_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران  قلم"

www.iran-ghalam.de

نامه سر گشاده به ریئس جمهور محترم فرانسه

 علیرضا نصراللهی ، انجمن یاران

25.12.2014

 

جناب آقای فرانسواز اولاند

رئیس جمهور محترم فرانسه

آنچه که در این روزها مرا بخود مشغول تر و نگرانتر از پیش کرده است، اقدامات بیش از پیش افراطی آشکار فرقه مجاهدین بر علیه جدا شده گان در فرانسه است.

اقداماتی نظیر تهدیدهای فیزیکی، پخش کردن اعلامیه های ضدّ جدا شده گان در سطح شهر، مخدوش کردن چهره جدا شده گان با چسباندن عناوین مزدوری و … که در جواب مبارزه دور از خشونت و آرام اعضای جدا شده مجاهدین است.

مبارزه ای که در آن فقط و فقط بیان واقعیات و آشکارسازی آنچه که بر ما طی سالیان سال در اسارتگاه رجوی گذشته است، میباشد. بدون هیچ افراط گرایی کلامی و بدون هیچ مبارزه فیزیکی و اعمال خشونت.

حال آنکه درفرانسه- کشوری که عنوان دمکراسی را یدک میکشد- در روز روشن، بصورت علنی و در ملاء عام و در جلو چشم همگان، عوامل گروه به قطع تروریستی مجاهدین به جان ما، تهدید فیزیکی و ارعاب می کنند و آنچه که مورد انتظار جوامع حقوق بشری و ما شهروندان دارای تابعیت فرانسوی از دولت فرانسه است، متاسفانه برآورده نمیشود.

جناب آقای رئیس جمهور

این که این کشور از نظر دیپلماتیک، روابط بسیار قوی با آمریکا دارد بر همگان مبرهن است، ولی چیزی که معلوم نیست اینه که چرا امریکا و فرانسه این سازمان را به رسمیت می شناسد و این کشور به مهد جولان دادن آزادانه این فرقه تبدیل شده است».

مگر می شود معیارهای تشخیص تروریست بودن یا نبودن یک گروه یا فرقه، نسبی باشد

این چشم پوشیهای آشکار که دود آن مستقیماً وضعیت حقوق بشر را در این کشور زیر سوال می برد، برای چیست؟

آنچه که روشن است این فعالیتهای خشونت آمیز و ناقض قانون، قطعاً از چشم مراجع امنیتی فرانسه دور نمانده است.

حتی اگر این فرقه از نظر دولت فرانسه و سایر دول اروپایی دردسته گروههای تروریستی قرار نگیرند، ولی فعالیتهای آنها طبق قوانین مدنی فرانسه، غیرقانونی است و تابع مجازات متناسب می باشد.

اینجانب، به عنوان کسی که در این کشور زندگی می کنم و تهدیدهای فرقه رجوی و عوامل آنها را در نزدیکی خود می بینم، از شما و دولت شما رسماً درخواست می کنم به وضعیت موجود رسیدگی و آرامش امنیتی از دست رفته ما اعضاء جدا شده توسط سازمان مجاهدین را تامین نمایید.

آنچه که در حال حاضر بیش از هر چیزی برای ما ضروری است، اطمینان خاطر ما از امنیت و دوری از تهدیدات فرقه رجوی در این کشور است که امیدواریم شما آن را بازگردانید.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

اسیران لیبرتی و پیام مسعود رجوی برای ماندگاری در عراق

 

25.12.2014

منصور نظری

پس از نزدیک به 12 سال سرنگونی صدام حسین و تغئیرات بنیادی در کشور عراق مسعود رجوی همچنان  بر ماندگاری در عراق  تاکید میکند و از طرفی هم برای جلوگیری از بی ابروئی بین اللملی  مریم رجوی ادعا میکند که خواستار کمک برای خروج از عراق هستیم  .ما کدام ادعا را باید باور کنیم  قسم حضرت عباس را یا دم خروس را  .

مریم رجوی اعلام میکند که نزدیک به 3000 وکیل مجرب بدنبال حل مشکلات مربوط به خروج ساکنان لیبرتی به کشور ثالث هستند همچنین اعلام میکنند که ما حاظریم هزینه نقل و انتقال نفرات را  به کشور ثالث را بپردازیم .این قسم حضرت عباس

اما دم خروس از جای دیگری بیرون میزند و مسعود رجوی در اخرین پیامش میگوید که لیبرتی رزمگاه مجاهدین است و هر کس توانش را ندارد میتواند درخواست کند و برود .

براستی این تناقض اشکار از کجا ناشی میشود به غیر از این است که تصمیم مسعود رجوی این است که هیچ کس از عراق زنده خارج نشود چرا سازمان مجاهدین خلق به صراحت نمی گوید استراتژی اش چیست ؟

مسعود رجوی در اخرین پیام خودش چهره واقعی خودش را نشان داده و اگر هم کسی نسبت به این چهره شکی داشت در این پیام میتواند واقعیت او را ببیند او سالها ی سال زمانی که صدام حسین زنده بود و حکومت میکرد زیر سایه چکمه های خون الود صدام حسین  میگفت خروجی نداریم  و جواب کسی که بخواهد از سازمان خارج شود را با مشت اهنین میدهیم و امروز ان پرده بر افتاده و دیگر  نمی توانند از این چهره خشونت طلب و خونریز یک امامزاده بسازند  و بگویند که او حامل پیام رحمت و رهائ است براستی کدام  پیامبر رحمت و رهائی که ما میشناسیم اینچنین کرده که  اگر کسی خواست از او جدا شود باید 2 سال در زندان اشرف باشد و بعد 8 سال به زندان مخوف ابوغریب برود و بعد هم  مبادله شود کدام پیامبری نیروهای خودش را به زندان داخل قرارگاه میبرد .

مسعود رجوی در اخرین پیامش سعی میکند با مقایسه لیبرتی و صحرای کربلای  امام حسین نیروهای اسیر لیبرتی را همچنان در ان کشور جنگ زده عراق نگه دارد تا یک موقع نفرات لیبرتی ذهنشان را درگیر خارجه نکنند براستی مسعود رجوی چرا از خروج نفرات از لیبرتی میترسد ایا خروج نفرات از لیبرتی پایانی بر 30 سال خطای استراتژیکی و انقلاب  ایدئولوزیکی   سازمان نخواهد بود؟ قطعا چنین است  .

نکته مهم این است که نفرات گرفتار در لیبرتی نباید گول بازیهای سیاسی مسعود رجوی و مریم رجوی را بخورند اگر بدست انها باشد میخواهند تمام نفرات در همان عراق دفن شوند برای انها مرده افراد ارزش بیشتری از زنده شان دارد و تصمیم شان نیز این است خوشبختانه تعدادی  به کمک خانواده ها و سازمان ملل توانسته اند از عراق خارج شوند و نفرات اسیر نیز باید خودشان تصمیم  بگیرند که سرنوشتشان چه میشود و نباید سرنوشتشان را بدست بی خدایانی همچون مسعود رجوی و مریم رجوی بسپارند که میخواهند انها را در عراق دفن کنند.

با امید  به خروج تمام نفرات از اسارتگاه  لیبرتی  و نه رزمگاه لیبرتی

 

____________________________________________________________________________

نگاهی به پیام خشونت طلبانه مسعود رجوی در 11 آبان 1393 تحت عنوان " عهد پرچم و ابلاغیه چراغ خاموش "

 قسمت چهارم :  دروغ ! هم استراتزی ، هم تاکتیک

مصاحبه محمد حسین سبحانی با تلویزیون مردم

برای تماشای ویدئو بر روی عکس کلیک کنید

22.12.2014

محمد حسین سبحانی

لینک به قسمت اول

لینک به قسمت دوم

لینک به قسمت سوم

 

آقای سربی:

 اجازه بدهید جوابی را که خودم از دوست مان آقای مهرداد از هواداران سازمان مجاهدین در کالیفرنیا در مصاحبه ای که با تلویزیون مردم داشت، شنیدم که گفت شما سازمانی را به من معرفی کنید که 120 هزار کشته داده باشد منم گفتم که اگر قرار باشد مبنا کشته باشد باید الان حکومت دنیا در دست قبرستان های دنیا باشد نظر شما چیست؟

آقای سبحانی:

ببینید آقای سربی اولا که 120 هزار شهید دروغ محض هست . سازمان مجاهدین تمام اسامی که به عنوان شهید اعلام کرده چیزی حدود 17 تا 18 هزار نفر هست ولی بقول شما مگر صرف اینکه یک نفر خود زنی کرد یا او را وادار به خود زنی کرده اند،  آیا این نشانه درست بودن راه هست ؟ برادر من هم 16 سال داشت که در سال 1360 رفت زندان و بعد هم در سال 1367 اعدام شد و سازمان هم بعنوان شهید اسمش را نوشته است و یا برای خودم موقعیت های زیادی پیش آمده که ممکن بود کشته شوم، ولی این دلیل نیست که چون تعدادی کشته شده اند پس راه درست است اصلا این شاخص درستی برای ارزیابی نیست. من می خواهم به نکته اساسی تری اشاره کنم و ان این است اساسا اصلا روش سازمان مجاهدین دروغ هست یا به قولی دروغ هم استراتژی و هم تاکتیک برای رهبری سازمان مجاهدین است. مسعود رجوی در همین پیام صوتی که داده است به دروغ بزرگی اشاره کرده است که خواهش می کنم به آن توجه کنید. در این پیام گفته که :

" هم وطنمان بویژه زنان با رویکرد انقلابی و شورشی در برابر اسید پاشی رژیم به مقابله پرداختند . این ظرفیت انقلابی را در زنان این میهن،  رژیم زن ستیز آخوندی با دستگیری و بازداشت با اعدام دهها هزار زن مجاهد خلق مخصوصا بعد از انتخاب مریم و معرفی او بعنوان رئیس جمهور برگزیده مقاومت برای دوران انتقال حاکمیت مردم ایران بخوبی دریافته است. "

در ادامه مسعود رجوی  می گوید:

" دهها هزار نفر زن مجاهد خلق مخصوصا بعد از انتخاب مریم رجوی اعدام شده است " ( در واقع انتصاب مریم رجوی ش رئیس جمهور مادام العمر توسط مسعود رجوی  در سال 73 بوده است و از سال 73 تا کنون رژیم جمهوری اسلامی کجا دهها هزار نفر زن اعدام کرده است؟ چرا دروغ می گویی ؟ اگر من بیام بگویم شما دروغ می گویی من مزدور حکومت اسلامی هستم؟ و آنهایی که می گویند شما راست می گویی و این دروغ ها را تکرار کنند اینها مزدور نیستند؟

 بابا دروغ می گویی.  خوب آن بنده خدایی که تو لیبرتی هست تو با این شیوه دروغ کینه را  منتقل می کنی و شعار " می کشم ، می کشم " راه می اندازی یا با پخش عکس زنانی که مورد اسید پاشی قرار گرفته اند می گویی این ظرفیت زن انقلابی مجاهد بوده است. اصلا اسید پاشی در اصفهان چه ربطی به لیبرتی دارد ؟ اصلا مردم اصفهان اسم مریم رجوی را شنیده اند و اصلا او را می شناسند ؟

 آقای سربی از جنابعالی خواهش میکنم که این قسمت از فیلم را که برای شما فرستاده ام و با صدای خود رجوی می باشد، پخش کنید که دروغ رجوی بیش از پیش روشن شود.

توضیح : صدای مسعود رجوی مبنی بر اعدام " دهها هزار نفر زن مجاهد خلق مخصوصا بعد از انتخاب مریم رجوی پخش می شود.

 ایشان می گویند دهها هزار زن اعدام شده اند. آخر آقای رجوی ! عددها معنی دارند. اگر اشتباه لفظی کرده ای خوب بیا تصحیح کن حداقل . ولی رجوی حتی حاضر نیست اینکار را انجام دهد، چون آگاهانه و برای تحریک کردن احساسات قربانیان اسیر در لیبرتی این دروغ ها را می گوید. می گوید چون من گفتم درست است و باید همه قبول کنند دهها هزار زن مجاهد خلق شما توسط رژیم بخصوص بعد از انتخاب مریم رجوی در سال هزار سیصد هفتاد و سه اعدام شدند . خوب این دروغ هست و شما دارید دروغ می گویید اگر من گفتم دروغ هست یعنی من مزدور حکومت اسلامی هستم؟

 در واقع گفتن دروغ توسط مسعود رجوی یک روش همیشگی بوده است. شما جدا از مثال بالا که دروغ وی با صدای خودش پخش شد می توان به آمار دادن وی در شرکت کنندگان در مراسم سازمان و گردهمایی های این فرقه در ویلپن پاریس اشاره کرد که آمار  60 الی 70 هزار تایی را در سالنی که گنجایش آن حداکثر 15 هزار نفر می باشد ، اعلام می کند.  همین دروغ ها را برای جذب نیرو انجام می دهد. همین دروغ ها را برای بی اطلاع نگاه داشتن اعضای سازمان  از خانواده هایشان انجام می دهد.

مثلا به دروغ به خانواده فرد گفته اند که همسرت در داخل ایران فوت کرده است، تا فرد انگیزه خروج از فرقه را نداشته باشد  و وقتی که فرد از دست فرقه رها می شود متوجه می شود که همسرش زنده است.

یا در مورد خود من در طول سالیانی که در زندانم انفرادی سازمان بودم، دخترم که از عراق به  دانمارک فرستاده بودند و نزد خانواده ای زندگی می کرد، مادرش سالیانه با وی از عراق تماس می گرفت. اما وقتی که آن خانواده و دخترم از انجمن دانمارک می خواهد که پدرم هم تلفن بزند  می گویند پدرش فوت کرده است در حالیکه هنوز من در زندان بودم و من این موضوع را وقتی بعد از ازادی از زندان ابوغریب به اروپا رسیدم از دخترم و آن خانواده محترم شنیدم.

 نمونه دیگر از دروغ های رجوی را می توان در فیل هواکردن های هسته ای رجوی مشاهده کرد که چند تا خبر راست دریافت شده از سرویس اطلاعاتی اسرائیل  را لای  یک دروغ بزرگ می گذارد و تحویل می دهد. بنابراین اگر گفته می شود نزد رجوی دروغ هم تاکتیک است و هم استراتری حرف دقیقی هست.

اجازه بدهید به قسمت دیکری از پیام مسعود رجوی بپردازم.  اینها در میان  شعار های خود در لیبرتی این شعار را می دهند که مرگ بر اصل ولایت فقیه . از این شعار دو برداشت می شود،  یکی اینکه مرگ بر اصل ولایت فقیه که در قانون جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک اصل نوشته شده است و یک موقع معنی شعار نفی محتوا و ریشه ولایت فقیه می باشد، منظور رجوی از شعاری که می دهد مرگ بر آن اصل ولایت فقیهی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نوشته شده است . منظورش این است که آن ولایت فقیه غصب شده و رهبری عقیدتی و ولی فقیه من هستم. در گذشته و در  دهه  1360 نیز که مبنای تئوریک آغاز " مبارزه مسلحانه " : و تروریستی توسط مسعود رجوی همین بود که می گفت رهبری انقلاب 1357 به سرقت رفته است. خوب این سوال مطرح می شود منظورت اقای رجوی چیست؟ یعنی رهبری انقلاب 1357 از چه کسی  سرقت شده است؟

 منظورش خودش هست، یعنی از مسعود رجوی رهبری انقلاب سرقت شده است. شعار های مرگ بر ولایت فقیه رجوی هم در همین چارچوب می باشد و او خودش را ولی و رهبر می داند. در همین نوار خود را جای امام حسین علیه‌السلام گذاشته و می گوید که چراغ ها را خاموش کرده و هر کس می خواهد برود و وقتی در بحث امام زمان را تئوریزه و به اعضای سازمان آموزش می داد ، می گفت که من امام زمان هستم . بنابراین آقای رجوی دعوای شما سر لحاف ملا هست و دعوای حقیقی نیست چون اگر این هست شما بیا بگو من به ولایت فقیه اعتقادی ندارم و بیا این پسوند عقیدتی را از لقب خود داده " رهبری عقیدتی " بردار و اعلام کن که من یک رهبر سیاسی هستم.

 شما آقای رجوی اعتماد افراد سازمان را در درون آنها کشتید. افرادی در کمپ لیبرتی  هستند که شصت و هفتاد ساله شده اند و هنوز ازدواج نکرده اند یا مطلع نیستند که در جهان چه می گذرد . آنها ، و همه اعضای جدا شده که زخم های روحی و جسمی خورده اند، ولی هنوز دست از سر شان بر نمی داری و متاسفانه تعدادی فوت کرده اند.

ادامه دارد

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نگاهی به پیام خشونت طلبانه مسعود رجوی در 11 آبان 1393 تحت عنوان " عهد پرچم و ابلاغیه چراغ خاموش "

 قسمت سوم :  آیا رجوی می تواند یک منتقد خودش را در چهل سال گذشته معرفی کند که به او مارک مزدور، خائن و بریده و غیره ... نزده باشد؟

19.12.2014

محمد حسین سبحانی

برای تماشای ویدئو بر روی عکس کلیک کنید

لینک به قسمت اول

لینک به قسمت دوم

مایوس شدن رجوی از از استراتژی آویزان شدن به بیگانگان

نکته دیگری که در این فرصت می توان به آن پرداخت آشفتگی و نامیدی مسعود رجوی از استراتژی آویزیان شدن به بیگانگان هس، نه اینکه می خواهد مسیر را اصلاح کند، بلکه خودش هم می داند که تنها امید خیالی وی به همین استراتژی آویزان شدن از بیگانگان و مزدوری و کارچاف کنی برای آنهاست. آقای مسعود رجوی در همین پیام صوتی 11 آبان 1393 در حالیکه افرادی که در آنجا هستند به زور نگاه داشته است اعتراف می کند که از آویزان شدن به قدرتهای خارجی هم نا امید شده است. در همین نوار هست که وی با لرزش صدا اظهار نا امیدی می کند و می گوید که این سازمان های حقوق بشری و کشورهای اروپایی و آمریکا خودشان در دستگاه حکومت دارند حرکت می کنند یعنی انگار قرار بوده که آمریکا برای ایشان حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون کند حالا می گوید که چرا سرنگون نکرده ای و می گوید فایده نداره و شما همه تان مثل هم هستید و ... آقای رجوی ! در یک کلام باید بگویی که اشتباه کردم نمی خواهی بگویی که اشتباه کردم خوب نگو خودت بکش کنار و خانم مریم رجوی استعفا بدهد تا بگذارید بقیه مسیر کارشان را انجام بدهند . آخر ترک خشونت و ترور که ترک مبارزه نیست من اگر خشونت و مبارزه مسلحانه را ترک کردم مبارزه را که ترک نکرده ام من اتفاقا دارم عمیق تر و جدی تر مبارزه می کنم من وقتی خشونت را نفی می کنم یعنی جامعه ام سالم تر می کنم و خودم سالم تر هستم تو حالا هرچی می خواهی بگو بیا همه را وصل کن به معروف با آن خط آخوند مال کردن آن تئوری که داشتی و در ستاد امنیت سازمان همیشه مطرح می کردی خط " آخوند مال کردن " .

آیا رجوی می تواند یک منتقد خودش را در چهل سال گذشته معرفی کند که به او مارک مزدور، خائن و بریده و غیره ... نزده باشد؟

اگر تمام این نوار را گوش کنید تمام شخصیت های سیاسی که یادش بوده وصل کرده به جمهوری اسلامی از اعضای جدا شده از مجاهدین گرفته تا اعضای جدا شده از شورای به اصطلاح ملی مقاومت، از آقای بنی صدر گرفته تا دکتر قاسملو از مرحوم آقای سحابی گرفته تا بقیه . اصلا نمی دانم چرا ایشان مرحوم سحابی را که فوت کرده است را مورد لعن و نفرین قرار داده است؟ یعنی این بیانگر این است که کینه در ایدئولوژی و استراتژی ی که تبلیغ خشونت و ترور می کند تا کجا پیش رفته است که از فردی فوت کرده است هم نمی گذرد. می گوید که تو با عث شده ای که این استراتژی من نم بکشد در صورتی که نم کشیدن استراتژی شما بخاطر انها نیست بلکه این از ذات استراتژی مسلحانه و خشونت طلبانه و ایدیولوژی فرقه گرایانه در می آید . بنابراین حالا اگر شما اجازه بدهید من یک سوالی را برای آقای مسعود رجوی مطرح کنم.

آقای رجوی! تا بحال یک نفر یا یک حزب و نهادی را می توانید معرفی کنید که در 35 الی 40 سال گذشته از سیاست های سازمان مجاهدین و جنابعالی انتقاد کرده باشد ولی تو به آن مارک مزدوری و خائن بودن نزده باشید؟ یک نفر را اگر معرفی کنید من قبول دارم .

آقای رجوی بحث بسیار جدی هست و این یک پرسش ساده نیست و تمام شخصیت و سابقه سیاسی شما را پاسخ به این سوال روشن می کند. خوب است که در باره آن کمی فکر کنیم رجوی در همین نوار با کینه و لحن تند می گوید که من از اول می گویم حالا من هم آقای رجوی می خواهم به شما از اول بگویم ولی با لحنی آرام و با لبخند و محترمانه که آقای رجوی پاسخ شما و همه مردم ایران به آن پرسش منفی است بله حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که به شما انتقاد کرده باشد چه زمان شاه و چه زمان جمهوری اسلامی ایران که مارک نخورده باشد خیلی از زندانیان در زمان شاه که در زندان با مسعود رجوی مخالفت کردند از جمله آقای لطف الله میثمی و حسن محمدی در همان زمان شاه در زندان از طرف رجوی بایکوت و مارک راست و مزدوری خوردند و این پیام را از همان ابتدا و در زندان شاه دادی که هر کس با من مخالفت کند ، جزایش چیست. منتها در زندان و فضای سیاس ، اجتماعی 40 سال قبل که نمی توانستی مثل حالا فرمان قتل دهی .

آیا آقای رجوی شما با علی اصغر بدیع زادگان که یکی از بنیانگذاران سازمان بود،بدیع زادگان مشکل نداشتید و می خواستی همیشه به لخاظ سلسله مراتب تشکیلاتی فقط زیر دست محمد حنیف نژاد باشی؟

مگر در زندان شاه لطف الله میثمی از مسئولین ارشد سازمان را که با تو اختلاف نظر داشت تحریم و بایکوت نکردی؟

تو مگر محمد محمدی گرگانی، مسئول وقت موسی خیابانی در زندان شاه را برای از میدان به در کردن، نوکر راست و آخوند ها جلوه ندادی؟

تو مگر حسن رستگار را خطرناک تر از آخوندها در زندان شاه نمی دانستی؟

تو مگر دکتر حسین رفیعی و دکتر رضا رئیس طوسی و حمید نوحی را که از مسئولین انجمن های خارج از کشور بودند، خائن و مزدور ارتجاع معرفی نکردی؟

تو مگر پرویز یعفوبی را مزدور وزارت اطلاعات معرفی نکردی؟

تو مگر دکتر الوالحسن بنی صدر را معتاد خمینی لقب ندادی؟

تو مگر مینا ربیعی خواهر اشرف ربیعی را مزدور رژیم معرفی نکردی؟

تو مگر دکتر خانباباتهرانی و دکتر بهمن نیرومند را که از شورای فرمایشی ات به دلیل دیکتاتوری در آن خارج شدند؛ مزدور آخوند ها معرفی نکردی؟

مگر همین حالا دکتر قصیم و دکتر روحانی را مزدور معرفی نکردی؟

سعید شاهسوندی چی؟ جدیدا که اسماعیل وفا و عاطفه اقبال و ایرج مصداقی و هادی افشار و جعفری را هم که اضافه کرده ای. آنها را هم که مزدور می دانی.

می توانی بگویی با علی زرکش فرد شماره 2 سازمان مجاهدین را چه کردی؟

دکتر حسن ماسالی هم که مزدور خمینی بود.

در تصاویر پخش شده در همین پیام تهدیدآمیز و تروریستی ات ، تصویر عزت الله سحابی را هم پخش کردی و لعنت کردی. من نفهمیدم فردی که از دنیا رفته را دوباره چرا تهدید به قتل و لعنت ایدئولوژیکی می کنی؟

به قول تو باند خائن اکثریت چی ؟ فرخ نگهدار چی؟

مرحوم بازرگان چی؟

مگر به دکتر عبدالکریم لاهیجی و دکتر علی اصغر حاج سید جوادی ، موسسین دفاع از حقوق بشر مزدور و خائن و فرومایه نگفتی؟

مگر تو نمی گفتی زنده یاد دکتر عبدالرحمان قاسملو خائن و مزدور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است؟ فریبا هشترودی چی؟ دکتر نوری زاده چی؟

تو مگر به رادیو بی بی سی لقب آیت الله ندادی؟ مگر تمامی رادیوهای فارسی زبان از رادیو فردا گرفته تا رادیو آمریکا و رادیو فرانسه را مورد توهین و اتهام قرار ندادی؟

مگر صدها شخصیت سیاسی دیگر که چه از بیرون و چه از درون سازمان مجاهدین به مناسبات فرقه گرایانه تو انتقاد کرده اند، پاسخ خود را با چوب و چماق و زندان و شکنجه دریافت نکرده اند؟

مگر در همین پیام بارها نمایندگان سازمان ملل را مزدور جمهوری اسلامی معرفی نمی کنی؟

تو مگر در همین پیامت به حقوق بشر پوزخند نمی زنی؟ مگر نمی گویی حقوق بشر با دادن خون تضمین می شود؟

مگر تو ترور جواد سعیدی و مرتضی هودشتیان و میرزا جعفر علاف را در زمان شاه تایید نکردی؟ اگر محکوم کردی بگو کجا و چه وقت؟

شما ترور اعضای سازمان مجاهدین را در زمان شاه در عمل تایید کرده ای . مگر هم سنخ های شما در درون سازمان نگفته اند که باید اینها را می کشتیم وگرنه اینها می رفتند خود را به ساواک معرفی می کردند ، یا ساواک اینها را دستگیر می کرد. این بینش و تفکر از کجا در می آید؟ از همان اندیشه ترور و خشونت که خدمت شما عرض کردم در می آید. اگر اجازه بدهید مطلبی را به نقل از کتاب خاطرات آقای لطف الله میثمی برایتان نقل کنم:

 مسعود احمد زاده که رهبر چریک های فدایی بود در زندان مشهد با مهدی ابریشم چی که خانم خودش را طلاق داد تا به عقد مسعود رجوی در بیاد با هم بودند که یک روز قبل از اینکه مسعود احمد زاده را برای بازجویی و شکنجه ببرند مهدی ابریشم چی به او می گوید که اگر فکر می کنید که نمی توانید شکنجه را تحمل کنید بگو من ترا خفه کرده و بکشم تا اسرار انقلاب و خلق لو نرود در شکل یک حرکت خیلی آرمان گرا یانه و خیلی خوبی به نظر می رسد ولی اگر به عمق آن بروی چطوری یک نفر می تواند هم سلولی خود را حاضر است که بکشه به این دلیل که مخفی کاری هست و فرد دستگیر می شود مجبور می شود که بگوید که سلاح و خانه تیمی اش کجا ست و برای اینکه اینها لو نرود پس من باید او را بکشم.

مگر ما چه می گوییم ؟ ما می گوییم مبارزه مسلحانه جواب ندارد و یک حکت تروریستی و جدا از مردم می باشد. مگر میشود کسی سلاح دستش می گیرد و آن مبارزه مسلحانه می کند و با آن زندگی می کند و خو گرفته و به قدرت می رسد سلاح را زمین بگذارد شما هنوز به قدرت نرسیده اید مخالف خود را تهدید به قتل می کنید و چه تضمینی وجود دارد که شما به قدرت برسید و مخالفان خود را از بین نبرید . آیا این حرف اشتباه است ؟ کجا یش برایتان آزاردهنده است ؟ حرف بدی هست و حالا من که این حرف را می زنم باید به من گفت که مزدور هستم .

البته این از اندیشه خشونت و ترور که در آن غوطه ور شده ای بر می آید و به همین دلیل توان شنیدن انتقاد را ندارید.

 

_________________________________

نگاهی به پیام خشونت طلبانه مسعود رجوی در 11 آبان 1393 تحت عنوان " عهد پرچم و ابلاغیه چراغ خاموش "

 قسمت دوم :  رجوی به دروغ وانمود می کند در کمپ لیبرتی عراق است ، چرا؟ 

مصاحبه محمد حسین سبحانی با تلویزیون مردم

 

برای تماشای ویدئو بر روی عکس کلیک کنید

لینک به قسمت اول

آقای سربی:

ممنونم از شما اجازه بدهید که من سوالی را که دیروز یکی از دوستان سوال کرد در همین رابطه بود اولا ایشان می گویند این دو شب که مسعود رجوی در پیامش اشاره می کند مربوط به چیست آیا این نوار جدید هست دیگر بله؟

آقای سبحانی:

بله این دو شب اشاره ای هست به شب های عاشورا و تاسوعا و در آن فضای مذهبی که وجود دارد و این نوار مربوط به یازده آبان ماه سال جاری هست و در آن فضا ایشان آمده با پرداختن به روایت های مذهبی و بر انگیختن احساسات آدم هایی که آنجا هستند تا آن هدفی را که داشته دنبال کند.

اگر اجازه بدهید من به موضوع دیگری بپردازم. در ابتدای بحثم در مقدمه عرض کردم و گفتم که تفکر " خشونت و ترور " یک بیماری سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هست و رجوی هم بیماری هست که به این مرض یعنی اندیشه خشونت و ترور همراه با شهوت قدرت طلبی عجین شده در آن مبتلا شده است. واقعا به او باید به عنوان یک بیمار نگاه کرد وگرنه هیچ عقل سالمی این کار را انجام نمی دهد البته آنجایی که به منافع رجوی بر گردد خیلی خیلی سالم هستند خیلی از دوستان می گفتند که رجوی در عراق هست البته من این بحث را باز خواهم کرد ولی به نظرم رجوی با توجه به کاراکتری که دارد و یا توجه به تجربه های شخصی خودم که در قسمت حفاظت بودم آدمی نیست که در شرایط بحرانی و سختی بماند و بنابراین اینجا عقلش خوب کار می کند و فرار می کند و مریم رجوی فرار می کند آخر امام حسین که کنار دست آن هفتاد و دو تن یاران خود حضور داشتند و خودش که فرار نکرد.

جالب این است که دجال گری ایشان به اندازه ای است که وانمود می کند که در لیبرتی است تا به حال پرسش های زیادی در افکار عمومی وجود داشته است که رجوی کجاست و من همیشه گفته ام که در عراق نیست . ولی رجوی اینجا عقلش خوب کار می کند برای اینکه فریب اطلاعاتی بدهد و برای اینکه خون بریزد همین که خودش گفت ثار ثار جنگ و کار و زار یعنی خون می خواهم خون باید ریخته بشود تا من بتوانم ادامه حیات بدهم .

طبق اخباری که از آخرین افرادی که از لیبرتی خارج شده اند دریافت کرده ایم زمانی که سازمان مجاهدین می خواست قلعه اشرف را تخلیه کنند در گروه های چهار صد نفره افراد به لیبرتی منتقل می شدند . به گروه اول 400 نفره که افراد شاخص تر تشکیلاتی در آن حضور داشته اند اینطور القا کرده بودند که شما بروید آنجا یک محل های امن و مناسبی را برای حفر زمین و جا دادن بنگال و خانه های پیش ساخته در عمق زمین پیدا کنید و بدون اینکه نام ببرند طوری وانمود و القا می کرده اند که بصورت نا خود آگاه در ذهن افراد بیاید که رجوی در اشرف هست و می خواهد به لیبرتی برود و افراد این تصور را به صورت جدی پیدا کرده بودند . بعد برای تکمیل این تصور گروه چهارم 400 نفره که می خواست به لیبرتی منتقل بشود سازمان مدعی می شود که باید این افراد صورت خود را بپوشانند تا چهره شان شناسایی نشود. عراقی ها با این کار مخالفت می کنند و حدود 48 ساعت کار متوقف می شود تا اینکه نهایتا دولت آقای نوری مالکی خواسته اینها را قبول کردند. شما اینجا می بینید که می گفتند که آقای نوری مالکی مزدور تمام عیار حکومت اسلامی ایران هستند ولی معلوم نیست که اگر ایشان مزدور حکومت اسلامی در ایران هستند پس چرا خواسته های اینها را قبول کرده اند عراق ها می پذیرند که این گروه 400 نفره با چهره پوشیده شده بیایند در صورتی که در گروه های قبلی این کار را انجام نمی دادند یعنی می خواستند بگویند که مسعود رجوی بین این افراد هست یا اینکه جز 100 نفری خواهد بود که در اشرف باقی می مانند. حالا شما می توانید یکی از دلایل حمله آن گروه تند رو و خشونت طلب عراقی به اشرف را ارزیابی کنید. چرا باید آن 100 نفر در اشرف سپر حفاظتی مسعود رجوی می شدند؟ حالا هم مجددا وانمود می کند در لیبرتی است، چرا؟

شاید بسیاری از مخاطبین این مطلب باور نمی کنید که اگر الآن از نیروهای سازمان در کمپ لیبرتی بپرسید که رجوی کجاست؟ می گویند که در لیبرتی است یعنی واقعا باور دارند که در کمپ لیبرتی در عراق است در صورتی که ایشان الان در یک جای نرم و گرم نشسته و دارد زندگی اش را می کند و هر از گاهی هم یک پیام ابن شکلی می دهد و به قول یکی از دوستان بیشتر وقت خود را صرف امور مالی می کند و حساب و کتاب می کند که چقدر پول دارد ، پول هایی که از زمان صدام حسین بدست آورده ، پول هایی که از زمان سرقت های مسلحانه و قاچاق بدست آورده است. آقای رجوی در همین پیام گفته که وصیت کرده و می کنیم و گفته اگر مزدوران دولت عراق حمله کردند ما تا آخرین نفر می ایستیم یعنی منم هستم اینجا یا گفته من آمده ام امشب تا ابلاغیه چراغ خاموش را صادر کنم از کجا آمده ای یعنی از پایگاه مخفی اش در لیبرتی آمده و دارد این پیام را می خواند در صورتی که چنین چیزی واقعیت ندارد .

در رابطه با این سوالی که دوست مان مطرح کرده بود که روزگاری مجاهدین توپ و تانک و اسلحه و پول نفت داشتند صد و بیست هزار کشته دادند امروز که جارو دارند و دسته جارو می خواهند چه کار کنند با این شعارها به کجا می رسند؟

پاسخ به این سوال کاملا روشن است و مشخص هست که سازمان مجاهدین با آن همه نیروی سیاسی و اجتماعی و من و امثال من با تمام وجود به سازمان اعتماد داشته و با آن همراهی می کردیم و انبوهی امکانات و تجهیزات و تدارکات و تسلیحات و پول هنگفت صدام حسین پشتش بود خوب مسعود رجوی نتوانست با انبوه این امکانات به جایی برسد ، الان خوب معلوم است که دیگر اصلا نمی تواند. بنابراین این به همین دلیل هم می گویم مشکل رجوی نوعی بیماری هست. وقتیکه من در زندان انفرادی سازمان بودم خاک های کف سلول را جمع آوری کرده و با آب تبدیل به گل می کردم و با آن روی دیوار سفید و گچی سلول انفرادی می نوشتم سی خرداد سال شصت و شروع فاز مبارزه مسلحانه اشتباه بود و اشاره می کردم که من و امثال من نه تصمیم گیرنده بودیم و نه حتی مطلع که سازمان در روز 30 خرداد 1360 چه می خواهد بکند ولی من به سهم خودم جسارت دارم که بگویم اشتباه کردم ولی آقای رجوی شما جسارت ندارید . واقعیت این است که رجوی را نمی توان با هیچ شخصی و هیچ سیاست مداری مقایسه کرد واقعا خیلی پدیده عجیب و غریبی هست این فرد در اوج زبونی و در اوج وقاحت فرمان سرنگونی می دهد.

برای تماشای ویدئو بر روی عکس کلیک کنید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نگاهی به پیام خشونت طلبانه مسعود رجوی در 11 آبان 1393 تحت عنوان " عهد پرچم و ابلاغیه چراغ خاموش "

 قسمت اول

مصاحبه محمد حسین سبحانی با تلویزیون مردم

 

 

قسمت اول :

آقای سربی:

بینندگان عزیز سلام امیدوارم تا این لحظه را بخوبی و خوشی پشت سر گذاشته باشید و اوقاتی را که امروز با هم هستیم برنامه ای را که کانون آوا به شما تقدیم می کند با هم ببینیم و بشنویم و اگر پرسشی داریم بپرسیم و اگر نظری دارید مطرح کنید و پس از آن در مورد گفته های این دوستان فکر کنیم و تصمیم بگیریم. امروز آقای محمد حسین سبحانی از آلمان با ما هستند قبلا هم چند ین بار مهمان برنامه بودند از ایشان تشکر میکنم که باز هم وقت شان را به من و شما دادند. قرار هست که امروز شما در مورد دو موضوع صحبت کنید چرا مسعود رجوی فرمان قتل جدا شدگان را صادر کرده است و موضوع دوم نگاهی به وضعیت درونی سازمان مجاهدین.آقای سبحانی که چرا مسعود رجوی فرمان قتل جدا شدگان و منتقدان این سازمان را صادر کرد مگر شما برادران و خواهران ایشان نبودید ؟

آقای سبحانی:

 البته خوب صدور فرمان قتل جدا شدگان و منتقدان و ناراضیان سازمان مجاهدین توسط مسعود رجوی امر تازه ای نبوده و در گذشته هم صورت گرفته است حتی در گذشته نزدیک و هم گذشته دور . روشن است که سازمان مجاهدین برای اینکه مخالفان و منتقدان خودش را از سر راه خود بردارد هیچ ابایی تا کنون از این موضوع نداشته است ولی خوب اینبار بقول معروف رجوی خودش را عریان تر ارائه کرد و خیلی مستند تر در این پیام صوتی که همراه با تصویر بوده و در سایتهای هوادار سازمان هم این پیام صوتی منتشر شده است این ماهیت را عریان تر کرده است. اجازه بدهید که ما در این جلسه نگاهی به این پیام صوتی مسعود رجوی در 11 آبان 1393 تحت عنوان " عهد پرچم و ابلاغیه چراغ خاموش " داشته باشیم. اما اینکه چرا مسعود رجوی فرمان قتل اعضای جدا شده و منتقدان و ناراضیان را صادر کرده است ؟

مخاطب و هدف اول پیام خشونت طلبانه و تروریستی رجوی، ساکنین اسیر لیبرتی بوده است

البته در این پیام صرفا جدا شدگان از سازمان مجاهدین خلق مورد خطاب ایشان نبوده اند ، اعضای جدا شده از شورای ملی مقاومت و حتی مرحوم عزت الله سحابی و آقای جلال طالبانی و نخست وزیر سابق عراق آقای نوری المالکی ، آقای دکتر بنی صدر و... خلاصه هر کسی که دم دستش می رسیده اینجا دشنام داده و تهدید کرده است. در این پیام یک بخش صدای ایشان هست و همچنین فیلم هایی تهیه کرده اند صدای ایشان آمده و به خواننده پیام رجوی را رسا تر و روشنتر منتقل می کند.

اما هدف اصلی از پیام صوتی مسعود رجوی تحت عنوان ابلاغیه پرچم و چراغ خاموش این نبوده که بخواهد با این پیام صوتی فرمان قتل اعضای جدا شده از مجاهدین را صادر کند ، بلکه هدف اصلی مسعود رجوی به شرایط بسیار بحرانی در درون کمپ لیبرتی بر می گردد و مخاطب اصلی این پیام خشونت طلبانه افراد اسیر در لیبرتی هستند که بسیار وضعیت و شرایط خاص و بحرانی دارند و پرسش ها و چرا های مختلف و فراوانی نسبت به سازمان مجاهدین و رهبری آن ذهن آنها را مشغول کرده است که رجوی در همین ارتباط مجبور شده با ایجاد فضای رعب و وحشت و تراشیدن یک دشمن و پاشیدن بذر کینه و انتقام تا بدین وسیله افرادی را که در کمپ لیبرتی هستند مجاب کند و از آنها دوباره به زور بله بگیرد تا مدت بیشتری آنها در اسارت باقی بمانند . خوب برای ایجاد فضای رعب و وحشت چه بهتر از اینکه فرمان قتل جدا شدگان را صادر کند . رجوی در این پیام می گوید هر کس برود و منتقد سازمان مجاهدین باشد از آقای دکتر بنی صدر گرفته ، از افراد ملی مذهبی گرفته ، از اعضای جدا شده از مجاهدین گرفته ، از اعضای جدا شده از شورای ملی مقاومت گرفته تا حزب دموکرات کردستان ایران و الی آخر، اینها همه از نظر رجوی خائن و همه مزدور هستند و همه تیغ حکومت اسلامی را تیز می کنند و در این فضا که وجود دارد فضایی که آهنگ و طنین صدا ی رجوی نشان می دهد که در حالت بسیار بد روانی و پریشانی هست و ایشان با این پیام صوتی واقعا خودش را عریان تر کرده و این خیلی واقعی هست و آنچه را که سال‌ها هست که اعضای جدا شده می گویند که رجوی دستور قتل اعضای جدا شده را صادر کرده  و به لشگر فدایی اش دستور سیاسی ، نظامی داده که شما باید بروید اینها را بکشید و از زندان شدن نترسید چون زندان های اروپا مثل هتل های چند ستاره هستند. الان هم که وصیت کرده است .  پس  اگر بخواهم نتیجه گیری بکنم از بحث باید تاکید کنم که هدف اصلی رجوی از این پیام صوتی ادامه و استمرار اسارت ساکنان کمپ لیبرتی می باشد و برای اینکه این موضوع را جا بیندازد و از این افراد بله بگیرد به فضای رعب و وحشت احتیاج داشته و اینکه شعار می کشم می کشم و یا شعار یا حسین یا ثار ثار ، آماده کارزار .

توصیه من به همه افرادی که به سازمان مجاهدین چه با دید مثبت و چه با دید منفی نگاه می کنند، این است که خوب هست این نوار را چند بار گوش کنند و این تصاویر را ببینند و دقیقا نشان می دهد که آقای رجوی در یک بن بست کامل سیاسی و استراتژیکی گرفتار شده است .

ریشه های تروریسم و خشونت سیاسی ، مسعود رجوی بیمار است

من برای تکمیل این قسمت بحث لازم می دانم که در اینجا یک توضیح مختصری بدهم که اساسا " تروریسم و خشونت سیاسی" که اندیشه رجوی از این تفکر شکل گرفته است یک بیماری فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی هست که ریشه ها و عوامل بسیاری دارد . ریشه های تاریخی این بیماری خشونت طلبی و تروریسم را می توان در وقایع صد سال اخیر جامعه ایران مشاهده کرد زیرا همیشه جابجایی قدرت سیاسی در حکومت های ایران در صد سال اخیر از طریق نظامی و با بکارگیری ابزار خشونت بوده است و این تبدیل شده به یک فرهنگ شده است، ولی خوشبختانه در این دو دهه اخیر ندای مبارزه مسالمت آمیز و اصلاح طلبانه ، پرهیز از خشونت و رفتار و کردار مداراگرایانه و گفتگوی دوستانه کم کم دارد تبدیل به یک فرهنگ می شود که امیدواریم این فرهنگ مدارا و پرهیز از خشونت بتواند آن ایستادگی لازم را در مقابل استراتژی و فرهنگ خشونت و ترور داشته باشد بنابراین از نظر من تفکر مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق به این بیماری سیاسی ، اجتماعی مبتلاست .اگر من سازمان مجاهدین خلق را نقد می کنم، اگر سازمان مجاهدین مرا ده سال حبس کرده است و خانواده و همسرم و فرزندم و زندگی مرا از هم پاشیده است ، ولی من هیچ گونه کینه شخصی از مسعود رجوی ندارم اگر نقدی هم می کنم بخاطر اینست که می خواهم مسولیت انسانی و اخلاقی خودم را انجام بدهم تا جامعه من و مردم من از خشونت و ترور دور شوند و به زندگی مسالمت آمیز و گفتگوی مسالمت آمیز نزدیک بشوند بنابراین رویکرد من نسبت به رجوی و اندیشه او نقد ایشان هست نه کینه شخصی به دلیل اینکه او مرا ده سال در زندان های انفرادی خودش و یا در زندان ابوغریب حبس کرده است و من این مشکلات رجوی را ناشی از یک بیماری می دانم که ایشان دارد که البته صرفا اختصاص به ایشان هم ندارد و گفتم که یک ریشه های تاریخی دارد منتهی خوب وقتی که این بیماری با شهوت قدرت طلبی عجین بشود ، شهوت قدرت طلبی که فرد را کور و نابینا کرده است و نمی تواند بعد از سی و چند سال بفهمد که دیگر جامعه ایران جامعه ای نیست که شما فریاد خون خون ، انقلاب انقلاب ، جنگ مسلحانه و می کشم می کشم راه بیندازید ، نه در بین مردم ایران و نه مردم دنیا. دیگر پدیده هایی مثل سازمان مجاهدین و القاعده جایی ندارند شما داعش را می بینید . کدام گروه اجتماعی می تواند داعش را تایید کند؟ سازمان مجاهدین که خودش یک تنه در عراق با لابی هایی که داشته و با پشتیبانی های لجستیکی و مالی که از بقایای صدام حسین کرده است و در پیدایش داعش نقش اساسی داشته است الان مجبور هست که سکوت بکند و شما می بینید که در پیام دو ساعته رجوی هیچ نقدی در مورد داعش وجود ندارد . داعشی که زنان کرد های ایزدی را می گیرد و به عنوان برده می فروشد ، مسعود رجوی هیچ توضیحی و هیچ صحبتی را در این مورد نمی کند . چرا؟

پخش نوار صحبتهای تهیدآمیز و تروریستی مسعود رجوی علیه اعضای سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

بنابراین من صحبتم را در این قسمت جمع بندی می کنم و تاکید می کنم که رجوی در پیام دو ساعته ای که پخش کرده است یک هدف داشته که گرفتن بله مجدد از نیروهای سازمان در کمپ لیبرتی با ایجاد فضای رعب و وحشت و در این رابطه اهداف دیگری هم داشته که یکی اش هم تهدید به قتل اعضای جدا شده از سازمان بوده است . من از شما خواهش می کنم که جناب آقای سربی قسمت هایی از این نوار را برای شما فرستادم پخش کنید که فکر کنم دقیقه سی و هفت نوار هست که آقای رجوی بطور واضح می خواهد با پاشیدن بذر کینه و انتقام افراد را منقلب بکند شما آقای سربی خوشبختانه تجربه حضور در این سازمان را ندارید ولی من و سایر دوستانی که در این نشست های این شکلی حضور داشتیم می فهمیم و می دانیم که در آن فضا چه شرایطی داشتند افرادی که در آنجا بودند و در واقع می خواهد به این افراد بگوید که اگر می خواهی بروی پس همان خاین و مزدوری هستی که حکم تو قتل هست اگر ماندی که خوب در واقع شما لبیک گفته ای به ما .

آقای رجوی آمده بحث های خودش را اینجوری شروع کرده است و می گوید :

ارتش آزادی بخش و موسسان چهارم با کسی شوخی ندارند راستی در مرام و مکتب امام حسین امر به معروف و نهی از منکر چیست یا فرا خواندن به نیکی و عدالت یا تبری جستن از ظلم و پلیدی و شقاوت نتیجه گیری می کند که با فضای یا حسین سر دادن و می گوید که امشب و فردا شب لشکر های فدایی باید آماده جنگ تمام عیار باشند آماده کار زار بعد شروع می کند افراد را مجبور به دادن شعار ثار ثار آماده کار زار می کند و افراد می گویند حاضر حاضر و بعد با راه اندازی دجالیت خاص خود می گوید قاتلان مجاهدین را باید در مقابل عدالت قرار داد تا کیفر ببینند آنهایی که در پرونده هفده ژوين شهادت دروغ دادند و آن شعله های خود سوزی های مشعل جاویدان فروغ آزادی را بر انگیختند و یک به یک باید حساب پس بدهند و در برابر عدالت قرار بگیرند و در این جا می آید عکس های تعدادی از دوستان از جمله بنده و همچنین آقای بنی صدر را پخش می کند که جرم شان اینست که که در یک کشور اروپایی از طرف قاضی دادگاه فراخوانده شده اند بخاطر پرونده پول شویی سازمان مجاهدین به عنوان شاهد و مطلع و رفتند آنجا شهادت دادند و به سوالات قاضی پرونده در مورد مناسبات سازمان پاسخ دادند که این حق قانونی هر انسانی هست و علاوه براین وظیفه اخلاقی و انسانی من بوده است که آقای رجوی من اینکار را بکنم از این بالاتر هم را هم در کلیه دادگاه های آزاد اروپایی و در هر کجا باشد شرکت می کنم و علیه مناسبات فرقه گرا یانه سازمان مجاهدین خلق به رهبری شما شهادت خواهم داد بنابراین ما بیدی نیستم که با این بادها بلرزیم .البته من هم حرف شما را جدی می گیرم، هم جدی می گیرم و هم جدی نمی گیرم که توضیحات آن را در زمان مناسب که شما روی صندلی بعنوان متهم بشیند برایتان خواهم گفت.

ادامه دارد

https://www.youtube.com/watch?v=eXsesffPcYQHYPERLINK "https://www.youtube.com/watch?v=eXsesffPcYQ&list=UUZaGyWCcQiQ7sSc27dJTpUw"&HYPERLINK "https://www.youtube.com/watch?v=eXsesffPcYQ&list=UUZaGyWCcQiQ7sSc27dJTpUw"list=UUZaGyWCcQiQ7sSc27dJTpUw

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

تهدید به قتل اعضای جداشده از فرقه مجاهدین خلق توسط مسعود رجوی

 

05.12.2014

مهدی سجودی

در هر مقطع از پروسه زمانی وقتی فشار درون تشکیلات بالا می رود ، رجوی نعره سر می دهد و با توپ و تشر و تحلیل کشکی سعی می کند التهاب درون تشکیلاتی را بخواباند تا مبادا کسی فکر خروج بکند .

وی با بیان مبارزه با بورژوازی و انقلاب ایدئولوژیک و به اصطلاح رهایی زن !! و حرفهای از این قبیل تلاش می کند تا جلوی فرار افراد را بگیرد و آنها را متقاعد سازد که در تشکیلات بمانند . همچنین وی با تهدید به قتل ، کینه خودش را نسبت به منتقدین و اعضای جداشده نتوانسته است پنهان کند که نشان می دهد شرایط روانی حاکم بر مسعود رجوی بسیار وخیم می باشد. رجوی در حالی شعار " چراغ خاموش " می دهد که هر کس که تجریه حضور در این نشست ها را داشته باشد می تواند کل دجال بازی رجوی را بفهمد. شما خودتان را در آن صحنه بگذارید که این پیام را برای شما پخش می کنند حال صحنه سازی و لات بازیی که در فضای اینگونه نشست ها ایجاد می کنند هم اضافه کنید، آیا فرد می توند در این فضای رعب و وحشت تصمیم به جدایی بگیرد و بگوید من نمی خواهم در سازمان بمانم؟

مسعود رجوی همچنین برای جلوگیری از خروج افراد ترفندهای زیادی بکار بست در این رابطه برای نرفتن افراد به خارج ، غرب و بورژوازی را دشمن معرفی نموده و برای نرفتن به داخل ایران از خبرهای داخلی روز از جمله قضیه اسید پاشی را به میان آورد تا با ترساندن و ارعاب اعضا ، راه خروج را بصورت کامل ببندد و از این ترفندها سالیان سال استفاده کرده است تا بدین صورت به حیات ننگین اش ادامه بدهد .

رجوی با قدرت نمایی صوری در قبال غرب و آمریکا و این که ما در قبال آنها سکوت کردیم خود را حق به جانب نشان داده که انگار همه مواضع وی درست بوده است !! او با بهانه عشق به آزادی و ارتش به اصطلاح آزادیبخش !! سعی دارد اعضای وارفته خود را به کشتن بدهد .

وی در جمع بندی پیام اخیرش برای اینکه تشکیلات خود را منسجم نشان دهد عنوان نمود که از کل تشکیلات فقط یک نفر قصد خروج دارد این در حالی است که ما شاهد هستیم تعداد زیادی در این مدت از لیبرتی فرار کرده اند . متاسفانه همچنان بقیه در بند رجوی اسیر هستند.  پیام صوتی  مسعود رجوی هم نشان می دهد  که تا آخرین نفر این افراد اسیر باید در کمپ لیبرتی در عراق بمانند و اتفاقا به همین دلیل است  که رهبری سازمان مجاهدین نمی خواهد که نیروها را از تیر رس گروه تروریستی داعش دور نماید در صورتی که خیلی خوب می داند که تهدید جانی و امنیتی جدی برای نیروها و جود دارد.

پس نتیجه گیری چراغ خاموش این است که کفگیر رجوی به ته دیگ خورده است و دیگر تحلیل های آبکی وی کسی را نمی تواند فریب دهد . تهدید جدا شدگان که یکی از عوامل اصلی افشای چهره پلید وی بودند هم تاثیری نداشته و عزمشان را برای افشای بیشتر وی صد چندان کرده است حال هر چقدر می خواهد به تهدید دیگران بپردازد حنای وی دیگر رنگی نداشته و بهتر است همان راه آلبانی را در پیش گرفته و در کنار لابی های بی خاصیت غربی شعار سرنگونی سر بدهد .

ضمنا در پایان اعلام می کنم مسئولیت تهاجم تروریستی و شخونت طلبانه به هر کدام از اعضای مجاهدین بر عهده شخص مسعود رجوی و مریم رجوی می باشد و بداند که ما بیدی نیستیم که با این بادها بلرزیم. ما از زندان های انفرادی جنابعالی و زندان ابوغریب اربابت صدام حسین عبور کرده ایم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی با تهدید جداشدگان و منتقدین راه به جایی نمی برد

04.12.2014

شهروز تاجبخش

اخیرا در فضای مجازی پیامی صوتی از مسعود رجوی پخش شده ، که گویا قسمت هایی از سخنان او با اسیران لیبرتی است که اخیرا ایراد شده است .سخنان آقای رجوی نکات مهمی در خود دارد که می توان هر مبحث را جداگانه مورد بررسی قرار داد و عمق درماندگی این رهبری عقیدتی را به عیان دید اما نکته ای که بسیار جای تامل و پرداختن دارد تهدید علنی ایشان به قتل و حذف فیزیکی جداشدگان و منتقدان است که البته جدید نیست اما با این صراحت و با نشان دادن تصاویر جداشدگان اهمیت بیشتری می یابد .

رجوی علنا فرمان قتل جدا شدگان را صادر کرد‏ و و گفت که وصیت می کند که همه جدا شدگان را که منتقد سازمان هستند و به افشاگری علیه عملکرد آن می پردازند را بکشند . تهدید منتقدین از جانب رجوی که تاکنون تعداد قابل توجهی از اعضای خود را مورد شکنجه،ضرب وشتم قرارداده است، حتی زندانی نموده و گروهی را نیز به قتل رسانده است حرف تازه ای نیست اما رهبر این فرقه این بار در اوج جنون و درماندگی و با نشان دادن عکس منتقدین و با آن لحن فتوی گونه و تکرار این که وصیت می کنم ... ، وصیت می کنم ... ، دشمنی آشکار و هیستریک را خود با کسانی که تنها با توسل به قلم ، حقایقی که دیده اند را می نویسند به روشنی عیان کرد .

در تمام این سالها رهبران مجاهدین این جداشدگان را با تهدید، تطمیع و گاها با بکار بردن خشونت به سکوت وادار نموده و یا تحت اذیت و آزار قرار داده اند. اما به نظر میرسد که چنین تاکتیک هائی دیگر کارآیی ندارند و نبرد با جداشده برای این فرقه تبدیل به یک استراتژی شده است. بی شک باید علتش را در دگرگونی های مثبت، پیشرفت در طرز فکر و اندیشه جداشدگان و واپسگرائی، عقب ماندگی فکری و اجتماعی مجاهدین جستجو کرد.

یکی از حربه های مورد استفاده مجاهدین ایزوله کردن جداشده با اقدام به ترور شخصیت او در وارد نمودن انگ بریدگی از مبارزه بود. اکنون و بر عکس آنچه که مجاهدین فکر می کنند، مبارزه از نظر ایرانیان دوری جستن و در انزوا قرار دادن افراد، گروههای جنگ طلب و بیگانه پرستی مثل مجاهدین است و این جداشدگان هستند که با انگیزه نفی خشونت به آغوش ملت بازگشته اند و مورد استقبال آنان قرار گرفته اند. در جداشدگان تحولی غیرقابل انکار بوجود آمده است. تحولی که یکصد و هشتاد درجه با زمانیکه آنها عضو فرقه مجاهدین بودند تفاوت دارد.

جالب است که این تغیرات را با استفاده از امکانات و تکنیک های ارتباط جمعی به یکدیگر منتقل می کنند. علیرغم حفظ عقاید، خط و مشی فردی در مقابل مجاهدین یک جبهه واحد تشکیل داده اند و این همبستگی را تا فروپاشی اورسورواز و فرقه مجاهدین ادامه خواهند داد. به همین دلایل هم است که جداشده ها در میان اپوزسیون جمهوری اسلامی نیز از حمایت و ارزش قابل ملاحظه ای برخوردار هستند و مطرح می باشند، اما هیچ یک از گروهها و شخصیت های سیاسی ایرانی حاضر نیستند حتی با دفاع حقوق بشرانه از مجاهدین دامن خودشان را به ننگ آنها آلوده کنند.

مجاهدین نمی خواهند بفهمند که یک انسان در جامعه، آزاد است. حق دارد که نظرات خودش را بیان کند، به هر حزب و گروهی که می خواهد بپیوندد. آزاد است که از گروهی که اهدافش با آن مطابقت ندارد جدا شود. نمی دانند که جداشده دیگر جزئی از ما یملک ایدئولوژی پوسیده آنها نیست.

می بینم که مجاهدین مکررا نام هایی از جداشدگان را به دولت ها می دهند و جداشده را جاسوس و رابط جمهوری اسلامی معرفی می کنند. جالب است که افکار غلط و اهداف غیر انسانی اشان را از زبان افرادی ناآگاه تر از خودشان به صورت نامه برای مراجع حقوقی این کشورها ارسال می کنند. انتظار هم دارند که در این کشورهای دموکراتیک به این گفته های بی پایه و اساس نیز توجه شود. نمی فهمند که سیستم اطلاعاتی این کشورها بقدری قوی است که بتواند تفاوت یک شهروند معمولی را با یک جاسوس تشخیص بدهد.

در این مدت حتی یک نمونه دیده نشده که یک جداشده آن باشد که مجاهدین می گویند و نمونه ای هم نبوده که این کشورها برای گزارشات این فرقه تروریستی اهمیت قایل شده باشند. اما هزاران دلیل عینی و ثبتی مبنی بر جاسوسی و مزدبگیری مجاهدین از اسرائیل، آمریکا، کشورهای عربی و جرم و جنایاتشان در ایران،عراق و کشورهای دیگر وجود دارد.

جداشدگان اما هرگز تحت تاثیر شانتاژ های مجاهدین واقع نمی شوند وبه جنجال آنها اهمیت نمی دهند. رهبران این فرقه توپ تو خالی هستند. هیچ هنری در چنته ندارند. افرادی ناآگاه، فاقد درک و فهم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می باشند که آلت دست دشمنان ملک و ملت ایران هستند.

رجوی باید بداند که این تهدیدات کاری از پیش نمی برد و انگیزه هایی که جداشدگان و منتقدین مجاهدین را به افشاگری بر علیه سیاست های فرقه گرایانه این تشکیلات بر می انگیزد بسیار محکم تر و عمیقتر از این است که با شارلاتان بازی و حرافی کسی که خود سالهاست از ترس مخفی شده است از بین برود . ضمن این که ما جداشدگانی که هدف این تهدید و مارک زنی رجوی قرار گرفته ایم همچنان حق شکایت عادلانه در دادگاه های معتبر بین المللی را برای خود محفوظ می دانیم .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخگویی موشکافانه ، چرا ما رفتیم به عراق! و باقی قضایا

03.12.2014

 میلاد آریایی

ببینید، گفته‌ام و خیلی هم روی این مساله من جدی هستم که من همیشه به پیروزی در ایران و اینکه به قدرت برسیم و تشکیل دولت بدهیم و رئیس جمهور خواهر مریم را معرفی و سپس بلافاصله انتخاب و نهایتاً به جهانیان اعلام کنیم ، پایبند هستم .

بارها در خواب دیده‌ام که به مجلس بهارستان می‌رویم حالا نه - رئیس مجلس - ولی واقعاً بی تعارف خودم را در کسوت نماینده مجلس از تهران در حال سخنرانی آتشین دیده‌ام و صادقانه بگویم از رادیو پخش میشد و من میدیدم مردم کوچه و بازار کار و زندگی‌شان را ول کرده به حرف‌های من گوش میدهند و دم به دقیقه دست میزنند وحرف های مرا قطع کرده و تشویق میکنند- خدایی خیلی به این‌ها فکر میکنم.

خوب اگر به این‌ها فکر نکنم به چی فکر کنم .- بند « جیم » و جنسیت و فکر به مسایل سکسی که مرا از پای در میآورد ، خوب برویم سر اصل مطلب ، خیلی‌ها سؤال میکنند که چرا سازمان انقلابی ما رفت به عراق !! به نظرم سؤال خیلی بو داری است ولی من به آن جواب قانع کننده میدهم

.برای بررسی عمیق و موشکافانه به این موضوع و اینکه ثابت کنم رفتن به عراق کار درستی بود و اصلاً ما نسوختیم و اگر چه آینده مان نامعلوم ولی گذشته‌مان مکشوف است پس به همین دلیل بایستی تمام کشورهای همسایه ایران را یک به یک برایتان بررسی کنم تا جواب ساده و روشن مثل روز واضح شود که بله باید میرفتیم عراق چون تنها راه چاره بود.

الف – فرض کنید نمی رفتیم عراق و می‌رفتیم افغانستان : دیدید در همین افعانستان اسب آمد ، آن اسب با طالبان آمد و چه کشت و کشتاری کردند این طالبان از خدا بی‌خبر تا اینکه آمریکا آمد و در جایی که سگ صاحب اش را نمی شناخت نمی‌گویید چرا بر سر ما و سازمان انقلابی ما می‌آمد ؟و سرما را ساده زیر آب میکردند و میخوردند هم رویش یک لیوان آب !!، خوب این از افغانستان.

ب- فرض کنید نمی رفتیم عراق و می‌رفتیم پاکستان : جان من عزیز من ، نور چشم من پاکستان خودش هفت اش گرو هشت اش هست چطور میتوانست به ما کمک‌های بلا عوض بکند؟ آنجا خودشان ، خودشان را ترور میکنند چه برسد به ما که به نوعی اضافه بودیم ، زبان ام لال اگر برادر را ترور میکردند شما جواب میدادید ؟ کسی نبود جواب بدهد پس این هم از پاکستان.

جیم - فرض کنید نمی رفتیم عراق و می‌رفتیم ترکیه : کسانی که یادشان است خوب میدانند که آن زمان که ما رفتیم عراق ، ایران و ترکیه قرارداد ارسال وبازگشت مجرمین یکدیگر را امضا کرده بودند و اگر ما میرفتیم آنجا تکه بزرگه مان گوش مان بود پس این هم از ترکیه .

دال - فرض کنید عراق نمی رفتیم و میرفتیم مثلاً عمان یا قطر یا بحرین : بین این کشورها و ایران آب و خلیج فارس وجود دارد و وجود آب مانع اصلی سرنگونی بود تازه بچه‌های ما در عملیات حال ندارند راه بروند چطور شنا کنند و بیایند این طرف آب و تازه باز بعد از آن کلی راه بروند واقعی نیست ، فکر کنم دلیل از این قانع کننده تر وجود ندارد برای معاندی که این سئال را بو دارانه را مطرح کرده است.

واو- فرض کنید نمی رفتیم عراق و میرفتیم کشورهایی که جزو شوروی آن روز بودند : شما دقت نمی کنید که همین شوروی باصطلاح کمونیست و سوسیالیست به ما 500 میلیون دلار ناقابل قرض نداد درحالیکه قول داده بودیم که برمیگردانیم و روی برادر را زمین انداختند پس چطور به ما زمین میدادند و پادگان میداند و آب میدادند و غذا میدادند ؟ یک کمی اول فکر کنید بعد سؤال کنید.

نتیجه اینکه باید می‌رفتیم عراق با سر هم می‌رفتیم چون جای دیگری نداشتیم .

کجا به ما برای هر نفر ماهانه 2000 دلار فقط حق رزمندگی میداد که همین خودش با حساب و کتاب انقلابی که برادر و خواهر میکردند و هر یک نفر را 2 نفر حساب کرده بودند سرجمع ماهی فقط چند میلیون دلار پول توجیبی برادر بود .

تازه زمین هم مفت و مجانی و فت و فراوون در دسترس بود ، علاوه بر این‌ها زرهی هم به ما میدادند که البته ما میگفتیم توی عملیات ها غنیمت گرفته‌ایم ، خوب کجا بهتر از عراق پس میبینید که شمای سؤال‌کننده نه تاریخ را میدانید نه جغرافیا بلد هستید و باید کار را از کاردان یاد گرفت و به خاطر سپرد

امیدوارم به کوتاهترین شکل ممکن به بزرگترین بلیه ای که یقه سازمان ما را ول نمی‌کند و حسابی مقاومت ما را دچار سرگیجه کرده است که همانا رفتن به عراق و زمین گیر شدن در آن است پاسخ داده باشم تا سؤالات بعدی ….

شیر همیشه بیدار نمانی تو گرفتار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مصاحبه سایت ایران قلم با آقای محمد حسین سبحانی در مورد پیام تهدیدآمیز و خشونت طلبانه 11 آبان مسعود رجوی

پاسخ محمد حسین سبحانی به مسعود رجوی

مسعود رجوی خود را عریان تر کرد

ایران قلم:

 با تشکر از شما آقای سبحانی که در این مصاحبه شرکت کرده اید، شما حتما پیام مسعود رجوی در 11 آبان را شنیده اید ، این پیام رهبر سازمان مجاهدین خلق دارای نکات بسیاری هست از حمله اینکه به صورت روشن و واضح فتوی قتل اعضای جداشده از مجاهدین و سایر منتقدین خودش را داده است . شما این پیام را چگونه ارزیابی می کنید؟

محمد حسین سبحانی:

 بله همانطور که شما گفتید این پیام صوتی مسعود رجوی فراز های بسیار مهمی دارد  که یکی از انها تهدید به فتل اعضای جداشده میباشد که بدین وسیله  خودش را عریان تر از همیشه کرده است . چرا خودش را عریان کرده و ماهیتش را روشن تر از گذشته نمایان کرده است؟  باید دنبال این چرا بود و پاسخ آن را یافت . به نظر من پاسخ به این "چرا" به شرایط بسیار بسیار بحرانی فعلی مجاهدین در عراق و کمپ لیبرتی بر می گردد  که برای بیرون آمدن از این شرایط مجبور شده است تا ماهیت خودش را عریان کند. پیام صوتی مسعود رجوی نشان دهنده اوج نارضایتی در تشکیلات مجاهدین در کمپ لیبرتی می باشد که موجب شده است برای سرکوب آن با ایجاد رعب و وحشت فراوان و در واقع با  دجالگی و تهدید به قتل اعضای جداشده و پخش کردن عکس آنها و و فریاد های دروغین  "یا حسین یا حسین " از این مرحله عبور کند.

باید توجه کرد که هدف اصلی پیام صوتی مسعود رجوی گرفتن تعهد نامه مجدد از اعضای مجاهدین برای ادامه کار با تشکیلات این فرقه بوده است، چیزی که خودش «ابلاغیه چراغ خاموش» نام داده است و به نظر من ندیده و نشنیده می توان تشخیص داد برای مقابله با موج سهمیگین نارضایتی در درون تشکیلات در لیبرتی بوده و مخاطب اصلی مسعود رجوی قربانیان اسیر در کمپ لیبرتی می باشد . یعنی مسعود رجوی با دجالگری تمام که من اعتراف می کنم  بسیار بسیار ماهرانه و دقیق نقش این دجال را بازی می کند و در یک فضای مذهبی همراه با رعب و وحشت به عمد هزینه بالای حقوقی و سیاسی تهدید به قتل اعضای جداشده را می پردازد تا از این نقطه یعنی بحران در لیبرتی عبور کند.

رجوی با ایجاد رعب و وحشت و وصیت کردن قتل اعضای جداشده این پیام را به شنوندگان این پیام صوتی ، یعنی قربانیان لیبرتی ، منتقل می کند اگر به فکر جدا شدن از سازمان افتاده اید مواظب باشید سازمان و من با آنها  چگونه رفتار خواهم کرد. البته این شگرد همیشگی رجوی در سرفصل های مشابه بوده است من تردید ندارم بار ها این پیام صوتی را رجوی تمرین کرده  که چگونه بگوید، چگونه فریاد بکشد، کجا نعره بزند تا رنج این قربانیان در لیبرتی ادامه پیدا کند و برای این هم واقعا بها می پردازد و خود را عریان می کند. البته مسعود رجوی در گذشته هم اعضای جداشده را تهدید به قتل کرده است، خود بنده و سایر دوستانی که در پرونده 17 ژوئن به عنوان شاهد در این پرونده حضور داشته اند هم قبلا تهدید  به قتل کرده است، اما این بار خیلی دقیق تر و مستند تر که با صدای خودش هم می باشد، انجام داده است که دارای بار حقوقی و تعقیب قضایی در همه کشورها می باشد و اتفاقا به همین دلیل سایت های رسمی مجاهدین فعلا آن را منتشر نکرده اند یا هر کدام که منتشر کرده بودند، حذف کرده اند. بنابراین به نظر من رجوی این بها را پرداخت تا با نیرنگ و فریبی تحت عنوان " ابلاغیه چراغ خاموش " مدت دیگری قربانیان مستقر در لیبرتی را در اسارت بیشتر نگاه داشته باشد.

 ایران قلم:

 فضا و طنین صدای مسعود رجوی در این پیام 11 آبان 1392 حاکی از  شرایط بد روانی وی بود  و نوعی پریشانی و ناامیدی و عصبیت مفرط در آن به چشم می خورد. آیا تهدید به قتل اعضای جداشده از این شرایط روانی بیرون نزده است؟

محمد حسین سبحانی :

صحبت و برداشت شما هم صحیح است و وی کینه خودش را نسبت به منتقدین و اعضای جداشده  نتوانسته است پنهان کند و من هم تاکید می کنم که شرایط روانی حاکم بر مسعود رجوی بسیار وخیم می باشد ولی همچنان عقیده دارم که مسعود رجوی آگاهانه این نقش را بازی می کرد ، او خودش را اینگونه وانمود می کرد تا مسئله اصلی اش که همانا سرکوب تمایل روزافزون جدایی قربانیان لیبرتی از سازمان می باشد را بهتر بتواند دنبال کند. شما و من تجریه حضور در این نشست ها را بارها داریم، خودتان را در آن صحنه بگذارید که این پیام را برای شما پخش می کنند حال صحنه سازی و لات بازیی  که در فضای اینگونه نشست ها ایجاد می کنند هم اضافه کنید،  آیا فرد می توند در این فضای رعب و وحشت تصمیم به جدایی بگیرد و بگوید من نمی خواهم در سازمان بمانم؟ باید پذیرفت بسیار مشکل هست ولی این حرف من و شخت بودن  مسئولیت افراد مستقر در لیبرتی را برای "نه " گفتن  نفی نمی کند.

 البته بددهنی مسعود رجوی همراه با اهانت و خشونت کلامی زاییده تفکر و اندیشه فرقه گرایانه و خششونت طلبانه و تروریستی اوست که  لازم هست در همین جا به بخشی از پیام دجالگرانه رجوی پاسخ بدهم. آقای رجوی شما باید بدانید که دیگر حنای خط " آخوند مال کردن" اعضای منتقد و ناراضی سازمان مجاهدین دیگر رنگی ندارد. مگر جنابعالی قاضی القضات شهر پاریس می باشی و یا اینکه کماکان خود را فرمانده سیاسی نظامی جهان می دانی که حکم صادر می کنی و تشخیص می دهی که منتقدین تو مزدور رژیم جمهوری اسلامی هستند، بنابراین خائن هستند و باید آنها را به قتل رساند.

 اگر منتقدین تو همه و همه مزدور رژیم جمهوری اسلامی هستند، آیا می توانی یک مخالف و منتقد ایدئولوژی و سیاست ها و استراتژی مبارزه مسلحانه و تروریستی خود را معرفی کنی که در این زمینه ها نقد های بنیادی دارد، اما از نگاه تو مزدور و خائن نیست. فقط نام یک نفر را بگو کافی است.

مشکل شما آقای رجوی! من یا سایر دوستان اعضای جداشده از مجاهدین نیستیم. مشکل شما مرحوم عزت الله سحابی ها یا دکتر بنی صدرها و ... نیست .مشکل شما این است که آقای رجوی در اوج توهم سیر می کنی و دنیا و مسائل سیاسی و اجتماعی را دو قطبی می بینی و خوی قدرت طلبانه شما را کور کرده است و دریع از یک ذره جسارت و شهامت! که بگویی من اشتباه کرده ام . بگویی ای اعضای مجاهدین من شما را سی سال سر کار گذاشته بودم. مشکل تو خوی، منش و روش خشونت طلبانه تو برای رسیدن به قدرت است. هر کس را در این ارتباط مانع احساس کنی ، با او برخورد خواهی کرد.

من هم از اول می گویم، البته نه مثل تو ، بلکه خیلی نرم ، ظریف و محترمانه.

مگر تو با علی اصغر بدیع زادگان مشکل نداشتی؟

مگر تو ترور جواد سعیدی و مرتضی هودشتیان و میرزا جعفر علاف را در زمان شاه تایید نکردی؟ اگر محکوم کردی بگو کجا و چه وقت؟

مگر در زندان شاه لطف الله میثمی از مسئولین ارشد سازمان را که با تو اختلاف نظر داشت تحریم و بایکوت نکردی؟

تو مگر محمد محمدی گرگانی، مسئول وقت موسی خیابانی در زندان شاه را برای از میدان به در کردن، نوکر راست و آخوند ها جلوه ندادی؟

تو مگر حسن رستگار را خطرناک تر از آخوندها در زندان شاه نمی دانستی؟

تو مگر دکتر حسین رفیعی و دکتر رضا رئیس طوسی و حمید نوحی را که از مسئولین انجمن های خارج از کشور بودند، خائن و مزدور ارتجاع معرفی نکردی؟

تو مگر پرویز یعفوبی را مزدور وزارت اطلاعات معرفی نکردی؟

تو مگر دکتر الوالحسن بنی صدر را معتاد خمینی لقب ندادی؟

تو مگر مینا ربیعی خواهر اشرف ربیعی را مزدور رژیم معرفی نکردی؟

تو مگر دکتر خانباباتهرانی و دکتر بهمن نیرومند را که از شورای فرمایشی ات به دلیل دیکتاتوری در آن خارج شدند؛ مزدور آخوند ها معرفی نکردی؟

مگر همین حالا دکتر قصیم و دکتر روحانی را مزدور معرفی نکردی؟

سعید شاهسوندی چی؟ جدیدا که اسماعیل وفا و عاطفه اقبال و ایرج مصداقی و هادی افشار و جعفری را هم که اضافه کرده ای. آنها را هم که مزدور می دانی.

می توانی بگویی با علی زرکش فرد شماره 2 سازمان مجاهدین را چه کردی؟

دکتر حسن ماسالی هم که مزدور خمینی بود.

در تصاویر پخش شده در همین پیام تهدیدآمیز و تروریستی ات ، تصویر عزت الله سحابی را هم پخش کردی و لعنت کردی. من نفهمیدم فردی که از دنیا رفته را دوباره چرا تهدید به قتل و لعنت ایدئولوژیکی می کنی؟

به قول تو باند خائن اکثریت چی ؟ فرخ نگهدار چی؟

مرحوم بازرگان چی؟

مگر به دکتر عبدالکریم لاهیجی و دکتر علی اصغر حاج سید جوادی ، موسسین دفاع از حقوق بشر مزدور و خائن و فرومایه نگفتی؟

مگر تو نمی گفتی زنده یاد دکتر عبدالرحمان قاسملو خائن و مزدور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است؟ فریبا هشترودی چی؟ دکتر نوری زاده چی؟

تو مگر به رادیو بی بی سی لقب آیت الله ندادی؟ مگر تمامی رادیوهای فارسی زبان از رادیو فردا گرفته تا رادیو آمریکا و رادیو فرانسه را مورد توهین و اتهام قرار ندادی؟

مگر صدها شخصیت سیاسی دیگر که چه از بیرون و چه از درون سازمان مجاهدین به مناسبات فرقه گرایانه تو انتقاد کرده اند، پاسخ خود را با چوب و چماق و زندان و شکنجه دریافت نکرده اند؟

مگر در همین پیام بارها نمایندگان سازمان ملل را مزدور جمهوری اسلامی معرفی نمی کنی؟

تو مگر در همین پیامت به حقوق بشر پوزخند نمی زنی؟ مگر نمی گویی حقوق بشر با دادن خون تضمین می شود؟

بنابراین مشکل تو اعضای جداشده و من و سایر عزیزان نیستیم. چون فقط ما نیستیم . جنابعالی به هیچ منتقدی رحم نمی کنی. همه را ترور شخصیتی می کنی ، حالا هم که می خواهی ترور فیزیکی کنی . اما شاید تنها فرق ما این است به دلیل اینکه از نزدیک ایدولوژی سرکوبگرانه و دجالگرانه تو را دیده ایم و یا از زندان های انفرادی جنابعالی و زندان ابوغریب اربابت صدام حسین عبور کرده ایم ، ممکن است تفکر خشونت طلبانه تو را بهتر عریان کنیم که دیدی کردیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عزیزترین  برده

  بمناسبت  25 نوامبر سالگرد جهانی مبارزه برای حذف  خشونت علیه زنان

26.11.2014

تحریریه ایران قلم

سازمان ملل متحد 25 نوامبر را روز جهانی حذف خشونت عليه زنان اعلام کرده و هر ساله تلاش می شود حقوق زنان تبیین و استثمار آنان مورد بررسی قرار می گیرد. ایران قلم نیز در همین ارتباط و برای محو خشونت عریان و خشونت پنهان علیه زنان تلاش و روشنگری می کند.

روشن است که خشونت علیه زنان سابقه تاریخی دارد و از ریشه های گوناگونی نشئت می گیرد و تقریبا در تمام جوامع کم و بیش وجود دارد. طبعاً در کشور ها و جوامعی که قوانین محکم حمایتی از "زن " وجود ندارد ، شدت و دامنه خشونت علیه زنان گسترش می یابد. شاید بتوان گفت که اگر نقض حقوق بشر باعث پایمال شدن حقوق هر انسانی، چه زن و چه مرد، می شود. اما نقض این حقوق در مورد زنان بیشتر می باشد، بنابراین سخن گزافی نیست که گفته شود نقض حقوق بشر در مورد زنان مضاعف است. خشونت علیه زنان و نقض حقوق آنها به اشکال مختلف صورت می گیرد که می توان بطور کلی آنها را به سه دسته :

ــ خشونت جنسی

ــ خشونت در خانواده

ــ و خشونت سیاسی، اجتماعی طبقه بندی کرد.

همانطور که در گزارش های مختلف نهادهای بین المللی وجود دارد، خشونت علیه زنان مرز جغرافیایی ندارد و تقریبا در سراسر جهان کم و بیش وجود دارد. بطور مشخص در زمان حکومت طالبان و القاعده در افغانستان روند خشونت علیه زنان به شدت رو به گسترش بود و کلیه مدارس دبستان و دبیرستان برای دختران ممنوع شده بود و هم اکنون نیز با اینکه حکومت تروریستی طالبان و القاعده در افغانستان سرنگون شده ، ولی کماکان حمله به مدارس دخترانه و آتش زدن آنها به شدت وجود دارد.

یا گروه بوکو حرام که یک گروه مسلح و تندرو در کشور نیجریه است تا کنون صد ها دختر 16 تا 18 ساله را ربوده است و حداقل بیش از 300 نفر از این دختران در اسارت خشونت عریان این گروه هستند. در ویدئوهایی که توسط رهبر این گروه منتشر شده ، او اعلام کرده است آنها را برای امر ازدواج به فروش خواهد رساند.

طبعا یکی از خریداران این دختران بی گناه ، گروه تروریستی داعش در عراق می باشد که از سوی فرقه مجاهدین عشایر انقلابی نام گرفته است. گروه تروریستی داعش با راه انداختن " جهاد نکاح " خشونت جنسی در مورد زنان را اعمال می کند. ابوبکر بغدادی رهبر این گروه می گوید که زنان و کودکان ایزدی عراق را برای احیای شریعت اسلامی، به بردگی گرفته است و فروش هزاران زن ایزدی به عنوان بردگان جنسی، دلایل دینی دارد.

نقض حقوق زنان در سایر کشورها از جمله ایران و حتی اروپا نیز بطور گسترده و تا حدودی پنهان وجود دارد. در سوئد نیز که یک کشور اروپایی محسوب می شود، خشونت علیه زنان به شکل پنهان و پیدا به صورت گسترده وجود دارد، اداره آمار جرائم در سوئد در گزارش های مختلف تاکید کرده که در هر 10 روز یکبار یک زن سوئدی توسط مردی که او را می شناسد مورد خشونت واقع می شود و در موارد زیادی به قتل وی منجر می شود.

همچنین در گزارش های مختلف سازمان ملل و زیر مجموعه های آن اشاره شده است كه مدارك روشنی وجود دارد كه خشونت علیه زنان شدیدتر شده است. همین گزارش ها می افزاید در كشورهایی همچون استرالیا، كانادا، آفریقای جنوبی، اسرائیل و آمریكا بین 40 تا 70 درصد از قتل زنان به دست همسران و یا نامزدشان صورت می‌گیرد. در همین گزارش ها آمده است که:

"یکی از خشونت‌های محلی و "سنتی" عليه زنان ازدواج‌های اجباری می باشد.

اما همانطور که در جوامع سنتی ازدواج های اجباری وجهی از خشونت علیه زن را نشان می دهد، بدون تردید ممنوعیت ازدواج و طلاق های اجباری نیز یک روش خشونت آمیز علیه زن است که در بعضی گروه ها و فرقه ها اعمال می شود.

با ممنوعیت ازدواج و آمیزش جنسی برای زنان عضو فرقه ها، زنان باید نیاز جنسی خود را سرکوب کنند. که این امر در گروه ایرانی سازمان مجاهدین خلق اعمال می شود و ازدواج به دستور رهبری در این فرقه ممنوع و حرام اعلام شده تا شرایط برای تزریق روانی خشونت به این دسته از زنان برای کسب آمادگی های مردانه و نظامی فراهم شود.

البته به صورت قاعده کلی این مردان هستند که علیه زنان دست به خشونت می زنند، اما زنانی نیز وجود دارند که علیه زنان دست به خشونت می زنند تا ابزار و برده عزیزتری در دست "مردسالاران " باشند که نمونه بارز آن را در بکارگیری مریم عضدانلو در سازمان مجاهدین خلق توسط مسعود رحوی برای سرکوب و رام کردن سایر زنان عضو این گروه می توان مشاهده کرد. بطور مثال مریم رجوی حق دارد از لباس های بسیار گران قیمت و آخرین مد طراحان لباس استفاده کند یا با لوازم آرایش لوکس و جراحی های مختلف خود را زیبا نشان دهد، که البته ایرادی از این زاویه نیست، بلکه ایراد این است که باید سایر زنان عضو این گروه برای "خشن شدن" نه تنها صورت خود را هیچ آرایشی نکنند بلکه اگر لحظه ای در جلوی آینه به چهره خود برای زیبا شدن نگاه کردند، باید در گزارش ها و اقرارگویی های شبانه دلیل این کار خود را بنویسند و اظهار ندامت کنند.

در مجموع با نگاهی به انواع خشونت علیه زنان در جوامع گوناگون در سراسر جهان، می توان با شهامت بیشتری گفت که هنوز جمعیت بزرگی از مردان جامعه جهانی، مردسالارانی هستند که برده می خواهند. امیدواریم که با تلاش نهاد های بین المللی و کارهای فرهنگی و پژوهشی زمینه های "خشونت علیه زنان" بیش از پیش از بین برود .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی دستور قتل اعضای جداشده را صادر می کند

نامه سرگشاده کانون ایران قلم به مجامع بین المللی در مورد ساکنان کمپ لیبرتی در عراق + ترجمه

چرا سازمان مجاهدین خلق ساکنان کمپ لیبرتی در عراق را از تیررس گروه تروریستی داعش دور نمی کند؟

کانون ایران قلم نسبت به تهدیدات مسعود رجوی علیه منتقدین و اعضای جداشده از سازمان مجاهدین هشدار می دهد

24.11.2014

ایران قلم

با سلام و عرض ادب مقدمتا باید عرض کنیم که کانون ایران قلم که متشکل از کادرهای با سابقه ای بیش از بیست در سازمان مجاهدین خلق هست که اکنون از این سازمان جدا شده و جزو منتقدین این سازمان می باشند و در زمینه حقوق بشر فعالیت می کنند و برای نجات جان دوستان شان که در این سازمان و در کمپ لیبرتی در عراق گرفتار هستند مشغول فعالیت هستند .

همانطور که همگان می دانند گروه تروریستی داعش که در کشور سوریه و بطور خاص در عراق فعال شده و با تصرف شهرها و مناطقی در عراق حکومت اسلامی اعلام کرده و مشغول جنایات وحشیانه ای علیه مردم بی دفاع و بطور خاص علیه زنان و کودکان می باشد و اکنون بر طبق خبرهایی که هست تا نزدیکی های بغداد و کمپ لیبرتی پیشروی کرده است و خطر بزرگی ساکنان بی دفاع لیبرتی را تهدید می کند.

رهبران سازمان مجاهدین خلق آقا و خانم رجوی خیلی خوب به امر واقف هستند ولی نه تنها هیچ اقدامی برای نجات جان این افراد و خارج کردن این نیروها از تیر رس گروه تروریستی داعش انجام نمی دهند بلکه همچنان اصرار دارند که این نیروها در عراق بمانند .

چنانچه در هفته گذشته مسعود رجوی طی یک پیام صوتی به ساکنان لیبرتی که در رسانه های سازمان مجاهدین خلق منتشر شده و قابل دسترسی است ضمن تهدید به مرگ منتقدین و اعضای جداشده از این سازمان به ساکنان لیبرتی دستور داده است که تا آخرین نفر باید در کمپ لیبرتی در عراق بمانند. چرا؟

دلایل بسیاری وجود دارد که رهبری سازمان مجاهدین نمی خواهد که نیروها را از تیر رس گروه تروریستی داعش دور نماید در صورتی که خیلی خوب می داند که تهدید جانی و امنیتی جدی برای نیروها و جود دارد. بر طبق خبر دیگری اقای جان مکین سناتور جمهوری خواه امریکا که لابی این سازمان هست چندی پیش بهاین موضوع اشاره کرده بود ولی رهبری سازمان مجاهدین خلق نه تنها این اخبار را در اختیار نیروهایش قرار نمی دهد بلکه انها را در بی خبری نگاه داشته و به دروغ به انها می گوید همه چیز آرام هست و گروه تروریستی داعش را عشایر و مبارز انقلابی قلمداد کرده که علیه دولت عراق می جنگند و با سقوط این دولت ما هم در عراق تثبیت شده و سلاح های خود را پس گرفته و به مبارزه !! می پردازیم .

ما با توجه به شرایط بسیار بحرانی کنونی عراق که برای خود شهروندان عراقی هم امن نیست از تمامی مجامع بین المللی و ارگانهای حقوق بشری درخواست و فرا خوان فوری می دهد که برای نجات جان ساکنان بی دفاع کمپ لیبرتی در عراق تلاش کنند.

همچنبن کانون ایران قلم نسبت به تهدیدات مسعود رجوی علیه منتقدین و اعضای جداشده از این سازمان هشدار می دهد که مسئولیت هر گونه تهدیدات تروریستی علیه اعضای جداشده در اروپا و عراق بر عهده مسعود رجوی و مریم رجوی خواهد بود.

ما از مجامع بین المللی درخواست می کنیم که به رهبری سازمان مجاهدین خلق فشار بیاورند تا دست از سنگ اندازی و کار شکنی در راستای انتقال ساکنین لیبرتی به کشورهای ثالث دست بردارد و با ارگانهای سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگان همکاری نماید .

با احترام کانون ایران قلم

رونوشت به :

دبیر کل سازمان ملل

نخست وزیر عراق

وزیران کشور در کشورهای عضو اتحادیه اروپا

سفیر آمریکا در بغداد

سفیر آمریکا در آلمان

نماینده کمیساریای عالی پناهندگان در بغداد

نمایندگان پارلمان اروپا

 

Open letter of Iranian Pen club to international bodies about residence of Camp Liberty in Iraq.

Why Masoud Rajavi and Maryam Rajavi don’t want to protect the lives of CL residents from the threats of ISIS.

Open letter of Iranian Pen club also warns against the threats of Masoud Rajavi to kill the dissident members.

Iranian Pen club ( Kanon Iran Galam) consists of dissident senior ex-members of PMOI with more than 20 years of history with the PMOI whom are now Human rights activists and pursuing to save the lives of the rest of the members entangled in Camp Liberty.

As ISIS is advancing in Iraq, committing crime against humanity in the towns and villages especially against women and children. It has also been reported that ISIS is now near Baghdad and Camp Liberty, which pauses great danger towards the lives of its residents.

Leaders of the PMOI, Masoud and Maryam Rajavi, very well know the seriousness of the threat but not only take no action to save the residents of Camp Liberty, but insist on keeping them in the Camp.

Qua, last week Masoud Rajavi in a voice message to the residents of Camp Liberty which was also reported on PMOI’s media and can be reached via internet, having threatened to kill the dissident members, ordered the Camp Liberty residents that they must stay in there to the last man.Why?

There are many reasons why Masoud Rajavi and Maryam Rajavi don’t want to protect the lives of their members from the threats of ISIS. Even the Republican Senator John McCain who is a known lobby of the PMOI also mentioned in his Oct 22, 2014 message to the Secretary John Kerry: “As you are aware, due to the increasingly dangerous threat of the Islamic State of Iraq and Syria (ISIS), the resettlement process has stalled, and many fear that the people at Camp Liberty could be at grave risk if the security situation in Iraq, and especially in Baghdad, continues to deteriorate.”. But PMOI not only keeps the residents in total black out concerning the news of the threatening situation of Iraq and Camp Liberty, but also deceitfully talks about the ISIS as the revolutionary tribes of Iraq which are fighting to overthrow the Iraqi Government, and at the rule of the ISIS, PMOI can be armed again.

Therefore, with regards to the grave security situation in Iraq and especially threats to the lives of the Camp Liberty residents, Kannon Iran Galam appeal to all the international bodies and the Human Rights Organizations to take steps to save the lives of residents of this camp.

Iranian Pen club also warns against the threats of Masoud Rajavi to kill the dissident members and would hold PMOI responsible for any terrorist threats against its dissident ex-members around the world and in Iraq.

We urge the International bodies to put pressure on the PMOI leadership to stop obstructing and impeding the process of displacement of the residents of Camp Liberty to a third country and cooperate with the UN organizations and UNHCR.

 With all due respect

Iranian Pen club

Copies to:

General Secretary of the United Nations

Prime Minister of Iraq

EU Heads of States

US Ambassador to Iraq

US Ambassador to Germany

Representative of UNHCR in Baghdad

Members of European Parliament

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

رهبران فرقه ها تاریخ و مدت مصرف اعضا را مشخص می کنند

 

15.08.2007

محمد حسین سبحانی

Sobhani_m_h@hotmail.com

با کمی دقت در قوانین نوشته و نانوشته در درون فرقه ها می توان به عمق خطر آنها برای جامعه پی برد. یک گروه یا سازمان سیاسی که با مشی خشونت و استراتژی مبارزه مسلحانه آغاز بکار کرده ، بزودی با توجه با ساختار خود، ویژگی های فرقه گرایانه را تمام و کمال در درون خود جذب و نهادینه خواهد کرد. طبعاً در این دگردیسی، اعضای فرقه نیز مانند اعضای جوامع، خود از نخستین قربانیان می باشند. رهبران فرقه ها برای پیشبرد خطوط ایدئولوژیک و خشونت طلبانه خود به افرادی کاملاً مطیع و رام احتیاج دارند، طبعاً در این مسیر افرادی که می توانند یا می توانستند مانع یا تهدیدی برای اجرای این خطوط یا تعرض به جایگاه رهبری در درون فرقه باشند، باید زودتر از دیگران قربانی یا خاموش شوند. این امر بطور مشخص در درون فرقه مجاهدین بعد از انقلاب ایدئولوژیک در سال 1364 آغاز و در سال 1368 بعد از طلاق های اجباری تکامل پیدا کرد تا رهبری فرقه بدون مانع و تهدیدی از جانب هم قطاران خود یک سازمان سیاسی را به یک فرقه تمام عیار تبدیل کند.

بر همین اساس در شرایط کنونی، روابط و مناسبات در درون فرقه مجاهدین به شکلی درآمده که افراد از عناصری خلاق به عناصری مصرفی تبدیل شده اند. یکی از نمونه های بارز این امر حسین داعی الاسلام در درون فرقه مجاهدین می باشد.

حسین داعی الاسلام با نام مستعار علی قادری از اعضای قدیمی و ارشد سازمان مجاهدین خلق و از زندانیان سیاسی رژیم شاه می باشد که بعد از آزادی از زندان در بخش اجتماعی سازمان تحت مسئولیت محمد ضابطی فعالیت خودش را با سازمان ادامه داده است. وی بعد از شروع مبارزه مسلحانه در 30 خرداد 1360 به همراه مهدی فتح الله نژاد و منصور بازرگان تحت مسئولیت ابراهیم ذاکری سازماندهی شاخه سیاسی، نظامی سازمان رادر منطقه کردستان ایران و سپس عراق را بر عهده داشت. وی در سال 1364 در موضع عضو مرکزیت سازمان و معاونت مهدی ابریشمچی را در بغداد در موضع مسئولیت بخش پشتیبانی سازمان بر عهده داشت. اما وی بعد از سال 1368 و طلاق های اجباری در سازمان تحت برخورد قرار گرفت و از جایگاه خلاق و نظریه پردازی کنار گذاشته شد.

هنگامیکه تاریخ مصرف و استفاده حسین داعی الاسلام تمام شد، از سوی رهبری فرقه خواهرش فاطمه داعی الاسلام را برای جلوگیری از جدایی حسین داعی الاسلام، به عضویت شورای مرکزی ، و بعدها به عضویت شورای رهبری سازمان در آورد.

البته یکی از دلایل رشد تشکیلاتی فاطمه داعی الاسلام نشان دادن ارتقاء دروغین جایگاه زنان در سازمان مجاهدین بعد از طلاق های ایدئولوژیک در درون فرقه بود، اما واقعیت امر چیز دیگری بود که در این مطلب فرصت پرداختن به آن نیست.

البته در شرایط کنونی فرقه این ارتقاء دروغین در مورد گروهی از زنان از جمله فاطمه داعی الاسلام نیز رو به پایان است. زیرا اساساً از نظر رهبری اعضای قدیمی و با سابقه در درون سازمان مجاهدین، چه زن و چه مرد، به دلیل کسب تجربه و یادگیری فن نمی توانند برای همیشه مورد اعتماد باشند و باید به صورت تبعیدی در بخش های تدارکاتی مانند آشپزخانه یا کارهای ساختمانی مورد استفاده قرار گیرند.

اما بعد از حسین داعی الاسلام و فاطمه داعی الاسلام، هم اکنون نوبت به حسن داعی الاسلام برادر دیگر از این خانواده رسیده است.

حسن داعی الاسلام نیز که از اعضای فرقه محسوب می شود، مدتها به دلیل اینکه اقامت در کشور آمریکا را رها نکرده و به عراق برای اقامت دائم در فرقه نرفته بود، مورد سرزنش کامل مسعود رجوی قرار داشت. اما هم اکنون به دلیل سیاست های جدید سازمان بعد از سرنگونی صدام حسین، و تسلط وی به زبان انگلیسی مورد توجه و استفاده فرقه در آمریکا قرار گرفته است.

البته این روش در مورد سایر افراد فرقه در خارج از کشور بعد از کنار گذاشتن افراد قدیمی گسترش پیدا کرده است و آنهایی که روزی در چارت تشکیلاتی سازمان مجاهدین "خارج از کشوری" محسوب می شدند و "سرکوفت" می خوردند الان "اعضای" واقعی فرقه محسوب می شوند و برای پیشبرد خطوط فرقه در خارج از عراق مورد استفاده قرار می گیرند. این امر بعد  بعد از سرنگونی صدام حسین دیکتاتور سابق عراق و فعالیت فرقه مجاهدین در خارج از عراق گسترش پیدا کرده است.

البته دراین تردیدی نیست که حسن داعی الاسلام نیز مانند، قبلی ها، از جمله برادر و خواهرش یعنی حسین داعی الاسلام و فاطمه داعی الاسلام، بعد از مصرف توسط رهبری فرقه به دور انداحته خواهند شد. لازم به یادآوری است که در همین کشور آمریکا و محل مصرف حسن داعی الاسلام کم نبوده اند افرادی که با مدرک دکترا، قهرمان ورزش، پرفسور، سابقه دار زمان شاه و ... بصورتی مصرف شده اند که الان دیگر رمقی از هیچ کدامشان باقی نمانده است.

مطمئناً وضعیت حسن داعی الاسلام و امثال وی نیز به این صورت خواهد بود و در حالیکه تاریخ مصرف افرادی مثل علیرضا جعفرزاده و علی صفوی رو به اتمام است، حسن داعی الاسلام فعلا بعنوان "ملی مذهبی" جا زده می شود و در محافل آمریکا مورد استفاده فرقه قرار می گیرد، بدون اینکه از سابقه خانوادگی وی در دیرون فرقه سخنی به میان آورده شود. البته در آینده نزدیک به دلیل مصرف زیاد رهبری فرقه از حسن داعی الاسلام در آمریکا، رابطه مخفی وی با سازمان مجاهدین بر ملا خواهد شد و باز او نیز به مانند بقیه از جمله برادر و خواهرش به دور انداخته خواهد شد.

 ترجمه انگلیسی متن:

 

Cult leaders decide the sell-by date and extent of misuse of their members

 

Mohammad Sobhani, August 15, 2007
Sobhani_m_h@hotmail.com

 

A brief look at the literature produced together with the internal reports from a cult can clearly show the extent of danger that society is faced by vis-à-vis cults. A group or a political organisation which adopts armed struggle as a strategy will soon end up with cult characteristics rooted in its basic and fundamental relations. In this respect, the members of these organisations are themselves among the vast number of victims of such groups.

 

Cult leaders need obedient followers as the tools they use to push forward their violent ideological agenda. And in this way those who do or even could pose a threat to the execution of such orders, and especially who pose any threat to the position of the leader should be, and usually are, the first victims to be got rid of  and silenced. This is particularly evident at every point of history of the Mojahedin Khalq Organisation following the Internal Ideological Revolution which began in 1985 and evolved to its peak with forced divorces in 1989. The leader made sure that no one would or could prevent him from changing a political organisation into a pure cult.

 

Now the internal relations inside Mojahedin Khalq Organisation has deteriorated to the point that people (members) have changed their use from creative elements to consumable elements. One such example could be Hussein Daioleslam.

 

Hussein Daioleslam (aka Ali Ghaderi) is a long serving executive member of the Mojahedin Khalq who had served prison sentences during the reign of the late Shah of Iran. He was released after the fall of the Shah and began his responsibilities in the Mojahedin's newly created Social Department under Mohammed Zabeti.

After the failed coup by the Mojahedin Khalq in June 1981 and Massoud Rajavi's escape from Iran, Daioleslam, together with Mehdi Fatolah Nejad (captured  by US forces in Iraq during the fall of Saddam in 2003) and Mansour Bazargan (killed in an insurgence by the Mojahedin Khalq into Iran by order of Saddam Hussein) under the supervision of Ebrahim Zakeri (later the head of Mojahedin intelligence services who died of brain tumour), started the military wing of Mojahedin Khalq in Iranian Kurdistan and later went to Iraq. In 1985 he became the head of Mojahedin Khalq logistics under the command of Mehdi Abrishamchi (the first husband of Maryam Rajavi before she left him for the leader, Massoud Rajavi), who was the main contact between the Iraqi regime and the Mojahedin Khalq. The main office then was in Baghdad.

 

After the forced divorces in 1989 Daioleslam was placed under severe pressure by the leaders and was rapidly excluded from any serious position and/or creative role.

 

His shelf-life ended there and then. Hussein Daioleslam was demoted and his sister Fatemeh Daioleslam became a member of the Mojahedin’s Central Council, later to be promoted to the all-women Central Leadership Council. Hussein was demoted because he did not, or could not, convince his wife to love Rajavi more than her husband. (She refused to give in to the divorce orders in that time.) And Fatemeh was appointed to the Central Council as proof of Rajavi's claims for his Ideological Revolution. She was a good example to show the ‘liberation of women’ was a result of the forced divorce order, but the real reason was something that I may explain in a separate article.

 

Now after all these years, the claim for and the use of the concept 'liberation of women' has also lost its sell-by date and is no longer useful for the cult leader. Even the recently selected members, men or women, have been involved long enough and know enough not to be trusted any more. They usually end up in the kitchen or are used in construction and building work or similar positions.

 

After Hussein Daioleslam and Fatemeh Daioleslam now has come the turn for the consumption of their brother Hassan Daioleslam.

 

Hassan Daioleslam, who is also considered as a member of the Mojahedin Khalq Organisation (Rajavi Cult) had been under harsh criticism for a long time by the cult leader Massoud Rajavi because he would not leave the USA and join the cult under the rule of Saddam Hussein in Iraq. But now, in the new circumstances in which the remnants of the Rajavi cult after the fall of Saddam Hussein find themselves in western countries, Hassan’s social position and his ability to speak English has grabbed the attention of Rajavi. He seems to be next in line to be consumed. This time in the United State of America where both the Mojahedin Khalq Organisation and its alias the National Council of Resistance have been maintained on the list of dangerous terrorist entities for more than a decade.

 

This trend of using one-time sympathizers of the Mojahedin in western countries in the place of long serving executive members of the organisation who now have no skills which match the needs for consumption in western countries, is now evident in every European and North American country. Those who were under pressure and were demonised regularly under the pejorative label ‘Supporters’, are now the real executive members of the Mojahedin Khalq Organisation and are treated by Maryam Rajavi as such. This change of place, this change of use and this change of Rajavi's relationship with both ex-executive members who now serve in the kitchen and ex-supporters in western countries who now run the cult's offices in London, Washington and Paris, has one specific reason. That is, the fall of Rajavi's benefactor Saddam Hussein and his new pursuit to find a new benefactor; this time in the west. The situation has changed so the consumable tools need to be changed accordingly.

 

No doubt the remains of Hassan Daioleslam, like his brother and sister and many before them, will be rejected after consumption by the cult leader. In the United States of America itself there are many examples of rejected consumed members and ex-members of the cult who at one time carried exciting titles like Doctors, Sport champions, Artists, Political Activists with Decades of History, and even National Heroes. People who now have nothing left for themselves and no energy even to be heard.

 

Certainly the future for Hassan Daioleslam and similar cult members is not bright. While the shelf-life of cult representatives in the USA, Alireza Jafarzadeh and Ali Safavi is reaching its end, Hassan Daioleslam is being presented as a "Religious, Nationalist Personality" in limited circles in the USA to be consumed under this label for a short time before these circles are forced to accept the revelations about him and his family and their membership of the blacklisted Mojahedin Khalq Cult. He will be used so much in the near future that his shelf-life will certainly not be more than a fraction of the shelf-life of his brother or his sister in the terrorist cult's propaganda machine.

 

مطالبی دیگر از محمد حسین سبحانی:

 ــ نامه سرگشاده محمد حسین سبحانی به مسعود رجوی

ــ سازمان مجاهدين خلق و تغيير رهبری آن!!؟

ــ آیا مسعود رجوی ِ عراق، مقتدی صدر است؟

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد