_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

روزهای تاریک بغداد (65)

داستان حماد شیبانی

محمد حسین سبحانی

Sobhani_m_h@hotmail.com

در هر صورت همه افرادی که باید در نشست ابراهیم ذاکری شرکت می کردند، رسیدند، و همه به اتاق او رفتیم. ابراهیم ذاکری طبق عادتِ کلیه اعضای سازمان در حال قدم زدن در اتاقش بود، سلام کردیم و نشستیم.

ابتدا ابراهیم ذاکری یک سری کارهای اجرایی را از بچه ها پیگیری کرد. سپس گفت:"منتظر نشست برادر و خواهر( مسعود رجوی و مریم عضدانلو) هستم. بحثی را می خواهند مطرح کنند که شما ها هم باید در جریان این بحث ها قرار بگیرید."

ابراهیم ذاکری توضیح دیگری در مورد نشست " رهبری " نداد. او سپس از بچه ها پرسید:

آیا کسی حماد شیبانی (1)  را می شناسد ؟

جز رباب صادقپور بقیه بچه ها اسم وی را شنیده بودند و می دانستند که حماد شیبانی از اعضای سازمان چریک های فدایی خلق بوده است.

« عدم اطلاع رباب صادقپور نشان می داد که وی به دلیل سن و سال کم، همچنین تحصیل در آمریکا و کم بودن سابقه سیاسی، اخبار و رویدادهای سیاسی مقطع ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ را دنبال نمی کرده است و یا اطلاعات سیاسی کافی در این مورد ندارد.»

اکبر معینی گفت:

حماد شیبانی نیز در زمان دستگیری محمد رضا سعادتی، (2)  توسط رژیم به اتهام جاسوسی دستگیر یا تحت تعقیب قرار گرفته بود.

من و بقیه بچه ها هم حرف وی را تاکید کردیم. من مثل بقیه بچه ها بسیار کنجکاو بودم که پیگیری و پرسش ابراهیم ذاکری در مورد حماد شیبانی از اعضای سازمان چریک های فدایی خلق برای چیست؟

پیش خود حدس می زدم حتماً سازمان می خواهد حماد شیبانی را نیز مانند مهدی سامع (3) به سازمان وصل کند. برای همین از ابراهیم ذاکری پرسیدم:

کاک صالح مگر حماد شیبانی هنوز داخل کردستان یا دیگر شهرهای عراق است؟

ابراهیم ذاکری مجبور شد توضیح بیشتری بدهد. او گفت:

"نه، وی احتمالاً در اردن است و بریده ها را از شهر رمادی به اردن و سپس به اروپا می فرستد. ما دنبال عکس وی هستیم و می خواهیم آن را به سیستم شریف بدهیم."

« منظور ابراهیم ذاکری از "سیستم شریف" ستاد روابط سازمان بود که مسئولیت آن با مهـدی ابریشمچی بود و معـاونت آن را نیز عباس داوری برعهده داشت. کار این ستاد ارتبـاط و هماهنگی با عراقی ها در کلیه زمینه های نظامی، امنیتی، اطلاعاتی، تدارکاتی و مالی بود. ابراهیم ذاکری می خواست عکس و مشخصات حماد شیبانی را از طریق مهدی ابریشمچی در اختیار ابوسیف نماینده سرویس اطلاعاتی عراق قرار دهد.»

سپس ابراهیم ذاکری ادامه داد:

"حماد شیبانی از بریده ها سؤ استفاده مالی و سیاسی می کند و حتی از بعضی زن های بریده (4 ) سؤ استفاده جنسی کرده است."

( لازم به یادآوری است که اتهامات نسبت داده شده به آقای حماد شیبانی مربوط به سازمان است، و من به عنوان یک عضو منتقد و جدا شده، از زحمات آقای شیبانی برای کمک به اعضای جدا شده سازمان در سال ۱۳۷۰ تشکر می کنم. نگارنده)

ابراهیم ذاکری با گفتن این حرف ها توانسته بود انگیزه لازم را به افـراد حاضر در نشست برای فعال کردن ذهن خودشان، و پیدا کردن عکس و اطلاعـات بیشتر در مورد حماد شیبانی بدهد.

به دنبال آن میر حسین موسوی سیگاری نیا گفت:

" من فکر می کنم از وی عکسی در روزنامه های ابتدای انقلاب چاپ شده است."

ابراهیم ذاکری با شنیدن این مسئله گفت:

چه موقعی؟ در کدام روزنامه؟

میرحسین موسوی نیا گفت:

وقتی که رژیم، محمد رضا سعادتی را به اتهام جاسوسی برای شوروی دستگیر کرد، در همان مقطع اتهام مشابهی را نیز به حماد شیبانی زده بود که یکی از روزنامه های رژیم ــ کیهان یا اطلاعات ــ عکس هر دو را کنار هم چاپ کرده بود.

ابراهیم ذاکری با تصور اینکه برای پیدا کردن عکس حماد شیبانی راه حلی پیدا شده، به موسوی سیگاری نیا گفت:

خودت به همراه حسن برو و با دقت بگردید، ببینید در آرشیو روزنامه های رژیم در فاز سیاسی عکس حماد شیبانی را پیدا می کنی؟ عکس وی خیلی مهم است، خود " برادر " آن را لازم داره.

موسوی سیگاری نیا که به لحاظ تشکیلاتی از من ارشد تر بود، گفت:

کاک صالح همین الان برویم؟

ابراهیم ذاکری گفت:

الان نه، چون ممکن است نشست " برادر " شروع شود. می ترسم به نشست نرسید.

سپس ابراهیم ذاکری از رباب صادقپور که معاونت او را در " ستاد امنیت " برعهده داشت و تا به حال ساکت نشسته بود، پرسید:

رباب فردا چه موقع بچه ها می توانند این کار را انجام بدهند.

وی گفت:

" کاک صالح ! فردا حتماً تا غروب این کار را انجام خواهیم داد."

 

زیرنویس ها:

(1) آقای حماد شیبانی از اعضای سابق سازمان چریک های فدایی خلق می باشد که کمک شایانی در مورد نجات اعضای جدا شده سازمان مجاهدین در شهر رمادی انجام داد. آقایان شمس حائری و مهدی تقوایی از اعضای قدیمی سازمـان از جمـله افـرادی بودند که توانستند از طریق او نجات پیدا کـنند و از عــراق خـارج شوند. در این پـیـوند ابـتـدا ملاقات هایـی بین اعضای جدا شده مجاهدین و نمایندگان حماد شیبانی در شهر بغداد، در هتلی به نام صنوبر انجام شد که زمینه های لازم برای نجات تعدادی از اعضای جدا شده سازمان فراهم شد

(2) محمد رضا سعادتی از اعضای قدیمی سازمان مجاهدین خلق بود که در " گروه شیمی " سازمان در زمان شاه فعالیت می کرد ضمناً وی در کارخانه ذوب آهن اصفهان نیز مشغول بکار بود. وی بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در " ستاد اطلاعات " سازمان فعالیت می کرد و در سال ۱۳۵۹ هنگام اجرای قرار با یک دیپلمات روسی توسط کمیته انقلاب اسلامی رژیم دستگیر شد. بدنبال دستگیری وی به اتهام جاسوسی سازمان فعالیت تبلیغاتی زیادی را پیرامون آزادی وی سازماندهی کرد. محمد رضا سعادتی با شروع "مبارزه مسلحانه" در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به مخالفت با آن برخاست و در نامه ای خطاب به مادر رضایی ها، دلایل مخالفت خود را اعلام کرد که البته سازمان هیچگاه به این نامه اشاره نکرد و بدان پاسخ نداد. وی با اینکه قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ دستگیر شده بود، و همچنین دیدگاه های انتقادی نسبت به آغاز " مبارزه مسلحانه " داشت، ولی قربانی "خشونت" در بخش "خشونت طلب حاکمیت" و "سازمان مجاهدین" گردید و در ۴ تیر ماه ۱۳۶۰ اعدام شد.

مصطفی تاج زاده در مورد اعدام محمد رضا سعادتی در سایت اینترنتی "عصر نو" در تیر ماه ۱۳۸۳ می نویسد:

"بسیاری حدس می زدند به دلیل ترور کچویی ممکن است سعادتی به اعدام محکوم و حکم فوراً اجرا شود. آقای رجایی نخست وزیر تلاش زیادی کرد که جلوی اعدام سعادتی را بگیرد. چون مطلع شده بود که سعادتی به این دلیل که دور از مرکزیت و القائات مسعود رجوی ـ در زندان ـ بود، جمـهـوری اسـلامی و شرایـط جامـعه را واقـع بینانه تحـلیل می کرد، و با مشـی مسلـحانه به گونه ای که رهبری سازمان می خواست شروع کند، به شدت مخالف بود. آقای رجایی تحلیلش این بود که ما اگر بتوانیم سعادتی را از اعدام نجات بدهیم، این امکان وجود دارد که بتوانیم قشر هایی از مجاهدین خلق را به سمت یک نوع فعالیت سیاسی و پارلمانتاریستی بکشانیم، تا اینکه مشی چریکی و مسلحانه را برگزینند و این باعث می شود که خونریزی ها و خشونت ها در جامعه ما کاهش یابد. نقطه مقابل این نگاه، آقای لاجوردی بود که اصرارداشت هر چه سریعتر سعادتی و کل اعضای مجاهدین خلق را که در دسترس بودند، اعدام کند و بزعم خودش جمهوری اسلامی را از دست اینها راحت نماید. این دو نگاه در جمهوری اسلامی بود، ....."

(3) مهدی سامع یکی از اعضای سازمان چریک های فدایی خلق می باشد که کار سیاسی خود را با گروه بیژن جزنی آغاز کرد. وی از همان آغاز و بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از گرایش های رادیکال و مسلحانه تبعیت می کرد. وی درجریان جنگ های خیابانی که در سال ۱۳۵۸ در منطقه گنبد برپا شد، یکی از اعضای تیم مذاکره کننده با دولت مهندس بازرگان بود. مهدی سامع در جریان انشعاب سازمان چریک های فدای خلق در سال ۱۳۵۹ و شکل گیری جناح اکثریت و اقلیت، به گروه اقلیت پیوست. وی بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ با طرح ایده تشکیل " جوخه های رزمی" در نشریه اقلیت از " مبارزه مسلحانه " مجاهدین حمایت کرد و در سال ۱۳۶۲ از سازمان چریک های فدایی خلق( اقلیت ) جدا شد و به سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت پیوست. وی با کمک های مالی و تشکیلاتی سازمان مجاهدین توانست چندین نفر از اعضای سابق سازمان چریک های فدایی را متشکل، و سازمان چریک های فدایی خلق ( پیرو برنامه هویت ) را تشکیل دهد. وی هم اکنون یکی از متحدین سازمان مجاهدین می باشد.

(4) منظور خانم هایی بودند که از سازمان جدا شده و سرگردان در اردوگاه رمادی رها شده بودند، و حالا توسط سازمان و مسعود رجوی برای جلوگیری از ریزش بیشتر نیرو، و ترساندن اعضای زن سازمان، پتیاره و.........  نام گرفته بودند.

 

لینک به قسمت های قبلی کتاب روزهای تاریک بغداد

 قسمت 60 ـ درد کلیه! یا درد جدایی؟

 قسمت 61 ـ خانه زعفرانیه

 قسمت 62 ـ بخش " ضاد "

 قسمت 63 ـ شریعتی زدایی

 قسمت 64 ـ تو چرا زنده ای؟

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد