_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon-ghalam@hotmail.de

www.iran-ghalam.de

ادبیات و انقلابی سکولار، همکاری ، انتقاد ، سرکشی .

19.02.2008

آتوسا سلطان زاده

اکنون بعداز انحلال شوروی سابق ،گروهی از محققین غرب ادعا مبکنند که پاره ای ازجریانات ادبی ،آنزمان با چپ روی های کارگری خود ، دولت ، حزب ، و بلشویکهای پیروزدرانقلاب اکتبر را به زحمت انداخته بودند ، چون تعداد اعضای سازمان ادبیات کارگزی در حد تعداد اعضای حزب کمونیست شده بود. آنان با تاکبد روی فرهنگ کارگری، قصد حذف ادبیات دهقانی و بورژوایی پیش ازانقلاب را نمودند. لنین ، تروتسکی و گورکی میبایست درمقابل نظرات لوناچارسکی و بوخارین اشاره به ضرورت یک فرهنگ وادبیات سراسری سوسیالیستی میکردند که روی فرهنگ پیشین ، دهقانی و بورژوایی بناشده باشد و جنبه های مثبت آنان رادرخود حفظ نماید ، گرچه گورکی خود درآغاز از خشونت بلشویکها به تعجب افتاده بود . و تروتسکی باوجود نوشتن کتاب مهم ( ادبیات و انقلاب ) درسال 1924 ، بعدها مجبوربه سکوت و فرار شد . سرانجام صدها تن از اعضای این گروههای ادبی تا دهه 30 قرن گذشته ، اعدام ، تبعید ، وادار به سکوت ، و یا مجبور به همکاری شده یا در خط مکتب رئالیسم سوسیالیستی قلم زدند.

  درحالیکه واسیلی روزانف ،فیلسوف پیش ازانقلاب روس ، ادبیات رامقصر اصلی انقلاب اکتبر میدانست ، تروتسکی میگفت که فرهنگ پیشین و روشنفکرانش باید از طرف جاروب آهنین تاریخ پاک گردند. و زمانیکه زامیاتین نوشت که ترس وی ازآنست که تنها آینده ادبیات روس ، افتخارات گذشته اش باشند، گروههای ادبی جدید چپ اورا یک تروتسکیت ادبی نام نهادند . گورکی بااشاره به خشونتهای بلشویکها درآغاز انقلاب نوشت که این اتفاقهایی که بنام پرولتاریا و انقلاب اجتماعی روی میدهد ، نشانه صفات آسیایی در روشنفکران مارانشان میدهند ؛ آنطور که لنین و تروتسکی نیزاززهر قدرت ، گندیده وفاسد شده اند. بعدها ادعا شد که درتاریخ سیاسی بشر، هیچ حکومتی مانند بلشویکها نکوشید تا ادبیات و فرهنگ رابطور ایدئولوژیک هدایت و دستکاری نموده و سیاست ادبی رااز بالا تعیین نماید. بایداشاره کرد که شعروشاعری کارگری از سال1870 درروسیه آغازشده بود و پیرامون تئوری ادبیات ، لنین درسال 1905 نوشته بود که پرولتاریا باید حزبی بودن ادبیات را درصدر خواسته های خودقرار دهد و ادبیات غیرحزبی باید نابود شود و انقلاب میبایست به زبان و ادبیات برده گی ، مالک الرعیتی ایدئولوژیک و به آن عصرو دوره لغنتی خاتمه دهد .

   تاریخ ادبیات شوروی میان سالهای 1917 تا 1934 تحت تعثیر مبارزه برای رهبری میان گروههای ادبی بود . درمسکو، فوتوریست ها و تصویر گرایان ادبی برای رهبری در کافه های ادبی با هم مبارزه میکردند چون بدلیل مشکلات نشر و کمبود کاغذ وجوهر،ادبیات غالبا بصورت جلسات شعر و داستان خوانی در کافه ها انجام میگرفت . رابطه تماس میان ادبیات مهاجر و نویسندگان شوروی سرانجام درسال 1924 بطور نهائی قطع گردید و جبهه ادبی گروههای آوانگارد و چپ گرا درسال 1930 منحل شد. درمیان تئوریسین های ادبی ، آناتول لوناچارسکی خلاف تروتسکی ، لنین و گورکی خواهان یک فرهنگ و ادبیات کارگری بود. لنین میگفت که سوسیالیسم و فرهنگ اش باید روی پایه های ارثی فرهنگ سرمایه داری ساخته شوند . و در یک جامعه دهقانی باید ابتدا یک فرهنگ بورژوایی و سپس کارگری بوجود آید تاجامعه راازعقب افتادگی آسیایی، بیسوادی و خرافاتی بودنش نجات دهد. ولی گروههای ادبی کارگری میخواستند بموازات انقلاب سیاسی یک انقلاب هنری و ادبی را عملی نیز نمایند.

  در جبهه چپ هنرها، فوتوریستها انتظار داشتند  آنطور که انقلاب ، روابط سیاسی و اجتماعی را تغییر داد ، هنر و ادبیات را نیز تغییر دهد ، گرچه درمیان رهبران شوروی غیراز بوخارین و لوناچارسکی ، تفاهمی برای هنروادبیات آوانگارد وجودنداشت . سرانجام درسال 1932 با تشکیل اتحادیه نویسندگان شوروی ، به تنوع دینامیک گروههای ادبی چپ و آوانگارد پایان داده شد . رهبران دوراندیش تر شوروی ازجمله مسئولان دولتی میگفتند که ادبیات باید مبارزه طبقاتی کارگری را پشت سر بگذارد و راههای صلح آمیز میان خلق را انتخاب کند تا دهقانان و خرده بورژازی رنجیده نشوند . بامطرح شدن دکترین رئالیسم سوسیالیستی ، یک دوره ادبی درشوروی آغازگردید که تامرگ استالین ادامه داشت و اصول آن نه تنها برای سایرخلق های شوروی بلکه ازسال 1945 برای سایر کشورهای بلوک شرق نیز اهمیت یافت گرچه حتا بین سالهای 1953 تا 1985 یعنی تازمان گورباچف یک نظریه رئالیسم سوسیالیستی غیررسمی برادبیات حاکم بود .

  درکنار روسها که همیشه اهمیت خاصی به رئالیسم کلاسیک قرن 19 خود میدادند . آلمانیها علاقه خاصی به کلاسیسم ، و ایتالیایی ها تمایلی شدید به فوتوریسم ادبی داشتند . بعدها ادبیات شوروی سنتزی شد از دو مکتب بزرگ هنری قرن 19 یعنی رئالیسم و رمانتیسم، گرچه متد هنری آنان ریشه در رئالیسم انتقادی داشت .

  فرهنگ کارگری شوروی درآغاز تحت تعثیر نظرات آلکساندر بوگادف (1873 – 1926) ، یک تئوریسین مارکسیست وخالق رمانهای اوتوپیستی بود. فعالین جبهه چپ هنر یعنی جنبش انسان نوین ، جوانان فعالی بودند که درانقلاب ودرجنگ داخلی شرکت کرده وآنزمان خواستار "آتش جهانی" برای را انداختن انقلاب جهانی بودند. آنها بدلیل اهمیت به نقش کارگران می گفتند که شهر، عنصرآزادی درمقابل روستاهای عقب افتاده هستند. اشعار کارگری آنان زیر نفوذ مکتب فوتوریسم دارای عناصر شهری، صنعتی و جمعگرا بود. آنان نه تنها خواهان دانشگاههای خاص کارگران شدند بلکه برای چاپ دانشنامه های کارگری کوشش نمودند ؛ دانشنامه هایی که میبایست جانشین دایرت المعارف های قرن 18 را میگرفت . آنان باهدف نابودی فرهنگ پیشین وباشعار: بنام هنر فردا " رافائل را آتش بزنید و موزهها را نابود کنید " وارد میدان بحث گردیدند و در ادبیات و هنر خواهان تقدم محتوا بر فرم شدند. گروههای ادبی کارگری که تشکیل جبهه چپ هنر را داده بودند ، کوشیدند تافرم های زندگی نمودن طبق فرم های هنری سازماندهی شود. باآغاز فعالیت سیاست اقتصادی "نپ" بین سالهای 1921 – 1928 سرانجام کوشش ادبی گروههای کارگری نیز به ضعف و شکست گرائید .

انجمن نویسندگان کارگری بانام مختصر ( راپ ) که خودرا گاهی بازوی حزب کمونیست میدید ، مبارزه ای طبقاتی درادبیات را با روشی شبه نظامی آغاز نمود . نقطه اتحاد گروههای ادبی این انجمن از یک طرف، فتوریسم پیش ازجنگ و از طرف دیگر اصول فرهنگ کارگری بود که اززمان انقلاب سال 1905 ، فرهنگ فکری روسیه را تحت تعثیر خودقرارداده بود. فتوریست ها اهمیت خاصی به فرهنگ شهری ، آنارشیسم و صنعتی شدن جامعه میدادند. آنها شعار میدادند که " از محتوا بگو و نه از فرم ، و گاردهای سفید را سینه دیوار بگذارید !" و میگفتند که هراثری باید یک آگاهی طبقاتی رابیان کند. آنان نه تنها متکی به فرهنگ فولکلوریک شهری بلکه روی موضوعاتی مانند زندگی کارگران در کارخانه ها و کارگاهها تاکید خاصی می نمودند. نظریه پردازان راپ درانتظار آثاری مانند کتاب دن آران شولوخف، از رئالیسم خونین درادبیات سخن میگفتند . دررابطه با مواضع نظری جنبش گروههای ادبی کارگری میتوان به 4 نکته اشاره نمود :اول اینکه می بایست مبارزه فرهنگ کارگری علیه فرهنگ دهقانی و بورژوایی باشد . دوم اینکه طبقه کارگر می بایست خلاقیت ادبی خودرا از حزب و دولت بطور مستقل به انجام میرساند . سوم اینکه چون آنان با فرهنگ پیشین مخالف بودن از درسها و تجربیات آنان محروم شدند. و چهارم اینکه آنان به جای فرم ارزش خاصی برای محتوا در هنر و ادبیات قایل بودند.

  یکی از نمایندگان ادبیات دهقانی، سرگی اسنتین ( 1895 – 1925 ) ، پایه گذار مکتب "تصویری " در شعر بود که میگفت شاعر، خدای جدید در نظام سوسیالیستی است . اورادرکنار پوشکین ازبزرگترین شاعران روسیه بحساب می آوردند. وی با روده کور نامیدن بحث محتوا درشعر، به رد فتوریسم و سمبولیسم پرداخت و میگفت که درشعر، به تصویر کشاندن منظور، مهم است و نه محتوای شعر. یک استراحت جسمی درقفقاز آنزمان باعث شد که او با انگیزههای شعر فارسی از جمله عشق در آثار سعدی و فردوسی آشنا گردد . ازجمله رمانتیک های انقلابی درادبیات آندوره: بوریس پیلتاک و اوگی زامیاتین هستند . مواضع مستقل زامیاتین درهنر موجب شد که مخالفین ، وی را شیطان ادبیات روس بنامند .

  آبزورد گرایان نیز یکی دیگر از گروههای ادبی اوایل انقلاب اکتبر بودند . آنها میگفتند چون هنر فاقد منطق است ، باید همچون کودکان فقط از طریق تفکر طبیعی به خلاقیت پرداخت . سرانجام درسال 1930 آنان را متهم به مخالفت با دیکتاتوری پرولتاریا نموده و به اردوگاههای کاراجباری فرستادند ، یعنی آخرین نمایندگان مدرنیسم ادبی شورایی پسا انقلاب، نیز به نابودی کشانده شدند.

 محفل ادبی دیگری با نام " برادران سراپی "، بعدازانقلاب اعلان موجودیت نمود . منقدین ادبی به ناحق دربرنامه آنان شعار " هنردرخدمت هنر " را می دیدند . یکی از اعضای این گروه نیکولای تیخونف ( 1896 – 1979 ) بود که لقب رمانتیک انقلاب گرفت ، داستان ها و قصه های وی متکی به الهام از فرهنگ رمانتیک قفقاز بود که سالها برای شاعران روس سرمشقی ادبی بوده . یوری اولشا ( 1899- 1960 ) یکی دیگر ازاعضای آن محفل با اثر اصیل اش یعنی رمان (حسادت ) درادبیات شوروی نماینده " عکسبرداری جادویی " بود.

  برای نشر نویسندگان کلاسیک خارجی غیراز آثار هاینه ، مارکس و انگلس ، درسال 1918 بنگاه نشری بوجود آمد تاادبیات جهان و اروپای قرون 18 تا 20 را منتشر نماید . درطول یکسال 115 عنوان با تیراژی حدود 6 میلیون جلد کتاب منتشر شد. بعدها با شعار " از کلاسیک ها بیاموزیم " و تفسیری که لنین از آثار تولستوی می نمود، نیهلیسم فرهنگ گروههای پرولتاری اصلاح شد . رئالیسم سوسیالیستی هم حتا بین سالهای 1953 تا 1985 خط دهنده کامل به ادبیات شوروی بود . دراین سالها هرگونه انحراف ایدئولوژیک-استتیک ازرئالیسم سوسیالیستی تحت تعقیب قرار میگرفت . و سرانجام طرح مبارزه طبقاتی درادبیات، راهی بسوی رئالیسم ادبی گردید . مهمترین نظریه پردازان ادبیات شوروی غیراز لنین، تروتسکی و گورکی ، بوگادف ، لوناچارسکی و بوخارین بودند که درمراحل مختلف، نقش مهمی را بعهده داشتند .

 

مطالب در ارتباط:

ــ گفتگو با آیدین آغداشلو در باره فروغ فرخزاد ( رها یگانه )

ــ کودک یاغی ادبیات اتریش ( علی امینی )

ــ صلح طلب دانمارکی ( الهام رفیع زاده )

ــ داروین اسکاتلندی، جویس ایرلندی ( آذر سلطانی )

ــ دوران کودکی ام بدون ادبیات کودکان! ( آرام بختیاری )

ــ ویکتور هوگو ،و جدا ناپذیری ادبیات از سیاست ( روسیا روشن )

ــ غرب به یاد دوره رمانتیک افتاده است ( سارا ارمنی )

ــ معرفی نامزدان هفتمین دوره‌ی جایزه‌ی گلشیری ( مهیندخت قهاری )

ــ صلح جوی سوییسی، چارلز آلبرت گوبات ( الهام رفیع زاده )

ــ ۳۰ سال انتظار برای چاپ کتابی از فریدون آدمیت ( الیاس احمدی )

ــ خاطرات عاشقانه‌ی یک گدا ( نوشین شاهرخی )

ــ داستایوسکی ، و زوال شخصیت انسان دراسارت ( علی سلطانی )

ــ سقوط فرهنگ، نشانه زوال حكومت بود؟ ( آتوسا سلطان زاده )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد