_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

اهداف سازمان مجاهدین خلق از راه انداختن بحث انتخاب "شورای مرکزی " چیست؟ قسمت اول

مصاحبه آقای علی جهانی با تلویزیون مردم

علی جهانی

05.11.2014

 

اقای سربی:

رکزی  بینندگان عزیز سلام عرض می کنم و امیدوارم تا این لحظه را بخوبی و خوشی پشت سرگذاشته باشید و اوقاتی را که امروز 31 اکتبر 2014برابر با نهم ابان ماه که با هم هستیم برنامه کانون اوا را تقدیم شما می کنیم اوقات بهتری داشته باشید شما هم اگر از سازمان مجاهدین جدا شده اید و حرفی برای گفتن دارید با این برنامه تماس بگیرید تاما هم تجربه های شما را بشنویم امروز با اقای علی جهانی هستیم ایشان قبلا هم در برنامه های ما شرکت کردند و ویدئو های شان موجود هست هم در کانون اوا و هم در صفحه بایگانی تلویزیون مردم موضوعی را که ایشان امروز برای من و شما صحبت می کنند اهداف سازمان مجاهدین خلق از راه انداختن بحث انتخابات شورای مرکزی و فیلمی را هم کانون اوا و دوستان ارسال کردند که انرا هم یا در بین صحبتهای اقای جهانی و اقای تاجبخش می گذاریم یا در قسمت اخر برنامه اول اجازه بدهید که من به مهمان مان خوش امد بگویم و به ایشان سلام کنم و میکروفون را تحویل اقای جهانی بدهیم و من هم مثل شما پای صحبتهای ایشان بشینم اقای جهانی سلام و خیلی ممنون که با ما هستید این شما و این هم بینندگان تلویزیون مردم در سرتاسر جهان.

علی جهانی :

من هم سلام عرض می کنم خدمت شما جناب اقای سربی و بینندگان عزیز و شنوندگان محترم تلویزیون مردم در خدمت شما هستیم و اگر فرمایشی ندارید من صحبتهایم را شروع کنم.

اقای سربی :

بله لطف کنید در مورد اهداف سازمان مجاهدین خلق در مورد بحث راه انداختن انتخابات شورای مرکزی صحبت کنید من یک قسمتی از ان ویدئو را دیدم و برای من خیلی جالب هست که این انتخابات هنوز در قرن بیستم اینها به صورت مجمع عمومی اجرا می کنند و می گویند هرکه موافق هست دستش را بالا کند و همه مجبورند دستشان را بالا کنند و هر که مخالف هست دستش را با لا کند که هیچکس جرات نمی کند دستش را بالا کند و برخی از حضار انجا می خندند به این انتخابات ولی هیچکس به نظر می رسد جرات ندارد اعتراض کند به هر حال من ساکت می شوم تا شما ما یک مقداری شما ما را اشنا کنید از اهداف سازمان مجاهدین از برگزاری چنین انتخاباتی.

علی جهانی :

ابتدا میخواستم قبل از اینکه وارد بحث اهداف این خیمه شب بازی که سازمان مجاهدین و بطور خاص مریم رجوی راه انداخته است تحت عنوان انتخابات بشوم یک نگاهی بیندازم به انتخابات به سبک فرقه تروریستی رجوی که واقعا خیلی جالب و خنده دار هست . اصولا همه می دانند که فرقه ها و گروههای تروریستی و انهایی که به اعمال تروریستی و خشونت طلبی معتقدند اصلا هیچ اعتقادی به انتخابات و راههای مسالمت امیز و راه حل ها و گفتمان سیاسی و صلح طلبانه نداشته و ندارند و نخواهند داشت و این بحث انتخابات در دستگاه و اندیشه فرقه گرایانه شان جایی ندارد و در فرقه رجوی علاوه بر اینکه انتخابات هیچ جایی ندارد بلکه به گونه ای تماشایی و خنده دار و مضحکی به مسخره گرفته می شود در این باره می خواستم به چند نمونه اشاره کنم مثلا شما ملاحظه می فرمایید که رجوی میاد در سال شصت و هشت دفتر سیاسی سازمان را که متشکل از افراد و کادر های با سابقه سازمان بود را منحل کرد و بدون برگزاری هیچ انتخاباتی خودش را رهبر عقیدتی مادام العمر سازمان یا بهتر بگویم مثل عمر البغدادی در گروه تروریستی داعش خودش را خلیفه مسلمین معرفی کرد و مریم رجوی را هم بعد از اینکه مجبور به ان طلاق و ازدواج اجباری کرد بعنوان همردیف خودش تعیین نمود و بعدش هم امد مریم را بعنوان مسئول اول سازمان معرفی کرد و بعدا هم بدون اینکه اعضای سازمان در جریان باشند ایشان در یک انتخابات فرمایشی در شورای دست سازش بعنوان رئیس جمهور مادام العمر برگزید و بعدا هم مریم رجوی که دیگر رئیس جمهور شده بود و به کارهای تشکیلات بقول خودش نمی رسید ؛ اقای رجوی امد در یک نشست عمومی اعلام کرد که من و مریم نظر مان اینست خانم فهیمه اروانی بعنوان مسئول اول بشود و بعد معرفی ایشان با صدای تند و خشن اعلام کرد مخالف داریم همه نفس ها از ترس در سینه حبس شده و کسی جرات مخالفت با نظر ایشان و خانم رجوی را نداشت بعد هم گفت موافق همه دستها به علامت موافقت بالا رفت و بعضی از سران فرقه هم که در ردیفهای اول نشسته بودند برای خودشیرینی هر دو دستشان را بالا بردند و اینطوری انتخاباتی که یک کاندید بیشتر نداشت ؛ انتخاب مسئول اول در سازمان بصورت کاملا دمکراتیک و ازادادنه بر گزار شد.

در این رابطه من یادم هست در یکی از این خیمه شب بازی ها مسعود رجوی تعدادی را برای شورای به اصطلاح رهبری که همان حرمسرای رجوی هست ؛ معرفی کرد و فردی بنام احسان امین الرعیا که در قسمت تبلیغات سازمان کار می کرد با انتخاب خانم حشمت سریری مخالفت کرد ؛ چنان بلایی در همان نشست بر سرش اوردند که ایشان مجبور شد رای خود را پس گرفته و نظرش را عوض کند و رای موافق بدهد و یا باز در این باره یادم میاد در یکی دیگر از این انتخابات فرمایشی بعد از معرفی کاندیدا ها قبل از اینکه رای گیری بشود همگی شعار می دادند مبارک هست و بغل دستی من که خواب بود از این صدای بلند شعار دادنها بلند شد و از من پرسید چی شده است و چی مبارک هست گفتم والا خودم هم نمی دانم و فقط قرار شده است که شعار مبارک هست بدهیم و بعد هم که به همان شیوه ای که در بالا توضیح دادم رجوی انتخابات را برگزار کرد و همگی ان کاندیدا ها بدون یک رای مخالف و به اتفاق ارا برگزیده شدند و اینگونه انتخابات کاملا دمکراتیک و ازادادنه در سازمان بر گزار می شود یعنی می خواهم بگویم که در سازمان واقعا برگزاری انتخابات واقعا مضحک و خنده دار هست بقول شما که فرمودید در زمان قدیم در مجمع عمومی سازمان به شیوه دست بلند کردن رای گیری می شد خوب باز در انجا هر چند که به شیوه ابتدایی رای گیری بعمل می امد ولی در هر صورت یک نمادی از دمکراسی وجود داشت و ارای ادمها به حساب می امد و به نظرات شان توجه می شد و احترام گذاشته میشد ولی در سازمان فرقه گرا و تروریستی مجاهدین اصلا اینطوری نیست و اصلا دمکراسی وجود ندارد و انتخابات هم دمکراتیک نیست بلکه کاملا فرمالیستی و نمایشی می باشد.

در اینجا می خواهم خدمت شما و بیندگان عزیز عرض کنم که مریم رجوی تنها با اینگونه خیمه شب بلزی ها و شعارهای توخالی و بقول معروف فیل هوا کردنها می خواهد در خارجه کشور خودش و مناسبات قرون وسطایی اش را مدره نشان بدهد در این جا اگر اجازه بدهید در همین رابطه می خوا ستم به چند نمونه از این شعار های تو خالی و پوچ و بی محتوای ایشان اشاره کنم ؛ بعد از اینکه مریم رجوی توسط مسعود رجوی ابتداء به عنوان مسئول اول و بعد هم به عنوان رئیس جمهور مادام العمر توسط ان شورای دست ساز رجوی بر گزیده شد انتخابی که اصلا بدون اینکه کسی با خبر بشود و معلوم نشد که چطوری رای گیری شد ایشان انتخاب یا بهتر بگویم توسط مسعود رجوی تحت عنوان رئیس جمهور مادام العمر انتصاب شد ایشان هم امدند بعد ان انقلاب کذایی تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیکی راه انداخت که در واقع همان طلاق و ازدواج بود که اسمش را گذاشته بودند انقلاب ایدئولوژیک امد تحت عنوان یکی از بند های این انقلاب کذایی اش بنام (بند ه) خانم مهوش سپهری با نام مستعار نسرین را بعنوان همردیف مسعول اول معرفی کرد وگفت می خواهد هزار همردیف از زنان سازمان درست کند که شعاری بیش نبود و همان یک همردیفی که درست کرد معلوم نیست الان کجاست و چه سرنوشتی پیدا کرده است و هیچ خبری از او نیست.

بعدش هم امد تحت عنوان گسترش شورای به اصطلاح رهبری (بند ش) انقلاب کذایی اش را مطرح کرد و گفت می خواهد از این زنان شورای رهبری می خواهد صفی تا تهران درست کند البته نگفت که با این زنان که کل امار شان در زمان صدام نصد نفر بیشتر نبودند حالا ما فرض می کنیم بقول ایشان هزار زن هستند خوب اگر هر نفر هم ده متر از مسیر را اشغال کند چیزی حدود ده کیلومتر از مسیر بغداد تا تهران را می توانند تشکیل دهند حالا ایشان چطوری می خواست صفی تا تهران درست کند معلوم نیست البته بعضی از دوستان می گویند این صف دو شاخه شده و یک شاخه اش که متشکل از زنان جدا شده شورای رهبری هست به ایران و تهران رسیده است و شاخه دیگر از این زنان جدا شده شورای رهبری هم اکنون به کشورهای اروپایی رسیده است.

یکی دیگر از این شعار های پوچ و توخالی خانم رجوی این بود که بعد سر نگونی صدام گفت که اگر دنیا تکان بخورد اشرف از جایش تکان نخواهد خورد ولی بعدا همگان ملاحظه کردند که بدون اینکه دنیا تکان بخورد اشرف تکان خورد و بقول خودشان به توصیه خانم هیلاری کلینتن وزیر خارجه وقت امریکا حاضر شدند با جابجایی و انتقال نیروها از کمپ اشرف به کمپ لیبرتی موافقت نمایند و بعد از تخلیه کامل اشرف هم ایشان در مراسم بزرگداشت سالروز ترور و خشونت امسال در شهر پاریس شعار می دادند که می خواهند هزار اشرف درست کنند ولی ایشان نگفتند چطوری و با کدام نیرو و در کجا می خواهند چنین کاری را بکنند و همچنین نگفتند که همان یک اشرف را نتوانستید حفظ کرده و نگه دارید حالا چطور می خواهید هزار اشرف درست کنید.

حالا هم ایشان از انجاییکه به عدد هزار علاقه زیادی دارند می خواهند شورای مرکزی را متشکل از هزار زن درست کنند لذا در این رابطه طی دستوری که به خانم زهره اخیانی مسئول اول فرمالیستی صادر کرده اند قرار شد یک شورای مرکزی هزار نفره از زنان در سازمان درست بشود و ایشان هم اطاعت کرده و دستورات خانم رجوی را کاملا اجرا کرده و ظرف سه سوت این انتخابات کاملا دمکراتیک و ازادا را بر گزار نموده و از بین کل زنان سازمان که امار شان در زمان صدام نصد نفر بوده که کلی کشته شده اند و تعدادی هم فوت کرده و یا جدا شده اند و طبق امار خودشان ششصد نفر شان هم در شورای به اصطلاح مقاومت عضو هستند هزار زن را به عنوان شورای مرکزی سازمان انتخاب کرده اند ولی خانم مریم رجوی نگفتند که سرنوشت ان شورای مرکزی که سال هفتاد خورشیدی متشکل از مردان وکادارهای باسابقه که بخاطر انحلال دفتر سیاسی توسط مسعود رجوی در سال شصت و چهار با از دست دادن رده تشکیلاتی شان مسئله دار بودند چی شد و هم چنین نگفتند که این شورای به اصطلاح رهبری چه خواهد شد شاید هم در خفا به این نتیجه رسیده اند که ان شورای مرکزی و این شورای رهبری را منحل کنند و بجایش شورای مرکزی که همه شان از زنان هستند داشته باشند خلاصه از این قبیل شعارهای تو خالی و پوچ و بی محتوا در سازمان خیلی زیاد هست و خیلی هم خنده دار هست.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

رهبران فرقه ها تاریخ و مدت مصرف اعضا را مشخص می کنند

 

15.08.2007

محمد حسین سبحانی

Sobhani_m_h@hotmail.com

با کمی دقت در قوانین نوشته و نانوشته در درون فرقه ها می توان به عمق خطر آنها برای جامعه پی برد. یک گروه یا سازمان سیاسی که با مشی خشونت و استراتژی مبارزه مسلحانه آغاز بکار کرده ، بزودی با توجه با ساختار خود، ویژگی های فرقه گرایانه را تمام و کمال در درون خود جذب و نهادینه خواهد کرد. طبعاً در این دگردیسی، اعضای فرقه نیز مانند اعضای جوامع، خود از نخستین قربانیان می باشند. رهبران فرقه ها برای پیشبرد خطوط ایدئولوژیک و خشونت طلبانه خود به افرادی کاملاً مطیع و رام احتیاج دارند، طبعاً در این مسیر افرادی که می توانند یا می توانستند مانع یا تهدیدی برای اجرای این خطوط یا تعرض به جایگاه رهبری در درون فرقه باشند، باید زودتر از دیگران قربانی یا خاموش شوند. این امر بطور مشخص در درون فرقه مجاهدین بعد از انقلاب ایدئولوژیک در سال 1364 آغاز و در سال 1368 بعد از طلاق های اجباری تکامل پیدا کرد تا رهبری فرقه بدون مانع و تهدیدی از جانب هم قطاران خود یک سازمان سیاسی را به یک فرقه تمام عیار تبدیل کند.

بر همین اساس در شرایط کنونی، روابط و مناسبات در درون فرقه مجاهدین به شکلی درآمده که افراد از عناصری خلاق به عناصری مصرفی تبدیل شده اند. یکی از نمونه های بارز این امر حسین داعی الاسلام در درون فرقه مجاهدین می باشد.

حسین داعی الاسلام با نام مستعار علی قادری از اعضای قدیمی و ارشد سازمان مجاهدین خلق و از زندانیان سیاسی رژیم شاه می باشد که بعد از آزادی از زندان در بخش اجتماعی سازمان تحت مسئولیت محمد ضابطی فعالیت خودش را با سازمان ادامه داده است. وی بعد از شروع مبارزه مسلحانه در 30 خرداد 1360 به همراه مهدی فتح الله نژاد و منصور بازرگان تحت مسئولیت ابراهیم ذاکری سازماندهی شاخه سیاسی، نظامی سازمان رادر منطقه کردستان ایران و سپس عراق را بر عهده داشت. وی در سال 1364 در موضع عضو مرکزیت سازمان و معاونت مهدی ابریشمچی را در بغداد در موضع مسئولیت بخش پشتیبانی سازمان بر عهده داشت. اما وی بعد از سال 1368 و طلاق های اجباری در سازمان تحت برخورد قرار گرفت و از جایگاه خلاق و نظریه پردازی کنار گذاشته شد.

هنگامیکه تاریخ مصرف و استفاده حسین داعی الاسلام تمام شد، از سوی رهبری فرقه خواهرش فاطمه داعی الاسلام را برای جلوگیری از جدایی حسین داعی الاسلام، به عضویت شورای مرکزی ، و بعدها به عضویت شورای رهبری سازمان در آورد.

البته یکی از دلایل رشد تشکیلاتی فاطمه داعی الاسلام نشان دادن ارتقاء دروغین جایگاه زنان در سازمان مجاهدین بعد از طلاق های ایدئولوژیک در درون فرقه بود، اما واقعیت امر چیز دیگری بود که در این مطلب فرصت پرداختن به آن نیست.

البته در شرایط کنونی فرقه این ارتقاء دروغین در مورد گروهی از زنان از جمله فاطمه داعی الاسلام نیز رو به پایان است. زیرا اساساً از نظر رهبری اعضای قدیمی و با سابقه در درون سازمان مجاهدین، چه زن و چه مرد، به دلیل کسب تجربه و یادگیری فن نمی توانند برای همیشه مورد اعتماد باشند و باید به صورت تبعیدی در بخش های تدارکاتی مانند آشپزخانه یا کارهای ساختمانی مورد استفاده قرار گیرند.

اما بعد از حسین داعی الاسلام و فاطمه داعی الاسلام، هم اکنون نوبت به حسن داعی الاسلام برادر دیگر از این خانواده رسیده است.

حسن داعی الاسلام نیز که از اعضای فرقه محسوب می شود، مدتها به دلیل اینکه اقامت در کشور آمریکا را رها نکرده و به عراق برای اقامت دائم در فرقه نرفته بود، مورد سرزنش کامل مسعود رجوی قرار داشت. اما هم اکنون به دلیل سیاست های جدید سازمان بعد از سرنگونی صدام حسین، و تسلط وی به زبان انگلیسی مورد توجه و استفاده فرقه در آمریکا قرار گرفته است.

البته این روش در مورد سایر افراد فرقه در خارج از کشور بعد از کنار گذاشتن افراد قدیمی گسترش پیدا کرده است و آنهایی که روزی در چارت تشکیلاتی سازمان مجاهدین "خارج از کشوری" محسوب می شدند و "سرکوفت" می خوردند الان "اعضای" واقعی فرقه محسوب می شوند و برای پیشبرد خطوط فرقه در خارج از عراق مورد استفاده قرار می گیرند. این امر بعد  بعد از سرنگونی صدام حسین دیکتاتور سابق عراق و فعالیت فرقه مجاهدین در خارج از عراق گسترش پیدا کرده است.

البته دراین تردیدی نیست که حسن داعی الاسلام نیز مانند، قبلی ها، از جمله برادر و خواهرش یعنی حسین داعی الاسلام و فاطمه داعی الاسلام، بعد از مصرف توسط رهبری فرقه به دور انداحته خواهند شد. لازم به یادآوری است که در همین کشور آمریکا و محل مصرف حسن داعی الاسلام کم نبوده اند افرادی که با مدرک دکترا، قهرمان ورزش، پرفسور، سابقه دار زمان شاه و ... بصورتی مصرف شده اند که الان دیگر رمقی از هیچ کدامشان باقی نمانده است.

مطمئناً وضعیت حسن داعی الاسلام و امثال وی نیز به این صورت خواهد بود و در حالیکه تاریخ مصرف افرادی مثل علیرضا جعفرزاده و علی صفوی رو به اتمام است، حسن داعی الاسلام فعلا بعنوان "ملی مذهبی" جا زده می شود و در محافل آمریکا مورد استفاده فرقه قرار می گیرد، بدون اینکه از سابقه خانوادگی وی در دیرون فرقه سخنی به میان آورده شود. البته در آینده نزدیک به دلیل مصرف زیاد رهبری فرقه از حسن داعی الاسلام در آمریکا، رابطه مخفی وی با سازمان مجاهدین بر ملا خواهد شد و باز او نیز به مانند بقیه از جمله برادر و خواهرش به دور انداخته خواهد شد.

 ترجمه انگلیسی متن:

 

Cult leaders decide the sell-by date and extent of misuse of their members

 

Mohammad Sobhani, August 15, 2007
Sobhani_m_h@hotmail.com

 

A brief look at the literature produced together with the internal reports from a cult can clearly show the extent of danger that society is faced by vis-à-vis cults. A group or a political organisation which adopts armed struggle as a strategy will soon end up with cult characteristics rooted in its basic and fundamental relations. In this respect, the members of these organisations are themselves among the vast number of victims of such groups.

 

Cult leaders need obedient followers as the tools they use to push forward their violent ideological agenda. And in this way those who do or even could pose a threat to the execution of such orders, and especially who pose any threat to the position of the leader should be, and usually are, the first victims to be got rid of  and silenced. This is particularly evident at every point of history of the Mojahedin Khalq Organisation following the Internal Ideological Revolution which began in 1985 and evolved to its peak with forced divorces in 1989. The leader made sure that no one would or could prevent him from changing a political organisation into a pure cult.

 

Now the internal relations inside Mojahedin Khalq Organisation has deteriorated to the point that people (members) have changed their use from creative elements to consumable elements. One such example could be Hussein Daioleslam.

 

Hussein Daioleslam (aka Ali Ghaderi) is a long serving executive member of the Mojahedin Khalq who had served prison sentences during the reign of the late Shah of Iran. He was released after the fall of the Shah and began his responsibilities in the Mojahedin's newly created Social Department under Mohammed Zabeti.

After the failed coup by the Mojahedin Khalq in June 1981 and Massoud Rajavi's escape from Iran, Daioleslam, together with Mehdi Fatolah Nejad (captured  by US forces in Iraq during the fall of Saddam in 2003) and Mansour Bazargan (killed in an insurgence by the Mojahedin Khalq into Iran by order of Saddam Hussein) under the supervision of Ebrahim Zakeri (later the head of Mojahedin intelligence services who died of brain tumour), started the military wing of Mojahedin Khalq in Iranian Kurdistan and later went to Iraq. In 1985 he became the head of Mojahedin Khalq logistics under the command of Mehdi Abrishamchi (the first husband of Maryam Rajavi before she left him for the leader, Massoud Rajavi), who was the main contact between the Iraqi regime and the Mojahedin Khalq. The main office then was in Baghdad.

 

After the forced divorces in 1989 Daioleslam was placed under severe pressure by the leaders and was rapidly excluded from any serious position and/or creative role.

 

His shelf-life ended there and then. Hussein Daioleslam was demoted and his sister Fatemeh Daioleslam became a member of the Mojahedin’s Central Council, later to be promoted to the all-women Central Leadership Council. Hussein was demoted because he did not, or could not, convince his wife to love Rajavi more than her husband. (She refused to give in to the divorce orders in that time.) And Fatemeh was appointed to the Central Council as proof of Rajavi's claims for his Ideological Revolution. She was a good example to show the ‘liberation of women’ was a result of the forced divorce order, but the real reason was something that I may explain in a separate article.

 

Now after all these years, the claim for and the use of the concept 'liberation of women' has also lost its sell-by date and is no longer useful for the cult leader. Even the recently selected members, men or women, have been involved long enough and know enough not to be trusted any more. They usually end up in the kitchen or are used in construction and building work or similar positions.

 

After Hussein Daioleslam and Fatemeh Daioleslam now has come the turn for the consumption of their brother Hassan Daioleslam.

 

Hassan Daioleslam, who is also considered as a member of the Mojahedin Khalq Organisation (Rajavi Cult) had been under harsh criticism for a long time by the cult leader Massoud Rajavi because he would not leave the USA and join the cult under the rule of Saddam Hussein in Iraq. But now, in the new circumstances in which the remnants of the Rajavi cult after the fall of Saddam Hussein find themselves in western countries, Hassan’s social position and his ability to speak English has grabbed the attention of Rajavi. He seems to be next in line to be consumed. This time in the United State of America where both the Mojahedin Khalq Organisation and its alias the National Council of Resistance have been maintained on the list of dangerous terrorist entities for more than a decade.

 

This trend of using one-time sympathizers of the Mojahedin in western countries in the place of long serving executive members of the organisation who now have no skills which match the needs for consumption in western countries, is now evident in every European and North American country. Those who were under pressure and were demonised regularly under the pejorative label ‘Supporters’, are now the real executive members of the Mojahedin Khalq Organisation and are treated by Maryam Rajavi as such. This change of place, this change of use and this change of Rajavi's relationship with both ex-executive members who now serve in the kitchen and ex-supporters in western countries who now run the cult's offices in London, Washington and Paris, has one specific reason. That is, the fall of Rajavi's benefactor Saddam Hussein and his new pursuit to find a new benefactor; this time in the west. The situation has changed so the consumable tools need to be changed accordingly.

 

No doubt the remains of Hassan Daioleslam, like his brother and sister and many before them, will be rejected after consumption by the cult leader. In the United States of America itself there are many examples of rejected consumed members and ex-members of the cult who at one time carried exciting titles like Doctors, Sport champions, Artists, Political Activists with Decades of History, and even National Heroes. People who now have nothing left for themselves and no energy even to be heard.

 

Certainly the future for Hassan Daioleslam and similar cult members is not bright. While the shelf-life of cult representatives in the USA, Alireza Jafarzadeh and Ali Safavi is reaching its end, Hassan Daioleslam is being presented as a "Religious, Nationalist Personality" in limited circles in the USA to be consumed under this label for a short time before these circles are forced to accept the revelations about him and his family and their membership of the blacklisted Mojahedin Khalq Cult. He will be used so much in the near future that his shelf-life will certainly not be more than a fraction of the shelf-life of his brother or his sister in the terrorist cult's propaganda machine.

 

مطالبی دیگر از محمد حسین سبحانی:

 ــ نامه سرگشاده محمد حسین سبحانی به مسعود رجوی

ــ سازمان مجاهدين خلق و تغيير رهبری آن!!؟

ــ آیا مسعود رجوی ِ عراق، مقتدی صدر است؟

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد