرد که:
براساس فرامین او و مسعود رجوی، 18 ساعت کار در اشرف و سایر پادگان ها و پایگاه های فرقه همواره در این سالیان اجباری بوده است. در گرمای وحشتناک عراق و یا در طوفان های خاک نیز این قانون غیرانسانی تغییری نمی کند.
نفرات بیمار و مریض نیز از این قانون برده داری شما مستثنی نبوده و نیستند. همه باید ساعت 4 یا 5 صبح با شیپور بیدارباش برخیزند و اگر شخصی به دلیل بیماری یا از فرط خستگی بیدار و بلند نشود، با دشنام و توبیخ و ... مواجه بوده و اگر تکرار شود، تعدادی از چماق دارهای فرقه او را به زور از تخت خواب به زیر میکِشند و بعد باید راهی جلسات طولانی توبه و ندامت شود.
تعداد بیمارانی که به دلیل کارهای یدی سنگین و حمل بار سنگین دچار آسیب های شدید جسمی در ناحیه کمر و پا هستند بسیار بالاست و حدود 75 درصد افراد برای رفع دردهای عضلانی و استخوانی ناشی از کار طاقت فرسا، مستمرا داروهای مسکن مصرف می کنند.
کادرها و اعضا – به جز سوگولی های رده بالا – خودرو و وسیله نقلیه ندارند و باید مسافت های طولانی را با حمل بار پیاده طی کنند. چون در گذشته تعدادی از فرارها از فرقه با استفاده از خودرو صورت گرفته است، ضوابط سختی در این باره اجرا می شود.
مسعود رجوی بارها در نشست های "آموزش تشکیلاتی" به فرماندهان فرقه تاکید کرده که "باید آنقدر از نیروها کار بکشید که شب مثل جنازه بیفتند و نفهمند چی شده و فکر همسر و سیاست و اینکه چی میشه و ... به سرشان نزند..."
و این همه دنائت و پستی در حق اسیران در فرقه در حالی ست که مسعود و مریم رجوی، در 31 سال گذشته، 31 ساعت هم در آفتاب یا گرما یا سرما نبوده اند و در ناز و نعمت زندگی کرده اند و در سال های اخیر سوگولی های حلقه به گوش او نیز که نقش اصلی کنترل و سرکوب را در "تشکیلات" فرقه بازی می کنند، از چنین امکانات تجملی و پاداش ویژه ای برخوردار شده اند.

- و باز هم دروغ ...... مریم رجوی می گوید: "چرا آنها نباید حق مالکیت دارایی‌های خود را داشته باشند؟ چرا حق رفت و آمد آزادانه از آنها سلب شده است؟"
درباره زندان خواندن کمپ حریه یا لیبرتی و سیاه سازیهای رجوی، همین کافی که نمایندگی ملل متحد در عراق، کمیساریای عالی پناهندگان و وزارت خارجه امریکا در گزارشات اخیر خود تاکید کرده اند که این کمپ شامل تمامی استانداردهای کمپ پناهندگی بوده و برخی استانداردهای آنرا بالاتر توصیف کرده اند.
اما کیست که نداند که در فرقه رجوی، به جز زوج رجوی، هیچ کس دارای هویتی نیست و بنابراین هیچ کس دارای مالکیتی نیست. هر فرد تنها یک کمد لباس فلزی 80 سانتی و یک تخت و تشک دارد و بس. که تازه همین کمد و تخت با بهانه های مختلف مورد بازرسی قرار می گیرد.
و اما در مورد "حق رفت و آمد آزادانه" هم لافی است که مرغ پخته را هم به خنده وا می دارد! واقعیت این است که اعضای فرقه هیچ گاه "حق رفت و آمد آزادانه" بین مقر خود به مقر کناری در پادگان های فرقه – منجمله در اشرف – را نداشته اند. این کار اگر اجازه داده شود، با اوکی و تایید فرمانده مقر و با صدور "ویزا" ! – بله ویزا! – انجام میشود. سپس بسته به رده تشکیلاتی طرف در فرقه، رفت و آمد وی در داخل پادگان می تواند تکی، دو نفره و یا سه نفره باشد! این تازه در درون پادگان فرقه است که به قول مریم رجوی "نمونه و سمبل و مهد آزادی" است و "الگویی برای ایران آزاد فردا" !
واقیعت این است که در این فرقه سیاه، بی چاره کسی "حق" و اجازه "رفت و آمد آزادانه" به خارج از یک پادگان یا پایگاه – چه در عراق و چه در سایر کشورها مثل همین فرانسه را هم ندارد. مگر شخص مسعود رجوی نگفت که "اگر کسی از فرقه بدون اجازه حتا برای یک روز از آن خارج شود، خلع رده می شود و چنانچه یک شب بیرون بود، به طور اتومات اخراج می شود"؟ در عراق کسی حتا این امکان را نداشت و به دلیل فضای ایزوله از دنیای بیرون کسی اخراج نمی شد و زندانی و بعد تحویل استخبارات صدام می شد. ولی در کشورهای غربی بعضی از کادرها و اعضا به همین خاطر اخراج شدند.
و باز صحبت های مسعود رجوی را یادآوری می کنم که پس از محاصره اشرف توسط نیروهای عراقی در سال 2009 در یکی از نشست هایش با فرماندهان فرقه از بسته و محدود شدن "حصار " اشرف اظهار رضایت و شادمانی می کرد و می گفت که "عدو شود سبب خیر چون دیگر کسی به راحتی نمی تواند فرار کند و دشمن به جای شما از حصارهای اشرف محافظت می کند."
یا بنا به شهادت جداشدگان ، بعد از حمله 19 فروردین 90 که نیروهای عراقی در بخش نوار شمالی اشرف خاکریزهای بلند با چند لایه سیم خاردار احداث کرده و علائم هشداری نصب کرده بودند که در صورت عبور کسی از خاکریزها یا سیم خاردار شلیک خواهند کرد، مسعود رجوی به فرماندهان فرقه گفته بود که بهترین دیوار حفاظتی در برابر فرار نیروها را دشمن با دست و امکانات خودش برای شما ساخته است! پس پرواضح است که رجوی خواهان محدودیت و تنگنا و ایزوله شدن هر چه بیشتر برای "نیروهایش" است چون چنین شرایطی برای کنترل و اعمال حاکمیت مطلق بر فرقه ایده آل است. و دقیقا به همین خاطر است که وی حاضر به از دست دادن این "ظرف ایده آل" و استثنایی که در عین حال محرم اسرار، فجایع و فضاحتهای بی شمار اوست، نیست.

ادامه دارد >>>

فرزاد ایراندوست – وین، اتریش
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (3)
دروغ های فاحش مریم رجوی در پاریس (قسمت دوم)
 

 

فرزاد ایراندوست، وین ، اتریش
28.07.2012

در قسمت اول توضیح داده شد که برای کسانی که تجربه و شناخت تنگاتنگی از فرقه رجوی و ماهیت رهبری آن دارند، تناقض گویی ها و وقاحت بی حد و مرز مریم رجوی در گردهمایی ساندیس خوران در ویلپنت پاریس، مو را بر اندام ها راست می کند. سپس در پس ِ بازیگری، شعارها و لفاظی های تکراری و معمول وی، به بررسی و افشای برخی از این دروغ ها و وارونه گویی های مفتضحانه او در این نمایش مسخره پرداخته شد. به طور مشخص دروغ های مریم رجوی در مورد لیست تروریستی امریکا و همچنین شعارهای گوش خراش او درباره "قانون" و "آزادی"و "برابری"! برملا گردید.
حال می پردازیم به ادامه لفاظی های سراسر کذب مریم رجوی، که بعضی از القاب خودخوانده وی عبارتند از: مریم پاک رهایی، بزرگ بانوی جهانیان، سرچشمه صداقت و فدا، ناجی بشریت معاصر، سمبل رهایی همه زنان عالم و ... و ... ذوب شده در رهبری عقیدتی. از انصاف نگذریم، این آخری، "ذوب شده در ولایت مسعود رجوی" ، تنها لقب منصفانه ای است که برازنده اوست. زیرا تنها چنین کسی می تواند چنین سقفی از کذب و دروغ و وارونه گویی را بزند و همزمان در چند نقش بازی کند و بعد یک ذره وجدان هم نداشته باشد، خم به ابرو نیاورد، پلک هم نزند و متناقض نشود.
یکی از دوستان در بند در اشرف می گفت آرزو دارد روزی مریم رجوی در یک محکمه ای حاضر شود که اهالی اشرف و فرقه از رده ها و لایه های مختلف، جداشدگان از فرقه، نفرات فعلی و جدا شده از شورا، بعثی ها و مخابراتی های (ساواک صدام) زمان صدام حسین، حامیان و اجیر شدگان خارجی مریم رجوی، خانواده های اشرفی ها و ... همه حضور داشته باشند و گفته ها و عملکردهای این زن هزارچهره و دغل کار را شرح دهند تا همگان دریابند که او دست گوبلز را در دروغ گویی و فریب کاری از پشت بسته است و...و...
مریم رجوی در ویلپنت خطاب به دولت امریکا و با وقاحت خاص خود می گوید: "مگر در محضر قضاییه و عدالت آمریکا به این دروغ متوسل نشدید که گویا اشرف هنوز به طور کامل بازرسی نشده است؟ حالا نوبت ماست که بپرسیم آیا این اکاذیب چه مصرفی جز زمینه سازی برای کشتار اشرفی‌ها دارد؟"


اول – اینکه پس از اشغال عراق، اشرف هیچ گاه به طور کامل بازرسی نشده است. تنها 2 سال قبل که دولت عراق پرونده امنیتی را از امریکا تحویل گرفت، اقدام به بازرسی بسیار محدود از تعدادی از ساختمان ها و تاسیسات با چند سگ نمود. قبل از این بازرسی، یک جنگ روانی شدید – که از شگردهای معمول رهبری فرقه است– دامن زده شد و کارشکنی های بسیاری انجام گرفت تا طرف عراقی عاصی شده و کوتاه بیاید.همزمان، کار انتقال و جابجایی مواد و اقلامی که کاربرد نظامی و یا دوگانه داشتند به محلهای بیابانی دور از اماکن و یا به مقرهای رهبری که مورد بازرسی قرار نمی گرفتند، انجام گرفت. بنابراین، با هوچی بازی ها و جوسازی های اخیر ، رجوی تلاش می کند تا برای از بین بردن تسلیحات و تجهیزات نظامی که در اشرف جاسازی نموده، وقت بخرد.


دوم – مریم رجوی باز با بی شرمی و وقاحت ویژه خودش ، از زمینه سازی برای کشتار دم می زند! کیست که نداند که تمام هنر ضدانسانی رجوی در به کشتن دادن "ساکنان اشرف" خلاصه می شده تا به قول مسعود رجوی با"مظلوم نمایی" و "برانگیختن احساسات و وجدان ها"، جنایت، بی حسی و بی وجدانی خودش را پنهان کرده و تلاش کند که با به معامله گذاشتن جان انسان های اسیر در اشرف، "ظرف تشکیلاتی ِ" ایزوله و منزوی فرقه را همچنان مانند روزگار صدام حسین حفظ کند. وی بارها تاکید کرده که راهش را با "خون" باز می کند و برای حفظ خودش از ریختن خون ِ اعضای فرقه و مردم ایران، درنگ نکرده و نخواهد کرد.
کدام یک از "ساکنان اشرف" نمی داند که دو حمله پلیس و ارتش عراق به اشرف، تماما طراحی شده توسط مسعود رجوی و به تحریک وی بود؟ وی در نشست های داخلی، این حملات خونین را به نام "عملیات" درخشان نام گذاری می کرد و خطاب به افراد اسیر در فرقه می گفت: "شما 6و7 مرداد و 19فروردین را مصیبت و فاجعه می بینید در حالیکه من (مسعود رجوی) و مریم (رجوی) اینها را عملیاتی فراتر از فروغ جاویدان می بینیم و... اگر به جای 49 شهید، 490 یا 1000شهید هم می دادیم، باز من می گفتم که ارزشش را دارد."


و باز کدام "ساکن اشرف" است که نداند در حمله 19فروردین - که مانند 6 و 7 مرداد اخبار و تحولات پیش از آن از همه پنهان شده بود –تمامی فرماندهان رده بالا از صحنه خارج شده و بعد هم به مقرها عقب نشینی کرده و فراری شدند در حالیکه سایرین مانند گوشت دم توپ در صحنه رها شده بودند. سپس،دو روز پس از حمله 19 فروردین، به اصطلاح "مسئول اول" وقت، صدیقه حسینی، از فرماندهان ِ جز که در صحنه بودند حسابرسی می کرد که چرا نیروها صحنه را خالی کرده و عقب نشینی کرده اند و فرمان "برادر مسعود" را که "جنگیدن تا آخرین قطره خون و آخرین نفر" بوده را اجرا نکرده اند! و این "رهبر"جنایت پیشه، از اینکه تعداد کمی (از نظر او) کشته و مجروح شده بودند، و طرحش آنطور که انتظار داشت پیش نرفته بود، ناراحت و عصبی بود.


و باز کیست در اشرف که نداند، به جای رسیدگی به مجروحین، که بسیاری از آنان قابل مداوا و رسیدگی بودند، فرمان داده شده بود که مجروحی به پشت جبهه منتقل نشود تا همه نیروها در صحنه بوده و از تعداد نیروی رزمنده کاسته نشود و وقتی افراد به گونه ای خودجوش برای خروج مجروحین اقدام می کردند، مورد مواخذه قرار می گرفتند! و به جای انتقال سریع مجروحین به بیمارستان، آنها را نگه داشته تا دوربین های فیلم برداری برسند و پس از فیلم برداری، منتقل شوند. در فیلم های تبلیغاتی که از تلویزیون ماهواره ای فرقه در همان یکی دو روز اول پس از حمله 19فروردین 90 پخش شد، می توان این صحنه های فجیع و چندش آور را مشاهده کرد. همچنین ناگفته نماند که رهبری فرقه مانع از انتقال مجروحین به بیمارستان های عراق شد.


و مگر کسی سخنان فجیع مریم رجوی با مجروحین در اشرف را فراموش می کند که به آنها و به خصوص به زنان مجروح می گفت که از "دیدن صحنه های زیبای چهره ها و پیکرهای خونین شما (زنان) غرق شعف شدم..."
تفو بر تو ای چرخ گردون، تفو... و تف بر این همه خباثت و شقاوت و تف بر این همه صحنه سازی و تف بر این همه دورویی و نقش بازی کردن که فقط مصرف خارجی دارد...
واقعیت این است که اگر به خاطر افشاگری ها و روشن گری های بی وقفه و خستگی ناپذیر جداشدگان از این فرقه نبود، دولت عراق برای بار سوم و چهارم مجددا در دام تحریکات و تله خونین رجوی گرفتار می شد و باز تعداد بسا بیشتری از اسیران اشرف طعمه نیرنگ خونین رجوی ها می شدند. اما خوشبختانه، در اثر این روشنگریها و افشای حقایق و ارائه اسناد به مراجع عراقی و نمایندگی های سازمان های بین المللی و ملل متحد در عراق بود که جلوی کشتارها و خون ریزی های بعدی تا همین جا گرفته شد. و البته رجوی ها از اینکه طرحشان برای ریختن خون هر چه بیشتر به نتیجه نرسیده و خنثی شد، به طرز جنون آمیزی عصبانی هستند و مستمرا در حال تلاش برای به قول خودشان "به هم زدن میز" با عراق و یونامی و امریکا می باشند تا هر طور شده کشتار دیگری واقع شود.


ناگفته نماند که چه در اروپا و چه در ایران ِ آینده باید رجوی ها را به خاطر این جنایتهای بی شمار به پای میز محاکمه کشاند.
مریم رجوی در ادامه دروغ پردازیهای گوبلزی خودش می گوید: " گفتند که این یک سکت مبتلا به کیش شخصیت است که در جامعه ایران پایگاهی ندارد. گفتند، که آنها در عراق کردها را کشته و شیعیان را قتل عام کرده‌اند...وگفتند که ۷۰ درصد اشرفیها را به زور نگهداشته‌اند.
دلایلی که در دو مقاله قبلی بیان شده و انبوه مدارک و شهادت های شهود، گواه قاطعی است بر این که پدیده ای به نام سازمان مجاهدین خلق ( و تمامی تشکل های منتسب به آن)، دارای کلیه تعاریف"سکت" و "فرقه" می باشد و مطلقا هیچ مشابهت و سنخیتی با تعاریف و استانداردهای یک نهاد و تشکل سیاسی ندارد.


واقعیت این است که آن چه ناظران و تحلیلگران در مورد سکت بودن مجاهدین و کیش شخصیت رجوی نوشته اند، تنها به عنوان نوک کوه یخ است و ابعاد بسیار ناچیزی از این پدیده و جرثومه را شامل می گردد.
کیش شخصیت جنون آمیز رجوی نیز، به دلیل بار مذهبی و صفت خداگونه ای که به خودش داده است آنهم در قرن بیست و یکم، از بارزترین و فاسدترین نمونه های کیش شخصیت در دوران معاصر می باشد. البته مکان و ظرف استثنایی عراق که اعضا سازمان به طور کامل و برای یک چهارم قرن از جهان خارج قطع و ایزوله شدند و هم نشینی ِ سالیان رجوی با بعثی ها و الگو قرار دادن شیوه دیکتاتوری صدام حسین، به روند فرقه گرایی شتاب بسیاری بخشید. حال کافی است کمی فضای آزاد و دنیای آزاد و حقوق شهروندی و ارتباطات به مناسبات این فرقه تزریق شود، تا تلاشی آن نیز به گونه ای پرشتاب روی دهد و در گام بعدی، اسرار ِ مگوی زوایای این فرقه بیش از پیش برملا شود.


از سوی دیگر، تمام هراس و وحشت رجوی ها از گسستن شیرازه فرقه و ارتباط اعضای فرقه با دنیای آزاد از همین است که باعث ریزش انبوه افراد اسیر شود و برآورد 70 درصدی RAND یا تحلیلهای کارشناسی دیگر، به نسبت تحلیل شخص رجوی بسیار محافظه کارانه است. زیرا رجوی در نشست های مسئولین و فرماندهان فرقه به وضوح صحبت از ریزش 90 درصدی نیروها می کرد و به همین منظور، وی که شعار دجال گرانه اش "اولویت کار ایدئولوژیک" در تشکیلات بود، از سال 1380 شعار "امنیت فراتر از ایدئولوژی" را راهنمای عمل مسئولین و فرماندهان فرقه اش قرار داد و بدون اغراق اشرف و سایر پادگانهایش را به یکی از امنیتی ترین و پلیسی ترین اماکن جهان تبدیل نمود که هیچ زندان سیاسی یا غیر سیاسی را نمی توان با آن مقایسه نمود.
واقعیت محض این است که برای رجوی دشمن نه رژیم جمهوری اسلامی، که اعضا و کادرهای درون فرقه بودند و بدون اغراق 99 درصد انرژی و تلاش و حیله و مکر رهبری فرقه و لایه فرماندهان حلقه به گوش آن، در خدمت سرکوب و خفقان و له کردن شخصیت انسانی افراد و سانسور و جاسوسی بود.


ضمنا، برخلاف فرافکنی مریم رجوی که می گوید: این افترائات یکسره از همین برچسب ارتزاق می‌کرد و در خدمت حفظ رژیم آخوندی بود، باید پرسید کجا افشای خیانت ها و جنایت های رجوی ها، باعث حفظ رژیم میشود؟ واقعیت این است که طی سالیان همین فرقه، راهبند اصلی اپوزیسیون بوده و با فرهنگ چماق داری و با سیاست "لجن مال" کردن، فضای سیاسی اپوزیسیون را به شدت مسموم و تروریزه کرده است تا در پس این دود استتار و فالانژبازی، هر غلط و خیانت و خباثت و هر وطن فروشی که انجام داده و می دهد را لاپوشانی کند.


و اما اندر موضوع کشتار کردها: خیلی ها به یاد دارند که در نشستی که بعد از جنگ کویت در یکی از سالن های اشرف برگزار شده بود، فرماندهان نظامی فرقه می گفتند که اگر فرمان قاطع مریم رجوی نبود، نیروهای مجاهدین در محاصره کردها قرار می گرفتند. و به قول همین فرماندهان نظامی، مریم رجوی فرمان داده بود که حتا با شنی های تانک از روی کردها که در جاده بودند عبور کنند تا مسیر پیشروی ستون های "ارتش آزادی بخش" رجوی را باز نمایند. بسیاری از مردم عادی کُرد که آواره جنگی بودند، در مسیر این جاده در حال عبور بودند. بی دلیل نیست که در هر سخنرانی، مریم رجوی مستمرا بر این موضوع تاکید دارد ولی نمی داند و نمی خواهد بداند که چنین جنایتهایی قابل کتمان نیست و وی و مسعود رجوی یقینا در برابر"قانون" و "عدالت" و در مقابل شاهدان و اسناد ارائه شده پاسخگو خواهند بود.


در مورد لاف پایگاه اجتماعی این فرقه یا محبوبیت رجوی ها، همان گونه که در مقالات قبلی توضیح داده شد، بهترین گواه از بی ریشگی رجوی در بین مردم ایران و به خصوص نسل جوان، سلسله تظاهرات جنبش سبز بعد از انتخابات ریاست جمهوری بود. هیچ نشان و مطلقا هیچ نشانی از این فرقه و رجوی ها در این تظاهرات عظیم و مردمی دیده نشد. هر چند رجوی تلاش می کرد با دجالگری خودش را به این جنبش بچسباند، اما تودهنی و سیلی واقعیت سخت تر از این حرف ها بود. همه به یاد دارند که در جو سانسور مطلق خبری و قطع ارتباطی که در اشرف وجود داشت و دارد، جماعت شوک و گیج از خیزش مردمی، منتظر بودند تا عکس های مسعود و مریم رجوی همه جا روی دست ها بلند شود، آن 75 درصد طرفداران رجوی ها خودی نشان دهند، شعارهای فرقه (ایران-رجوی و مریم مهرتابان و ...) طنین انداز شوند و... اما هیچ خبری نبود. سپس مسعود رجوی، در پیام های درونی که برای جماعت گیج و بی خبر ارسال می کرد، دم از حضور سازمان می زد و با فریب کاری شعارهای مردمی که در تظاهرات روزهای قبل سر داده شده بود (و اسیران اشرف از آن بی خبر بودند) را در پیامش می داد. سپس فیلمهای قدیمی تظاهرات در روزهای بعد پخش می شد و جماعت بی خبر در اشرف، همان شعارهایی را که رجوی داده بود را از زبان تظاهر کنندگان می شنیدند و ابتدا گمان بر این بود که خط و خطوط رجوی و شعارهای اوست که به ایران منتقل شده و نقش رهبری را در دست دارد. ولی خُوب می شد مدتی با این حیله های پست سر جماعت اسیر در اشرف را شیره مالید. اما می باید فکری هم برای شیره مالیدن ایرانیان داخل و خارج از ایران نمود. از این رو ستاد تبلیغات فرقه بسیج شده و در اقداماتی مفتضح، در میدان صبحگاه اشرف نمایشاتی به صورت تظاهرات مردم در داخل ایران کارگردانی شد و سپس به طور انبوه تصاویر به سایتهای ایرانی زبان و برخی خبرگزاری ها ارسال می شد تا این صحنه سازی های مسخره و فریب کارانه در اشرف، به عنوان تظاهرات حامیان رجوی در شهرهای ایران نشان داده و القا شود! حتا با بکارگیری نرم افزارهای کامپیوتری از عکس ها و کلیپ های تظاهرات مردم لبنان در سال های قبل استفاده می شد تا آنها را به عنوان حامیان رجوی در تهران جا بزنند!


دیری نپایید که با رسواتر شدن رجوی و مرزبندی جنبش سبز با وی، او همسو با تندروترین و راست ترین جناح های حاکمیت، بر علیه جنبش سبز برخاست و "گند گاو چاله دهانی" های بسیاری نمود. مجموعه ناتمام آموزش ها برای نسل جوان که توسط رجوی سرهم بندی شده بود و از کانال ماهواره ای فرقه پخش میشد، با هدف این اجرا شد که به تندروترین جناح حاکمیت آتو برای حذف فیزیکی موسوی را بدهد. بعدها که سئوال می شد چرا این آموزش ها ادامه نیافت، رجوی گفت که به هدفش که "چپ کردن میز" جنبش سبز بوده رسیده است.واقعیت این است که هر تغییر دمکراتیک و هر رفرمی در ایران 180 درجه بر علیه منافع و سیاست وطن فروشانه ، تروریستی و خونین رجوی است. او دیگر حتا در قیاس با سالهای57 تا 1360 توان و ظرفیت فضای نیمه آزاد و نیمه دمکراتیک را ندارد چرا که در این روزگاز، در وهله اول، او نیز به دلیل خیانت ها و جنایاتش در صندلی متهم نشانده خواهد شد و به مردم ایران و عدالت پاسخگو خواهد بود


ادامه دارد

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (2)
دروغ های فاحش مریم رجوی در پاریس (قسمت اول)
 

 

فرزاد ایراندوست
23.07.2012

برای کسانی که تجربه و شناخت تنگاتنگی از فرقه رجوی و ماهیت رهبری آن دارند، تناقض گویی ها و وقاحت بی حد و مرز مریم رجوی در گردهمایی ساندیس خوران در ویلپنت پاریس، مو را بر اندام ها راست می کند. با الهام گرفتن از شعری از شاملو باید به وی گفت:
ای یاوه، یاوه ، یاوه...
مستی و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر می کنی؟؟؟
بیایید در پس ِ بازیگری، شعارها و لفاظی های تکراری و معمولش، برخی از این دروغ ها و وارونه گویی های مفتضحانه وی را در این نمایش مسخره به قضاوت بنشینیم. چرا که شناخت هر چه بیشتر این تشکیلات منحط و رهبری فرقه گرا، دجال، فاسد و وطن فروش آن، برای نسل جوان ما آموزنده است و در عین حال به زدودن فضای مسمومی که این فرقه در میان طیف اپوزیسیون جمهوری اسلامی پراکنده، کمک شایانی می کند.
مریم رجوی در این خیمه شب بازی،حکم دادگاه تجدیدنظر واشینگتن را "یک دستاورد تاریخی" میداند و می گوید دادگاه "حکم داد اگر وزارت خارجه (امریکا) تصمیم نگیرد، خود رأساً نامگذاری را لغو خواهد کرد."
این حرف ادعایی دروغ و پوچ بیش نیست و مقام های وزارت خارجه امریکا صریحا نسبت به سو برداشت رجوی نسبت به این حکم و عواقب آن در کارشکنی در تخلیه اشرف هشدار دادند.
اما مریم رجوی مانند همیشه به گونه ای موضوع لیست تروریستی را بیان می کند که انگار اگر این فرقه در لیست نمی بود، تا الآن در ایران در حاکمیت بود! باید پرسید اگر خارج شده بودید، مگر چه کار خارق العاده ای می توانستید انجام دهید؟
خوب جواب واضح است: هیچ. مطمئن باشید به جز چند سفر تشریفاتی - هالیوودی و پرهیاهو و پرهزینه مریم رجوی به امریکا با هدف صرفا تبلیغاتی، هیچ شق القمر دیگری صورت نمی گرفت. زیرا این فرقه نه توان نظامی و نه نیروی کافی را برای هر حرکت و حمله نظامی در ایران نداشته و ندارد و مقامات امریکایی هم به خوبی می دانند که علیرغم حرص و ولع مزدوری رهبری این فرقه، حتا انتظار "کنترا" شدن را نمی توان از آن داشت.
از نظر موقعیت سیاسی - اجتماعی نیز فرقه مجاهدین و رهبری آن در بین توده مردم و جوانان به شدت منفور بوده و هیچ پایگاه اجتماعی ندارد. تظاهرات و خیزش های بزرگ جنبش سبز به خوبی تمامی دجالگریهای رجوی را – که همواره می گفت 75درصد مردم طرفدار مریم رجوی هستند و در شکستن طلسم و تظاهرات میلیونی در حمایت از او برخواهند خواست- نقش بر آب کرد و باعث یک بحران درون تشکیلاتی شد که نیازمند مقاله دیگری است.
در بین اپوزیسیون داخل و خارج از کشور نیز این فرقه مردم فروش به شدت طرد شده است. هر چقدر هم که رجوی ها در وطن فروشی و جاسوسی و ترور برای ارباب بی مروت دنیا خودنمایی و عشوه گری کنند، باز به دلیل منفوریت شدیدشان در جامعه ایران، جایی در صنعت آلترناتیو سازی غرب برای ایران نخواهند یافت.
موضوع بعدی که ورد زبان رجوی ست، "قانون" است.این هم طنز تلخ روزگار ماست که سردمدار بی قانون ترین جریان و فرقه، با وقاحت تمام دم از "قانون" می زند. به عنوان مشت نمونه خروار به چند مثال توجه کنید تا خوب بدانید که دم زدن رجوی از"قانون" مانند حرافی او درباره "آزادی" یا لفاظی هایش درمورد "برابری"زنان در همین سخنرانی او تا چه اندازه دروغ و کذب محض است:
- این فرقه (و تمامی تشکل های وابسته به آن)که خود را یک سازمان سیاسی و آلترناتیو معرفی و تبلیغ می کند، عملا هیچ اساسنامه، مرامنامه و "قانون" کلاسیک یا حتا غیر کلاسیک حزبی یا سازمانی مربوط به یک تشکیلات سیاسی را ندارد. همه چیز توسط رجوی ساخته و پرداخته شده و براساس منافع قدرت پرستانه و کیش شخصیت خداگونه او مدام دستخوش تغییر است.
- در اشرف ( و سایر پادگان ها و مقرهای فرقه در هر کجا) هیچ قانونی حکم فرما نیست و اعضا و کادرها هیچ حق قانونی به رسمیت شناخته شده و تعریف شده ای ندارند.
- هیچ حق شهروندی به رسمیت شناخته شده نیست و هر گونه سخن گفتن از حق شهروندی، حقوق و آزادی های فردی، حق انتخاب و ... همواره به شدیدترین شیوه سرکوب شده و می شود.
- هیچ امکان ارتباطی در دسترس کسی قرار داده نمی شود و هر فرد از برقراری ارتباط با خانواده، اقوام و دوستان منع شده و محروم شده است.
- با صدور فرمان تشکیلاتی از طرف رهبری و به هر تهمت و افترایی ، فرد به قرنطینه یا زندان منتقل می شود.
- شرکت در انواع جلسات و نشست های روزانه تفتیش عقاید و مغزشویی اجباری است.
- شرکت در نماز جماعت اجباری است.
- در سال 1380 رجوی فرمان داد که دیگر در فرقه هیچ صاحب دین دیگر و هیچ مارکسیست و ملی گرای غیر مجاهدی را نمی پذیرد و همه باید مسلمان و مجاهد شده و به رهبری تام و تمام او سر بسپارند و یا به لب مرز برده شده و به ایران رانده می شوند.
- صحبت دو نفره در این تشکیلات ممنوع است و به شدت سرکوب می شود و حتما باید حداقل 3 نفره و با حضور یک فرمانده یا مامور "تشکیلاتی" باشد.
- حق اعتراض و انتقاد از بالاتر وجود ندارد و به شدت سرکوب می شود.
- رفت و آمد آزاد و انفرادی حتا در درون اشرف و یا به بیرون از آن در هر زمانی چه در طی دوران صدام و چه پس از آن ممنوع بوده است.
- دسترسی به اخبار و منابع خبری (خبرگزاریها ، سایت های خبری، رادیو و تلویزیون های خارجی و ...) منع شده و ممنوع بوده و تنها اخبار به شدت سانسور شده و تحریف شده توسط ستاد تبلیغات فرقه مجاز است. داشتن رادیو جرم است.
- دسترسی به منابع هنری (موسیقی، فیلم، کتاب و ...) مطلقا منع شده و ممنوع است.
- دسترسی آزادانه به امکانات پزشکی و درمانی ممنوع است. پزشکان شاغل در فرقه – که عموما مدارک و سواد کافی هم ندارند – حق تجویز و ارائه نظر به بیمار را ندارند و باید به مسئول تشکیلاتی گزارش کنند و براساس دستور تشکیلاتی، بیمار را دست به سر کنند. این یکی از دلایل تعداد زیاد بیماران در اشرف است.
- تبعیض جنسیتی سیاه و وحشتناکی بین زن و مرد اعمال می گردد که به حق در بین اعضا به طالبان تشبیه میشود.
- انقیاد و سرکوب زنان در فرقه به شکلی قرون وسطایی و بهره کشانه و توهین آمیز اعمال می شود که در هیچ قانونی به جز "قانون" و قاموس چرکین رجوی نمی گنجد و مریم رجوی با وجود این شیوه برده داری، بی شرمانه دم از برابری و آزادی زن میزند. (برای مطالعه بیشتر به مصاحبه ها و مقالات زنان از بند رسته از فرقه رجوی مراجعه کنید).
- 18 ساعت کار روزانه آنهم به خصوص در گرمای عراق اجباری است و شامل "قانون" برده داری ست.
- صدور فرمان تشکیلاتی برای خودسوزی در کشورهای اروپایی و وادار کردن تعدادی از کادرها برای تماس تلفنی با خانواده شان در ایران و تلاش به مجبور کردن آنها برای خودسوزی در تهران و شهرستان ها در جریان دستگیری مریم رجوی در پاریس از مصادیق قانون و آزادی و برابری در فرهنگ رجوی است.
- صدور فرمان تشکیلاتی و وادار کردن برخی اعضا برای مصاحبه های تلویزیونی و فحاشی علیه اعضای خانواده خود.
- صدور فرمان تشکیلاتی و وادار کردن اعضا به حمله و سنگ پراکنی و مجروح کردن خانواده هایی که برای دیدار فرزندان و بستگان خود به بیرون درب و محوطه اشرف می آمدند.
- صدور فرمان تشکیلاتی و توجیه اعضا و کادرها نسبت به دروغ گفتن به نماینده های سازمان های بین المللی و ... در انواع مصاحبه ها و صحنه سازی های جهت دار
- توزیع سلاح و مهمات در بین عشایر عراقی و برخی شیوخ در سال 2003
- ارائه آموزش های نظامی و ایدئولوژیک خاص فرقه به جوانان عراقی در داخل اشرف در 2 سال اول پس از سقوط صدام حسین
- اجیر کردن و استخدام عراقی ها و تشکیل شبکه های اطلاعاتی و جاسوسی و شنود در بین عراقیان و ایجاد "ستاد اطلاعات عراق" در شاخه اطلاعات فرقه
- دامن زدن به کینه و دشمنی با دولت های جدید عراقی و حمله و درگیری با پلیس و ارتش عراق
- صدور فتوای واجب القتل بودن جلال طالبانی (رئیس جمهور فعلی عراق) از سوی مسعود رجوی و در عین حال ارسال دسته گل و تبریک از جانب مریم رجوی برای طالبانی
- شعار مرگ بر نخست وزیر عراق (مالکی) از طرف مسعود رجوی برای تهییج به قتل و کشتار در اشرف برای صحنه سازیهایی که به شدت به آن نیاز داشته و دارد
- دخالت در انتخابات محلی و مجلس عراق با صرف هزینه های هنگفت و خرید رای و ...
- تشکیل سازمان ها و تشکل های پوششی در عراق
- هک کردن و نفوذ به سایت ها و پایگاه های داده وزارتخانه ها و ارگان های عراقی
- هک کردن بانک آمار آخرین انتخابات عراق به منظور دستکاری در آرا که توسط مقامات عراقی و ناظران خارجی کشف و رسانه ای شد.
- هک کردن و نفوذ گسترده به سایت ها، حساب های ایمیل و فیس بوک نیرو ها و سازمان های اپوزیسیون جمهوری اسلامی که در کشورهای غربی فعالیت می کنند و جاسوسی و جمع آوری اطلاعات از آنان
- هک کردن و نفوذ به سایت ها، حساب های ایمیل و فیس بوک جداشدگان از فرقه و جاسوسی و جمع آوری اطلاعات آنان به منظور انجام عملیات ایذایی
- فرمان واجب القتل بودن جداشدگان از فرقه در هر کجا توسط مسعود رجوی
- تشکیل پایگاه داده ها شامل مشخصات یک میلیون و دویست هزار (1,200,000 ) ایرانی مقیم خارج کشور در غرب ( که مسعود رجوی در سال 1389 در یکی از پیامهایش با دادن این آمار ، با فخر و مباهات از مریم رجوی و شاخه اطلاعات فرقه اش تجلیل کرد)
- خط و سیاست"لجن مال" کردن شخصیت ها و نیروهای سیاسی اپوزیسیون ایرانی ،جداشدگان از فرقه و شخصیت های خارجی مخالف فرقه ، توسط رجوی ترسیم و پیش برده می شود. خط"لجن مال" کردن که رجوی آنرا "موثرترین سلاح جنگ سیاسی" اش عنوان کرده، از طریق هدف قراردادن و بمباران تبلیغاتی سوژه مورد نظر انجام میشود تا شخص یا جریان سیاسی مربوطه را به رژیم حاکم بر ایران نسبت داده و با شیطان سازی، مخالفانش را به سکوت وادارد. این در واقع ادامه افسار گسیخته همان سیاست فالانژی و چماق دارانه قبلی اوست که "هر که با ما نیست بر ماست".
- راه اندازی شبکه های گسترده قاچاق و پول شویی در کشورهای عربی، اروپا و شمال امریکا
- قاچاق نفت و ارز در دوران تحریم های ملل متحد بر عراق برای حکومت صدام حسین و دور زدن برنامه نفت در برابر غذا
- زندانی کردن اعضا و کادرهایی که قصد خروج از فرقه را دارند ( به ویژه در زمان صدام حسین، به دستور شخص رجوی هر فرد که متقاضی ترک سازمان میشد، 2 سال را در زندانهای رجوی سپری میکرد و سپس تحویل زندان های عراق میشد که 8 سال هم در زندانهای عراقی طی میکرد). سپس در سال 1380 رجوی گفت که دیگر هر کسی که بخواهد سازمان را ترک کند را مستقیما به دم مرز برده و به ایران می فرستد که همین عمل جنایتکارانه وی باعث به کشتن دادن تعدادی افراد بی گناه شد.
همچنان که در بالا گفته شد، این فرقه هیچ قانونی ندارد و بنا به تصریحات رجوی ها خروج از این فرقه به مثابه خیانت و سزاوار اعدام است. ولی از فرط "رحمت" او، به زندانی کردن و یا به زور به ایران فرستادن قربانیان بسنده میکرد!
- زندانی کردن ده ها عضو و کادر – از زن و مرد – و بازجویی و شکنجه فیزیکی و روانی آنها در پروژه هایی به عنوان "رفع ابهام" و"شک زدایی" که بنا به گفته های شهود باعث کشته و مصدوم شدن تعدادی از مجاهدین شده بود که بعدا اسامی قربانیان به عنوان کسانی که در عملیات داخل ایران کشته شده اند اعلام شده بود.
- کشتن دو تن از زنان عضو / کاندید عضو شورای رهبری فرقه با سیانور در زمان ورود نیروهای امریکایی بداخل اشرف (خانم ها مهری موسوی و ...)
- قاچاق انسان و جعل پاسپورت در کشورهای اروپایی و عربی
- سربازگیری فریب کارانه در ترکیه و پاکستان تحت نام کار در اروپا و کشاندن قربانیان به عراق و پادگانهای فرقه
- مسلح کردن و به مسلخ عملیات فرستادن کودکان و نوجوانان ( به ویژه در دهه 60)
- عضو گیری کودکان و نوجوانان زیر سن قانونی برای تشکیلات فرقه ، انتقال آنان به پادگانهایی مانند اشرف و اخذ تعهدنامه و سوگندنامه و وصیت نامه از این کودکان و نوجوانان
- اخاذی مالی از خانواده ها و اقوام ساکنان اشرف ( در ایران و خارج از ایران)
- و.................
آری تمامی این اعمال ننگین و ضدانسانی تحت مسئولیت مستقیم رجوی ها به اجرا گذاشته شده و می شود و دیر نیست که با فروریختن حصارهای این فرقه منحط، زوایای بیشتری از برده داری و انقیاد انسانها توسط این زوج کذاب و جنایت کار برملا شود.


- ادامه دارد>>>
فرزاد ایراندوست
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیامدهای خروج از اشرف و عراق برای فرقه رجوی
وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (1)

 

 

فرزاد ایراندوست ـ وین، اتریش
11.07.2012

برای ناظران و تحلیلگرانی که روند ِ انحطاط و فروپاشی فرقه رجوی را دنبال می کنند، آخرین مانع تراشی های وی جهت تخلیه و ترک قرارگاه اشرف را می توان از جنبه های گوناگون بررسی نمود. در این مقاله به اصلی ترین دلایل و گمانه ها می پردازیم.
- همانگونه که بارها توسط رهبری فرقه بیان شده، اشرف "ظرف تشکیلاتی" بوده که به رجوی فرصت "تشکیل" یک فرقه را طی بیش از دو دهه و در یک شرایط استثنایی و کاملا ایزوله از دنیای خارج، داده است. در چنین "ظرف تشکیلاتی"ِ بسته، منزوی، بدون ارتباطات و تحت اختناق و سانسوری بوده که رجوی امکان "حفظ" تشکیلات فرقه را داشته است. برای سالیان او با آسودگی خاطر - و به دور از هر گونه قانون شهروندی و یا بدون اساس نامه ، معیارها و ضوابط مرسوم حزبی- سازمانی در دنیای معاصر - ولایت مطلقه خود را با تمامی ابزار تفتیش عقاید و سرکوبی ، اعمال می کرده است.
بدیهی است که وقتی این "ظرف" نباشد؛ تسلط و هژمونی رهبری بر افراد و نیروهای فرقه سست شده و نیروهایی که در معرض واقعیت های دنیای آزاد قرار می گیرند، به ابعاد دجالگریها و دروغ پردازیهای نجومی وی پی برده و ریزش خواهند کرد. همچنان که بیش از یک چهارم از اعضا و کادرهای فرقه طی 9 سال گذشته به شیوه های مختلف از این تشکیلات جهنمی جدا شده اند. و درست به همین دلیل بوده که رجوی تحت هیچ شرایطی حاضر به ترک اشرف (و عراق) نبوده زیرا تمام هنر ضد انقلابی و ضد انسانی او در زندانی و ایزوله کردن افراد خلاصه می شده است و چنانچه وی حاضر به ترک اشرف و عراق شده و نیروهای فرقه به کشورهای منطقه یا اروپایی عازم می شدند، تنها درصد اندکی درون این تشکیلات جهنمی باقی میماندند.
این حقیقت را بارها مریم رجوی و یا مهوش سپهری در نشستهای لایه مسئولین و فرماندهان عنوان کرده بودند که : "اگر به جای عراق ، سازمان در ایران یا اروپا مستقر بود، بیش از نیمی از نیروها که شب به خانه می رفتند دیگر صبح به سازمان باز نمی گشتند"! بنابراین، بسته شدن اشرف یعنی بسته شدن "دکان" فرقه رجوی و برده داری نوینی که برای یک چهارم قرن صدها زن و مرد را در انقیاد مطلق فرو برده بود.

- تحلیل دیگر این می تواند باشد که کارشکنی دوباره رجوی برای باج خواهی از امریکا در قضیه لیست گروه های تروریستی است. به این صورت که رجوی می خواهد در ازای خروج کامل از اشرف، خروج از لیست تروریستی را نقد کند. یا آنقدر موضوع را کش بدهد تا دادگاه امریکا در ضرب الاجلی که مشخص کرده حکم به خروج از لیست را صادر کند.
یادآور می شود که هیلاری کلینتون چند ماه قبل شرط همکاری رهبری فرقه در بستن اشرف را برای بررسی خارج کردن آن از لیست تروریستی تعیین کرده بود. بنابراین، کلینتون حاضر نیست باجی به رجوی بدهد چنانچه یک مقام وزارت خارجه نیز در رابطه با پیامدهای توقف خروج از اشرف به رهبری فرقه هشدار داده است.
ولی پرسش این است که پس از ترک کامل از اشرف، خروج از لیست تروریستی– اگر عملی شود – برای رجوی و فرقه اش چه سودی در برخواهد داشت؟ پاسخ: بدون "ظرف تشکیلاتی" فرقه، خروج از لیست هیچ دستاورد جدی نخواهد بود و مانع از فروپاشی آن نخواهد شد. البته تبلیغات گوش خراش بسیاری حول موضوع خواهد بود اما دیگر "دکان" فرقه تعطیل شده است.
اما، تنها منفعت خروج از لیست تروریستی برای شخص مسعود رجوی است که پس از سقوط صدام - و در شرایطی که نزدیک به 10 سال نیروهای فرقه اش را در معرض بدترین و خطرناک ترین شرایط و کشتار و خونریزی قرار داده – خودش در سوراخی پنهان شده است. بنا به گفته مریم رجوی، خروج از لیست امکان "ظهور دوباره" مسعود رجوی را خواهد داد. بنابراین :

- یک احتمال وجود دارد که رجوی کماکان در اشرف باشد و لذا تخلیه اشرف او را وادار به خروج از سوراخ خواهد کرد. پس، وی باید افراد باقی مانده در اشرف را سپر بلا و وجه المصالحه برای معامله با امریکا کند. "خروج از لیست تروریستی" کد اجازه عبور رجوی از عراق به غرب (اروپا) است و او برای انتقال سالم و آسوده به غرب، حاضر به کرنش، تسلیم ، خودفروشی و وطن فروشی بسا بیشتری از گذشته است.

- یک دلیل کارشکنی اخیر توسط رجوی، موضوع شک در خلع سلاح فرقه است. واقعیت این است که هیچ تضمینی وجود ندارد که خلع سلاح ِ کامل انجام شده باشد. یکی از شروط خروج از لیست تروریستی امریکا و یکی از معضلات دولت عراق، کسب اطمینان از این موضوع خلع سلاح است که تنها پس از بازرسی کامل اشرف امکان پذیر خواهد بود. در نتیجه رهبری فرقه تلاش می کند با بازی زمان و طولانی کردن روند تخلیه، این فرصت را پیدا کند تا سلاح ها و تجهیزات نظامی (مانند وسایل دید در شب و ...) را که برای روز مبادا و یا برای دفاع از مقرهای رهبری مخفی کرده را از بین ببرد.
لازم به توضیح است که سازمان در سال 2003 بخش قابل توجهی از تسلیحات سبک خود را مخفیانه به شیوخ و گروه های بعثی و سنی داد و رجوی، مژگان پارسایی و احمد برایی در مقاطع مختلف تاکید داشتند که در صورت هر گونه حمله علیه اشرف، این شیوخ و عراقیهای طرفدار سازمان، مسلحانه و با تسلیحاتی که از سازمان تحویل گرفته بودند، برای دفاع و کمک از اشرف سر رسیده و خواهند جنگید.
البته به نظر می رسد که این شیوخ هوادار ِ (پولهای) رجوی، از این تسلیحات برای عملیات تروریستی داخل عراق استفاده کرده اند و در دو حمله ارتش و پلیس عراق به اشرف، از این نیروهای مسلح عراقی طرفدار رجوی هیچ خبری نشد! همان نیروهای عراقی که چند صد نفرشان طی سالهای 2003 تا 2005 در مجتمع موسوم به خالد و سایر مقرها در اشرف نگهداری شده و توسط فرماندهان نظامی فرقه، آموزشهای نظامی و تشکیلاتی می دیدند و مزد دریافت می کردند و مریم رجوی به آنها عنوان KA (کاندید عضویت عراقی!) داده بود. (در رده بندی فرقه، به کاندید عضویت در سازمان KO گفته می شود).

- نظرگاه بعدی این است که هنوز رجوی چشم امید به تحولات داخل عراق دوخته تا نخست وزیر و دولت فعلی آن سقوط کرده و فرصتی پدید آید تا امکان باقی ماندن فرقه در اشرف و عراق مجددا مهیا شود.
در روزگاری که ورشکستگی رجوی و اضمحلال فرقه او از هر نظر عیان شده است، بنا به ضرب المثل معروف: "تقاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان" ، وی تلاش می کند به هر خس و خاشاکی برای بقای خود چنگ بزند و تئوری و نظریه ببافد. نظریه هایی که به سرعت نقش برآب شده و مایه مضحکه نیروها از بالا تا پایین شده است. ولی خوب ، هیچ وقت این "رهبری" و "ولایت مطلقه" با وقاحت تمام این سوتی ها و اشتباه محاسبات مهلک را به روی خودش نمی آورد و همیشه این نیروهای بدبخت و بی چاره فرقه هستند که باید با انتقاد از خود و تحقیر و سرکوفت، همه تقصیرها را به گردن بگیرند تا رجوی همچنان امام معصوم و بی خطا و رهبر مطلق جلوه کند.

البته انتقاد از خود و اعتراف به اشتباه و پذیرش مسئولیت و استعفا در دنیای سیاست کاری است شرافتمندانه، صادقانه و مردمی که با ماهیت ، اخلاق ، کیش شخصیت بیمارگونه و خودستایی ِ مالیخولیایی ِ شارلاتانی مانند رجوی هیچ سازگاری ندارد.
خوب است بدانید که پس از سقوط صدام حسین، رجوی بارها و بارها تحلیلهای خودش در مورد نقشه سیاسی عراق ، ریاست جمهوری ، نخست وزیری و ترکیب مجلس عراق را با لفاظی های خاص خودش به خورد جماعت بی خبر در فرقه داده ولی محض نمونه و تصادف، حتا یک بار – فقط یک بار - نیز یکی از آنها درست نبوده است! بارها برای نخست وزیری مجدد علاوی یا روی کار آمدن صالح مطلک و همچنین برای سقوط دولت ابراهیم جعفری و یا مالکی زمان مشخص کرده و شعار "مرگ بر ... " سر داده و ... ولی آب از آب تکان نخورد!
پس رجوی به خوبی می داند که در این مقطع چشم دوختن به احتمال تغییر در درون دولت عراق برای او تقار شکسته ماست هم نمی شود.


- یک تحلیل قابل دفاع، چشم دوختن رجوی به روی کار آمدن میت رامنی جمهوری خواه در انتخابات آتی امریکا در نوامبر امسال است. باز جالب است بدانید که طی 30 سال گذشته، به جز یک مورد، تمامی تحلیلها و حرافی های صدمن یک غاز رجوی در مورد تحولات ایران، عراق و منطقه خاورمیانه، امریکا و اروپا (مشخصا فرانسه) به کلی اشتباه و معکوس بوده است. به عنوان مشت نمونه خروار، تحلیلهای او از نتیجه انتخابات در ایران (به جز دومین دوره احمدی نژاد)، همیشه اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه تمام انتخابات ریاست جمهوری در امریکا کاملا اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه کلیه انتخابات ریاست جمهوری فرانسه اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه تمامی انتخابات در عراق(پس از سقوط صدام) اشتباه بود. برای مثال، در انتخابات ریاست جمهوری دور قبلی فرانسه، رجوی تمام قوا برای حمایت از خانم رویال وارد شد و وعده پیروزی وی و حمایت رویال از مریم رجوی را می داد که باز همه چرندیات وی نقش بر آب شد و سارکوزی رئیس جمهور شد.
در انتخابات ریاست جمهوری قبلی امریکا نیز رجوی قول ریاست جمهوری مک کین را داده بود و با تحلیل های "آب دوغ خیاری" خاص خودش می گفت که هیچ گاه در امریکا یک زن یا یک سیاه پوست رئیس جمهور نخواهد شد و ریاست جمهوری مک کین قطعی است و وقتی او و جمهوری خواهان روی کار بیایند، جنگ با ایران در دستور کارشان خواهد بود و ... خواب های پنبه دانه جنگ و ویرانی ایران را می دید و این که چگونه با وطن فروشی و خودفروشی نقش "کنتراهای" مسلح ایرانی را در چنین سناریوی کثیفی بازی کند. و اکنون با فرارسیدن انتخابات امریکا و احتمال پیروزی رامنی ، دوباره این نور "امید" جنگ افروزی در دل این وطن فروش سوسو می زند. بنابراین،
• با توجه به این که موجودیتی سیاسی به نام "سازمان مجاهدین خلق" دیگر وجود خارجی ندارد و سال ها پپش شخص رجوی با دگردیسی فرقه گرایانه آنرا دفن کرد،
• با توجه به این که سال هاست رجوی هیچ نقشه راه و سیاست و استراتژی به جز وطن فروشی و مردم فروشی و خودفروشی سیاسی نداشته و ندارد،
• با توجه به این که رجوی تنها راه حصول و دستیابی به قدرت در ایران را از طریق جنگ ویرانگری بین امریکا و غرب با ایران می داند و به قول خود وی همواره به دنبال ایجاد جرقه و جنگ خانمانسوز بوده و هست،
• و با توجه به نقش امریکا در حمله و اشغال افغانستان، حمله و نابودی و اشغال عراق، و نقش امریکا در پشتیبانی و رهبری ناتو در حمله به لیبی (که رجوی در تعبیری مسخره اما وطن فروشانه آنرا "شب قدر ارتش آزادیخش" نام گذاری کرد!) ؛
الان بیش از هر زمان دیگر، بود و نبود رجوی در جنگ امریکا با ایران و بمباران و نابودی وطن ما گره خورده است و او به امید پیروزی جنگ سالاران جمهوری خواه امریکاست تا در پی آن بتواند با ارائه خدمات مزدوری خود، نقش ستون پنجم و یا کنتراهای مزدور ایرانی را بازی کند. منتها این نقش زمانی ممکن است خریدار داشته باشد که هنوز "دکانی" به نام تشکیلات و نیروهای آماده به سلاح در اشرف یا عراق وجود داشته باشد. پس اتلاف وقت و خرید زمان و به تاخیر انداختن مهلت خروج کامل از اشرف تا نتیجه انتخابات امریکا قطعا می تواند به عنوان آخرین "امید" خیانتکارانه رهبری این فرقه و دستاویزی برای کارشکنی های هر جه بیشتر باشد.
و البته در این میان، برای رجوی - که خود را نماینده خدا و تنها الگوی اسلام ناب محمدی ! در جهان می داند - چیزی که هیچ بها و ارزشی ندارد، جان انسان هاست. چه اسیرانی که در چنگ این فرقه هستند و چه مردم ایران. هدف برای او رسیدن به قدرت با هر وسیله، توجیه و شیوه است.
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد